مردم عثمان را گناهکار و اعمال او را زیانکار می‌دانستند و به مدینه آمده از ما رأی می‌جستند، چون ما در ایشان می‌نگریستیم، عثمان را مردی پاکیزه و پارسا و ایشان را گروهی دروغگو و عاجر می‌دیدیم که آنچه را در دل دارند به زبان نمی‌آورند، چون انبوه شدند، به خانه او ریختند و خون حرام و شهر حرام را بی‌دلیل و بهانه‌ای حلال شمردند.
مردمان بانگها در هم افکندند. عایشه گفت: «مردم خاموش باشید، گوش بدهید، امیر المؤمنین عثمان، گناهانی کرد، لیکن آن را به آب توبه شست و مظلوم کشته شد، او را به ناروا و مانند شتر کشتند، بدانید که قریش به تیرهای خود نشانه‌های خود را زد و به دست خویش دهان خود را خون آلود ساخت. از کشتن عثمان غرضی معلوم نداشت و سودی عاید وی نگشت، به کیفر این کار بلایی خواهند دید که خفته را بیدار کند و نشسته را برانگیزد و گروهی برایشان مسلط می‌شوند که به آنان رحم نکرده و بدیشان کیفر سخت دهند. مردم! گناهان عثمان چندان سخت نبود که ریختن خون وی را روا سازد. نخست او را همچون جامه شسته فشردید سپس بر وی ستم کردید، او را پس از توبت و بیرون شدن از گناه بکشتید و بی مشورتِ جماعت، با علی بن ابیطالب علیه السلام بیعت کردید؟! شما چنان می‌پندارید که من به خاطر تازیانه عثمان خشمگین می‌شوم و از شمشیری
ص: 47
که شما به روی او کشیدید به خشم نمی‌آیم؟ بدانید که عثمان مظلوم کشته شد شما خون او را بجویید و اگر بر کشندگان او دست یافتید نخست آنان را بکشید سپس کار را به شورا واگذارید و شورا را از کسانی تشکیل دهید که عمر ایشان را برای این کار برگزید و کسانی را که در خون عثمان شریک بوده‌اند به مشورت نخوانید!».
لیکن شنید که بعضی او را چنین پاسخ دادند:
«ای مادر مؤمنان! به خدا که قتل عثمان، برای کاری که تو انجام دادی ناچیز است. از خانه بیرون شدی و بر شتر ملعون سوار گشتی. خدا تو را حرمت و مهتری داده بود، لیکن به دست خود این سَتر پاره کردی و آن حرمت را در هم شکستی».