15499787_637.jpg
رزمنده اطلاعات عملیات که در شجاعت زبانزد بود
سیدمجتبی حسینی، در اولین روز از عملیات کربلای ۵ آسمانی شد و غم بزرگی را بر دل دوست خود یعنی جانباز اکبر یوسفیفشکی گذاشت.
نیروهای اطلاعات عملیات لشکر ۲۷ محمد رسولالله خاطرات زیادی از شجاعت و دلاوری شهید سیدمجتبی حسینی دارند. سیدمجتبی نیروی اطلاعات و عملیات لشکر ۲۷ بود و هنگام شهادتش سرپرستی این واحد را بر عهده داشت. شهید حسینی با شجاعت زیادی شناساییها را انجام میداد و اعتقاد داشت نیروها نباید به خاطر کمکاری در شناسایی مناطق عملیاتی به شهادت برسند.
جانباز اکبر یوسفیفشکی که خود برادر شهید است، از سال ۱۳۶۱ با شهید حسینی آشنا شد و رفاقت جانانهای با همدیگر پیدا کردند. سیدمجتبی در اولین روز از عملیات کربلای ۵ آسمانی شد و غم بزرگی را بر دل دوست و رفیقش گذاشت. یوسفیفشکی در گفتگو با «جوان» ضمن مرور خاطرات سیدمجتبی از شجاعت و دلاوری این سردار رشید اسلام میگوید.
سابقه آشنایی شما با شهید حسینی به چه زمانی برمیگردد؟
سیدمجتبی یکی، دو سال از من کوچکتر و بچه محله سرآسیاب دولاب بود. الان چهرهاش را در میدان قیاسی کشیدهاند و بسیار دلربابی میکند. سیدمجتبی یک رزمنده شیردل و مشتی بود. من سید مجتبی را از اوایل جنگ میشناختم. بعد از غائله کردستان که با شهید ناصر کاظمی و شهید مهتدی بودم برای عملیات فتحالمبین با سیدمجتبی آشنا شدم و این آشنایی طوری شد که دو روح در یک جسم شدیم.
در عملیاتها با هم بودیم تا اینکه سیدمجتبی مسئول اطلاعات عملیات شد. ایشان به عنوان یک نیروی بسیجی به جبههها آمد و به مرور مسئول تیم شد و برای شناسایی میرفت تا اینکه بعد از شهادت سیدجعفر تهرانی و کمی بعدتر سعید مهتدی، سیدمجتبی را به زور و اصرار مسئول اطلاعات عملیات لشکر کردند.
سیدمجتبی این مسئولیت را قبول نمیکرد. چون بسیجی بود، دوست داشت همینطور بسیجیوار به دور از هرگونه مسئولیتی کار کند. از همان سال ۱۳۶۱ از مسئولیت فراری بود و میخواست به عنوان یک نیروی ساده و در نهایت گمنامی فعالیت کند. اطلاعات عملیات هم جای حساسی بود و معمولاً نیروهای پاسدار مسئول اطلاعات عملیات میشدند. در نهایت سیدمجتبی با اصرار زیادی مسئولیت اطلاعات عملیات لشکر ۲۷ را پذیرفت.
کارش در اطلاعات عملیات چگونه بود؟
شهید حسینی در تمام مقاطعی که در لشکر ۲۷ حضور داشت به دور از حاشیهها فقط کارش را انجام میداد. کارش را وظیفه شرعی میدانست و دوست نداشت کسی از او تقدیر کند. حتی پس از شهادتش هم میخواست گمنام و پنهان بماند. پیکرش پشت خاکریزی در دشت شلمچه جا ماند و برنگشت. من چیزهایی از شجاعت و جسارت این آدم دیدم که برایم شگفتانگیز است. سید ۵ بعدازظهر به آب میزد و ۵ صبح از آب بیرون میآمد
سیدمجتبی بدون هیچ گله و شکایتی در گرمای ۵۰ درجه مجنون و در آب و هوای شرجی آن منطقه کار میکرد. من او را نگاه میکردم که در آبهای آلوده جزیره مجنون چگونه کار میکند. عراقیها کمین میگذاشتند و در نیزارها در قایقهای لگنی پنهان میشدند تا نیروهای ما را غافلگیر کنند و بزنند. در شناساییها اگر یکی از نیروها گم میشد، برگشتش دیگر با خدا بود. سیدمجتبی وقتی از شناسایی برمیگشت، بدنش باد میکرد. من چند شب که برای شناسایی رفته بودم، میدیدم که پشهها چطور از سر و صورتم بالا میرفتند و جا برای نفس کشیدن نمیگذاشتند.
تازه بعد از این همه سختی کشیدن به کمین دشمن میخوردیم و باید با مکافات آن را رد میکردیم و در یک محوطه ۱۰۰ متری که بالای سرش را منورهای دشمن روشن میکرد، باید کار میکردیم. سیدمجتبی با کمترین امکانات حرکت میکرد. میرفت و تازه به ۲۰ متری خط مقدم میرسید. در خط مقدم دشمن به شناسایی سنگرهایشان میپرداخت. میگفت شناساییها به بهترین شکل باید انجام شود تا شب عملیات نیروهای عملکننده، اطلاعات کافی از منطقه داشته باشند و سنگرها را بشناسند. عراق سنگرهایی داشت که داخلش نیرو نبود.
سیدمجتبی میگفت باید آن سنگرهای خالی را شناسایی کنم تا در شب عملیات نیروهایی که پایشان را به خط مقدم دشمن میگذارند یک تیر هم نزنند و خودشان را به سنگر دشمن برسانند. میگفت نیروها نباید نرسیده به خط مقدم عراقیها با دوشکای دشمن مورد هدف قرار بگیرند. میگفت بچههای اطلاعات اگر جگر ندارند نباید در این قسمت کار کنند. اگر آمدید باید مردانه پای کار بایستید و این سنگرها را پیدا کنید. اعتقاد داشت شب عملیات باید طوری نیرو را هدایت کرد که هیچ نیرویی آنها را نبیند. من شجاعتهای زیادی از این آدم دیدم که هیچ وقت از یاد نمیبرم.