«و به شكاف گوش آن خطى است مانند باريكى سر قلم كه به رنگ گل بابونه بسيار سفيد ميباشد، اين سفيدى ميان سياهى اطراف مىدرخشد و كمتر رنگى است كه طاوس از آن بهرهاى نبرده باشد، اين رنگها در اثر كثرت جلاء و درخشندگى و برجستگى بر ساير رنگها برترى يافته است، در حقيقت مانند شكوفههاى پراكندهاى است كه بارانهاى بهار و آفتابهاى سوزان آن را تربيت نكرده است.
«و گاهى از پرهاى خود بيرون آمده و از لباس برهنه مىگردد، پس پىدرپى پرش ريخته و مجددا يكى پس از ديگرى مىرويد، و پرهايش مانند برگهاى شاخهها مىريزد، آن گاه پشت سر هم مىرويد تا بصورت پيش از ريختن باز مىگردد: با رنگهاى پيش هيچگونه تفاوتى ندارد و هيچ رنگى در غير جاى خود قرار نمىگيرد. اگر با دقت موئى از موهاى پرش را بنگرى، سرخ گلى رنگ و گاهى سبز زبر جدى و زمانى زرد طلائى رنگ بتو مىنماياند. آيا زيركيهاى ژرف و عميق چگونه مىتواند آفرينش اين حيوان را دريابد آيا درك خردها چگونه به آن مىرسد و آيا سخنان وصف كنندگان چگونه وصف آن را بنظم مىآورد» .