صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 51

موضوع: ویژه نامه شهادت مطلومانه امام موسی کاظم علیه السلام{ خورشید کاظمین}

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    «قصه تنهایی»

    ما در ظلمت هارون‏ الرشید جهانیم.
    ای از زندان پر کشیده رازهایی را بر ما ببخشا!

    شیعیانت را دریاب، ای غریب زندان بی‏کسی که
    درد بی‏ کسی، ما را زمین گیر کرده است.

    قصه تنهایی‏ات در زندگی ما جاری است؛ غربت را با نام
    تو می‏شناسیم و از ظلمت، به اسم اعظم تو پناه می‏بریم.


    هر وقت در ظلمت تنهایی دلمان می‏گیرد، بی ‏اختیار می‏گوییم:
    «یا موسی ابن جعفر علیه‏ السلام »
    ما زنجیری زندان نفس گناهکار خویشیم؛

    گذشتن از غضب را به ما بیاموز تا عقل الهی
    رهنمون تصمیم ‏هامان گردد، ای کاظم!


    ای مهار کننده اژدهای نفس و ای ید بیضای علم!
    ای موسی خاندان علی علیه ‏السلام !

    جهان به سخنان گهربار تو و پدران و فرزندانت
    محتاج ‏تر است تا علوم خاکی.


    شیرینی کلامت را بر ما بچشان!
    اشک‏هایمان را رنگ معرفت بخش.

    عزای فراقت را به صبر عالمانه مبدل کن!
    دعا کن تا شیعیان رنج چندین ساله‏ ات باشیم و علمِ ابدی‏ ات.



    حسین امیری


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    امشب شب زنجیر است امشب شب تازیانه است
    امشب شب دیوارهاست
    امشب شب سلول است و میله ها

    امشب کدام شب است که صدای شیون از آهن ها می آید
    صدای سوگ از تازیانه ها بلند است، دیوارها نُدبه
    می خوانند و سلول ها، «وَ إِنْ یَکادْ می گیرند.


    آه! از برکه کُدام چشم بارانی، این همه اشک می جوشد؟

    کبوترها برای کیست که سرهایشان را به زمین می زنند؟

    خدایا! این چه پیروزی است، نگاه کن!
    این همه کبوتر چرا از آسمان، خود را به دیوار
    این سیاه چال می کوبند؟


    چرا این همه ماهی در دجله، از آب بیرون می افتند؟

    چرا امشب ستاره ها بیرون نمی آیند؟
    چرا ماه شیون می کند... ؟

    می ترسم از پس این دیوار، به عشق نگاه کنم به پاهای خون آلود
    می ترسم به خورشید نگاه کنم که در زنجیر است
    می ترسم
    به ملکوتی نگاه کنم که جای تازیانه بر تن دارد...


    آه از جفای هارون...
    با عشق چه کرده ای که دارد خون... ؟

    زمین خشکش زده؛
    یکی قطره ای آب برای این تشنه بغداد بیاورد؛
    کربلا دارد این جا تکرار می شود...


    دلم بوی مدینه می دهد...
    خون... خون... خون...این جا دارند
    برای ماه، ختم فراق می گیرند.


    رهایم کنید! این که بر تکه چوبی می آورند، پاره ای از خداست...
    چه قدر زخمی می آید از این دریای شکسته!

    زنجیرها آب می شوند.زنجیرها می سوزند.
    زنجیرها از خجالت می سوزند.
    چه قدر پروانه زیر این عبا جمع شده!

    مگر این گل محمد صلی الله علیه و آله ، کجا می خواست برود
    که سنگینی این همه بند، رهایش نمی کنند؟


    نگاه کن مچ پاهایش را!
    نگاه کن، دُرست مثل پاهای اسیران شام است
    چه قدر ایستاده نماز عشق خوانده!
    جگرم را آتش زدی بغداد؛ جگرت آتش بگیرد!


    این همه هستی من است که بر شانه های شکسته
    شهر، از زندان بیرون می آورند.


    این باب الحوایج است، خدای کرم است، سراسر
    خشوع است؛ بگذار خودم را سبک کنم!


    این که می بینی می آید، مردی است که همه زخم های
    مرا می دانست، این عشق است؛خود عشق.

    این بهار است؛ خون آلود می آورندش

    این بهار است؛ در زنجیر می آید
    این بهار است؛ با زنجیر می آید

    این زنجیرهای سوخته، عزای کسی را گرفته که
    روزها، برای شان قرآن خوانده بود...


    دلم هوای کاظمین کرده
    دلم بوی تو را می دهد

    کاش این همه زنجیر را می توانستم پاره کنم
    و به سویت بشتابم!
    کاش من هم رها و آسمانی بودم!

    کاش من هم یکی از این همه کبوتر باشم که به دیوارهای
    این زندان می کوبند!
    دارند می آورندت؛
    پیچیده در جامه ای از خون و زنجیر


    می خواهم دلم را تکه تکه کنم این آخرین سطر دلتنگی ها
    و آخرین ترانه اندوه من است.
    دلم را آرام کن،
    خشمم را فرو نشان و دهانم را ببند!


    باید از تو صبر بیاموزم، کظم غیظ کنم و از تو یاد بگیرم
    که چگونه با زنجیر می توان به عرش رسید.


    امیر مرزبان


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    کاظم آل محمد(ع)

    بار غمی که 25 رجب بر دل امّت ما می نشاند
    بسی سنگین و جانکاه است:


    غم شهادت امام فضیلت و حلم و وقار، پیشوای
    عبادت و اسوه یقین امام موسی بن جعفر(ع).


    آن که نامش با «مقاومت» گره خورده است
    و شهادتش آموزگار صبوری مؤمنانه است.


    سلام بر او، که هفتمین فروغ امامت است
    و قبله نیازها و «باب الحوائج» است.


    سلام بر آن محبوس رنجور که زندانبانان، اسیر
    کرامت و بزرگواری اش بودند؛

    صبرش، طاقت از دشمن می ربود و حلمش
    جبّاران را در خشم می کرد و زندان ها به سجود
    و عبادت و زهد او شهادت می دادند.


    کاظم آل محمد(ص)، وارث نیکان و آبروبخش نیاکان بود.
    سلام خدا بر او و بر سجّاده ای که از اشک هایش خیس می شد
    و بر زمینی که پیشانی و صورت بر آن می نهاد

    وبر آن دست ها که به ادب عبودیت و بندگی به
    درگاه پروردگار گشوده می شد.


    سلام بر کند و زنجیری که از بوسه بر دست
    و پای حضرتش، قداست می یافت.


    سلام بر مرقد نورافشانش که آسمان تیره عراق و
    شهر غم گرفته کاظمین را روشنا داده است.


    و سلام بر یادگاران او که میهن ما را عزّت و آبرو بخشیدند:
    رضا(ع) در خراسان، بانوی کرامت حضرت معصومه(ع) در قم
    و سید جلیل، احمد بن موسی حضرت شاهچراغ در شیراز.


    سلام بر موسی بن جعفر، عبد صالح خدا، که مدفنش قبله دل های
    عاشقان اهل ولاست و راهش، اسوه حریت و سرمشق پاکی است.

    جواد محدّثی



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    امشب شب زنجیر است امشب شب تازیانه است
    امشب شب دیوارهاست
    امشب شب سلول است و میله ها

    امشب کدام شب است که صدای شیون از آهن ها می آید
    صدای سوگ از تازیانه ها بلند است، دیوارها نُدبه
    می خوانند و سلول ها، «وَ إِنْ یَکادْ می گیرند.


    آه! از برکه کُدام چشم بارانی، این همه اشک می جوشد؟

    کبوترها برای کیست که سرهایشان را به زمین می زنند؟

    خدایا! این چه پیروزی است، نگاه کن!
    این همه کبوتر چرا از آسمان، خود را به دیوار
    این سیاه چال می کوبند؟


    چرا این همه ماهی در دجله، از آب بیرون می افتند؟

    چرا امشب ستاره ها بیرون نمی آیند؟
    چرا ماه شیون می کند... ؟

    می ترسم از پس این دیوار، به عشق نگاه کنم به پاهای خون آلود
    می ترسم به خورشید نگاه کنم که در زنجیر است
    می ترسم
    به ملکوتی نگاه کنم که جای تازیانه بر تن دارد...


    آه از جفای هارون...
    با عشق چه کرده ای که دارد خون... ؟

    زمین خشکش زده؛
    یکی قطره ای آب برای این تشنه بغداد بیاورد؛
    کربلا دارد این جا تکرار می شود...


    دلم بوی مدینه می دهد...
    خون... خون... خون...این جا دارند
    برای ماه، ختم فراق می گیرند.


    رهایم کنید! این که بر تکه چوبی می آورند، پاره ای از خداست...
    چه قدر زخمی می آید از این دریای شکسته!

    زنجیرها آب می شوند.زنجیرها می سوزند.
    زنجیرها از خجالت می سوزند.
    چه قدر پروانه زیر این عبا جمع شده!

    مگر این گل محمد صلی الله علیه و آله ، کجا می خواست برود
    که سنگینی این همه بند، رهایش نمی کنند؟


    نگاه کن مچ پاهایش را!
    نگاه کن، دُرست مثل پاهای اسیران شام است
    چه قدر ایستاده نماز عشق خوانده!
    جگرم را آتش زدی بغداد؛ جگرت آتش بگیرد!


    این همه هستی من است که بر شانه های شکسته
    شهر، از زندان بیرون می آورند.


    این باب الحوایج است، خدای کرم است، سراسر
    خشوع است؛ بگذار خودم را سبک کنم!


    این که می بینی می آید، مردی است که همه زخم های
    مرا می دانست، این عشق است؛خود عشق.

    این بهار است؛ خون آلود می آورندش

    این بهار است؛ در زنجیر می آید
    این بهار است؛ با زنجیر می آید

    این زنجیرهای سوخته، عزای کسی را گرفته که
    روزها، برای شان قرآن خوانده بود...


    دلم هوای کاظمین کرده
    دلم بوی تو را می دهد

    کاش این همه زنجیر را می توانستم پاره کنم
    و به سویت بشتابم!
    کاش من هم رها و آسمانی بودم!

    کاش من هم یکی از این همه کبوتر باشم که به دیوارهای
    این زندان می کوبند!
    دارند می آورندت؛
    پیچیده در جامه ای از خون و زنجیر


    می خواهم دلم را تکه تکه کنم این آخرین سطر دلتنگی ها
    و آخرین ترانه اندوه من است.
    دلم را آرام کن،
    خشمم را فرو نشان و دهانم را ببند!


    باید از تو صبر بیاموزم، کظم غیظ کنم و از تو یاد بگیرم
    که چگونه با زنجیر می توان به عرش رسید.


    امیر مرزبان


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    هنوز از پس لحظه ‏های دور، نجواهای عاشقانه ‏ات را می‏شود شنید.
    حک کرده‏اند بر تن تمام خشت‏ ها و ستون ‏های زندان، مرام صبوری‏ ات را.

    اینک نوبت توست؛ گلی از بوستان فاطمه علیه السلام .
    باز هم دستان پاییز کدورت یاس غربت دیده ‏ای را چیده هر دم!


    بی‏کرانگی‏ ات را چهار گوشه زندان، تاب حضور ندارند.
    عطر سخن ‏هایت، می‏نواخت جان‏ های مشتاق را.

    عطر سخن‏ هایت، فرو می ‏پاشید شیرازه قدرت
    پوشالی خفاشان شب ‏پرست را.


    عطر سخن‏ هایت، در هجوم هوایی مسموم
    به رویش فرامی‏خواند جوانه‏ ها را.

    نور حضورت چشم‏ ها را به بیداری دعوت می‏کرد.
    توطئه چیده شد؛ خورشید را، از آسمان‏ ها گرفتند
    و در کنج زندان به زنجیر کشیدند


    تا غل و زنجیرها، همدم اوقات آسمانی‏ ات شوند
    و میله‏ های زندان، پای ناله‏ های شبانه ‏ات قد بکشند.

    چه کند این حلقه‏ های آهنی، با این همه روسیاهی و شرمندگی؟
    اما تاریکنای زندان هم نتوانست روشنان
    حضور تو را خاموش کند.

    عطر نیایش ‏های عاشقانه ‏ات، حصارها را درهم شکست.
    چه جان ‏های به خواب رفته ‏ای که از حقیقت منتشر
    شده گلوی تو، جرئت جوانه زدن یافتند!

    مگر می‏شود باب معرفت و حکمت را بست؛
    وقتی که آن باب، باب الحوائج باشد؟!

    دری گشوده ‏ای از چشم ‏اندازه ای جاودانگی، رو به معصیت
    کارترین جان‏ های گرفتار شده.

    در ازدحام گرگ‏ ها و خفاش ‏ها جان‏ پناه آهوان رمیده‏ ای
    بودی که تشنه معرفت بودند.

    در محبس هارون بودی، در حصار گرفتار بودی؛
    اما باران حضورت بر هوای کاظمین می‏ بارید.

    اعجازهای همیشه‏ ات را میله ‏های زندان هم جرئ
    ت حاشا نداشت. عطر نیایش ‏های شبانه ‏ات، پیراه
    ن تقوا پوشاند بر قامت دقایق گناه‏کار.

    اینک، به سر سلامتی آمده است دنیا، اندوه «رضا» را.
    بهشت، در فراسو آغوش گشوده است رهایی‏ ات را.

    تابوت توست بر شانه‏ های غریبی تاریخ.
    خداحافظ، چهارده سال صبوری مطلق!


    خداحافظ، معصومیت محض در هجوم دقایق ظلم!
    باب الحوائج! چهارده سال رنج مداوم، تمام شد.


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    آزاده کاظمین ، ای صنوبر صبور!

    اینک ما رهروان مکتب صبوری تو، غمنامه کوچ تو را سرود
    کرده ایم و مرثیه خوان، بر سفره سوگواری تو مویه می کنیم.

    ای اسوه شکیب!
    گر چه حسودان قرن هارونی، از آواز جان جوان تو
    هراسیدند و تو را میهمان تاریکای زندان کردند

    امّا جان تو را به بند نکشیدند که تو دنیا را به بند آوردی و
    از قفسْ خانه خاک گذشتی و در افلاک آشیان کردی.

    نامت نگین روزهای تاریخ است و داستان صبوری ات
    زبان به زبان در زمین و آسمان می چرخد و آشوب می کند.

    صبوری و کاظمی را از تو آموخته ایم!
    از تو که در اسارت، درس آزادگی دادی و اندیشه ات
    معجزه خردمندان است و راهت میراث جاودانه ای
    است که هماره عاشقانت را به رستگاری رهنمون است.

    ای آزاده کاظمین!
    اگر چه هارون ـ این انبان زشتی و غرور ـ شعاع خورشیدی
    امامت تو را تاب نیاورد، امّا خورشید هرگز نمی میرد.

    آفتاب تو از کاظمین تا همیشه تاریخ بر تشنگان زمان می بارد
    و جان جهان، از عطر روشن سبز تو لبریز شکوفه می شود.

    ای آن که شانه هایت کوله بار غربت زمان را به دوش می کشد
    و ای حقیقت روشن! ما را که بی شمار، نام تو را گریسته ایم
    دریاب و به مائده شهود مهمان کن!




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    «قصه تنهایی»

    ما در ظلمت هارون‏ الرشید جهانیم.
    ای از زندان پر کشیده رازهایی را بر ما ببخشا!

    شیعیانت را دریاب، ای غریب زندان بی‏کسی که
    درد بی‏ کسی، ما را زمین گیر کرده است.

    قصه تنهایی‏ات در زندگی ما جاری است؛ غربت را با نام
    تو می‏شناسیم و از ظلمت، به اسم اعظم تو پناه می‏بریم.


    هر وقت در ظلمت تنهایی دلمان می‏گیرد، بی ‏اختیار می‏گوییم:
    «یا موسی ابن جعفر علیه‏ السلام »
    ما زنجیری زندان نفس گناهکار خویشیم؛

    گذشتن از غضب را به ما بیاموز تا عقل الهی
    رهنمون تصمیم ‏هامان گردد، ای کاظم!


    ای مهار کننده اژدهای نفس و ای ید بیضای علم!
    ای موسی خاندان علی علیه ‏السلام !

    جهان به سخنان گهربار تو و پدران و فرزندانت
    محتاج ‏تر است تا علوم خاکی.


    شیرینی کلامت را بر ما بچشان!
    اشک‏هایمان را رنگ معرفت بخش.

    عزای فراقت را به صبر عالمانه مبدل کن!
    دعا کن تا شیعیان رنج چندین ساله‏ ات باشیم و علمِ ابدی‏ ات.



    حسین امیری


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  9. Top | #18

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    تلخیِ غربتِ زندان و کامِ شیرین آفتاب؟!
    دریا و دیوارهای تنگ؟! کوه و غل و زنجیر؟!

    چه شگفتی ها که این عالم تزاحم، به خود نمی بیند!
    وقتی که شب، در این میان خانه به خانه نفوذ کند
    و تمام پنجره ها را ببندد؛

    هرچه فریاد را خاموش کند و هرچه تولد را به مرگ نزدیک سازد
    جز شما، کیست که مشعل به دست بگیرد و راهی بگشاید
    در میان این شب آلودگی مسموم؟!

    چه شگفت آور است که آسمان سِیری، تلخی غربت
    زندان را به کام شیرین خود بخرد؛


    برای فریاد آزادی و دیوارهای تنگ را برای درهم شکستن
    بایدهای بی منطق و غل و زنجیر را برای به
    تصویر کشیدن شکوه یک زندانی!


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  10. Top | #19

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    امشب شب تازیانه است
    امشب شب دیوارهاست
    امشب شب سلول است و میله‏ ها

    امشب کدام شب است
    که صدای شیون از آهن‏ ها می‏آید،
    صدای سوگ از تازیانه ‏ها بلند است،
    دیوارها نُدبه می‏خوانند
    و سلول‏ها، «وَ إِنْ یَکادْ می‏گیرند.

    آه! از برکه کُدام چشم بارانی،
    این همه اشک می‏جوشد؟
    کبوترها برای کیست
    که سرهایشان را به زمین می‏زنند؟

    خدایا! این چه پیروزی است، نگاه کن!
    این همه کبوتر چرا از آسمان،
    خود را به دیوار این سیاه‏چال می‏کوبند؟
    چرا این همه ماهی در دجله،
    از آب بیرون می‏افتند؟
    چرا امشب ستاره‏ها بیرون نمی‏آیند؟
    چرا ماه شیون می‏کند... ؟

    می‏ترسم از پس این دیوار،
    به عشق نگاه کنم ،
    به پاهای خون آلود
    می‏ترسم به خورشید نگاه کنم
    که در زنجیر است
    می‏ترسم به ملکوتی نگاه کنم
    که جای تازیانه بر تن دارد...

    آه از جفای هارون...
    با عشق چه کرده ‏ای که دارد خون... ؟

    زمین خشکش زده؛
    یکی قطره‏ای آب برای این تشنه بغداد بیاورد؛
    کربلا دارد این‏جا تکرار می‏شود...

    دلم بوی مدینه می‏دهد...
    خون... خون... خون...
    این‏جا دارند برای ماه، ختم فراق می‏گیرند.

    رهایم کنید!
    این‏که بر تکه چوبی می‏آورند،
    پاره‏ای از خداست...
    چه قدر زخمی می‏ آید
    از این دریای شکسته!




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  11. Top | #20

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    زنجیرها آب می‏شوند.
    زنجیرها می‏سوزند.
    زنجیرها از خجالت می‏سوزند.

    چه قدر پروانه زیر این عبا جمع شده!
    مگر این گل محمد صلی ‏الله‏ علیه ‏و‏آله ،

    کجا می‏خواست برود
    که سنگینی این همه بند، رهایش نمی‏کنند؟

    نگاه کن مچ پاهایش را!
    نگاه کن، دُرست مثل پاهای اسیران شام است

    چه قدر ایستاده نماز عشق خوانده!
    جگرم را آتش زدی بغداد؛ جگرت آتش بگیرد!

    این همه هستی من است
    که بر شانه‏ های شکسته شهر،
    از زندان بیرون می‏آورند.


    این باب الحوایج است،
    خدای کرم است،
    سراسر خشوع است؛

    بگذار خودم را سبک کنم!
    این‏که می‏بینی می‏آید،
    مردی است که همه زخم‏های مرا می‏دانست،
    این عشق است؛ خود عشق.

    این بهار است؛ خون آلود می‏آورندش
    این بهار است؛ در زنجیر می‏آید
    این بهار است؛ با زنجیر می‏آید

    این زنجیرهای سوخته،
    عزای کسی را گرفته که روزها،
    برای‏شان قرآن خوانده بود...


    دلم هوای کاظمین کرده
    دلم بوی تو را می‏دهد
    کاش این همه زنجیر را
    می‏توانستم پاره کنم و به سویت بشتابم!

    کاش من هم رها و آسمانی بودم!
    کاش من هم یکی از این همه کبوتر باشم
    که به دیوارهای این زندان می‏کوبند!


    دارند می‏آورندت؛
    پیچیده در جامه ‏ای از خون و زنجیر
    می‏خواهم دلم را تکه تکه کنم

    این آخرین سطر دلتنگی‏ها
    و آخرین ترانه اندوه من است.
    دلم را آرام کن،
    خشمم را فرو نشان و دهانم را ببند!


    باید از تو صبر بیاموزم،
    کظم غیظ کنم و از تو یاد بگیرم
    که چگونه با زنجیر می‏توان به عرش رسید.





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

كيست اين عبد صالح, مناظرات امام موسی کاظم علیه السلام, موجبات شهادت امام موسى كاظم علیه السلام, گلواژههاي اشک درسوگ هفتمين خورشيد, گوشه هایی از مکارم اخلاقی امام موسی بن جعفر (ع), گزیده ای از سخنان امام موسی کاظم(علیه السلام), پيامک هاي تسليت شهادت امام موسي کاظم(ع), پرسش و پاسخ هایی در باره امام موسی بن حعفر علیه السلام, آمدن مامور زندان به احوالپرسی امام علیه السلام, امام هفتم عليه السلام مشعل‏دار عبادت و دعا, امام کاظم علیه السلام اسوه ظلم ستيزي, از گناه کوچک بترس ( در محضر امام کاظم(ع), با حضرت امام موسی کاظم(علیه السلام) در سایه قران کریم, برآورده شدن حوائج شیعیان توسط امام کاظم (علیه السلام), تربیت یافتگان مكتب تربیتى امام موسی کاظم(علیه السلام), تصاویر ویژه شهادت جانگذاز امام کاظم علیه السلام, داستان هایی از امام کاظم علیه السلام, رهنمودهاي ارزشمند امام موسي كاظم (ع), سوالی که هارون از امام کاظم (علیه‌السلام) پرسید, صلوات بر امام کاظم عليه السّلام, صلابت و مدارا در سیره امام کاظم علیه السلام

نمایش برچسب‌ها

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi