صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 51

موضوع: ویژه نامه شهادت مطلومانه امام موسی کاظم علیه السلام{ خورشید کاظمین}

  1. Top | #21

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    یا باب‏ الحوائج!

    چهارده سال در عمیق‏ترین سیاهچال جور و ستم هارون، کورترین
    گره ‏های ناممکن را به یک اشاره گشودی و با سوز مناجات عاشقانه‏ات
    سیاه‏ترین قلب‏ها را به لرزه در آوردی!

    یا باب ‏الحوائج!

    هنوز در گوش غیرت «صفوان»ها، فریاد آزادگی‏ ات طنین‏ انداز است.
    هنوز قدرت پوشالی «هارون الرشید»ها، در هم می‏ریزد
    از شکوه و جبروت ملکوتی است.

    «فدک» در کلام تو زیبا تفسیر می‏شود.
    از نگاه تو «فدک» یعنی تمامیّت ارضی اسلام.


    ای قوم‏ محمد صلی‏ الله‏ علیه ‏و‏آله را موسی، ای اقیانوس خشم و
    غیظ را کاظم، ای پروردگار عالم را عبد صالح!

    فرشتگان، به تسبیح در آمدند مقدمت را.
    آسمان‏ها و زمینیان، خون گریستند فقدانت را.


    چهارده سال رنج مداوم تمام شد!
    دنیا می‏ماند و یتیمی تا همیشه مکرّر!


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #22

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    ما در ظلمت هارون‏ الرشید جهانیم.
    ای از زندان پر کشیده رازهایی را بر ما ببخشا!

    شیعیانت را دریاب، ای غریب زندان بی‏کسی که درد بی‏کسی،
    ما را زمین گیر کرده است.


    قصه تنهایی‏ ات در زندگی ما جاری است؛
    غربت را با نام تو می‏شناسیم
    و از ظلمت، به اسم اعظم تو پناه می‏بریم.

    هر وقت در ظلمت تنهایی دلمان می‏گیرد، بی‏ اختیار می‏گوییم:
    «یا موسی ابن جعفر علیه‏ السلام »

    ما زنجیری زندان نفس گناهکار خویشیم؛
    گذشتن از غضب را به ما بیاموز تا عقل الهی رهنمون تصمیم ‏هامان گردد


    ای کاظم!ای مهار کننده اژدهای نفس
    و ای ید بیضای علم!

    ای موسی خاندان علی علیه‏ السلام !
    جهان به سخنان گهربار تو و پدران و فرزندانت
    محتاج ‏تر است تا علوم خاکی.

    شیرینی کلامت را بر ما بچشان!
    اشک‏هایمان را رنگ معرفت بخش.

    عزای فراقت را به صبر عالمانه مبدل کن!
    دعا کن تا شیعیان رنج چندین ساله ‏ات باشیم و علمِ ابدی‏ ات






    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  4. Top | #23

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    اي بناي حرم عدل و امان را باني
    وي ز رخسار تو آفاقْ همه نوراني

    که گمان داشت که با آن همه تشريف و جلال
    يوسف فاطمه يک عمر شود زنداني؟


    از فشار غم و اندوه به تنگ آمده بود
    روح قدسّي تو در کالبد انساني

    دست پرورده رسوايي و غفلت مي خواست
    در سرت پرورد انديشه نافرماني


    يافت چون خلوت زندان تو را غرق سکوت
    غرق حيرت شد از آن معجزه سبحاني

    غافل از آن که به تأييد خدا عزوجل
    بنده خالص و مخلص نشود عصياني


    حبس و تبعيد به فتواي تو محبوب تر است
    که اجابت نکني دعوت مشتي جاني

    بر در قاضي حاجات مناجات کنان
    عرض حاجت بکن اي سجده تو طولاني


    کاظمين تو نديدم من و شب تا به سحر
    منم و دست و گريبان و غم پنهاني

    گرچه دوريم، به ياد تو سخن مي گوييم
    «بُعد منزل نُبوَد در سفر روحاني»


    غفورزاده کاشاني





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  5. Top | #24

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    «ناله حزین»




    اینجا کاظمین است و این روزها، روزهای رجب.
    وقتی عقربه تاریخ به بیست‏ وپنجم آن نزدیک می‏شود

    دوباره ثانیه ‏ها به فریاد می‏آیند.
    از نگاه دیوارهای شهر، غم می‏چکد.


    ناله حزین مرغان عاشق است که به گوش می‏رسد:
    امشب پس از چندین سال روز، چندین سال شب
    هفتمین ستاره به آسمان هفتم می‏رسد؛

    ولی غافل از آنکه این مردم، غفلت، سایه‏ گستر چشم‏ه ایشان شده است.
    دریغ و صد افسوس که نمی‏دانند اینجا دیگر تازیانه‏ ها شرمِ باریدن دارند!


    چه سخت است و دردناک، دیدن چشمان خیس و بارانی و منتظر دخترت!
    او سال‏ها سال چشم به راهی را تحمل کرد تا تو
    از سفر برگردی؛

    امّا غربت تو با تو عجین بود و سرانجام این
    چشم‏ها را برای همیشه منتظر و داغدار گذاشت.
    معصومه تو، خود هم این غم را به دوش کشید؛ امّا... .


    حال که دست‏هایم در جستجوی نگاه خدایی توست
    فقط می‏گویم: ای کاش کبوتری بودم در حریم حرم کاظمین تا
    بال‏های خود را آن‏قدر در آسمان گرفته‏ اش می‏تکاندم که
    تمام غم‏هایم در پنجره فولادش گره بخورد!

    کاش پرنده ‏ای بودم و بال‏هایم آن‏قدر وسعت داشت تا به اوج آسمان‏ها
    می‏رفتم و پرده سیاه غم را از صورت گرفته خورشید کنار می‏زدم تا
    شاید این ‏طرف‏تر، دل گرفته دختری آرام‏تر شود!
    کاش...!


    اعظم سلیمانی تبار


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  6. Top | #25

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    داغ سنگین



    بغض‏ها، ابر می‏شوند و ابرها باران.
    کوچه ‏ها دلتنگ، کوچه ‏ها تاریک، آینه‏ ها غرق در غبار؛
    انگار این روزهای پس از تو، سرنوشت تمام پیشانی‏ ها را سیاه نوشته ‏اند.

    زخم نبودنت را سر بر کدام دیوار باید گریه کرد؟
    تمام پیرهن ‏ها بوی غربت گرفته‏ اند.


    این روزها آشنایی غریب، فرزند مهربانی غریب
    و پدر آشنایی غریب‏تر، با خاک وداع می‏کند.

    پرنده ‏ها، نام تو را غریبانه دهان به دهان می‏خوانند تا
    دورترین شاخه‏هایی که به آسمان می‏رسند.


    باران‏های موسمی، هوای مسموم روزهای بعد از تو زیستن
    را زار زار می‏گریند.

    این روزها چقدر پرنده یتیم، به میله ‏های قفس خو گرفت ه‏اند!
    چقدر پنجره‏ها از ماه دور شده ‏اند!
    چقدر آسمان بعد از تو بی‏ستاره شده است!
    بعد از تو تمام جاده‏ها سنگ شده‏اند و قدم‏ها سنگ.


    هیچ راهی برای به تو رسیدن نیست.
    دیگر صدای دعاهای نیمه شبت، لالایی آرام دلتنگی‏هایمان نیست.

    حتی رودها بعد از تو، سرِ زنده ماندن ندارند.
    جای شک نیست اگر زمین کویر شود در این روزهایی
    که دریای وجودت را گم کرده ‏ایم.

    حتی کلمات نمی‏دانند داغ سنگین جدایی را چگونه به دوش بکشند.
    همه شعرهای بلند، بعد از تو به مرثیه ختم می‏شوند.
    بوی غربت، بیت بیت شعرها را لبریز کرده است.

    هیچ آوازی بعد از تو شنیدن ندارد.
    دیری‏ست که سایه ‏ها و دیوارها با هم قهر کرده ‏اند و شب‏ها، ماه با هیچ
    پنجره‏ای هم‏کلام نمی‏شود و ستاره‏ها در بسترهای خمار خواب نمی‏خزند.

    کاش می‏شد جهان بعد از تو در سیل اشک‏هایمان غوطه ‏ور شود!
    کاش می‏شد ابرها، نبودنت را گریه کنند تا سیل
    روزهای بعد از تو را با خود بشوید و ببرد.


    عباس محمدی



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  7. Top | #26

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    خورشید مهرت از پشت میله ‏ها سر خواهد زد








    زندان بصره ‏بود و تاریکی تنهایی و سیاهی غل ‏وزنجیر
    و طنین ناله‏ های زندانیانی که‏ شکنجه می‏شدند.

    در زندان هارون الرشید (لعنة اللّه علیه)، فرقی نمی‏کرد
    که به چه گناهی مجازات انجام می‏گرفت، فقط اگر زندانی از شیعیان
    علوی بود دیوارهای زندان بر او تنگ‏تر و خشن‏ تر می‏شد.


    در میان ناله‏ های زندانیان، صدای ذکر مرد خدایی شنیده می‏شد که جز
    به نام خدا، کلمه ‏ای دیگر بر زبان نمی‏راند.

    بارها خواستیم او را از پشت میله‏ های زندان ببینیم، اما جز سایه
    عبادت او بر روی دیوارها، چیزی ندیدیم.

    نفسش مانند نسیم سحرگاهی بود که خواب نیمه شب
    را از چشمانمان می ‏ربود و ما را به نافله شب دعوت می‏کرد.

    روزهای پیاپی روزه می‏گرفت و حتی از غذای اندک
    افطارش، به زندانیان گرسنه می‏بخشید.

    نگاهش، خورشید مهری را می‏مانست که همه را از نور عطوفت
    و بخشش خویش گرما می‏داد و فضای سرد و بی‏رحم زندان
    را چون روزهای آفتابی بهار می‏کرد.

    عجب صبور بود و بردبار!
    آن همه زخم زبان و طعنه که از زندانیان غیر علوی و مأمورین
    بنی عباس می‏شنید و آن همه آزار و شکنجه که می‏دید، اندکی
    از بردباریو صبر جمیل او نمی‏کاست و زبان او را جز به
    دعای خیر در حق دیگران باز نمی‏کرد.


    تا آن جا که روزهای آخر، هر که بر او جفا کرده و در حق او به
    ناروا حرفی زده بود، سر شرمساری به آستان نگاه مهربانش می‏سایید
    و به اندازه همه عمر محبت ندیده‏اش، از مِهر او سرشار می‏گشت.

    اما یک شب که همه ظلمت عالم را با خود داشت، جنازه
    نورانی‏اش را غریبانه از زندان بردند.


    بعدها از زبان یکی از مأمورین هارون شنیدیم که آن سید علی علیه‏السلام
    از فرزندان فاطمه زهرا علیهاالسلام بوده است و نَسَب به رسول خدا می‏برد.

    آن مرد که به سادگی با زندانیان بر سر سفره خالی
    دل‏هایشان می‏نشست و از مهر و ایمان خود، آنان را لبریز می‏ساخت
    امام هفتم شیعیان است که او را به جهت کظم
    غیظ و خشمش، کاظم علیه‏السلام می‏نامند!


    هنوز می‏توان صوت محزون مناجات‏های شبانه‏اش
    را از زبان میله ‏های زندان شنید!





    نزهت بادی

    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  8. Top | #27

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    تا کوچه‏ های کاظمین


    تقویم، روی سیاه‏ ترین برگه ‏های خود ورق می‏خورد و به هزار و چهار صد سال
    پیش بر می‏گردد؛ به شبی که غم، به شب‏نشینی کوچه‏های تاریک کاظمین آمده است.

    شب، خجالت زده از لابلای انگشتان سیاهی، در خاک‏ها فرو می‏چکید.
    خورشید، خودش را پشت غروب‏ها و کوه‏ها پنهان کرده است؛
    گویی این که در خیابان‏ها مرگ پاشیده باشند!


    مرگ در قالب تعارف خرما تقدیم امام موسی کاظم علیه‏السلام می‏شود .
    یک لقمه دیگر از این خرما و ریحان میل کن
    اگرچه به زهر آغشته شده باشد!

    و چقدر هارون به دست‏های سیاه و جنایت وحشیانه خودش افتخار می‏کرد!
    افتخار به شکستن حریم حرمت ائمه!

    افتخار به خانه ‏نشین کردن عدالت و زمینگیر کردن
    ساقه‏ های پیچک‏های عاشق!

    ای کاش طاق‏های آسمان می‏شکست و باران بلا بر زمین نازل
    می‏شد و این اتفاق ناگوار نمی افتاد!


    چشم‏هایت که به گنبد طلایش می‏افتد، بی‏ اختیار اشک
    به شب‏ نشینی چشم‏هایت می‏آید!

    «السلام علیک یا عَلَم الدین و التّقوی
    السلام علیک یا خازن علم النبیین
    السلام علیک یا نائب الاوصیاء السابقین
    السلام علیک یا مولی موسی بن جعفر و رحمة‏اللّه و برکاته»

    خداحافظ ای دست‏های پاک عبادت!
    خداحافظ ای پیشانی پینه بسته از تهجد شبانه!
    خداحافظ ای نور خدا در تاریکی‏های زمین!
    خداحافظ ای درهای رحمت الهی، از دست‏های شما جاری بر روی خاک!

    خداحافظ ای معدن انوار علم و وارث سکینه نیاکان پاک!
    خداحافظ ای کوچه‏های غریبه کاظمین!
    خداحافظ ای سال‏ها زندان، سال‏ها غل و زنجیر!
    خداحافظ ای سال‏ها انتظار!

    بگذار و بگذر؛
    خشت خشت دیوارهای تاریک زندان را و لحظه لحظه تنهایی‏ات را!

    بگذار و بگذر؛ تمام دلتنگی‏ها و بی ‏کسی ‏هایت را!
    بگذر از این شهر که مردم قدر تو را نمی‏دانند
    و خورشید عالمتاب را بر بالای سرشان نمی‏بینند!


    ابراهیم قبله آرباطان


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  9. Top | #28

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    رنج مکرّر

    گمان می‏کرد می‏تواند وسعت بی‏کرانگی‏ات را به چهار دیواری زندان بکشاند!
    گمان می‏کرد می‏تواند معصومیت محض را در پشت میله‏ها به زنجیر کشد!
    گمان می‏کرد می‏تواند نور خدا را در تاریکی زندان پنهان کند!

    چهارده سال رنج مکرّر؛ چهارده سال از پشت میله ‏ها تابیدن!
    تو خورشیدی و خورشید هرجا که باشد می‏تابد؛
    میله‏ ها نمی‏توانند مانع نورافشانی‏ اش شوند.


    یا باب‏الحوائج! دیرگاهی است که این میله ‏ها
    شاهد سجده‏ های آسمانی ‏ات هستند.

    دیرگاهی است که خشت خشت دیوارهای زندان
    به سوز ناله ‏های شبانه ‏ات، دلخوش ‏اند.


    میله‏ های زندان، بزرگ‏ترین دلیل مظلومیت تو و غل و زنجیر
    دست و پاهایت، بهترین راویِ مصائب توست.

    یا باب‏ الحوائج!

    چهارده سال در عمیق‏ترین سیاهچال جور و ستم هارون، کورترین
    گره ‏های ناممکن را به یک اشاره گشودی و با سوز مناجات عاشقانه‏ات
    سیاه‏ترین قلب‏ها را به لرزه در آوردی!

    یا باب ‏الحوائج!

    هنوز در گوش غیرت «صفوان»ها، فریاد آزادگی‏ ات طنین‏ انداز است.
    هنوز قدرت پوشالی «هارون الرشید»ها، در هم می‏ریزد
    از شکوه و جبروت ملکوتی است.

    «فدک» در کلام تو زیبا تفسیر می‏شود.
    از نگاه تو «فدک» یعنی تمامیّت ارضی اسلام.


    ای قوم‏ محمد صلی‏ الله‏ علیه ‏و‏آله را موسی، ای اقیانوس خشم و
    غیظ را کاظم، ای پروردگار عالم را عبد صالح!

    فرشتگان، به تسبیح در آمدند مقدمت را.
    آسمان‏ها و زمینیان، خون گریستند فقدانت را.


    چهارده سال رنج مداوم تمام شد!
    دنیا می‏ماند و یتیمی تا همیشه مکرّر!

    خدیجه پنجی


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  10. Top | #29

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    نور مطلق





    کشتگان خنجر تسلیم را
    هر زمان از غیب جانی دیگر است
    عقل کی داند که این رمز از کجاست؟
    کین جماعت را زبانی دیگر است

    عود می‏سوزد در این باغ کبود.
    باغ می‏سوزد در داغ آخرین صبوری.
    صبوری پیراهن را می‏درد در مرثیه رضا.

    هارون، خلاصه همه خفاش‏های مبتلا به نفرت از نور است.
    آتشی در آتش هیمه این ریگ‏ها نخل‏های ستبری بود که
    روزی علی در سرتاسر این دشت بی مهر کاشت.


    ریگ‏های این بیابان هم شهادت به عشق می‏دهند؛
    شهادت به نور مطلق پیچیده در چهارسوی کائنات.
    آه، بغداد! زندانی صبور لحظه‏های توسل را چه کردی؟

    زنجیرها شرم دارند از این همه ملکوتی که در بر گرفته‏ اند.
    در و دیوار این حصار سیاه، می‏نالند؛
    شروه می‏زنند، می‏لرزند، نُدبه می‏خوانند؛

    همراه مردی که سبزتر از همه درختان می‏خندد، مردی
    که هر کجا می‏رفت، گُل تبسم می‏کاشت و ستاره احساس، مردی که از
    نهایت خورشید آمده ‏بود، مردی با لطافت‏باران. بغداد، هرچه می‏خواهی از او بگیر.

    این‏که داری غریبانه می‏فرستیش به ملکوت، کریم‏ ترین ثانیه ‏های دنیاست.
    درهای بخشایش است و مهربان‏ترین مردم.
    خشم نمی‏گیرد و خشم دیگران هم فرو می‏نشاند.


    او کاظم علیه‏السلام است؛
    شیرین‏ترین ستاره در این آسمان مه ‏آلود.
    آه، بغداد! نگذاشتی این خلسه یکدست در تنمان باقی بماند.

    نگذاشتی حلاوتش جهان را پُر کند کبوترهای آسمانت برای چه پر می‏ریزند؟
    چرا شیون از هر خانه گنجشک بر می‏خیزد؟ چرا درخت‏ها خشک می‏شوند؟

    این پیکر خاک آلود چیست که بر شانه ‏های چهار غلام سیاه می ‏آید و پشت
    سرش، ملایک، مویه‏کنان از هوش می‏روند؟

    این پاهای خون ‏آلود کیست که هنوز سنگینی زنجیر را برخود دارد؟
    این شناسنامه درد همانی نیست که دست‏های رئوفش را کاینات می‏فهمید؟


    چقدر غریب، چقدر دلتنگ، چه داغ بزرگی که مناره ‏ها، نیمه شب
    اذان می‏گویند، بی آنکه کسی در بلندای مأذنه ‏ها باشد!

    تابوتت کو، ستاره دنباله‏ دار، بی بهانه ‏ترین آغوش
    سلوک، متقی ‏ترین شناسنامه خُلُود؟
    آقای ابری‏ترین اندوه‏های باریده بر خشکی دلهامان! تابوتت کو؟


    دلم تاب این اندوه را نمی‏ آورد.
    چشم‏هایم محاصره گُرگ‏ها را نمی‏بیند؛
    ازدحام کفتارها را، یورش خفاش را. دلم تنگ است، امام غریب؛

    تنگ مرثیه‏ خوانیِ خون و اشک.
    می‏خواهم به تشییع غریب ستاره بیایم؛
    به خداحافظی خورشید.
    دلم برای گریه تنگ شده است.



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  11. Top | #30

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    زنجیرهای سوخته




    امشب شب زنجیر است
    امشب شب تازیانه است
    امشب شب دیوارهاست
    امشب شب سلول است و میله ‏ها

    امشب کدام شب است که صدای شیون از آهن‏ها می‏ آید، صدای
    سوگ از تازیانه‏ ها بلند است، دیوارها نُدبه می‏خوانند
    و سلول‏ها، «وَ إِنْ یَکادْ می‏گیرند.


    آه! از برکه کُدام چشم بارانی، این همه اشک می‏جوشد؟
    کبوترها برای کیست که سرهایشان را به زمین می‏زنند؟

    خدایا! این چه پیروزی است، نگاه کن!
    این همه کبوتر چرا از آسمان، خود را به دیوار این سیاه‏چال می‏کوبند؟

    چرا این همه ماهی در دجله، از آب بیرون می‏افتند؟
    چرا امشب ستاره‏ها بیرون نمی‏آیند؟
    چرا ماه شیون می‏کند... ؟

    می‏ترسم از پس این دیوار، به عشق نگاه کنم به پاهای خون آلود
    می‏ترسم به خورشید نگاه کنم که در زنجیر است
    می‏ترسم به ملکوتی نگاه کنم که جای تازیانه بر تن دارد...

    آه از جفای هارون...
    با عشق چه کرده‏ای که دارد خون... ؟
    زمین خشکش زده؛ یکی قطره‏ای آب برای این تشنه بغداد بیاورد؛
    کربلا دارد این‏جا تکرار می‏شود...

    دلم بوی مدینه می‏دهد... خون... خون... خون...
    این‏جا دارند برای ماه، ختم فراق می‏گیرند.
    رهایم کنید! این‏که بر تکه چوبی می‏آورند، پاره‏ای از خداست...
    چه قدر زخمی می‏آید از این دریای شکسته!


    زنجیرها آب می‏شوند.
    زنجیرها می‏سوزند.
    زنجیرها از خجالت می‏سوزند.
    چه قدر پروانه زیر این عبا جمع شده!

    مگر این گل محمد صل ی‏الله ‏علیه ‏و‏آله ، کجا می‏خواست برود
    که سنگینی این همه بند، رهایش نمی‏کنند؟
    نگاه کن مچ پاهایش را!
    نگاه کن، دُرست مثل پاهای اسیران شام است


    چه قدر ایستاده نماز عشق خوانده!
    جگرم را آتش زدی بغداد؛ جگرت آتش بگیرد!

    این همه هستی من است که بر شانه ‏های
    شکسته شهر، از زندان بیرون می ‏آورند.


    این باب الحوایج است خدای کرم است
    سراسر خشوع است؛ بگذار خودم را سبک کنم!

    این‏که می ‏بینی می‏ آید، مردی است که همه زخم‏های مرا می‏دانست
    این عشق است؛ خود عشق. این بهار است؛

    خون آلود می‏ آورندش
    این بهار است؛ در زنجیر می ‏آید
    این بهار است؛ با زنجیر می ‏آید

    این زنجیرهای سوخته، عزای کسی را گرفته که
    روزها، برای‏شان قرآن خوانده بود...


    دلم هوای کاظمین کرده
    دلم بوی تو را می‏دهد

    کاش این همه زنجیر را می‏توانستم پاره کنم
    و به سویت بشتابم!
    کاش من هم رها و آسمانی بودم!


    کاش من هم یکی از این همه کبوتر باشم که
    به دیوارهای این زندان می‏کوبند!
    دارند می‏آورندت؛

    پیچیده در جامه‏ای از خون و زنجیر
    می‏خواهم دلم را تکه تکه کنم
    این آخرین سطر دلتنگی‏ها و آخرین ترانه اندوه من است.

    دلم را آرام کن، خشمم را فرو نشان و دهانم را ببند!
    باید از تو صبر بیاموزم، کظم غیظ کنم و از تو یاد بگیرم
    که چگونه با زنجیر می‏توان به عرش رسید.


    امیر مرزبان





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

كيست اين عبد صالح, مناظرات امام موسی کاظم علیه السلام, موجبات شهادت امام موسى كاظم علیه السلام, گلواژههاي اشک درسوگ هفتمين خورشيد, گوشه هایی از مکارم اخلاقی امام موسی بن جعفر (ع), گزیده ای از سخنان امام موسی کاظم(علیه السلام), پيامک هاي تسليت شهادت امام موسي کاظم(ع), پرسش و پاسخ هایی در باره امام موسی بن حعفر علیه السلام, آمدن مامور زندان به احوالپرسی امام علیه السلام, امام هفتم عليه السلام مشعل‏دار عبادت و دعا, امام کاظم علیه السلام اسوه ظلم ستيزي, از گناه کوچک بترس ( در محضر امام کاظم(ع), با حضرت امام موسی کاظم(علیه السلام) در سایه قران کریم, برآورده شدن حوائج شیعیان توسط امام کاظم (علیه السلام), تربیت یافتگان مكتب تربیتى امام موسی کاظم(علیه السلام), تصاویر ویژه شهادت جانگذاز امام کاظم علیه السلام, داستان هایی از امام کاظم علیه السلام, رهنمودهاي ارزشمند امام موسي كاظم (ع), سوالی که هارون از امام کاظم (علیه‌السلام) پرسید, صلوات بر امام کاظم عليه السّلام, صلابت و مدارا در سیره امام کاظم علیه السلام

نمایش برچسب‌ها

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi