5) درباب آیهی وَ جَاءَت سَکرَةُ الموتِ بِالحَقِّ (ق, 19), شیخ طوسی میگوید: <والمعنی جاءت سکرة الحق بالموت و هی قراءة أهل البیت> (التبیان, ج 6, ص 262؛ قس همان, ج 9, ص 365 که در آنجا, این قرائت را به ابنمسعود نیز نسبت میدهد).[12] این نحوه بیان نشان میدهد که شیخ طوسی از روایتی معروف که دیگر مفسران شیعه آن را نشانهی تغییر و تحریف[13] یا اختلاف قرائت منسوب به ائمه[14] دانستهاند, کارکردی دیگر ساخته است. وی بهروشنی تصریح میکند که معنای آیه اینگونه است و گویی در آیه, قلب روی داده است. به نظر وی این امر هم در زبان عربی و هم در خود قرآن نمونههای دیگر دارد؛ چنانکه در آیهی لِکُلِّ أجَلٍ کِتَابٌ (رعد, 38), برخی گفتهاند معنای آیه لکلّ کتابٍ أجلٌ است (التبیان, ج 6, ص 262).
6) در تفسیر آیهی فَلَمَّا قَضَینَا عَلَیهِ المَوتَ مَا دَلَّهُم عَلی مَوتِهِ إلا دَابَّةُ الأرضِ تَأکُلُ مِنسَأتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَینَتِ الجِنُّ أن لَو کَانُوا یعلَمُونَ الغَیبَ مَا لَبِثُوا فِی العَذَابِ المُهِینِ (سبأ, 14), شیخ طوسی پس از ذکر اقوال مختلف درباب معنای آیه, مینویسد: و فی قراءة أهل البیت فَلَمَّا خَرَّ تَبَینَتِ الإنس أن لَو کَان الجِنُّ یعلَمُونَ الغَیبَ مَا لَبِثُوا فِی العَذَابِ المُهِینِ. [یعنی پس از فروافتادن سلیمان, مردم دریافتند که چنانچه جنیان علم غیب داشتند در چنان عذاب خوارکنندهای نمیماندند.] قالوا لأن الجنّ کانت تعلم أنها لا تعلم الغیب قبل ذلک و إنما تبینت الإنس ذلک من حال الجِنّ (التبیان, ج 8, ص 384).
این تفسیر شیخ طوسی برگرفته از روایاتی شیعی است که در اغلب آنها از قول امام علیه السلام آمده است که جنّیان خود از پیش میدانستند که علم غیب نمیدانند. لذا پس از این واقعه چیزی بر آنان روشن نشد. این غیرجنیان یعنی انسیان بودند که نادانی جنیان برایشان معلوم شد. برخی روایات شیعی در منابع روایی و تفسیری چنین است:
شیخ صدوق از احمد بن زیاد بن جعفر الهمدانی قال حدثنا علی بن إبراهیم بن هاشم عن أبیه عن علی بن معبد عن حسین بن خالد عن أبیالحسن علی بن موسی الرضا عن أبیه موسی بن جعفر عن أبیه جعفر بن محمد علیه السلام ... ثم قال والله ما نزلت هذه الأیة هکذا و إنما نزلت فَلَمَّا خَرَّ تَبَینَتِ الإنس أنّ الجِنَّ لَو کَانوا یعلَمُونَ الغَیبَ مَا لَبِثُوا فِی العَذَابِ المُهِینِ (شیخ صدوق, علل الشرائع, ج 1, ص 73ـ74؛ همو, عیون أخبار الرضا, ج 2, ص 239ـ240).
مجلسی (بحارالأنوار, ج 60, ص 69ـ70) به نقل از تفسیر نعمانی از امام علی علیهالسلام نقل میکند که این آیه از محرفات قرآن است و اصل آن چنین بوده است: فَلَمَّا خَرَّ تَبَینَتِ الإنس أن لَو کَانَت الجِنُّ یَعلَمُونَ الغَیبَ مَا لَبِثُوا فِی العَذَابِ المُهِینِ. همو (بحارالأنوار, ج 60, ص 279) از تفسیر علی بن أبراهیم قمی عن أبیه عن ابنأبیعمیر عن أبان بن عثمان عن أبیبصیر عن أبیجعفر... روایتی نقل میکند (عیناً در حویزی, تفسیر نورالثقلین, ج 4, ص 326) که سند آن در تفسیر علی بن إبراهیم قمی (ج 2, ص 198ـ200) ابنأبیعمیر از هشام از امام صادق علیهالسلام آمده است. همو (بحارالأنوار, ج 89, ص 60ـ61) مینویسد من در رسالهای قدیمی به سند جعفر بن محمد قولویه از سعد بن عبدالله الأشعری القمی ... از امام صادق علیهالسلام دیدهام که مضمون آن درباب تحریف در آیات برخلاف ما انزل الله است. در شمار روایاتی که وی از این رساله نقل میکند, یکی همین است که مردی این آیه را بر امام صادق علیهالسلام خواند. امام فرمود جنیان که خود میدانستند علم غیب نمیدانند. راوی پرسید پس این آیه چگونه است؟ امام فرمود آیه را خداوند چنین نازل کرده است: فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الإنسُ أن لَو کَان الجِنُّ یَعلَمُونَ الغَیبَ مَا لَبِثُوا فِی العَذَابِ المُهِینِ.
قرائت فوق و انتساب آن به صحابه در برخی منابع کهن اهل سنت نیز آمده است: قدیمترین نمونه از آنِ عبدالرزاق صنعانی (م 211 ق) است که مینویسد: مَعمَر عن أیوب عن عکرمة قال ... ثم قال: و فی بعض الحروف تَبَیَّنَتِ الإنسُ أن لَو کَان الجِنُّ یَعلَمُونَ الغَیبَ مَا لَبِثُوا فِی العَذَابِ المُهِینِ (صنعانی, تفسیر الصنعانی, ج 3, ص 128). مراد از "حروف" در اصطلاح علوم قرآنی همان وجوه مختلف قرائت است. نحاس (م 338 ق) هم این قرائت را به نقل از قتاده به مصحف عبدالله بن مسعود نسبت میدهد: تَبَیَّنَتِ الإنسُ أن لَو کَانَ الجِنُّ یَعلَمُونَ الغَیبَ مَا لَبِثُوا فِی العَذَابِ المُهِینِ (معانی القرآن, ج 5, ص 405). بعدها حاکم نیشابوری (المستدرک علی الصحیحین, ج 4, ص 197ـ198) به نقل از عطاء بن السائب از سعید بن جبیر از ابنعباس روایت میکند که وی آیه را چنین میخوانده است: تَبَیَّنَتِ الإنسُ أنَّ الجِنَّ لا یَعلَمُونَ الغَیبَ. و دست آخر ابنندیم (الفهرست, ص 34) این قرائت را به ابنشنبوذ (م 328 ق) نسبت میدهد (قس شیخ عباس قمی, الکنی و الألقاب, ج 1, ص 332 که با نقل این قرائت از ابنشنبوذ, بهعکس دیگران وی را بسیار مدح میکند).
بار دیگر این نمونه و نحوهی نقل قرائت منسوب به ائمه علیهمالسلام در التبیان نشان میدهد که شیخ طوسی نه مانند مفسران و محدثان اخباری این روایات را نشانهی تحریف قرآن دانسته و نه بهکلی از ذکر این روایات خودداری ورزیده است. عمل او در استفادهی تفسیری از مضمون برخی از این روایات مهمترین ویژگی تفسیری التبیان در بیان روایات تحریف یا اختلاف قرائات منسوب به ائمه علیهمالسلام است. با توجه به نظریهی شیخ طوسی مبنی بر عدم تحریف قرآن که در ابتدای تفسیر خود (التبیان, ج 1, ص 3) و به تأسی از شریف مرتضی آن را مطرح میکند, باید نتیجه گرفت که از نظر شیخ طوسی نقل اختلاف قرائات چه از جانب قاریان معروف هفتگانه یا دهگانه و چه منسوب به ائمهی اطهار علیهمالسلام نمیتوانسته دالّ بر تحریف قرآن باشد. یک سده بعد امینالأسلام طبرسی تمام این روایات را در بخش اختلاف قرائات تفسیر خود مجمع البیان لعلوم القرآن گنجانده است.