صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 53

موضوع: ویژه نامه ولادت فرخنده حضرت علی اکبر علیه السلام{سرو رشید آل طاها}

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    نهال نوپای حسین علیه السلام





    سلام، نهال نوپای حسین شهید! سلام، فرزند راستین
    ماه و خورشید؛ پیوند خورده با عطش و اشتیاق!

    کوچک تر از آنم که بسرایمت.واژه ها به مبارک باد
    قدوم تو آمده اند و من اسیر دست واژه های فراری ام.


    ای بوته معطر دودمان محمد!
    هر روز تکرار می شوی و پایانی برایت نیست.

    من یک جوانم؛کمک کن سکوت سرد و مکرر
    سینه ام، به جریان گرم محبت تو بیشتر بپیوندد.


    دل بزرگ و شانه ستبر خودت را از خستگی بی امان جوانان
    دریغ نکن.خلق و خویت محمدی بود

    مادر به تو افتخار می کرد و پدر
    با دیدنت، خستگی از شانه می زدود.


    بالا بلند نخل تناور! وقتی قامت می افراشتی، دشمن
    چنان در دل می لرزید که انگار ذوالفقار علی
    در هوا به گردش درآمده است.

    ای سربلندترین کوه ها، پیرهن چاک بلندی ات!
    غزل واره عشق و احساس و ایثار!
    فرزند راستین اسلام محمدی!


    آغوش بگشا که زمین، پای کوبان به استقبال آمده است
    و آسمان، دست افشان، به تهنیت برخاسته است.

    اندوه نیمه شب های تنهایی من، تا حضور
    کتاب معرفت تو پایان گرفته است.


    جوانی ام را پیش کش خلق وخویِ پیغمبری ات کرده ام؛
    دست نیاز مرا در برهوت عصیان و سرگردانی بپذیر!

    سعیده خلیل نژاد





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    مهتاب شب های لیلا علیهاالسلام


    هلال ماه جبینش از دل شبِ زلفش رخ نمود، ابرهای پلک واره از
    هم دور شد و برق نگاه یک جفت ستاره، آسمان مهتابی رخسارش را شکافت!

    این نخستین تصویر از شمایل شهزاد بنی هاشم
    در قاب نگاه چشم های لیلا علیهاالسلام بود!


    از وقتی که پنجره چشم هایش را به روی جاده بی انتها
    نگاه لیلا باز کرده بود، خواب را از دیدگان او ربوده بود؛

    نه از آن جهت که دستی باید گهواره بی تابی هایش را تکان
    می داد و یا جرعه های شیره گل، لبان او را به شبنم می نشاند!

    لیلا نیز مثل هر زن دیگری، راه و رسم مادری می دانست
    و سلوک مهربانی می شناخت، اما آن چه در گهواره دستان
    او تکان می خورد،یک کودک نبود که سپیدی موی مادر
    را به پای بزرگ شدن خویش بطلبد.

    او از هم اینک بزرگ بود!
    همانند اسم اعظمی که بر وی خطاب می کردند
    و غیرت بوتُراب را در برق چشمان او به تماشا می نشستند!


    انگار که از هم اکنون با ذوالفقار نگاهش،
    دروازه های کربلا را می گشود!

    آن جلال و جبروتی که کودک لیلا را بر تخت بزرگی
    و شوکت می نشاند، تکرار خطوط نسخه وجود حضرت
    رسول اکرم (ص)بر صفحه هستی علی اکبر علیه السلام بود.


    گویی برگه ای از کتاب جان پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله وسلم
    در پیش چشم لیلای دور مانده از خاتم رُسُل قرار گرفته بود و او در آن
    نظر نمی افکند و چیزی نمی خواند، جز آن چه به امین اللّه منتسب بود!

    لیلا دیگر مادر کودک خویش نبود، بلکه دایه کودکی های
    پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شده بود!

    و چه موهبتی برتر از آن که زنی
    موسپید شود درراه روسپیدی عشق!

    مگر نه آن که چیزی نخواهد گذشت که کودک رسول واره
    لیلا، دلاور صحنه های کربلا خواهد شد؟!


    نزهت بادی

    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    از خانواده دریا




    نامت، تکرار جاودانه مهر است، در هجامه های مکرر درد.
    نامت به گل می ماند؛ زیبایی... سکوت... و پرپر شدن.

    نامت به شادی می ماند؛
    سرور رقصانی که سینه پدر را به گُل می نشاند
    وقتی که در ازدحام بی کسی هایش فریاد می شود.

    نامت به شادمانی می ماند، علی!
    حتی در میان هجوم نیزه و تیر و... بی کسی.

    و به برادر و به یاور. و به پدر بزرگ؛
    وقتی که پدر، دلتنگ آغوش گرم محمد0ص) می شود، وقتی که پدر
    می خواهد به آرامش و سکوت چهره ای فراموش شده
    در اذهان سنگ شده مردم پناه ببرد. نامت بزرگ است؛


    یک بزرگی آرام؛ یک بزرگی بی انتها که ساحل را می شود
    در زلالی دریای چشمانت یافت... نامت بزرگ است، «اکبر»!

    نامت به تشنگی می رسد... ؛ درست وقتی که از لبان خشکیده
    پدر، آب طلب می کنی و مولای تشنگان، نام بلندت را در صفحه اول تشنگان،
    سرخ می نویسد و از آن جاست که با تشنگی، خویشاوند می شوی می سوزی،
    خاکستر می شوی و آن گاه، در تاریخ، جاودانگی را حک می کنی.

    نمی دانم چرا نامت همیشه پس از آب می آید؛
    دو واژه بعد از تشنگی؟
    کسی که خویشاوند نزدیک زلالی است...،
    از خانواده دریا، کسی که به کوثر می رسد چرا؟ تشنگی چرا؟!

    و پدر هم تشنه است؛
    حتی تشنه تر از گریه های پیچیده در خیمه، حتی تشنه تر از
    غیرت متلاطم شمشیرِ عمو، حتی تشنه تر از... تو.

    برو، برو پسرم! و چه نزدیک است سیراب شدنت؛
    آن هم از دست زیباترین مخلوق هستی، از دست جدّت
    ، محمد صلی الله علیه و آله وسلم ! برو پسرم!






    داوودخان احمدی

    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    شور عاشقانه




    بوی خوش نسیمی دلنواز از دور دست می آید.
    شاید محمّد صلی الله علیه و آله است که در هیبت
    «علی اکبر» از دامان لیلا بر می خیزد و دنیا را به شوق وا می دارد.

    ذرّات خاک، بوی خوش قدم هایت را به سماع در
    آمدند، آن گاه که پلک های کوچکت، دنیا را بر هم زد!

    مردانگی از همین نگاه آغاز می شود.
    تو پلک می گشایی تا روزها و شب ها بهانه ای داشته باشند برای آمد و رفت.

    غیرت «علی علیه السلام »، در رگ هایت می دود و
    رحمت «محمد صلی الله علیه و آله » در رفتارت.
    عشق و عقل در تو به هم رسیده اند.

    کودک دلبند حسین علیه السلام ، خدا می خواست تا
    دنیا دوباره محمد صلی الله علیه و آله را به تماشا بنشیند
    در رفتار و گفتار تو.پلک گشودی و آفتاب از نگاه روشنت، طلوع کرد.


    هر تکان گاهواره ات، قلب زمان را می لرزاند؛
    که تو یک قدم به کربلا نزدیک تر می شوی.

    از دامان لیلا، چون واقعه ای بزرگ بر می خیزی
    و دنیا را، به شوری عاشقانه فرا می خوانی.


    کربلا، دیری است قدم هایت را به انتظار نشسته است.
    تکیه بر گام های استواری و غیرت تو دارند، ستون های خیام عشق.

    علی جان، ای مؤذّن اذان سرخ شهادت در گستره ظهری شورانگیز!
    تو عشق را تفسیر کردی؛ آن لحظه که قدم بر میدان نبرد نهادی.


    شنیده ام هیچ کس تیغی از غلاف بیرون نکشید.
    گمان کردند رسول خدا صلی الله علیه و آله به میدان آمد؛
    مگر نه این که تو شبیه ترین فرد به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بودی؟

    صدایت، خاک را بارور کرد.
    صدایت، در کنگره افلاک پیچید؛
    «انا علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب»
    و این یعنی عشق؛ یعنی اصالت.


    صدای گام های عشق است که در هفت آسمان پیچید!
    قنداقه ای از نور، در آغوش حسین علیه السلام است.

    و حسین علیه السلام ، مشتاق دیدار جدّ
    بزرگوارش، محمد در چهره زیبای کودک!

    میلاد تلاقی دو نور در یک آینه، تکثیر دو اقیانوس،
    حضرت «علی اکبر علیه السلام »، مبارک!



    خدیجه پنجی
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    در کوچه باغ‏های کهنسال زمین، آسمانی‏ترین عاشقانه‏ های یک جوان است
    که جاری است و در جسم خاموش شب، یاد دوباره‏ای از خورشیدِ
    مهرانگیز پیامبر است که روان.

    نگاه تقویم‏ها پر از بهار می‏شود، دلاویز؛
    و کتاب خاطرات دنیا، بوستانی می‏شود عطرافشان.


    گنجایش هستی از این بیش نیست و این همه از نام اوست در مدینه.
    به رنگ همیشه می‏آید تا گام‏های جوان امّا جامانده را به خدا بکشاند
    و دست‏های پر تحرّک امّا درمانده را به دامان سبزنیایش برساند.

    ... تا رعناییِ خویش را به پای برترین محبّت نهد و دور
    از خوشایندِ این سرا و ستایش‏های پوچ، شکفتگی خویش را فدای والاترین
    عشق نماید. سر نهادن او به دُرّ واژه‏های پدر، ترسیم
    واقعی ادب و درس مهمّی از احترام است.


    او آمده تا به موازات همین سپاسگزاری، پا در رکاب پدر، فضای
    بسته شب را به مذلّت بیفکند، تا تشعشعی دلنواز وزیدن بگیرد.

    آمده تا ندای سبز عرفان را در شریان‏های زیست بپراکند
    و رگه های شفاف قرآن را حتّی از سکوتش بشنویم.

    در این تفرجِ همه گیر و مراسم برانگیخته از شور
    نوزا، چه تبسّم‏هایِ شیرینی تعارف می‏شود!

    در این ناگهان پر از شادباش، چه خاک‏های خشکی که بَر
    می‏دهند و همین طور میوه‏های کال ذهن است که به روشنیِ پر رنگ می‏رسد.


    او آمده تا نام سپیدش که از تمامیِ گیتی پیشی گرفته، نوید
    بر خاکی باشد که همه رقم سیاهه عصیان در آن انباشته شده.

    هنوز مفاخر «بنی هاشم»، نیکی‏ها و مناقب و کردار زلال او
    را برمی‏شمرند. ایده‏های جوان و نوین او، اندیشه‏ های تازه
    و پر طراوتش، هماره زبانزد است.

    رخساره‏های تابان، پاکْ نهادی و خوشخویی و منطق
    ارجمند او را به پیامبر عطوفت شبیه می‏دانند.

    این جاست که باید انگشت حیرت گزید از خورشیدهای
    تکثیر در پنجره‏هایِ رو به اشراق.


    باید شگفت‏زده شد با منظره‏ای از این دست که تا بی‏نهایت زیبا می‏رود.
    ارزانی آینه ‏ها برق این نگاه ‏های نرم و گران سنگ
    و تقدیم لحظات انسان، وجد و سرور در این گلگشت مفرّح.





    محمدکاظم بدرالدین


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    هنوز می‏آید نوای کربلایی‏ ات از عمق میدان،
    ای آفتاب غروب کرده در ظهر عاشورا!

    هنوز می‏آید غریو فریادت از بلندای آسمان؛
    فریادی که دژخیمان کوفی را به مبارزه می‏خواست و نهیبش،
    رشته جانشان را از هم می‏گسیخت.


    هنوز می‏آید عطر حضورت،
    از حوالی خیمه‏ هایی که آکنده از نگاه سکینه علیهاالسلام بود.

    امروز، روز ولادت توست، مولای جوانمرد!
    روزی که خداوند خواست تا چهره ‏ات آیینه جمال نبوی صلی ‏الله‏ علیه ‏و‏آله بشود.


    روزی که خداوند خواست تا از تبسم نگاهت، آفتاب بر شوق آید.
    روزی که خداوند خواست تا نبیره علی علیه‏ السلام ، سیرتی همچون او داشته باشد.

    روزی که خداوند خواست مشام مدینه از عطر حضورت آکنده گردد.
    امروز، روز توست؛ روز تولّدی شیرین که طعم نبوت و ولایت را توأمان دارد.


    غوغایی در دل آل الله است. عطر صلوات،
    شش جهت آسمان و زمین را فرا گرفته است.

    امروز، سروش آسمان، تهنیت گوی مولودی است که روزی همت بلندش،
    او را از ناسوت خاک به لاهوتستان افلاک خواهد برد.
    او نام بشکوهش را بر تارک عرش جای خواهد زد.

    ... و روزی ورق برمی‏گردد و کربلا رقم می‏خورد.
    تصویر در تصویر، کوفیان و غلتیدنشان در خاک مذلّت!

    شمشیر به شمشیر، دست یداللهیِ تو بود و یادآوری حماسه ذوالفقار!
    جلوه‏ زار هستی در شگفت نقشی بود که تو ایفا می‏کردی؛


    نقشی بدیع که ایمان و حماسه را به هم پیوند می‏داد؛
    همانگونه که قامت دل‏ آرایت، زیبایی نبوت و ولایت را به تماشا گذاشته بود.

    علی جان، جوانمرد مولای جوان!
    میدان کربلا چه بی‏فروغ می‏شد، اگر به میدان نمی‏آمدی!


    هنوز هم وقتی خورشید به آسمان کربلا می‏رسد،
    درنگ می‏کند و به یاد فروغ چهره‏ات، اشک حسرت می‏ریزد.

    چهره‏ای که عاشقانه، سرخی خون، در شفق نگاهش نشست
    و افلاک را سوگوار تبسّم‏های دلنشین‏ش کرد.


    امروز، روز ولادت توست.
    تویی که عشق از یادآوری نامت به خود می‏بالد
    و آسمان، شکوه تو را هماره با عطر صلوات، می‏ستاید.

    مبارک باد بر عاشقان کوی حضرت دوست «جل جلاله»
    حضور عاشقی که زندگی را شرمنده ایثار خود کرد
    و بی‏ مهابا: «نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد».


    سید علی‏ اصغر موسوی




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    در کوچه باغ‏های کهنسال زمین،
    آسمانی‏ ترین عاشقانه‏ های یک جوان است

    که جاری است و در جسم خاموش شب،
    یاد دوباره‏ای از خورشیدِ مهرانگیز پیامبر است که روان.

    نگاه تقویم‏ها پر از بهار می‏شود، دلاویز؛
    و کتاب خاطرات دنیا، بوستانی می‏شود عطرافشان.

    گنجایش هستی از این بیش نیست
    و این همه از نام اوست در مدینه.


    به رنگ همیشه می‏آید تا گام‏های جوا
    ن امّا جامانده را به خدا بکشاند

    و دست‏های پر تحرّک امّا درمانده را
    به دامان سبزنیایش برساند.


    تا رعناییِ خویش را به پای برترین محبّت نهد
    و دور از خوشایندِ این سرا و ستایش‏های پوچ،
    شکفتگی خویش را فدای والاترین عشق نماید.

    سر نهادن او به دُرّ واژه‏های پدر،
    ترسیم واقعی ادب و درس مهمّی از احترام است.


    او آمده تا به موازات همین سپاسگزاری،
    پا در رکاب پدر،فضای بسته شب را به مذلّت بیفکند،
    تا تشعشعی دلنواز وزیدن بگیرد.

    آمده تا ندای سبز عرفان را در شریان‏های زیست بپراکند
    و رگه ‏های شفاف قرآن را حتّی از سکوتش بشنویم.

    در این تفرجِ همه گیر و مراسم برانگیخته از شور نوزا،
    چه تبسّم‏هایِ شیرینی تعارف می‏شود!

    در این ناگهان پر از شادباش،
    چه خاک‏های خشکی که بَر می‏دهند


    و همین طور میوه‏های کال ذهن است
    که به روشنیِ پر رنگ می‏رسد.

    محمد کاظم بدرالدین


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  9. Top | #18

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    مهتاب شب های لیلا علیهاالسلام


    هلال ماه جبینش از دل شبِ زلفش رخ نمود، ابرهای پلک واره از
    هم دور شد و برق نگاه یک جفت ستاره، آسمان مهتابی رخسارش را شکافت!

    این نخستین تصویر از شمایل شهزاد بنی هاشم
    در قاب نگاه چشم های لیلا علیهاالسلام بود!


    از وقتی که پنجره چشم هایش را به روی جاده بی انتها
    نگاه لیلا باز کرده بود، خواب را از دیدگان او ربوده بود؛

    نه از آن جهت که دستی باید گهواره بی تابی هایش را تکان
    می داد و یا جرعه های شیره گل، لبان او را به شبنم می نشاند!

    لیلا نیز مثل هر زن دیگری، راه و رسم مادری می دانست
    و سلوک مهربانی می شناخت، اما آن چه در گهواره دستان
    او تکان می خورد،یک کودک نبود که سپیدی موی مادر
    را به پای بزرگ شدن خویش بطلبد.

    او از هم اینک بزرگ بود!
    همانند اسم اعظمی که بر وی خطاب می کردند
    و غیرت بوتُراب را در برق چشمان او به تماشا می نشستند!


    انگار که از هم اکنون با ذوالفقار نگاهش،
    دروازه های کربلا را می گشود!

    آن جلال و جبروتی که کودک لیلا را بر تخت بزرگی
    و شوکت می نشاند، تکرار خطوط نسخه وجود حضرت
    رسول اکرم (ص)بر صفحه هستی علی اکبر علیه السلام بود.


    گویی برگه ای از کتاب جان پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله وسلم
    در پیش چشم لیلای دور مانده از خاتم رُسُل قرار گرفته بود و او در آن
    نظر نمی افکند و چیزی نمی خواند، جز آن چه به امین اللّه منتسب بود!

    لیلا دیگر مادر کودک خویش نبود، بلکه دایه کودکی های
    پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شده بود!

    و چه موهبتی برتر از آن که زنی
    موسپید شود درراه روسپیدی عشق!

    مگر نه آن که چیزی نخواهد گذشت که کودک رسول واره
    لیلا، دلاور صحنه های کربلا خواهد شد؟!


    نزهت بادی

    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  10. Top | #19

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    هنوز می‏آید نوای کربلایی‏ ات از عمق میدان،
    ای آفتاب غروب کرده در ظهر عاشورا!

    هنوز می‏آید غریو فریادت از بلندای آسمان؛
    فریادی که دژخیمان کوفی را به مبارزه می‏خواست و نهیبش،
    رشته جانشان را از هم می‏گسیخت.


    هنوز می‏آید عطر حضورت،
    از حوالی خیمه‏ هایی که آکنده از نگاه سکینه علیهاالسلام بود.

    امروز، روز ولادت توست، مولای جوانمرد!
    روزی که خداوند خواست تا چهره ‏ات آیینه جمال نبوی صلی ‏الله‏ علیه ‏و‏آله بشود.


    روزی که خداوند خواست تا از تبسم نگاهت، آفتاب بر شوق آید.
    روزی که خداوند خواست تا نبیره علی علیه‏ السلام ، سیرتی همچون او داشته باشد.

    روزی که خداوند خواست مشام مدینه از عطر حضورت آکنده گردد.
    امروز، روز توست؛ روز تولّدی شیرین که طعم نبوت و ولایت را توأمان دارد.


    غوغایی در دل آل الله است. عطر صلوات،
    شش جهت آسمان و زمین را فرا گرفته است.

    امروز، سروش آسمان، تهنیت گوی مولودی است که روزی همت بلندش،
    او را از ناسوت خاک به لاهوتستان افلاک خواهد برد.
    او نام بشکوهش را بر تارک عرش جای خواهد زد.

    ... و روزی ورق برمی‏گردد و کربلا رقم می‏خورد.
    تصویر در تصویر، کوفیان و غلتیدنشان در خاک مذلّت!

    شمشیر به شمشیر، دست یداللهیِ تو بود و یادآوری حماسه ذوالفقار!
    جلوه‏ زار هستی در شگفت نقشی بود که تو ایفا می‏کردی؛


    نقشی بدیع که ایمان و حماسه را به هم پیوند می‏داد؛
    همانگونه که قامت دل‏ آرایت، زیبایی نبوت و ولایت را به تماشا گذاشته بود.

    علی جان، جوانمرد مولای جوان!
    میدان کربلا چه بی‏فروغ می‏شد، اگر به میدان نمی‏آمدی!


    هنوز هم وقتی خورشید به آسمان کربلا می‏رسد،
    درنگ می‏کند و به یاد فروغ چهره‏ات، اشک حسرت می‏ریزد.

    چهره‏ای که عاشقانه، سرخی خون، در شفق نگاهش نشست
    و افلاک را سوگوار تبسّم‏های دلنشین‏ش کرد.


    امروز، روز ولادت توست.
    تویی که عشق از یادآوری نامت به خود می‏بالد
    و آسمان، شکوه تو را هماره با عطر صلوات، می‏ستاید.

    مبارک باد بر عاشقان کوی حضرت دوست «جل جلاله»
    حضور عاشقی که زندگی را شرمنده ایثار خود کرد
    و بی‏ مهابا: «نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد».


    سید علی‏ اصغر موسوی




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  11. Top | #20

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    حماسه از چشم‏ های تو آغاز می‏شود
    در روزی داغ و خون‏ آلود.


    رشادت یعنی «تو»؛ وقتی که در رکاب پدر،
    تار و پود حادثه را شمشیر زدی.


    امروز می‏آیی؛ عَلَم عشق بر دوشت، با نشانه ‏ای از
    آن سوی آسمان، و زمین با خنده ‏های نخستینت، شکفتن آغاز می‏کند.


    در وجودت تکه‏ای از بهشت جا مانده است؛
    آن گونه که از چشمانت عطر یاسی عجیب می‏تراود.

    روشنای چهره ‏ات با اُفق‏های دور و درخشان نسبت دارد.
    ریشه ‏ات از مقدم‏ترین رودخانه آب می‏خورد.

    نخل‏ها، پیش قامتت کوچک می‏نمایند،
    ای بزرگِ دوست داشتنی!


    نامت از دهان زمین نمی‏افتد.
    آزادگی، دوست دیرینه تو،

    خورشید، همبازی کودکی‏ات و عشق،
    همسفره همیشگی توست.


    قبایل عرب از گندمزار شجاعت تو نان می‏خورند.
    پرندگان، چشم بر قانون رهایی‏ ات دوخته‏ اند.


    می‏آیی و پنجه در پنجه کوه می‏افکنی و فرو می‏ریزی‏اش.
    می‏آیی و از جای گام‏های سپیدت، درختانی از آینه قد می‏کشند.


    بر اسب که می‏نشینی، بارانی از ستاره باریدن می‏گیرد.
    مهتاب، امواج نگاه توست که بر دامن آسمان می‏ریزد.


    معصومه داوودآبادی






    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi