صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 40

موضوع: ده نکته از معرفت نفس

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    kabotar. ده نکته از معرفت نفس


    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    مقدمه
    جایگاه معرفت نفس در ارتباط با واقعیت
    1- وقتی پذیرفتیم كه گوش‌ها و زبان‌ها منتظر گفت تازه‌ای است – اما نه تازه‌ای بریده از حكمت گذشته – روش « معرفت هستی از طریق معرفت نفس » یكی از آن زبان‌هاست كه می‌خواهد هركس به خودش نظر كند ولی خودی عاری از همه چیز، حتی عاری از بدن و زمان و مكان، تا جایی كه انسان از سر حیرت و تعجب بگوید:
    وه، چه بی‌رنگ و بی‌نشان كه منم كی بدانـم مـرا چنـان كه منـم
    و در این حال از اصالت دادن به «ماهیات» عبور كرده و با «وجود» روبه‌رو می‌شود، یعنی متوجه می‌شود كه خودش فقط هست، بدون آنكه نظر بر چیستی یا ماهیت خود داشته باشد و این اولین قدم ارتباط با معلوم زنده است و نه معلوم مرده.(1)
    2- وقتی متوجه شدیم با حرف‌های عادی و تكراری می‌توان چرخ جهان را به گردش درآورد و گوش مستمعان را پر كرد بدون آنكه بتوان جهان و عالَمِ انسان‌ها را تغییر داد، و از آن طرف نیز وقتی پذیرفتیم برای تغییر عالَمِ انسان‌ها، باید حرفی به میان باشد كه وجه پایدار آنها را جهت دهد، شاید بتوان به مباحث معرفت نفس در این راستا امیدوار بود.
    3- روش معرفت نفس؛ روشی است كه معتقد است معرفتِ «نفس انسان » یعنی «جهان صغیر»، راه وصول به معرفت «جهان كبیر» است و لذا از این منظر به انسان می‌نگرد تا به معرفت حق نایل آید، ولی نه به خدای درون ذهن‌ها كه با علم حصولی از وجود او آگاهی می‌یابند.
    4- وقتی درست در خود سیر كنیم، آری وقتی درست در خود سیر كنیم، خود را دریچة ارتباط با خدا می‌یابیم و معنی «مَنْ عَرَفَ نَفْسَه، فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ » تحقق می‌یابد. پس در این راه هرچیزی كه مانع شناخت تمامی حقیقت ماست و مانع درست نگریستن بر خودمان است، باید كنار گذاشته شود.
    5- انسان به‌واقع «حیوان ناطق» نیست، بلكه محل ظهور همة اسماء الهی است. و قلبش محلی است كه حق در آن محل، خود را به نمایش می‌گذارد(2). و شریعت در همة ابعاد خود متذكر این حقیقت درونی انسان‌ است تا انسان‌ها از طریق شریعت الهی، آنچه را مانع ارتباط صحیح با خود راستین آنها است از میان بردارند. پس یك رابطة دوطرفی بین «خودشناسی و فهم شریعت» و بین «عمل به شریعت و خودشناسی» وجود دارد. مهم آن است كه از طریق معرفت نفس؛ منظر خود را به شریعت تصحیح كنیم تا انتظاراتمان از آن برآورده شود.
    6- معرفت نفس یا «خودآگاهی حضوری» اولین قدم است تا «خود» را از «ناخودِ خود» جدا كنیم و «ناخودِ خود» را خود نپنداریم كه این بزرگترین بلایی است كه بر بشر امروز وارد شده، به طوری كه دیگر هیچ رابطه‌ای با خود ندارد.
    7- معرفت نفس؛ معرفتی است جهت‌دار كه به شناختِ حقیقتِ جامعِ واحدی به نام «نفس مجرد انسانی» منجر می‌شود و راه رسیدن به «حقیقت جامع اَحدی» یعنی خداوند را باز می‌كند. ولی زنهار كه باید متوجه بود این معرفت، غیر از علم‌هایی است كه هدفشان جمع اطلاعات است و انسان‌ در چنین علومی تا بی‌نهایت كسب علم می‌كند، ولی از حقیقت خود و حقیقت عالَم غافل است. یعنی از همه چیز غافل است، چنانچه امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: « كَیْفَ یَعْرِفُ غَیْرَهُ مَنْ یَجْهَلُ نَفْسَه»(3) یعنی چگونه انسان می‌تواند غیر خود را بشناسد در حالی‌كه به خودش جاهل است.
    وقتی انسان از طریق معرفت نفس وارد علم حضوری شد و قلبش در صحنة معرفتش حاضر گشت، تازه با زبان آیات و روایات كه ظهور حقایق قلب پیامبر خدا(ص) و ائمه معصومین(ع) است احساس آشنایی می‌كند و یك نحوه نزدیكی با كلمات این ذوات قدسی در خود احساس می‌نماید. همچنان‌كه حضرت علی(ع) در روایت فوق فرمودند: وقتی كسی خودش را نشناسد، چگونه چیز دیگری را خواهد شناخت. در واقع نه قرآن را می‌تواند بشناسد و نه امامان معصوم«سلام‌الله‌علیهم» را و نه سخنان آنها را.
    8- معرفت نفس علمی است كه با «نظر كردن» به معلومِ حضوری و وجودی، برای انسان حاصل می‌شود و نه با «فكر كردن» در بارة معلوم حصولی. و فرق زیادی است بین «نگاه كردن» به حقیقتِ چیزی و بین «خبردار شدن» از آن حقیقت. همچنان‌كه فرق زیادی است بین دیدن كثرت‌ها در آیینة وحدت، و بین سرگردانی در مجموعة كثرت‌ها، بدون جمع دیدن آنها در یك وحدت حقیقی معنوی، و در نتیجه دور ماندن از ارتباط با حقیقت این كثرات.
    9- توحید در سه ساحت هستی عبارت است است از:
    الف: «توحید عالَم ماده» كه در این منظر روشن می‌شود تمام حركات عالم ماده، ریشه در آن ذات متحول عالم ماده دارد و بحث حركت جوهری از آن جوهر حركت‌مند خبر می‌دهد.
    ب: «توحید انسان» كه روشن می‌كند همة قوا و حركات انسان ریشه در نفس جامع و مجرد او دارد و بحث معرفت نفس حكایتگر آن است.
    ج: «توحید عالم هستی» كه روشن می‌كند وجود و تدبیر عالَم و آدم در گرو ذات اَحدی است. ولی تا انسان معنی توحید حضوری و وجودی را با نظر به نفسِ مجرد خود نشناسد نمی‌داند چگونه باید به دنبال توحید عالم هستی بگردد و لذا اصلاً نمی‌تواند خدا را ببیند، و معنی دیدن خدا را هم نمی‌فهمد و در نتیجه نمی‌تواند عالَم كبیر را به تماشا بنشیند و خود را در عالم، در آغوش خدا بیابد، بلكه با هزار تأسف ممكن است با دانایی به خدایِ مفهومی، هرچه بیشتر جذب كثرت بی‌پایان عالَم ماده بشود و از خداشناسی خود هیچ بهره‌ای نبرد.
    10- بحث «ده نكته از معرفت نفس» إن‌شاءالله مدخل خوبی جهت امر فوق خواهد بود. پیشنهاد می‌شود كه پس از آن برای تدبّر بیشتر به كتاب «آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین» رجوع كنید و هم‌چنین از طریق بحث «انسان در اسلام» با دقت بیشتر در این مسیر می‌توان گام زد. و در نهایت اگر خواستید در این راه به عمق لازم دست یابید و معرفت نفس را وسیلة كشف معارف عمیق دینی قرار دهید، به كتاب «معرفت‌النفس و الحشر» كه ترجمة جلد 8 و 9 اسفار اربعه ملاصدرا(ره) است رجوع فرمایید، البته لازم است كتاب اخیر را همراه با شرح آن مطالعه فرمایید.
    «والسلام»

    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحی

    هر انسانی با اندك تأملی بر حالات خود، تصدیق می‌‌كند كه خودش منحصر به این جسد مادی نیست و خواهد گفت: «ما بدانستیم، ما نَه این تنیم». یعنی علاوه بر اثبات وجود نفس مجرد، هركس می‌تواند به راحتی بفهمد كه روحش فراخ‌تر از بدنش هست. جالب آن است كه پس از آگاهی به این نكته، راهی را می‌طلبد تا این قفس تنگ را بشكند و به آن فراخنای لازم دست یابد. این است كه ناله سر می‌دهد:
    ای تنِ گشته‌وِساق‌جان، بس است چند تانَد بحر در مَشكی نشست
    ای هزاران جبـرئـیل اَنـدر بشــر ای مسیحای نهان در جوف خر
    یعنی گِله سرمی‌دهد كه تا كی باید گرفتار تن باشد، چرا كه صورت آدمی، رهزن و حجاب واقعیتِ اوست و نمی‌گذارد آدمی به واقعیت خود دست یابد، مگر اینكه سر را از یقة تن بیرون كشد و از ماوراء تن، خود را به نظاره بنشیند.
    برآمیختن جسم و روح، موجب شده كه روح مجال پریدنش را از دست بدهد، چرا كه سبكی و سبكبالی، شأن روح است مگر اینكه روح، اصل خود را فراموش كند و تابع جسم شود.

    برخوردهای غائبانه
    وقتی روح در صحنة حیات انسان‌ها مورد توجه قرار نگیرد، انسان‌ها غائبانه با هم برخورد می‌كنند و حقیقت همدیگر را نمی‌بینند و در واقع بیگانگانی هستند كنار یكدیگر همراه با تحلیل‌های غیر واقعی نسبت به هم، چرا كه:
    آدمی همچون‌عصای موسی‌است آدمی همچون‌فسون عیسی‌است
    یعنی همچنان‌كه ظاهر كار آن دو پیامبر بزرگ یك چوب و یا یك دَم و نفس است، ولی باطن كار آن دو بزرگوار یكی اژدهایی فعّال و دیگری نفخة حیات‌زایی است كه مرده زنده می‌كند، انسان نیز باطنی بسیار اسرارآمیز دارد. به همین دلیل است كه نباید از انسان ساده گذشت و وسعت روحش را در محدوده تنگ ماده به فراموشی سپرد.
    خویشتن نشناخت مسكین آدمی از فـزونـی آمـد و شـد در كمی
    خویشتن را آدمی ارزان ‌فروخت بود اطلس، خویش‌را‌بردلق‌دوخت
    حقیقتاً مشكل آدمی همین است كه خود را «بد» می‌شناسد و با خود «بد» عمل می‌كند و لذا همة استعدادهای خود را از بین می‌برد. برعكس؛ انبیاء آمدند تا از ضایع‌شدن انسان جلوگیری كنند. یعنی:
    آنچــه صاحـب‌دل بداند حال تُو تو زحـال خـود نــدانی ای عمـو جوهر صدقت خفی‌شد در دروغ همچو طعم روغن اندر طعم دوغ
    آن دروغـت ایــن تـن فانی بـود راستت آن جـــان ربــانی بــود
    سال‌ها این دوغ تـن پیـدا وفاش روغن جان انــدر او فانی و لاش
    دوغ را در خمـره جنبــاننـده‌ای تا فـرستـد حق رسولی، بنـده‌ای
    تا بجنبانـد به هنـجار و به فــن تا بدانم من كه پنـهان بـود «مَن»
    یعنی از طریق ریاضت‌های شرعی و وارد‌شدن در دستورات منظم انبیاء می‌توان به جوهر اصلی وجود خود دست یافت و فهمید نظر را منحصر در تن كردن، نظر بر سراب انداختن است و ندا سر می‌دهد كه:
    مــرغ بــاغ ملكــوتم نیـم از عالـم خاك چند روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم
    ای خوش آن‌روزكه‌پرواز‌كنم‌تابر دوست بـه هوای ‌سركویش‌ پروبالی‌ بزنــم
    و آن وقت است كه خوب حس می‌كند كه:
    جان گشاید سوی بالا بال‌ها تن زده اندر زمین چنگال‌ها
    باید در بحث انسان شناسی یا معرفت نفس روشن شود كه آدمی، آفتابی پنهان است بسیار گسترده‌تر از آن‌كه در بدن بگنجد، و اگرچه به ظاهر فرشته پنهان است ولی انسان از آن پریان و فرشتگان پنهان‌تر است. یعنی:
    گَر به ظاهر آن پری پنهان بود آدمی پنهان‌تر از پریان بود
    تدبّر در متون اسلامی به راحتی ما را نسبت به انسان متوجه ماورائی فوق این تن خاكی می‌كند و نه تنها مولوی، كه همه فریاد برخواهیم آورد كه:
    ما بدانستیــم، ما این تن نه‌ایــم از ورای تــن به یـزدان می‌زییــم
    ای‌خنك‌آن‌راكه ذات‌خودشناخت در ریاضِ سرمدی قصری‌بساخت
    آری؛ خوشا به حال آن كس كه خود را شناخت كه در این صورت خود را ارزان نمی‌فروشد و متوجه یوسف خود می‌گردد و می‌فهمد كه:
    گوهری در میـان این سنگ است یوسفی در میان این چاه است
    پَسِ این كوه قرص خورشید است زیر این ابر زهره و ماه اسـت
    و لذا بعد از معرفت به خود، دست در اصلاح خود می‌زند و عقل نظری را چراغ عقل عملی قرار می‌دهد و آن می‌شود كه باید بشود. و این است‌كه گفته می‌شود: «معرفت به نفس، مقدمة عبودیت است» و هر چه معرفت به نفس شدیدتر باشد، راه كمالِ عبودیت بیشتر وسعت می‌یابد.

    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    نكتة اول ـ حقیقتِ انسان، ماوراء بدن

    انسان یك «تن» دارد و یك «من». كه حقیقت او همان «من یا نفس» اوست و همه ادراكات، مخصوص و مربوط به نفس(4) است.
    یعنی انسان بدون هیچ برهان و استدلال، خود را حس می‌كند و دست و پایش را عین خود نمی‌داند، بخصوص این مسأله در خواب روشن‌تر و محسوس‌تر است. چرا كه ما در خواب در هنگامی كه بدنمان در رختخواب است، خود را در همان جایی كه خواب می‌بینیم می‌یابیم و نه در رختخواب. مثلاً خواب می‌بینیم كه در باغی هستیم و واقعاً هم خودمان هستیم كه در باغیم و حس نمی‌كنیم خودمان همان گوشت و استخوان‌ها هستیم كه در رختخواب است. یا وقتی كه خواب می‌بینیم در خیابان هستیم و ماشینی می‌خواهد ما را زیر بگیرد، خود را در وسط خیابان حس می‌كنیم.
    به جهت این‌كه حقیقت انسان همان نفس اوست، وقتی عضوی از بدن او كم شد، احساس نمی‌كند «مَنِ» او كم شده‌است، چرا كه تن انسان در حقیقت او دخالت ندارد، و با كم و زیاد شدن تن انسان، حقیقت انسان تغییر نمی‌كند، بلكه «تن» ابزار نفس است. و این‌كه گفته می‌شود همة ادراكات، مخصوص نفس است؛ یعنی نفس انسان شنواست، منتها در عالم ماده به وسیله گوش می‌شنود و نفس انسان بیناست، منتها در عالم ماده به وسیله چشم می‌بیند. ملاحظه كرده‌اید كه در هنگام خواب‌دیدن، چشم دارید و حتی چیزهایی را می‌بینید كه بعداً در عالم بیداری خواهید دید. می‌فرماید:
    مَردْ خفته، روحِ او چون آفتاب وز فلك تابان و تن درجامه‌خواب
    یا این‌كه ملاحظه كرده‌اید وقتی در كلاس درس، چشمِ شما به معلم است ولی نَفْسِ شما به جایی غیر از كلاس و معلم توجه و نظر دارد، در عینی كه عمل بینایی چشم با تطابق عدسی و انعكاس تصویر روی لكه زرد شبكیه انجام می‌گیرد. وقتی معلم شِكلكی در می‌آورد و همه حاضران می‌خندند، تازه شما به خود می‌آیید و از بقیه می‌پرسید: معلم چه كرد؟! چون نفس شما در آنجا حاضر نبود و توجهش در جای دیگری بود؛ این چشم با این‌كه به سوی معلم بود، ولی ندید. یعنی در واقع «منِ» انسان با چشم می‌بیند، نه این‌كه چشم به خودی‌خود بیننده باشد. یا در مورد گوش هم همین‌طور است. گاهی كه نفس نظر به گوینده ندارد و نظرش در جای دیگر است، همة فعل و انفعال شنوایی از نظر فیزیولوژی و قوانین مادی بدن انجام می‌شود، ولی شخص سخنان گوینده را نمی‌شنود. چرا؟ چون نفس است كه با گوش می‌شنود و لذا وقتی نفس در صحنه نیست گوش نمی‌شنود. پس می‌گوییم « همة ادراكات مخصوص نفس است» یعنی:
    پرتوروح است، نطق‌وچشم وگوش پرتو آتــش بود در آب جـــوش
    در هنگام بیهوشی هم كه نفس از بدن خارج می‌شود، دیگر آن پاره‌كردن‌های دكتر جرّاح موجب آزار انسان نمی‌شود، چون نفس كه ادراكاتی مثل حس‌كردن و دیدن و شنیدن همه مربوط به اوست از بدن خارج شده‌است.
    قرآن چه می‌گوید؟
    ویرایش توسط سمن بویان* خادمه اباصالح المهدی(عج)* : 18-03-2022 در ساعت 15:48
    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    قرآن می‌فرماید: « اَللهُ یَتَـوَفَّی‌الاَنْفُسَ حینَ مَوْتِـها، وَالَّتی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها، فَیُمْسِكُ الَّتـی قَضَی عَلَیْهَـاالْمَوْتُ وَ یُرْسِـلُ الاُخْری اِلی اَجَلٍ مُسَمّیً، اِنَّ فی ذلِكَ لَایاتٍ لِقَـوْمٍ یَتَفَكَّروُنَ »(زمر/42) یعنی خداوند جان‌ها را در هنگام مرگ تماماً می‌گیرد، و آن جانی‌ هم كه بنا نیست بمیرد، در هنگام خواب می‌گیرد، پس آن‌ كسی كه مرگ برایش مقدّر شده، چون گرفته شد دیگر برنمی‌گرداند و آن دیگری كه در خواب گرفته شده و مرگ برایش مقدر نشده، برای مدتی به بدن باز می‌گردد. و این مسئله – گرفتن جان‌ها هنگام مرگ و خواب - برای اهل تفكر نشانة مهمی از حقیقت است.
    پس متوجه می‌شوید كه در هنگام خواب، خداوند ما را تماماً می‌گیرد، در حالی كه تن ما هنگام خواب در رختخواب است و لذا از نظر قرآن هم معلوم می‌شود كه تن ما در حقیقتِ ما دخالت ندارد.
    اصلاً نفس انسان هیچ زمانی، نه می‌خوابد و نه چُرت می‌زند، بلكه همین كه به ظاهر خوابید و یا شروع كرد به چرت‌زدن، از توجه به بدن منصرف می‌شود و به جایی دیگر و یا عالَمی دیگر توجه می‌كند. به همین جهت هم شما بعضاً متوجه شده‌اید همین‌كه به خواب می‌روید، خواب می‌بینید كه مثلاً پایتان از پله‌كان لغزید و یك‌مرتبه از خواب می‌پرید، می‌بینید در حال خواب‌دیدن بودید. این حادثه نشان می‌دهد همین‌كه به‌ظاهر به‌خواب رفتید، نفس شما خود را در صحنة دیگر احساس كرد، پس به‌واقع نخوابیده است، بلكه نظرش به جای دیگر منصرف شده. مرگ هم همین‌طور است، یعنی نفس از بدن منصرف می‌شود و در عالَم دیگر حاضر می‌گردد.
    در هنگام خواب در عین این‌كه خداوند نفس انسان را تمام و كمال گرفته، تدبیر بدن توسط نفس از بین نمی‌رود و به‌همین جهت ملاحظه می‌كنید كه قلب و یا سایر اعضاء انسان در حال خواب از حركت باز نمی‌ایستد. ولی در موقع مرگ؛ علاوه بر این‌كه خداوند نفس انسان را تمام و كمال می‌گیرد، تدبیر و توجه نفس به بدن را نیز می‌گیرد و به‌همین جهت دیگر اثری از حیات در بدن دیده نمی‌شود.
    خواب یا رؤیا به سه صورت می‌تواند واقع شود.
    الف: رؤیای رحمانی، كه این رؤیا؛ متذكر حقایق عالم است وباطن اعمال را نشان می‌دهد كه بعداً نمونه‌هایی ازآن ارائه خواهد شد.
    ب: رؤیای صادقه كه خبر از واقعه‌هایی می‌دهد كه بعداً انسان باهمان وقایع روبه‌رو می‌شود.
    ج: رؤیای باطل كه تحت تأثیرخیالات روزمره به‌وجود می‌آید.

    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    نكتة دوم ـ حضورنفس در شرایط فوق زمان و مكان

    در موقع خواب دیدن و رؤیا، بخصوص در رؤیای صادقه، در عین اینكه بدن و جسمِ ما، در رختخواب است، خود ما در صحنه‌هایی حاضر می‌شویم كه بعداً همان صحنه‌ها در عالم ماده حادث می‌گردد. یعنی ما بدون این جسم و بدن در صحنه‌هایی واقعی حاضر می‌شویم.
    علاوه بر مطلب مطرح شده در نكتة شماره یك؛ نكته‌ای كه در مورد رؤیای صادقه برای ما روشن می‌شود این است ‌كه نفس انسان بدون این «بدن»، در صحنه‌هایی حاضر می‌شود كه هنوز آن صحنه‌ها را با چشمِ سرِ خود ندیده و زمانی كه با آن صحنه روبه‌رو شد، تازه یادش می‌آید كه آن را در خواب دیده‌است. یا در فكر فرو می‌رود كه گویا این صحنه یا صحنه‌ها را در جایی دیده‌است، ولی مسئله را دنبال نمی‌كند تا متوجه شود در خواب با این صحنه روبه‌رو بوده‌است. یعنی نفس وقتی از بدن خارج شد دیگر محدودیت‌های زمانی و مكانی را ندارد. مثلاً انسان در خواب هم مثل بیداری همواره با پدیده‌هایی از جنس همان عالم روبه‌روست، منتهی مثل بیداری كه همه آنچه را انسان در طول روز می‌بیند به خاطرش نمی‌ماند، در خواب هم فقط منظره‌ها و یا گفته‌هایی به یادش می‌ماند كه برایش مهم باشد.
    به هرحال از طریق رؤیای صادقه(5) متوجه می‌شویم كه هم اصل انسان غیر بدن اوست و هم این بُعد اصیل، از زمان و مكان
    آزاد است و این بدن در واقع سایة آن نفس محسوب می‌شود. به طوری كه مولوی گفته:
    مـرغ بر بالا پَران و سایـه‌اش می‌دَوَد برخاك، پـَرّان مرغ ‌وَش
    ابلهـی صیـاد آن سایه شــود مـی‌دود چندان كه بی‌مایه شـود
    بی‌خبر كین سایة مرغ هواست بی‌خبر‌كه اصل ‌این‌سایه‌كجاست
    تركش‌عمرش‌تهی‌شد، عمررفت از دویـدن در شكار سایـه تَفت
    یعنی اگر انسان خود را همین بدن بپندارد همه فرصت‌هایی را كه برای بارور‌كردن جان است از دست می‌دهد و بدون سرمایه واقعی از این جهان رخت برخواهد بست. به طوری كه می‌گوید:
    همچو صیادی كه گیرد سایه‌ای سایه او را كی بود سرمایه‌ای
    چرا كه :
    سایة مرغی گرفته مـرد سخت مرغ حیران گشته بالای درخت
    این بدن، سایة مرغ روح است و اگر تمام توجه انسان به بدنش باشد، علاوه براین‌كه هیچ سرمایه‌ای برای او نمی‌ماند، به روح خود نیز جفا كرده و رشد لازم را برایش فراهم ننموده.


    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    نكتة سوم ـ تن، محل ظهور حالات من
    « تن» در قبضه «من» است و در حقیقتِ انسان دخالت ندارد. به همین جهت هم « تنِ» انسان از حالات و تأثّرات « نفس» متأثّر می‌شود .
    همواره شما متوجه‌اید حالات روحی كه مربوط به نفس است بر تن اثر می‌گذارد، مثل ترسیدن كه مربوط به روح است ولی در بدن هم ظهور می‌كند. یا مثلاً شما در خواب می‌بینید كه از كوهی سقوط كردید و همچنان به طرف پایین می‌غلطید. فردا صبح كه بیدار شدید احساس می‌كنید بدن شما هم كوفتگی و خستگی پیدا كرده‌است. با این‌كه آن سقوط مربوط به این بدن شما نبود، ولی حالات «مَن» در تن ظهور كرد. یا وقتی در خواب دعوا می‌كنید، ضربان قلب گوشتی مستقر در قفسة سینه شما نیز از حد طبیعی بیشتر می‌شود، در حالی كه علت افزایش ضربان قلب، فعالیت بیش از حد ماهیچه‌هاست، ولی با این‌كه ماهیچه‌ها به طور عادی در رختخواب بوده‌اند، چون نفس دعوا می‌كند، «تن» عكس‌العمل نشان می‌دهد و ضربان قلبِ گوشتی تشدید می‌شود. یعنی حكمِ «من»، بر «تن» ظاهر می‌شود، و این نشان می‌دهد كه حاكم اصلی در همة فعل و انفعالات «من» است و تن، تحت تأثیر من باشد.(6)
    پس‌بود‌تن‌غلاف‌و‌جان‌ش مشیر كار، شمشیـر می‌كنـد نه غلاف
    ویرایش توسط سمن بویان* خادمه اباصالح المهدی(عج)* : 30-03-2022 در ساعت 19:37
    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    نكتة چهارم ـ انسان، بدون بدن زنده‌تر است
    « نفس» چون بدون بدن می‌تواند ادراك داشته باشد و حتی بهتر از بدن حوادث را درك می‌كند و حوادثی را می‌بیند كه هنوز چشم بـدنی آنها را ندیده، پس بدن انسان نقشی در حیات انسان نداشته و نفس، بدون بدن زنده‌تر است و حتی می‌بیند كه می‌میرد.
    شما در خواب با این‌كه این بدن در رختخواب است، چشم دارید و می‌بینید، دست دارید و چیزها را در خواب می‌گیرید، گوش دارید و می‌شنوید، دهان دارید و حرف می‌زنید و.....؛ پس حیات انسان مربوط به این تن نیست. از طرفی در رؤیای صادقه بدون این بدنِ مادی، در صحنه‌هایی واقعی حاضر می‌شوید كه هنوز با این بدن به آن صحنه‌ها نرسیده‌اید، یعنی در واقع این بدن از جهتی مزاحم ادراك ماست، و در خواب كه تا حدی از این بدن آزاد شده‌ایم ادراك ما تا آینده هم سیر می‌كند و به همین جهت هم قرآن می‌فرماید: در قیامت كه پرده‌ها از چشم‌ها برداشته شد، شما بیناترید. « فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطائَكَ فَبَصُرَكَ الْیَوْمَ حَدید »(7) یعنی در قیامت پرده‌ها را از چشم تو كنار می‌زنیم و چشم شما تیز بین‌تر می‌شود. چون بینندة حقیقی چشم نیست، و لذا وقتی روح انسان این بدن را رها كرد بهتر به آینده و گذشته می‌تواند نظر بیندازد.
    انسان می‌بیند كه می‌میرد
    وقتی برفرض دست شما از بدنتان جدا شد می‌بینید كه دستتان جدا شده‌است. وقتی هم بدن شما جدا شد، می‌بینید كه همة بدنتان از شما جدا شده‌است و به اصطلاح مردید. پس می‌بینید كه می‌میرید. در روایت داریم: هنگامی كه در حال غسل‌دادن بدن مؤمن هستند، ملائكه از او می‌پرسند‌: « می‌خواهی به بدنت برگردی؟» در جواب می‌گوید: «این دارِغم و محنت را می‌خواهم چه‌كنم؟» یعنی انسان در آن حال ناظر بر مرگ و غسل و كفن خود است. و یا در روایت از پیامبر خدا(ص) هست كه: «اَلنّاسُ نِیامٌ فَاِذا ماتُوا انْتَبَهُوا»(8) یعنی مردم در خواب‌اند، وقتی‌‌كه مردند بیدار می‌شوند. پس نتیجه می‌گیریم انسان بدون این بدن زنده‌تر است و این بدن حجاب درك بعضی حقایق است كه چون از این بدن آزاد شد با آن حقایق كه اطراف او بود و از آنها غافل بود، روبه‌رو می‌شود، مثل انسان خوابی كه متوجه نیست اطراف او چه می‌گذرد و چون بیدار شد می‌فهمد كه عجب در اطراف او چه حادثه‌هایی واقع بوده ولی او متوجه نبوده‌است.
    ویرایش توسط سمن بویان* خادمه اباصالح المهدی(عج)* : 04-04-2022 در ساعت 18:43
    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    نكتة پنجم ـ « تـن»، ابــزار كمال «مـن»
    نفس انسان از طریق به كار بردن «تن» كامل می‌شود و به همین جهت هم نفس، بدن را تكویناً دوست دارد و آن را از خودش می‌دانـد و با این حال چون به كمالات لازم خود رسید « تن» را رها می‌كند، و علت مرگ طبیعی هم همین است كه «روح» تن را رها می‌كند.
    در قسمت سوم روشن شد كه اصل وجود انسان «من» اوست و تن در قبضة نفس است. حال ممكن است سؤال شود كه: پس این تن چه فایده‌ای دارد؟ باید متوجه بود كه نفس، تجردش نسبی(9) است و جنبه‌های بالقوه‌ای دارد كه باید بالفعل گردند، و ازطریق به‌كارگیری تن و اِعمال اراده‌های ممتد در رابطه با تن، این جنبه‌های بالقوه به فعلیت می‌رسند. ازطرفی‌چون
    نفس از طریق تن، كمالات خود را به دست می‌آورد، آن را دوست دارد و جداشدن از آن را نمی‌خواهد. و علاوه بر آن، اُنس طولانی با یك چیز علاقه به آن چیز را به همراه دارد و این جنبة دیگرِ علاقة نفس به بدن است، در حالی كه آنچه مطلوب بالذّات و حقیقی نفس است آن كمالی است كه از طریق به‌كارگیری تن حاصل می‌شود و نه خودِ تن، وچون از این نكته غفلت شود شخص از مرگ می‌هراسد. ولی چه شخص به تن علاقه‌مند باشد و چه نباشد، نفس تكویناً (10) پس از مدتی این بدن را رها می‌كند كه به آن مرگ می‌گویند.
    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    انواع مرگ
    الف- مرگ طبیعی انسانی: كه نفس در ابعاد انسانی كامل شود و جنبه‌های بالقوه‌اش به فعلیت برسد و دیگر ابزار تن را نخواهد و لذا رهایش می‌كند، كه این بهترین نوع مرگ است و این نوع رها كردنِ تن توسط نفس، مخصوص اولیاء الهی می‌باشد. مثل نجاری است كه پس از ساختن دَر، تیشه‌اش را رها كند، چرا كه دیگر آن دری كه می‌خواست، درست كرد. به عبارت دیگر در این رابطه می‌توان گفت: « سوار چون‌كه به منزل رسد، پیاده شود».
    ب– مرگ طبیعی حیوانی: چون انسان دارای دو بُعد حیوانی و انسانی است، ممكن است شخصی برخلاف ابعاد انسانی، در حیوانیت كامل شود، باز نفس در این حالت نیزبدن را رها می‌كند و با توجه به این‌كه بُعد حیوانی نیز دارای دو جنبة «غَضَبیّه» و «شهویّه» است. انسان ممكن است در گرگ‌صفتی كامل شود و قوه غضبیّه در او رشد كند. مثل بعضی از افرادكه در آخر عمر بسیار زود غضبناك می‌شوند و در بدبینی نسبت به اطرافیان خیلی شدید شده‌اند. و یا ممكن است انسان در خوك‌صفتی و جمع مال و حرص در دنیا شدید شود كه در بُعد شهویّه از بُعد حیوانی‌اش كامل شده‌‌است. البته جمع غضبیّه و شهویّه نیز ممكن است، در هرحال این نوع افراد در حیوانیت كامل شده‌اند و لذا نفس، بدن را رها می‌كند، و عذاب سختی در قیامت برای این افراد هست چون فطرت این‌ها انسان است، ولی شخصیتی حیوانی برای خود به وجود آورده‌اند، یعنی تضادی بین آنچه می‌خواهند و آنچه هستند گریبان آنها را می‌گیرد.
    ویرایش توسط سمن بویان* خادمه اباصالح المهدی(عج)* : 09-04-2022 در ساعت 18:07
    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi