صفحه 6 از 29 نخستنخست ... 234567891016 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 60 , از مجموع 282

موضوع: تاریخ ادیان و مذاهب جهان ( جلدسوم)

  1. Top | #51

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,412 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    آنگاه نامه اى در پاسخ به نامه پيامبر نوشت :
    ((به نام پروردگار مهربان و بخشنده ! اين نامه اى است به رسول خدا، محمد، از جانب نجاشى .
    درود بر كسى كه مرا به اسلام هدايت نمود، درود بر شما باد. نامه شما در رابطه با نبوت و شريعت عيسى به دستم ريسد. به پروردگار زمين و آسمان سوگند! آنچه مرقوم نموده بوديد، عين حقيقت است . من محتواى نامه شما را با جان و دل مى پذيرم . و آنچه را كه در رابطه با مسلمانان مهاجر به اين سرزمين اشاره فرموديد، تا آنجا كه زمينه كشور ايجاب مى كرد، انجام وظيفه شد. من به وسيله اين نامه به رسالت شما گواهى مى دهم و مى گويم كه كتب آسمانى گذشته بشارت رسالت شما را داده اند. من در حضور پسر عموى شما جعفر بن ابيطالب مراسم ايمان به اسلام و بيعت با شما را انجام داده ام . اينك من جهت رساندن پيام و اسلام خودم ، پسرم ((رارها)) را به حضور شما اعزام مى دارم و اعلام مى كنم كه من جز خود، ضامن ديگرى نيستم . و اگر بفرمائيد، شخصا حضورتان شرفياب مى شوم )) (25)


    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #52

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,412 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    نامه پيامبر صلى الله عليه و آله به حكام شام و يمامه


    پيامبر اسلام نامه هاى مبنى بر دعوت به اسلام ، به حكام شام و مناطق همسايه جزيره العرب فرستاد.
    امير غسان در جنوب شام مى زيست . نامه پيامبر به وى توسط شجاع بن وهب ارسال شد. بطور كلى غسانيها دست نشانده روم شرقى بودند و در نبردهاى ايران و روم به حمايت از روم وارد عمل مى شدند. گويا بين امير غسانى و امپراطور روم كه عازم زيارت بيت المقدس بوده ، گفتگوهائى پيرامون اسلام و نامه هاى پيامبر صورت گرفته است . امپراطور روم بر نقطه نظرهاى خود تاءكيد مى كند كه وى موعود انجيل است . متن نامه پيامبر به ((حارث بن ابى شمر)) چنين است :
    (( بسم الله الرحمن الرحيم
    من محمد رسول الله الى الحارث بن ابى شمر؛
    سلام على من اتبع الهدى و آمن به و صدق . انى ادعوك ان تومن بالله وحده لا شريك له يبقى ملكك . ))
    حارث پيام معنوى پيامبر اسلام را تهديد تلقى كرد و ترسيد و گفت : كسى نمى تواند مرا سرنگون كند. سفير پيامبر را به اردوگاه سپاه خود فرستاد تا اقتدار او را ببيند. گويند حارث آنقدر ترسيد كه از امپراطور كسب دستور كرد تا پيامبر را دستگير كند! و امپراطور به او توصيه كرد فعلا دست نگاه دارد!! گويند حارث وقتى نامه اى از قيصر دريافت كرد، دگرگون شد و رفتارش عوض شد. از سفير پيامبر پذيرائى كرد و خود را پيرو اسلام معرفى نمود. پيامبر اين رفتار را از روى سياست تلقى كرد و پيش بينى نمود كه بزودى سرنگون خواهد شد. مورخان نامه پيامبر به ((حارث بن ابى شمر)) پنجمين نامه دانسته اند.
    ششمين نامه پيامبر به حاكم ((يمامه )) بود كه از وى و مردم يمامه دعوت به اسلام كرد. اين نامه توسط ((سليط بن عمرو)) به ((عمان )) فرستاده شد:
    (( بسم الله الرحمن الرحيم
    من محمد رسول الله الى هوذه بن على ، سلام على من اتبع الهدى . و اعلم ان دينى سيظهر الى منتهى الخلف و الخافر، فاسلم تسلم ، و اجعل لك ما تحت يديك ))
    حاكم يمامه مدتى وقت خواست تا در اين باره بينديشد. او با يكى از اساقفه مسيحى در اين باره مشورت كرد. گويند اسقف مزبور وى را به قبول دعوت محمد ترغيب كرد و افزود كه او موعود انجيل است و راست مى گويد. حاكم يمامه نامه اى براى پيامبر نوشت :
    ((... مرا به دين اسلام دعوت كردى . من شاعر و خطيب هستم و در ميان اعراب مشهورم . من از آئين تو پيروى مى كنم ، به اين شرط كه مرا در قدرت سهيم سازى )) پيامبر بر حماقت او خنديد و سقوط او را پيش بينى كرد (26)



    امضاء


  4. Top | #53

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,412 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    غزوه خيبر؛


    خيبر يا دژهاى نظامى يهود در فاصله 160 كيلومترى مدينه قرار داشت . در اين پايگاه نظامى امكانات اقتصادى مناسبى از باغات و گله هاى گوسفند فراهم آمده بود و توان اقتصادى يهود را در ستيز با اسلام بالا برده بود. اين مركز به مثابه محل توطئه و تهديد جدى عليه مسلمانان بشمار مى رفت . اكثر ساكنان اين دژها، يهوديان تبعيدى يا فرارى مدينه و اطراف آن بودند.
    پيامبر اسلام به روايتى در محرم و به روايتى ديگر در جمادى الاولى سال هفتم هجرى با هزار و ششصد نفر و دويست اسب ، از مدينه رهسپار اين دژها شدند پيامبر به مسلمانانى كه قصد جمع آورى غنائم داشتند، اجازه شركت در اين غزوه را نداد. نيروهاى اسلام با سرعت به وادى رجيع ميان خيبر و منازل غطفان رسيدند و مستقر شدند. مورخان نوشته اند كه پس از محاصره دژها، در ظرف شش روز دژها يكى پس از ديگرى گشوده شد. دژ مركزى مقاومت مى كرد. در اين دژ قهرمان مشهور يهود مرحب جاى داشت و فتح دژ مشكل مى نمود. پيامبر اصحاب را به جنگ تن به تن فرستاد، ابتدا ابوبكر بن ابى قحانه را فرستاد، او كارى از پيش نبرد روز بعد عمر بن خطاب را اعزام داشت . او نيز دست خالى برگشت . پيامبر فرمود: فردا مردى را اعزام خواهم داشت كه خدا و رسولش او را دوست دارند و او نيز آنها را دوست دارد، فردا دروازه دژ بدست على گشوده خواهد شد. بدانيد كه او اهل فرار نيست . روز بعد، پيامبر پرچم را بدست على داد. على با مرحب قهرمان نام آور يهود روبرو شد و اندكى بعد او را كشت و در قلعه را كه بسيار سنگين بود، از جاى برداشت . مورخان نوشته اند كه : على در قلعه را كه بسيار سنگين بود، سپر خود قرار داد و با مرحب جنگيد و او را كشت . بدين سان دژ مركزى خيبر گشوده شد و اموال بسيا رو اسير زياد بدست آمد.
    يهوديان از پيامبر تقاضا كردند كه اجازه دهد به كار كشاورزى مشغول باشند و محصول نصف باشد. پيامبر پذيرفت . گويا اين قرار داد تا عهد عمر بن خطاب به قوت خود باقى بود.
    مقارن فتح دژهاى خيبر و پيروزى مسلمانان بر سنگرهاى كفر، جعفر بن ابيطالب و ديگر مهاجران مسلمان از حبشه به مدينه آمدند. پيامبر بسيار خوشحال شد. گويا مزرعه فدك پس از فتح خيبر به پيامبر تقديم شد. پس از فتح خيبر، يك زن يهودى بزغاله اى براى پيامبر سرخ كرد. او گوشت را به زهر آلود و خدمت پيامبر آورد. پيامبر بر گوشت دندان زد و فورا بيرون انداخت و فرمود كه گوشت به زهر آلوده شده است . زن يهودى به اين خيانت اعتراف كرد و اظهار داشت كه طبيعى است مى خواستم انتقام بگيرم . پيامبر او را بخشيد. اين زهر در عين حال كار خود را كرد و آثار آن در جان پيامبر بوود. بدون شك پيامبر اسلام بر اثر همين زهر سه سال بعد شهيد شد. مورخان پيرامون غزوه خيبر مطالب بسيارى نوشته اند: دژهاى يهود در 32 فرسنگى شمال مدينه قرار داشته است . خيبر قبلا مركز كشاورزى - تجارى يهود بوده است . پس از اسلام و توطئه يهود و در نتيجه تبعيد و اخراج آنان از مدينه و اطراف آن ، اين مركز به محل توطئه هاى مختلف نظامى عليه اسلام و مسلمانان تبديل شد.گويند در اين دژها بيست هزار يهودى ساكن بودند. در اين مركز، اشراف بزرگ و ثروتمندان بنام يهودى زندگى مى كردند و با ديگر يهوديان جزيره العرب و شام و فلسطين در تماس دائم بودند. علاوه بر اينها، جنگ جويان و قهرمانان يهود در اين دژها جا داشتند. برخى مورخان تعداد رزم آوران معروف يهود در خيبر را دو هزار نفر نوشته اند.
    قرائن نشان مى دهد كه فتح خيبر براى پيامبر اسلام بسيار مهم بوده است و بدليل اهميت نظامى آن ، هيچ كس از قبل خبر نداشته است . حركت ناگهانى ، سريع و سرى پيامبر به سوى خيبر اين واقعيت را بدرستى نشان مى دهد. پيامبر ابتدا از مدينه راه شام را درپيش مى گيرد و از ميان راه ناگهان و بدون هيچ گونه توضيحى به سوى خيبر تغيير جهت مى دهد. اين حركت سرى و محرمانه ، به منظور غافلگير كردن يهوديان خيبر بود زيرا در غير اين صورت ، مقاومت آنان دو چندان مى شد و چه بسا كه آنان اقدامات جنگى ديگرى تدارك مى ديدند. پيامبر مى دانست كه يهوديان متحدان و هم پيمانان بسيارى از قبائل اطراف دارند لذا چنين تدابيرى بسيار ضرورى بود تا دشمن را در سنگرها محاصره كند و چنين شد. محققان بر اين باوراند كه اگر تدابير بسيار سرنوشت ساز محمد نبود، فتح خيبر آسان نبود و حتى ناممكن بود.
    مورخان تعداد دژهاى يهود در خيبر را هفت دژ نوشته اند: 1 - دژ ناعم ، 2 - دژ قموص ، 3 - دژ كتيبه ، 4 - دژ نسطاه ، 5 - دژ شق ، 6 - دژ وطيع ، 7 - دژ سلائم .
    دژها به گونه اى ساخته شده بود كه نفوذناپذير مى نمود و دشمن بر اطراف كاملا مسلط بود. يهوديان بر برجهاى دفاعى دژها منجنيق كار گذاشته بودند تا هر گونه حركتى را سركوب كنند.
    مسلمانان در اطراف دژها سنگر گرفته و در استتار مطلق بودند. اين محاصره شب صورت گرفت . در بامداد آن شب دشمن از هيچ جا و هيچ چيز خبرى نداشت . صبح هنگام ، دژها گشوده شد و كشاورزان روانه مزارع شدند، در اينجا بود كه متوجه محاصره و حضور گسترده نظامى مسلمانان شدند و فورا به دژها پناه برده ، درها را بستند. روساى يهود تصميم گرفتند زنان و كودكان در يك قلعه جاى گيرند و آذوقه و تداركات در دژ ديگرى باشد و در خارج از دژها با مسلمانان بجنگند.
    مسلمانان فاصله خود تا دژها را بيشتر كردند تا از پرتاب سنگ و تير يهوديان در امان باشند. مواضع مسلمانان به پشت نخلستانهاى خيبر انتقال يافت . اين اقدام به پيشنهاد يكى از مسلمانان به نام حباب بن منذر صورت گرفت .
    همان گونه كه گفته شد، دژها يكى پس از ديگرى گشوده شد. گويند نخستين دژى كه فتح گرديد، دژ ناعم بود در اين فتح مسلمانان يك شهيد و پنجاه مجروح دادند. يهوديان از فرار دژ سنگ مى انداختند و همين باعث شهادت محمود بن مسلمه شد. مسلمانان در جريان نبرد خيبر يك بيمارستان صحرائى برپا كرده بودند زنان بنى الغفار به مداواى مجروحان مى پرداختند.(27)
    ((قلعه ها به سختى گشوده مى شد و يهوديان مقاومتهاى شگف انگيز مى كردند. آذوقه فراوانى كه ذخيره كرده بودند، ادامه مقاومت را بر ايشان آسان مى ساخت . و مسلمانان كه مى كوشيدند پيش از رسيدن كمك هائى از خارج ، خيبر را درهم شكنند، ناچار آب را بر قلعه ها بستند.
    و اين سرنوشت جنگ را تسريع كرد. گرسنگى مسلمانان را بشدت تهديد مى كرد و اگر محاصره هنوز هم بطول مى انجاميد، مسلمانان ناچار بايد بى نتيجه باز مى گشتند. و اگر دشمن را زخم خورده رها مى كردند، خطر جدى تر و توطئه وسيع تر مى شد و يهوديان به هر عاملى براى ضربه زدن متوسل مى شدند. مسلمانان از شدت گرسنگى گوشت الاغ هاى اهلى را مى خوردند. ولى پيامبر آن را تحريم كرد و گوشت اسب را اجازه داد. مسلمانان بنى سهم به پيامبر شكايت آوردند كه قوتى براى سد جوع ندارند و ديدند كه دست پيامبر نيز تهى است . ناچار پيامبر دعا كرد... ذوز بعد دژ صعب بن معاذ كه انبار غذاها و روغن هاى خيبر بود، گشوده شد و مسلمانان گشايش فراوان يافتند...)) (28)
    در همين رابطه ، مورخان نوشته اند كه يك چوپان يهودى اسلام آورد و رمه گوسفند را به پيامبر تقديم داشت .
    پيامبر كه گرسنگى مسلمانان را مى ديد، به چوپان يهودى فرمود: ((در اين آئين خيانت روا نيست ، لازم است گوسفندان را به صاحبشان برسانى )) چوپان چنين كرد و خود به جنگ پرداخت و شهيد شد. و اين از شگفتيهاى رفتار پيامبر و از انسانى بودن تعاليم اين دين حنيف و شريف است .
    گويند در تمام دورانى كه مسلمانان از گرسنگى رنج مى بردند، هر روز گوسفندان يهود روانه صحرا مى شدند و از برابر چشم مسلمانان مى گذشتند و كسى متعرض نمى شد!
    گويا يك روز كه گرسنگى بيداد مى كرد و كار به اضطرار رسيد، دستور داده شد فقط دو راءس گوسفند از گله گرفته شود. يك گزارش در دست است كه دژهاى يهود با مذاكره فتح شد؛ به استثناى يك دژ كه مقاومت مى كرد (29)
    مورخان نوشته اند كه فرماندهى رزمى مسلمانان هر روز بر عهده يكى از اصحاب بود. ابوبكر و عمر نتوانستند كارى از پيش برند. پيامبر به مسلمانان وعده داد كه فردا چنين نخواهد بود:
    (( لا عطين الرايه غدا رجلا يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله ، يفتح الله على يديه ، ليس بفرار (او: كرار غير فرار) ))
    امام على بن ابيطالب در ان شب و روز، به چشم درد مبتلا بود. پيامبر دستى بر چشمان على كشيد و در حق او دعا فرمود و پرچم را به دست او داد و توصيه كرد كه اول آنان را به اسلام بخوان ، اگر نپذيرفتند و تسليم نشدند، با آنان بجنگ :
    ((... با گروهى به نبرد بازگشت و به دژ ((قموص )) كه از همه دژها استوارتر بود حمله هاى پياپى ابوبكر و عمر را دفع كرده بود، حمله برد. ناگهان قهرمان مشهور خيبر به نام ((مرحب )) كه صاحب ((دژ)) بود، در حالى كه خودى يمنى به رنگ زرد بر سر داشت و بر روى آن سنگى كه به شكل تخم مرغ تراشيده بود مى درخشيد، بيرون پريد و رجز مى خواند:
    (( قد علمت خيبر انى مرحب
    شاكى السلاح بطل مجرب
    اطعن احيانا وحينا اضرب
    اذا الليوث اقبلت تحرب (تلهب ) ))
    على در پاسخ گفت :
    (( انا الذى سمتنى امى حيدره
    اكيلكم بالسيف كيل السندره
    ليث بغابات شديد قشوره ))
    ((دو قهرمان بهم تاختند و دو ضربه شمشير رد و بدل شد كه ناگهان خود و سنگ سر مرحب نيمه شد و شمشير بر دندانهايش نشست و دشوارترين دژ خيبر گشوده شد. مرحب به گفته ابن هشام مردى از حمير (در يمن ) بود. پس به دژ ناعم حمله برد. مدافعان دژ بيرون ريختند و جنگى سخت در گرفت . در آستانه فتح دژ كه جنگ بشدت مغلوبه شده بود، دو گروه در هم ريخته بودند و يهوديان با همه قوا از هستى خود دفاع مى كردند
    ناگهان سپر على بضرب شمشيرى از دستش پريد و ميان انبوه جنگجويان گم شد على بيدرنگ درى را كه كنار ديوار افتاده بود، برداشت و سپر گرفت و به جنگ ادامه داد و دژ را گشود و آن را همچنان بر سر دست داشت تا جنگ پايان گرفت و سپس بدورش افكند. ابو رافع مولاى پيغمبر گفت : ((هفت تن كه هشتمينشان بودم ، كوشيديم تا آن را برگردانيم ، نتوانستيم .)) در را بجاى پلى بر مدخل دژ افكندند و مسلمانان از روى آن گذشته ، دژ را اشغال كردند)) (30)
    تلفات مسلمانان در اين غزوه بيست نفر شهيد بود. يهوديان 93 كشته دادند. پس از فتح درخشان خيبر و انعكاس بسيار تعيين كننده آن در سراسر جزيره العرب ، يك يهودى كه در مكه با قريش روابط تجارى داشت ، خود را به مكه رساند و براى اين كه بتواند پول خود را از قريش ‍ بگيرد، به سران قريش كه بى صبرانه مى خواستند از سرنوشت مسلمانان با خبر شوند، گفت :
    محمد و مسلمانان به سختى شكست خوردند: گروهى از ياران او كشته و اسير شدند، محمد خود دستگير شده و روساى يهود مى خواهند او را تحويل قريش دهند. او افزود لطفا هر چه زودتر پول مرا بدهيد كه بروم و از اسراى مسلمان خريدارى نمايم . قريش پول او را دادند. گويند عباس ‍ از اين خبر نگران شد و آن يهودى با علامت به او فهماند كه دروغ مى گويد و قضيه بر عكس است .
    مورخان نوشته اند كه اين يهودى قبلا اسلام آورده بود و نامش حجاج بن علاطه است . او در خفا عباس را ملاقات كرد و ماجرا را براى او تعريف كرد و از وى خواست پس از رفتن وى از مكه ، خبر پيروزى محمد بر يهوديان خيبر را اعلام كند. عباس به قريش گفت كه ((حجاج بن علاطه )) شما را دست انداخت تا پولش را از شما بگيرد. ((محمد)) خيبر را فتح كرده و به كار يهود پايان داده است . (31)
    ((پيامبر، ((صفيه )) دختر ((حيى بن اخطب )) رئيس بنى نضير و زن ((كنانه )) بزرگ خيبر را كه كشته شده بود، براى خود اختيار كرد...)) (32)

    امضاء


  5. Top | #54

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,412 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    حج عمره ؛


    يك سال از پيمان حديبيه گذشته بود كه مسلمانان آهنگ مكه نمودند تا حج عمره گزارند در اين سفر مسلمانان مهاجر به حبشه بازگشته بودند و در ميان مسلمانان عازم مكه بودند. دو هزار مسلمان با شصت شتر براى قربانى راهى مكه شدند. پيامبر دويست نفر را ماءمور كرد كه با سلاح و صد اسب در نقطه اى آماده باشند.
    جاسوسان قريش از حركت پيامبر و تدابير نظامى احتياطى او آگاه شدند و به سران قريش گزارش دادند. يكى از امضا كنندگان قرار داد حديبيه از سوى قريش به نمايندگى نزد محمد صلى الله عليه و آله رفت و هدف حضرت را پرسيد. پيامبر فرمود: من و يارانم هرگز بر خلاف پيمان حديبيه كارى نخواهيم كرد و با خود سلاحى به داخل مكه نخواهيم آورد. قريش اطمينان يافتند و دروازه هاى مكه را بر روى مسلمانان گشودند. قريش شهر را ترك گفتند تا با مسلمانان روبرو نشوند، اما در عين حال حركات مسلمانان را زير نظر داشتند. مسلمانان به اتفاق پيامبر مراسم حج را به پايان بردند. مسلمانان را زير نظر داشتند. مسلمانان يبه اتفاق پيامبر مراسم حج را به پايان بردند. مسلمانان حق داشتند سه روز در مكه بمانند. پيامبر به بلال دستور داد بر بام كعبه اذان گويد. پيامبر با مسلمانان آزادانه نمازگزارد. پس از پايان مراسم حج ، مسلمانان به ديدار بستگان خود شتافتند و از انصار در منازل خود پذيرائى كردند. مدت اقامت پيامبر و همراهان به پايان رسيد و نماينده قريش به اين مسئله اشاره كرد. پيامبر فورا دستور حركت را صادر كرد. در طى اين سه روز پيامبر با ميمونه خواهر فضل همسر عباس بن عبدالمطلب ازدواج كرد و او را با خود به مدينه آورد.(33)

    امضاء


  6. Top | #55

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,412 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    سال هشتم هجرى ؛

    حوادث مهم اين سال

    در ماه صفر اين سال كعب بن عمير غفارى با پانزده تن به حدود شام رفت .
    قضاعى هاى آن منطقه ، همه اين عده را با خود كعب در بلقاء شام كشتند.
    در جمادى الاولى ، پيامبر، حارث بن عمير را به عنوان سفير نزد پادشاه غسانى شرحبيل فرستاد. شرحبيل سفير پيامبر را در منطقه موته بكشت . در مقابل اين گستاخى ، پيامبر سپاهى از سه هزار نفر به فرماندهى زيد بن حارثه روانه منطقه نمود. در ناحيه بلقاء شام نبرد ميان سپاه غسانى كه آميخته اى از اعراب قبائل و روميان بود، و مسلمانان در گرفت . دراين جنگ كه به جنگ موته معروف است ، زيد بن حارثه و جعفر بن ابيطالب و عبدالله بن رواحه يكى پس از ديگرى شهيد شدند و مسلمانان شكست خوردند. سرانجام خالد بن وليد تدبيرى انديشيد و سپاه شكست خورده مسلمانان را گرد آورد و به مدينه بازگشتند.
    در ماه رمضان اين سال ، پيامبر آهنگ فتح مكه كرد. قريش نقض عهد كرده بودند و پيامبر فرصت را مغتنم شمرد. ابوسفيان فرمانده قريش ‍ براى ارزيابى نفرات مسلمانان از مكه خارج شد. عباس بن عبد المطلب كه از مكه به استقبال پيامبر بيرون آمده بود، وى را در حومه مكه ديد، ابوسفيان را از غضب پيامبر بترسانيد و او را نزد پيامبر آورد و از او شفاعت كرد. ابوسفيان بوسيله عباس اسلام آورد و بدستور پيامبر به كه بازگشت تا به مردم مكه اعلام كند كه در موقع ورود سپاه اسلام در منازل خود بمانند يا به خانه ابوسفيان و مسجد الحرام پناه برند تا در امان باشند.
    سپاه اسلام وارد مكه شد. خالد بن وليد در جلو بود در اين موقع قريش ‍ مختصر مقاومتى از خود نشان دادند كه 22 نفر از آنان كشته شدند. پيامبر دستور داد كه خالد كسى را نكشد. پيامبر عفو عمومى صادر كرد و فقط دوازده نفر را كه دشمنى ويژه اى با اسلام داشتند، نبخشيد و دستور داد در هر كجا يافته شوند، بايد كشته شوند. پيامبر بت هاى كعبه را در هم شكست وسپس بر تپه صفا بر آمد ومردم را از زن ومرد به توحيد دعوت فرمود.
    پس از پانزده روز اقامت در مكه ، غزوه حنين پيش آمد. اين محل بر سر راه مكه و طائف واقع است .

    امضاء


  7. Top | #56

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,412 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    در اين محل بود كه ميان مسلمانان وقبيله هوازن كه با مردم طائف متحد شده بودند، نبردى روى داد. مسلمين پيروز شده و هفتاد تن از مشركان كشته شدند پيامبر به جانب طائف راند ولى مسلمانان موفق به فتح شهر نشدند.
    در ماههاى آخر اين سال پيامبر، ((علا بن حضرمى )) را با نامه اى نزد ((منذر بن ساوى )) امير بحرين فرستاد. در اين نامه قرار شد كه زرتشتيان بحرين جزيه بدهند، ولى مسلمانان از خوردن گوشت ذبيحه آنان و ازدواج با زنان اين قوم ، خوددارى كنند.
    در ذى الحجه اين سال ، ((ابراهيم )) فرزند پيامبر از ((ماريه قبطيه )) بدنيا آمد (34) مورخان پيرامون دو حادثه بزرگ ومهم سال هشتم هجرى يعنى جنگ موته و فتح مكه مطالب بسيارى نوشته اند كه نكات مهم آن را در اينجا مى آوريم .


    امضاء


  8. Top | #57

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,412 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    جنگ موته

    شريعتى در تحليل جنگ موته مى نويسد:
    ((اكنون اسلام به مرزهاى غسانيان رسيده و به دنياى عظيم مسيحيت و امپراطورى مقتدر روم شرقى (بيزانس ) نزديك شده است . درست است كه مكه همواره او را به جنوب مشغول مى دارد، اما جز اين نقطه كه از نظر مذهبى و داخلى داراى اهميت است ، در جنوب عربستان تا يمن جز قبائل پراكنده بدوى ، مجموعه هاى انسانى با ارزشى كه از نظر نشر اسلام ، اهميتى داشته باشند، وجود ندارد. و يمن نيز كه همسايه جنوبى عربستان است ، جامعه ضعيفى است . مغرب مدينه نيز درياى احمر است و سپس آفريقا و بسط نفوذ اسلام از اين سو فعلا به دشواريهاى بسيارش ، نمى ازرد. بر عكس ؛ در شمال و مشرق ، بزرگترين تمدنهاى جهان آن روز قرار دارند كه هم از نظر سياسى ونظامى وهم از نظر مذهبى و فرهنگى و مدنى ، عظيم ترين جامعه هاى انسانى بشمار مى آيند و بنابراين ، پيامبر خواه ناخواه پس از فراغت از مسائل داخلى به اين دو خواهد انديشيد و اكنون هنگام آن فرا رسيده است . اما از اين دو جامه بزرگ ، روم بيشتر از ايران مورد توجه است ، چه ، اولا روم از نظر جغرافيائى به مدينه نزديك است و ايران در مشرق ، بامدينه كه در منتهى اليه غربى عربستان قرار گرفته ، فاصله بسيار دارد و گرچه ميان دو امپراطورى متخاصم روم و ايران دست بدست مى شود، اما ارتباط معنوى و نظامى اسلام را با ايران بسيار مشكل كرده است . ثانيا؛ روم سرزمين مسيحيت است ، دينى كه با اسلام آشنائى ها و هم آهنگى ها و مشتر كات بسيار دارد و زبان اسلام را خوب مى فهمد و زمينه پذيرش ‍ آن ، از نظر معنوى قوى است . در صورتى كه مذهب زرتشت كه از سرچشمه هاى اديان اريائى نشاءت گرفته است ، با زبان و فرهنگ و بينش ‍ اسلام كه زير بناى فلسفيش بر مبانى اديان بزرگ سامى استوار است و خود را نهضتى از مكتب ابراهيم مى داند و با مذاهب مسيح و موسى برادر است ، فاصله بسيار دارد. يك مسيحى ، با اصلاحاتى در كيفيت عقايدش بسادگى مسلمان مى گردد، اما يك زرتشتى ، براى ورود به اسلام بايد انقلابى در افكار مذهبى خويش ايجاد كند و مبانى اعتقادى خود را ويران سازد. از اينجاست كه مى بينيم ، پيامبر كه هنوز مكه را فتح نكرده است ، بسراغ روم و پس از دعوت رسمى امپراطور و امير غسانى دست نشانده عرب وى در شمال ، با كوششهاى نظامى پياپى و رام كردن قبايل ميان مدينه و روم راه را براى دست اندازى به آنجا هموار مى كند)) (35)
    شر حبيل غسانى پادشاه بصرى سفير پيامبر را مى كشد. و اين علت فيزيكى جنگ است .
    نيروهاى مسلمانان در اين نبرد سه هزار تن بودند كه فرماندهى آنان به ترتيب با: زيد بن حارثه ، و پس از او جعفر بن ابيطالب ، و پس از او: عبدالله بن رواحه بود، پيامبر سپاه اسلام را تا حومه مدينه بدرقه كرد.
    مسلمانان خود را به مرزهاى شام رساندند. حركت سپاه اسلام به دشمن رسيده بود و شرجبيل نيروئى عظيم مركب را صد هزار رومى و عشاير مرزنشين تدارك ديده بود. سپاه روم در نقطه اى به نام ((مآب )) اردو زد. دو سپاه در محل ((شارف )) در مقابل هم صف آرائى كردند. محققان سپاه روم را دويست هزار نفر نوشته اند.

    امضاء


  9. Top | #58

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,412 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    سرنوشت جنگ از پيش معلوم بود. توصيه هاى پيامبر نيز از ايثار و از جان گذشتگى مى داد. مسلمانان بايد به شهادت مى انديشيدند و خود را به قلب سپاه عظيم دشمن مى زدند.
    زيد بن حارثه خود را به قلب سپاه دشمن زد و حماسه اى از پيكار و شهادت آفريد. پس از او جعفر بن ابيطالب كه سى و سه سال داشت ، پرچم را بدست گرفت و بر دشمن تاخت . او براى كه مركبش به دست دشمن نيفتد، آن را پى كرد و پياده به جنگ پرداخت . دشمن سعى كرد دست راست او را قطع كند، جعفر پرچم را به دو بازو گرفت و سرانجام با هشتاد زخم بر زمين افتاد. پس از او عبدالله بن رواحه به دشمن تاخت . آنقدر جنگيد كه گرسنگى بر او غالب شد، مقدارى نان به او دادند، اندكى از نان بخورد كه دشمن هجوم آورد. عبدالله نان را انداخت و باز بر دشمن تاخت و شهيد شد پس از او ثابت بن اقدام پرچم را بدست گرفت و به سپاه اسلام گفت كه فرمانده اى انتخاب كنند. مسلمانان خالد بن وليد را انتخاب كردند. خالد تدبيرى انديشيد و سپاه اسلام را از قتل عام حتمى بدست دشمن نجات داد. او بخشى از سپاه اسلام را به عقب فرستاد تا در لحظه اى مناسب با سر و صداى بسيار بتازد تا دشمن خيال كند كه نيروى كمكى براى مسلمانان رسيده است . و چنين شد دشمن ترسيد و قدرى عقب نشست . خالد بن وليد سپاه آشفته مسلمانان را سر و سامان داد و راهى مدينه شد. گويا اهالى مدينه كه انتظار چنين بازگشتى را نداشتند، به سرزنش سپاه اسلام پرداختند. پيامبر مى كوشيد تا مردم را آرام كند. سپاهيان به خانه هاى خود رفتند و تا مدتى از شرم از خانه بيرون نيامدند. پيامبر از شهادت جعفر بن ابيطالب سخت متاءثر شد و گريست و به خانواده جعفر تسليت داد. (36)

    امضاء


  10. Top | #59

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,412 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    فتح مكه

    فتح مكه مهم ترين حادثه تاريخ اسلام در سال هشتم هجرى صورت گرفت . مورخان نوشته اند كه وقتى قريش از شكست مسلمانان در جنگ موته مطلع شدند، سعى كردند پيمان حديبيه را نقض كنند. آنان قبائل متحد خود را تحريك كردند تا عليه قبائل متحد پيامبر دست به شورش ‍ زنند. بنى بكر عليه خزاعه شبيخون زده ، عده اى را كشتند. و اين نقض ‍ پيمان حديبيه بود. گروهى از سران خزاعه به مدينه آمده ، جريان را به پيامبر گزارش دادند. پيامبر تصميم گرفت كار قريش را تمام كند.
    قريش سخت نگران بود و لذا سعى كرد مسئله را سر پوش نهد. ابوسفيان به مدينه تاخت و به خانه دخترش ام حبيبه همسر پيامبر شتافت تا بلكه بتواند پيامبر را ملاقات نموده و معذرت خواهى كند. ام حبيبه او را از خانه راند و اين براى ابوسفيان غير قابل انتظار بود. نزد پيامبر رفت ، اما با سكوت پيامبر مواجه شد و نتيجه اى نگرفت . او به مكه بازگشت و جريان سفر خود به مدينه و بى توجهى پيامبر و خشم مسلمانان را از نقض پيمان ، به سران قريش گزارش داد پيامبر براى فتح مكه دستور حركت داد. آن حضرت سعى داشت كفار و مشركان مكه را غافلگير كند، لذا حركت سريع و محرمانه بود.
    مسلمانى ساده لوح كه خانواده اش نزد كفار قريش گروگان بودند، محرمانه نامه اى نوشت و حركت مسلمانان را گزارش داد تا به خيال خود زن و فرزندش را نجات داده باشد. وى اين نامه را توسط يك زن به مكه فرستاد. او نامه را پنهان ساخته بود. پيامبر توسط وحى از جريان مطلع شد. امام على بن ابيطالب ، زبير و مقداد به تعقيب زن پرداختند و سرانجام او را در نقطه اى به نام روضه خاخ (؟) (خليقه ) گرفتند. نامه را نيافتند. امام على او را تهديد كرد كه بايد نامه را بدهى و گرنه تو را لخت مى كنيم . سرانجام زن نامه را از ميان موهاى بافته اش در آورد.
    اين نامه را حاطب بن ابى بلتعه فرستاده بود. پيامبر وى را احضار كرد و علت را از او پرسيد. وى سوگند ياد كرد كه اين كار صرفا براى نجات زن و فرزندش بوده است . پيامبر او را بخشيد. آيات اول سوره ممتحنه در اين باره نازل شد كه مؤ منان هشدار مى داد كه دشمنان خدا و خود را دوست نگيرند.
    در ماه رمضان بود كه مسلمانان بسيار سريع به سوى مكه راه افتادند و در راه قبائل متحد نيز به آنان پيوستند و سپاهى مركب از ده هزار نفر روانه مكه شدند. قريش از اين حركت سريع و نيروى عظيم بى خبر بودند. آنان وقتى مسلمانان در نزديكيهاى مكه بودند، دريافتند كه با چه نيروى عظيمى روبرو هستند. پيامبر براى نشان دادن عظمت نيروها دستور داد شب هنگام در بيابانهاى مكه آتش روشن كنند گويند عباس بن عبدالمطلب در جحفه به پيامبر پيوست . عباس كه مردى پول پرست و تابع منافع اقتصادى خود بود، سعى داشت تا قريش و پيامبر را از خود راضى نگهدارد. او به ميانجى گرى پرداخت تا شايد بتواند قريش را نجات دهد. عباس به مكه بازگشت تا قريش را از هرگونه مقاومتى باز دارد، چرا كه مقاومت را بى فايده مى ديد. ابوسفيان را بر ترك اسب خود پشت سرش نشاند و به اردوگاه مسلمانان آورد تا براى او امان بخواهد. عباس وى را نزد پيامبر آورد و براى او امان خواست .
    پيامبر دستور داد ابوسفيان تا فردا در خيمه عباس باشد. عباس به ابوسفيان گفت لازم است حالا براى نجات خود اسلام بياورد و ابوسفيان به توصيه عباس حفظ ظاهر كرد و ظاهرا اسلام آورد تا جان خويش را برهاند. عباس از پيامبر خواست به ابوسفيان امتيازى داده شود. پيامبر گفت ابوسفيان به مكه باز گردد و به اهالى مكه بگويد كه هر كس به مسجد الحرام برود، در امان است . هر كس به خانه ابوسفيان رود نيز در امان است .
    ابوسفيان به مكه بازگشت و آنچه شنيده بود، باز گفت .
    هند زن ابوسفيان مردم را عليه مسلمانان تحريك مى كرد و ابوسفيان را سرزنش مى نمود.
    پيامبر مى كوشيد تا از هر گونه خون ريزى جلوگيرى شود.
    فقط ده يا دوازده نفر از مشركان مكه بودند كه غير قابل عفو بودند: عكرمه بن ابى جهل ، هبار بن اسود، عبدالله بن سعد ابى سراح ، حويرث بن نفيل ، عبدالله بن هلال و...

    امضاء


  11. Top | #60

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,412 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    پيروزى حق بر باطل

    سپاه اسلام از دروازه هاى مكه وارد شهر شد. درگيرى پيش نيامد. گروهى را كه خالد بن وليد فرماندهى مى كرد، با مقاومت روبرو شد: عكرمه بن ابى جهل مكى ها را به مقاومت كشانده بود. آنان 28 كشته دادند و فرار كردند.
    پيامبر خود وارد مكه شد و به كنار كعبه رسيد. حجرالاسود را سواره با چوب لمس كرد. در نخستين طواف بت هاى بزرگ را ديد كه در كعبه جاى دارند: هبل ، اساف ، نائله و... با چوبى بلند كه در دست داشت ، آنها را سرنگون كرد. كليد دار كعبه درب را گشود. گويند پيامبر كليد را گرفت و درب را گشود و وارد خانه عتيق گرديد بت ها و تصاوير و الواح و از لام در هم شكسته و محو گرديد.
    پيامبر خطاب به جمع حاضر چنين فرمود:
    (( لا اله الا الله وحده لا شريك له ، صدق وعده و نصر عبده و هزم الا حزاب وحده ، الا كل ما ثر اودم اومال يدعى فهو تحت قدمى هاتين ، الا سدانه البيت و سقايه الحاج ، الا و قتيل الخطا شبه العمد بالسوط و العصا، ففيه الديه مغلظه مئه من الابل ؛ اربعون منها فى بطونها اولادها
    يا معشر قريش ان الله قد اذهب عنكم ننخوه الجاهليه و تعظمها بالابا، الناس من آدم و آدم من تراب ؛ ((يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و اثنى و جعلنا كم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عندالله اتقاكم ...(37)))
    قريش نگران سرنوشت خود بودند. هر آينه در انتظار فرمان پيامبر مبنى بر قتل عام كليه سران قريش بودند. آنان لحظه شمارى مى كردند تا پيامبر سخن بگويد. پيامبر لب به سخن گشود و فرمود: ماذا تقولون ؟، ماذا تظنون ؟ قريش با صداى لرزان گفتند: ما جز خوبى و محبت چيزى از تو سراغ نداريم ، تو برادر بزرگوار ما و فرزند برادر بزرگوار ما هستى .
    پيامبر فرمود: من هم همان جمله اى را مى گويم كه برادرم يوسف به برادرانش گفت : (( قال لا تثرب عليكم اليوم يغفر الله لكم و هو ارحم الرحمين (38) ))
    قريش آرام شدند و نفسى براحتى كشيدند و از گذشته خويش سخت شرمنده شدند.

    امضاء


صفحه 6 از 29 نخستنخست ... 234567891016 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi