من سفیر پسر فاطمه ناموس خدایم
در دل شام چراغ دل مصباح هدایم
گر چه بین اسرا از پدر و عمّه جدایم
تا صف حشر پیام آور خون شهدایم
غنچه کوچک و نورسته ای از گلبن عشقم
زینب دیگری از کرب و بلا تا به دمشقم
من زبان علی و معجزۀ فاطمه دارم
کنج ویرانه ام و جای به قلب همه دارم
با خدا گرم مناجات و به لب زمزمه دارم
دخت شیرم نه ز رو به صفتان واهمه دارم
شیر دخت پسر شیر خدا دختر شیرم
مشمارید در این گوشۀ ویرانه حقیرم
گاه گردیده پدر شیفتۀ گفت و شنودم
گاه با گردش چشمم دل عبّاس ربودم
گاه با مهر رخم ماه بنی فاطمه بودم
گاه زینب زده گلبوسه به رخسار کبودم
جامه ام پاره و خود دخت کریم ابن کریمم
خوشتر از فرش سلیمان بود این کهنه گلیمم
استاد حاج غلامرضا سازگار
🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴