روایتی شگفت انگیز درجنگ ، انهدام موشک اگزوست عراقی توسط تکاور دلاور ایرانی
خاطره از جانباز تکاور دریایی ناوبان دوم محمود شعبان ایز کیان
روزی که توفیق پیدا کردم در عملیات کاروان ، موشک اگزوست عراقی را بزنم هرگز فراموش نمیکنم من در کاروانهای قبل از این ماموریت کشتی هایی را دیدم که چگونه این موشک کشتی هایی را به قعر در یا فرستادبه این نتیجه رسیده بودم که بایست دقیقتر عمل کنم طوری که مسیر گلوله برایم مشهود باشدکه به کجا دارم تیر اندازی میکنم وقتی ماموریت کاروان به من محول شد تقاضای فشنگ رسام بیشتر کردم ، علتش را همگفتم و فشنگ رسام بیشتر گرفتم .
وارد کشتی شدم. شب تمام فشنگهای رسام را طوری مرتب و ردیف کردم که بتوانممسیر تیر اندازی خود را مشایعت کنم . من در اولین کشتی بودم و اینکه در اولین کشتی بودم در دلمگفتم انگار خدا با من یار هست و امروز باید یک موشک بزنم. وقتی به منطقه خطر رسیدیم ، پشت دوشکا با امید بسیار به اینکه امروز باید تمام تیرهایم به موشک اصابت کند ، قرار گرفتم . از پل فرماندهی اعلام کردند که 6 الی 7 فروند هواپیمای دشمن با ارتفاع زیاد بالای سرمان در حال پرواز هستند .
که تکاوران غیور اجازه پایین آمدن به آنها نمیدادند . تا اینکه با آمدن جنگنده های ایرانی ، هواپیماهای عراقی متواری شدند . دوباره خیره به دریا شدیم تا اینکه از بالای فر ماندهی کشتی فریاد برآ مد موشک ! موشک ! نفسدر سینه حبس وپشت دوشکا قرار گرفتم بر اساس تجربیات گذشته منتظر ماندم موشک نزدیکتر شود و زمانی که ماشه دوشکا را چکاندم دقیقا مسیر تیرها را می دیدم که بهمنکمک زیادی کرد با اعتماد به نفس بیشتر سمت موشک تیر اندازی کنم .
تا اینکه فریاد هورا ! هورا ! کارکنان کشتی راشنیدم
که میگفتند زدی! زدی! من هم دست از تیراندازی کشیدم و موشک را دیدم تلو خوران وبدون تعادل داره به سمت کشتی که من در آن بودم می آید . لحظه ای نگذشت که موشک از بالای سرم گذشت و معلقزنان20 یا 30 متری کشتی افتاد و آب فورا منفجر شد .
آن لحظه بود که کارکنان کشتی بدون در نظر گرفتن اینکه هر لحظه موشک بعدی شلیک می شود من را در آغوش می گرفتند و غرق بوسه می کردند . چند دقیقه بعد موشکدیگری شلیک شد که آن موقع من چون در کشتی اول بودم کلی از منطقه خطر دور شده بودم .و موشک یکراست داخل موتور خانه کشتی رفت و آنقدر پر قدرت بود که چند دقیقه مسیر کشتی را عوض کرد .
وقتی می خواستم از کشتی پیاده شوم کاپیتان کشتی ومخابراتی از بوشهر بسیار از من قدردانی کردند. وبر اساس گزارش آنان به دستور منطقه تشویق شدم و کاپیتان کشتی دوربین دوچشم به من هدیه داد . اکثر کارکنان کشتی با هر آنچه داشتند به من هدیه دادند و تشکر می کردند. کوله پشتی ام پر از هدایای کارکنان کشتی شده بود .
بعد ها جناب ناخدا سارنگ ازمن خواست به دفترش بروم وآن دوربین را با خود ببرم نمی دانم که از کجا فهمیده بود من دوربین از کاپیتان کشتی هدیه گرفتم . من هم به نزد ایشان رفتم و جناب ناخدا سارنگ بسیار خوشحال شده بود و از من قدردانی بعمل آورد .
نوشته شده توسط تکاور دریایی ناوبان دوم جانباز محمود شعبان ایزکیان در تاریخ 1/7/96
تکاوران دریایی فرزندان گمنام ایران - خاطرات تکاوران نیروی دریایی ارتش را منتشر کنید تا ایران و ایرانی قهرمانان راستین خود را بشناسد .