خدایا! به فاطمه صبر بده!
پیامبر،اندوهگین و افسرده،
اما لبریز از رضا و صبر، به خانه میآمد.
چشمهای مبارکش هنوز نمناک از اشک بود
و دلش سوگوار فراق خدیجه؛ اما اکنون
به غم دیگری میاندیشید؛ غم تسلای دختر یتیم خدیجه.
آیا قلب کوچک فاطمه، تاب فراق مادر را دارد؟
در را که گشود، نگاه نگران و به در دوخته فاطمه بود که انتظارش را میکشید؟
فاطمه با دیدن پدر به سوی او دوید و خود را به اوچسباند:
مادرم کجاست؟ پدر! مادرم خدیجه کجاست؟
و این تنها سؤالی بود که مدام از زبان کودکانه دختر،
وجود رسول خدا صلی الله علیه وآله را آکنده ازاندوه میکرد.
لحظاتی نگذشت که جبرئیل نازل شد و عرضه داشت:
«ای رسول خدا! پروردگارت میفرماید سلام مرا به فاطمه برسان و بگو:
مادرت در خانه ای بهشتی است که بند بند آن از طلا
و ستونهایش از یاقوت سرخ است و در کنارآسیه (همسر فرعون)
و مریم دختر عمران به سر میبرد».
روح الله حبیبیان