صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 58

موضوع: ظهور ولایت در صحنه غدیر

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,853 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض ظهور ولایت در صحنه غدیر

    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,853 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    سخن ناشر

    دین، که برترین موهبت الهی به ساحت انسانی است، از دیر زمان حرکت خود را آغاز کرده، در طول تاریخ با فراز و نشیب های فراوان، گذرگاه های سنگین و سهمگین را پشت سر گذاشته است.
    تازیانه های تحریف و بدعت، بدن ظریف و پیکر نحیف دین را آزار می داد و دین آسیب دیده و بیمار، یارای رفع کسالت از خویش و هدایت دیگران را نداشت. مظلوم ترین حقیقت در طی قرون و اعصار، دین عزیز بود که هماره با تمام لطافت و مهربانی، ندای صلاح و بانگ فلاح بر می آورد، لیکن افتان و خیزان راه می برد تا این که سرانجام به وادی امن ولی الله بار یافت و در آغوش او آرمید.
    اکنون دین قبل از هر چیز و هر کس، خرسند و شادمان است و بانگ ظفر را از ماذنه ولایت سر می دهد که: الیوم الذین کفرو من دینکم فلا تخشوهم واخشون الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا شادمانی و خرسندی دین از آن رو است که در کنار سرو قامت امامت مأوی گزید و بر ساحل نجات ولایت پهلو گرفت تا نقش هدایت و آزادی انسانها را بهتر انجام دهد.
    در عرصه غدیر، که میعاد آسمانیان و میثاق زمینیان است، وعده وقوع دو فراز آسمانی تحقق یافت:
    نخست در گامی بلند، ظرفیت و امکان فوق العاده ای همزمان با آخرین لحظات حیات رسالت حضرت نبوی علیه السلام به دین داده شد و حقیقت ولایت در متن دین تعبیه گردید. دین واقعی و حقیقی، آن دینی است که تبیین و تفسیر، تعلیل و تاویل آن را صاحبان مقام ولایت، بر عهده گیرند. دین بدون چنین والیانی، اساسا دین نیست، بلکه ماهیتا مغایر و جدای از آن است.
    در گام دوم، آن کسی که از حریم دین دفاع کرده و اجازه تعدی و تاخت و تاز در عرصه دین را نمی دهد ولی الله است. او که با خدای خویش عهدی بسته و با خون خود آن را امضا و تایید کرده است، اجازه ظلم به حدود، معارف، حکم آیین الهی را نمی دهد و شمشیر عدالت او برای تثبیت این میثاق آسمانی و پاسداری از آن، پیوسته مبارز می طلبد.
    در این مختصر - که حاوی نگاه دقیق تفسیری استاد فرزانه، حضرت آیه الله جوادی آملی (مد ظله العالی) به آیه شریفه اکمال است - تلاشی در راستای تثبیت ارکان اعتقادی در بخش امامت و ولایت صورت گرفته تا پایه های اعتقادی را استوار و پایدار سازد.
    این کتاب در سه بخش تنظیم شده است:
    در بخش یکم، تلاش شده با بررسی واژه های آیه و حقایق تاریخی، تفسیری روشن از آیه و محتویات آن ارائه شود.
    در بخش دوم، برخی از روایاتی که در جوامع روایی، پیرامون حماسه غدیر وارد شده همراه با شرحی مختصر ذکر گردیده است.
    در بخش سوم، برخی نکات و اشکالات پیرامون آیه همراه با جواب آن آمده است.
    در پایان از فاضل گرامی جناب حجه الاسلام آقای محمد صفایی که برای انتزاع چنین مجموعه ای از آثار حضرت استاد آیه الله جوادی آملی (مد ظله العالی) اقدام بی شائبه و تلاش خالصانه داشتند و نیز از زحمات مجدانه جناب حجه الاسلام آقای حسین شفیعی که ویرایش آن را بر عهده گرفتند، کمال تشکر و سپاسگزاری را داریم.
    امید است این اثر، در هرچه نزدیک کردن ذهن ها و دلها به مولای دین، دنیا و آخرت حضرت امیر المومنین علیه السلام که - سال 1380 (ه - ش) نیز همانند سال قبل، به ابتکار مقام معظم رهبری، حضرت آیه الله خامنه ای (مد ظله العالی) به نام مقدس آن بزرگوار مزین است - گامی رسا بر دارد.


    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,853 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    مقدمه

    انسان موجود زنده ای است که مشترکات فراوانی با سایر حیوانات دارد. همه موجودات زنده به مقتضای طبیعت خود نیازهایی دارند که عمده ترین و محوری ترین تلاش آنها برای رفع این نیازهاست.
    نیازمندیهای حیوانات بجز انسان، در تامین غذا و ارضای غرایز جنسی خلاصه می شود، در حالی که انسان به حکم استعداد خدا دادیش نیازمندی هایی برتر و بالاتر، در خود احساس می کند؛ احتیاجات حیوان در حد تمنیات مادی و خواهش های نفسانی توقف می کند،لیکن دامنه نیازمندیهای انسان از گذرگاه خواسته های مادی عبور کرده، گستره معنویات را در بر می گیرد.
    بدین ترتیب، آنچه انسان را از سایر حیوانات ممتاز می کند، گرایشات و تمایلات او است، که آن نیز متاثر از بینش و نگرش او به نظام هستی است.
    اگر انسانی در بینش، از حد مادیات فراتر نرود و در گرایش، به بر آوردن مشتهیات نفسانی بسنده کند، در رتبه سایر حیوانات خواهد ماند. علی علیه السلام فرمود: انسانی که از غایت و هدف خلقت خویش غافل گشته و تمام اندیشه هایش خوب خوردن است، همانند حیوان پرواری است که همه همت او، علف است یا همچون حیوان یله ای است که شغلی جز چریدن و
    پر کردن شکم ندارد: فما خلقت لیشغلنی اکل الطیبات کالبهیمه المربوطه همها علفها، او المرسله شغلها تقممها تکترش من اعلافها تلهو عما یراد بها (1).
    نیز در وصف حیف و میل کنندگان بیت المال فرمود: تمام تلاش آنان در رفت و آمد بین آخور و کنیف خلاصه می شود: نافجا حضنیه بین نثیله و معتلفه.
    حیوان، بر اساس جبر طبیعی، خود را به شکم و شهوت سرگرم می کند. از این رو قابل سرزنش نیست، اما برخی از انسانها با داشتن استعداد انسانی و بر خورداری از قدرت فرشته شدن، به شکم و دامن می اندیشند و همتشان از این محدوده فراتر نمی رود. قرآن کریم در وصف چنین انسانهایی فرمود: اینان نه تنها در ردیف حیوانات هستند، بلکه از حیوان نیز


    : (اولئک کالانعام بل هم اضل)(2)
    علی علیه السلام نیز درباره این گونه افراد فرمود: من کان همته ما یدخل جوفه کانت قیمه ما یخرج منه
    امتیاز انسان بر سایر حیوانات و استعداد ویژه وی اقتضا می کند که برنامه خاصی برای هدایت، راه یابی و طی مراحل کمال او تنظیم شود تا از توانایی های خود غافل نگردد و خویش را از ورطه تنزل حیوانی برهاند و در مسیر صعود و عروج انسانی قرار دهد.
    این تکالیف و فرایض، نیازی را از خدای سبحان برآورده نمی کند، بلکه استعدادهای انسان را شکوفا کرده او را در رسیدن به مقصد و مقصودش یاری می دهد. چنان که اصل خلقت انسان نفعی برای خدا ندارد. علی علیه السلام در این باره می گوید: یقول الله تعالی: یا ابن آدم، لم اخلقک لاربح علیک، انما خلقتک لتربح علی...(3).
    در فرهنگ قرآن کریم این برنامه خاص نام دین به خود گرفته است.
    از سوی دیگر افرادی شایسته، مصمم و قاطع انتخاب شدند تا پیام رسان وحی الهی، مفسر، مبین، مدافع و مجری این قوانین باشند، این افراد همان انبیای الهی و جانشینان بحق آنان هستند که نمونه هایی از اوج انسانیت انسان و حجت هایی استثنایی بر بشر بودند.
    سرآمد این حجج الهی وجود مقدس ختم نبوت و خاتم رسالت، نبی اکرم (علیه و علی آله افضل التحیه والکرم) است.
    در این ره انبیا چون ساربانند - دلیل و رهنمای کاروانند
    و زایشان سید ما گشت سالار - هم او اول هم او آخر در این کار
    بر او ختم آمده پایان این راه - در او منزل شده (ادعوا الی الله)
    مقام دلگشایش جمع جمع است - جمال جان فزایش شمع جمع است(4)
    در جهان بینی توحیدی، مقام تشریع و قانون گذاری اصالتا از آن خدای هستی آفرین است و بس: (ان الحکم الا لله)(5)، حق تعیین پیامبر نیز - که سفیر الهی است - از آن حق تعالی است: (الله اعلم حیث یجعل رساله). (6)بنابراین، انتخاب و گزینش پیامبر و اعطای رسالت به او منحصرا کار خدای سبحان است و انتخاب ورای مردم در برگزیدن پیامبر و تعیین او اثری ندارد. نقش مردم نسبت به پیامبر و پیام الهی، ایمان آوردن و رونق بخشیدن به آن است.
    بر این اساس، شیعه معتقد است که جانشین پیامبر نیز باید از جانب خدا تعیین شود؛ زیرا آگاهی بر صفاتی همانند علم و عصمت که از شرایط عمده جانشین پیامبر است، برای انسان های عادی امکان پذیر نیست. او است که می داند این نعمت های بزرگ را به چه کسانی عطا کرده و دیگران، راهی برای دست یابی به چنین علم و آگاهی ندارند.
    شیعه بر آن است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از جانب خدای سبحان، این انتخاب الهی را در مواردی فراوان به مردم ابلاغ کرده است، که ماجرای غدیر خم یکی از آنهاست.
    در این حادثه بود که وجود مبارک امیر مومنان، علی علیه السلام از ناحیه خداوند عز و جل به عنوان سر سلسله امامت و رهبری برگزیده شد.
    در مقابل، اهل سنت، جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را از اوج امامت به حضیض خلافت تنزل داده و آن را در حد یک سلطان پایین آورند. آنها معتقدند زیر سایه سقیفه ای بی پایه گرد هم آمد و برای پیامبر جانشین تعیین کرد چنان که به وصایت خلیفه یا شورایی صوری می توان این مهم را انجام داد. در حالی که شیعه اذعان دارد که دست کوتاه سقیفه و امثال آن به اوج امامت نمی رسد تا بتواند کسی را بدان مقام نصب کند یا از آن تنزل دهد.
    آیات متعددی از قرآن کریم مدعای شیعه را تصدیق می کند و گواهی بر درستی و استواری مرام و مسلک امامیه می دهد، که آیه اکمال یکی از بارزترین آنهاست: الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا(7)
    پرده برداشتن از این نوع آیات که وساوس شیطانی، دلالت آن را زیر سوال می برد، راهگشای حقیقت طلبان و حجت ره جویان است.
    این مجموعه که عهده دار بحث تفصیلی آیه اکمال است، در سه بخش خلاصه می شود؛ در بخش نخست، تلاش شده است تا بررسی واقع بینانه ای از آیه اکمال ارائه شود و به سهم خود به جایگاه رفیع حادثه تاریخی غدیر در روایات اشاره شده و در بخش سوم برخی از نکته های لطیف پیرامون آیه، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است.




    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,853 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    بخش یکم: غدیر در قرآن

    حماسه اعجاب آور و دلنشین غدیر،(8)نقطه عطفی در تاریخ اسلام است که به مذاق عده ای گوارا و شیرین و برای برخی ناگوار و تلخ است.
    ولی برای فرقه ناجیه و پیروان مکتب علوی حجتی است قاطع که برای هیچ کس عذری باقی نگذاشت چنان که حضرت صدیقه طاهره (علیها السلام) در جواب عذر تراشی های انصار که گفتند: اگر قبل از بیعت با ابوبکر این حرفها را می شنیدیم او را بر علی ترجیح نمی دادیم - فرمود:
    و هل ترک ابی یوم غدیر خم لاحد عذرا؟(9)
    آیا پدرم، با پدید آوردن حماسه غدیر، عذری برای کسی باقی گذارد؟
    در قرآن کریم آیات فراوانی نتیجه و حاصل پدید آمده از این حادثه، یعنی ولایت علی علیه السلام را تایید می کند و آیه کمال از نتایج به دست آمده از این حماسه خبر می دهد.
    برای بررسی محتوای آیه، لازم است برخی از واژه های محوری این آیه مورد بحث قرار گیرد:

    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,853 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    شرح واژه های آیه

    یوم در چهار معنا استعمال شده است.
    1- مدت زمانی که از طلوع فجر آغاز و به غروب خورشید ختم می شود. بنابراین معنا، یوم مترادف نهار است و به معنای روز در مقابل شب به کار می رود، مانند: اذ تاتیهم حیتانهم یوم سبتهم شرعا و یوم لا یسبتون لا تاتیهم(10)، فمن کان منکم مریضا او علی سفر فعده من ایام اخر(11).
    2 - مجموع شبانه روز، چنان که بر مجموع نمازهایی که در یک شبانه روز خوانده می شود نمازهای یومیه گفته می شود.
    3 - عصر، روزگار و برهه ای از زمان، مانند: تلک الایام نداولها بین الناس(12)، الدهر یومان: یوم لک و یوم علیک(13)
    4 - مرحله. چنان که درباره خلقت آسمان و زمین فرمود: مجموع آسمان و زمین را در شش مرحله(14) خلق کرد: الذی خلق السموات و الارض فی سته ایام(15) درباره خلقت زمین فرمود: در دو مرحله خلق شد: خلق الارض فی یومین(16)
    بیشترین استعمال این واژه در قرآن کریم مربوط به روز قیامت است. سر این که از قیامت، به یوم تعبیر می شود آن است که مرحله دیگری از نظام هستی و مرحله پایانی آن است.
    تذکر: این که گفته شد در اینگونه موارد یوم به معنای مرحله می آید، از آن جهت است که:
    اولا، در سه معنای قبل، زمان و وقت، ناشی از حرکت است، بدین ترتیب اگر هیچ حرکتی در نظام هستی نباشد، زمان معنا نخواهد داشت.
    ثالثا، قبل از خلقت آسمان و زمین حرکتی نبود تا زمان و وقت معنا پیدا کند. از این رو معانی سه گانه قبل نمی تواند مراد باشد.
    الف و لام در (الیوم) برای عهد است و اشاره به روز معین و مشخصی دارد که نزد گوینده و شنونده معلوم است. بدین ترتیب واژه (الیوم) به معنای امروز - در مقابل دیروز و فردا - قرار دارد، مانند: (کذالک الیوم تنسی)(17)، (فهو ولیهم الیوم)(18).
    زمخشری از برخی نقل کرده که گفته اند: الیوم در آیه محل بحث اشاره به روزی معین است که این آیه در آن روز نازل شد، یعنی عصر عرفه حجه الوداع، که روز جمعه بود ولی اعتقاد خودش این است که به معنای برهه ای از زمان است، نه اشاره به روزی معین. چنان که واژه الان نیز گاهی اشاره به روزگار است(19).
    لیکن حق آن است که آیه، اشاره به برهه ای از روزگار دارد که آغاز آن قطعه زمانی، روز نزول این آیه بوده است. از این رو اختصاصی به دوازده یا بیست و چهار ساعت ظرف نزول آیه ندارد.
    (الیوم) دوم، که به منظور اهمیت دادن به آن روز بزرگ تکرار شده است نیز، به همین معناست. تعیین آن روز با اهمیت، به صفحات آینده موکول می شود.
    ویرایش توسط ملکوت* گامی تارهایی * : 30-04-2022 در ساعت 14:28
    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,853 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    دایره طمع کافران

    مراد از کافران در جمله (الیوم یئس الذین کفروا) تنها مشرکان مکه یا حجاز نیست، بلکه به علت مطلق بودنش شامل مشرکان، بت پرستان، یهودیان، مسیحیان و... نیز می شود.
    مطلبی که در سطور قبل بدان اشاره شد، یعنی تلاش کافران به امید نفوذ در دین به انگیزه نابودی آن، از برخی آیات قرآن کریم نیز استفاده می شود. خدای سبحان اهداف کافران را در محورهای زیر تشریح کرده است:
    1- ابتدا تلاش می کردند تا چراغ دین را به طور کلی خاموش کنند و این نهال نو پا را از ریشه بیرون آورند: یریدون ان یطفئوا نور الله بافواههم و یابی الله الا ان یتم نوره ولو کره کافرونهو الذی ارسل رسوله بلهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله ولو کره المشرکون(23).
    از آنجا که خاموش کردن نور الهی هدف مشترک مشرکان و کافران بود، می فرماید: خدا نورش را کامل می کند و دین خود را بر همه آیین ها و مرام ها
    غالب می گرداند، هر چند که کافران و مشرکان را خوش نیاید.
    (یریدون) که فعل مضارع است، دلالت بر استمرار می کند و بدین معناست که آنان مدام در صدد خاموش کردن نور الهی هستند. این نور، همان رسالت، نبوت و قرآن کریم است که در معرفی آن فرمود: قد جاءکم من الله نور و کتاب مبین(24)
    چون دیدند موفق به ریشه کن ساختن دین و خاموش کردن چراغ آن نشدند تلاش تلاش می کردند تا مسلمانان را از دین و آیین شان برگردانند: لایزالون یقاتلونکم حتی یردوکم عن دینکم ان اسطاعوا(25). هر یک از ماده و هیئت (لایزالون) دلالت بر استمرار می کند. بدین ترتیب مفاد آیه چنین است: تلاش آنان تنها تهاجم فرهنگی نیست، بلکه پیوسته با شما می جنگد تا اگر بتوانند شما را از دینتان بر گردانند.
    این تلاش فرهنگی و نظامی اختصاص به مشرکان ندارد، بلکه اهل کتاب نیز در چنین تلاش و کوششی هستند: ود کثیرا من اهل الکتاب لو یردونکم من بعد ایمان کفارا(26)، ودت طائفه من اهل الکتاب لو یضلونکم(27)،لن ترضی عنک الیهود و لا النصاری حتی تتبع ملتهم(28)
    ویرایش توسط ملکوت* گامی تارهایی * : 08-05-2022 در ساعت 16:36
    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,853 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    معنای خشیت و فرق آن با خوف

    خشیت همان خوف همراه با مقاومت و خود نگهداری است، یعنی اینکه انسان همراه با هراس و ملاحظه ای که دارد مراقب اعمال خویش باشد و خود نگهداری کند.(35)
    هر یک از دو واژه خوف و خشیت در زبان فارسی به ترس ترجمه می شود. از این رو در مسامحات عرفی جای یکدیگر استعمال می گردند. برخی نیز گمان کرده اند که از حیث لغت با یکدیگر ندارند، لیکن حق این است که از حیث لغت با یکدیگر تفاوت دارند؛ زیرا خشیت، همان تاثر قلبی و اعتقاد به تاثیر چیزی است. بدین معنا که انسان، کسی یا چیزی را منشا اثر و مبدا بداند و از هراسان و متاثر گردد، در حالی که خوف، عبارت است از ترتیب اثر عملی و پرهیز از گزند هر عامل مضر، هر چند که با تاثر و اعتقاد قلبی به مضر بودن آن همراه نباشد، مانند هراس انسان از مار و عقرب و خود نگهداری از آن.
    انبیا و اولیای الهی چیزی غیر از خدا را منشا اثر نمی دانند. از این رو خشیتی از غیر او ندارند: (یخشونه و لا یخشون احدا الا الله)(36)؛ زیرا می دانند که همه موجودات مجری فرمان خدا بوده، هیج موجودی کاری را بدون امر تکوینی خدا انجام نمی دهد. اما خوف شان اختصاص به خدا ندارد، بلکه از غیر خدا نیز خوف دارند: (اخاف ان یاکله الذئب)(37)، (ففررت منکم لما خفتکم)(38). سرش آن است که ترتیب اثر عملی و گریز از خطر شی ء موذی، منافاتی با توحید ناب ندارد(39). بنابراین، فرق اصلی خوف و خشیت در این است که خشیت همراه با اعتقاد به تاثیر است، در حالی که خوف چنین نیست.
    ویرایش توسط ملکوت* گامی تارهایی * : 09-05-2022 در ساعت 20:12
    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,853 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    خطر واقعی

    بعد از اخبار از یاس و ناامیدی همه کافران، اشارت داد که با توجه به حادثه پیش آمده، کاری از آنان ساخته نیست. پس ترسیدن از مکر و حیله آنها بی جهت است: (فلا تخشونهم). در مقابل، یاد آوری کرده که ترسیدن از ذات اقدس الهی امری معقول و موجه، بلکه لازم و ضروری است؛ زیرا زمینه این ترس، وجود دارد. از این رو فرمود: (واخشون)
    همانگونه که ترس از خدا همیشه واجب است و اختصاص به زمان خاصی ندارد ولی در اینجا بعد از اشاره به نامعقول بودن ترس از کفار و نهی از آن فرمود: از من بترسید. این گونه سخن گفتن - که اصطلاحا نوعی اضراب است - نشان می دهد خشیتی که در ایجا بدان امر شده، خشیتی ویژه و مخصوص است.
    سر معقول بودن این خشیت ویژه، آن است که اگرچه بر اثر آن رخ داد بزرگ در آن روز تاریخی، برای مومنان آرامش پدید آمده و موجبات یاس و ناامیدی کفار فراهم شده است، لیکن سنت خدا اینست که فیض رسانی خود را تا زمانی ادامه دهد که مردم قابلیت و خودشان را حفظ کنند: ذلک بان الله لم یک مغیرا نعمه انعمها علی قوم حتی یغیرا ما بانفسهم(42) از این رو در برابر کفران نعمت تهدید کرده است:
    و من بیدل نعمه الله من بعد ما جاءته فان الله شدید العقاب(43) و برای تاکید بیشتر به صورت مثل فرمود: قومی به سبب کفران نعمت به ضد همان مبتلا شدند: و ضرب الله مثلا قریه کانت ءامنه مطمئنه یاتیها رزقها رغدا من کل مکان فکرت بانهم الله فاذاقها الله لباس الجوع و الخوف بما کانوا یصنعون(44) در حالی ابراهیم علیه السلام به موجب شکر نعمت الهی به خیر دنیا و آخرت نایل آمد: شاکرا لا نعمه اجتبا وهده الی صراط مستقیم وءاتیناه فی الدنیا حسنه و انه فی الاخره لمن الصالحین(45)
    بدین جهت باید از گرفتار شدن در دام کفران نعمت، نگران بود؛ چون در صورت کفران نعمت، دشمن طمع کرده، بر می گردد و به فکر برانداختن اسلام و نظام اسلامی می افتد، هرچند خدای سبحان، پاسداری از دین خود را به عده دیگری که لایق باشند، می سپارد.
    تعبیری که در تنبه به ضرورت ترس از کفران نعمت و عواقب آن به کار رفته، نظیر (فاذنوا بحرب من الله و رسوله)(46) و یحذرکم الله نفسه و الی الله المصیر)(47) است که درباره گناهان بزرگی همانند ربا و طرح دوستی ریختن با کافران به کار رفته است.
    این گونه آیات، بزرگترین تهدید را در بر دارد؛ چون به مقابله با خدا که نظام هستی سپاه و ستاد اوست: (لله جنود السموات و الارض(48) فرا می خواند.در آیه محل بحث نیز چون خطر نفاق و دو رویی در مسئله ولایت، با تهدید فرمود: از من بترسید و گرنه ترسیدن از دشمن ناامید، معنا ندارد. بدین ترتیب می توان گفت: کمتر موضوعی را می توان یافت که همانند ولایت مورد اهتمام جدی قرآن کریم قرار گرفته و نسبت به سرپیچی از آن تهدید شده باشد.
    در مقابل، دعوت به ملاقات با خدا بزرگترین تشویق است. ازاین رو فادخلی فی عبادیواخلی جنتی(49) بسیار بلندتر و تشویق آمیزتر از ان الله یدخل الذین ءامنوا و عملوا الصالحات جنات تجری من تحتها الانهاراست.(50)


    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,853 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    نهی ارشادی و امر مولوی

    با توجه به آنچه گذشت نهی (لاتخشوهم) ارشادی و امر (اخشون) مولوی است، هرچند که وحدت سیاق اقتضا می کند هر دو مولوی یا هر دو ارشادی باشد. این اختلاف از آنجا ناشی می شود که امر و نهی مولوی در جایی صحیح است که زمینه امر کردن یا نهی کردن از مقام مولویت وجود داشته باشد، در حالی که بعد از آن حادثه بزرگ و ناامیدی دشمنان اسلام و مسلمانان از براندازی دین الهی و خاموش کردن این چراغ نورانی، خطری از جانب آنان وجود نداشت تا موجب ترس باشد. از این رو زمینه نهی مولوی خدای سبحان وجود نداشت.
    این قرینه داخلی آیه، بر قاعده وحدت سیاق حاکم است، یعنی اگر این قرینه نمی بود، هر دو را مولوی می دانستیم و می گفتیم: به مقتضای وحدت سیاق، ترسیدن از کافران حرام و ترسیدن از خدا واجب است چنان که در فلا تخافوهم و خافون ان کنتم مومنین(51) و (فلا تخشوا الناس و اخشون)(52) این وحدت سیاق حاکم است.
    آری، زمینه نهی ارشادی وجود دارد؛ زیرا ممکن است برخی از مسلمانان باور نکنند که کافران ناامید شده، ترس از آنها بی جهت است. از این رو تذکر داده که وقتی سران کفر و اذناب و اتباع آنان به این سرنوشت گرفتار شدند، ترسیدن از آنها دلیلی ندارد.
    گفتنی است که وحدت سیاق اقتضا می کند موضوع ترس از خدا و موضوع ترس از کفار یک چیز باشد. بدین بیان که در (لاتخشوهم) فرمود: نگران زوال دین خود به دست کفار نباشید، بلکه از این که با پیروی از هوای نفس زمینه زوال دین تان به دست خودتان فراهم شود، از خدا بترسید: (اخشون). بنابراین، زوال دین موضوع هر دو بخش، یعنی امر و نهی است.
    ویرایش توسط ملکوت* گامی تارهایی * : 10-05-2022 در ساعت 12:58
    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,853 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    اکمال دین و اتمام نعمت

    اکمال و اتمام که متضاد هردو نقص است از ریشه کمل و تمم و از جهت معنا به یکدیگر نزدیک هستند. اگرچه گاهی در مسامحات عرفی اتمام و اکمال جای یکدیگر استعمال می شوند، لیکن در نگاه دقیق لغوی با یکدیگر تفاوت دارند. راغب اصفهانی در فراق این دو واژه می گوید: تمام شدن یک چیز بدین معناست که به جایی برسد که تمام اجزای آن بدان ملحق شود و احتیاج به چیزی دیگر نداشته باشد، در حالی که ناقص، به اشیای خارج از خودش احتیاج دارد(54) اما کمال شی ء به این است که به جایی برسد که غرض از آن شی حاصل شود(55). بنابراین، کمال در مرحله بالاتری از تمام قرار دارد و به عبارت هر کاملی تام است اما هر تامی کامل نیست. از این جهت برخی گفته اند: کمال، غالبا در کیفیات استعمال می شود و در مرحله بعد از تمامیت اجزا قرار دارد. زمانی کمال تحقیق پیدا می کند که خصوصیات و محسنات دیگری بعد از تمامیت اجزا، به آن اضافه شود(56).
    مثلا وقتی که نطفه آدمی در رحم منعقد می شود و مراحل نطفه بودن، علقه شدن، مضغه شدن، استخوان شدن، روییدن گوشت و... را پشت سر می گذارد، به سوی تمامیت خود پیش می رود. هنگامی که از حیث اعضا و جوارح به مرحله نهایی رسید، بدن انسان تام الخلقه و تام الاجزاء می شود آماده پذیرش روح و کامل شدن می گردد که قرآن کریم این مرحله را خلقتی جدید می شمرد: ثم انشاناه خلقا ءاخر فتبارک الله احسن خالقین(57)، اما انسان کامل بالفعل نخواهد بود، بلکه بالقوه است، یعنی می تواند کامل شود. زمانی انسان کامل خواهد شد که نتیجه مطلوب از آفرینش او حاصل شود، یعنی از مرحله وهم و خیال بگذرد و به مرحله اندیشه و عقل برسد؛ از حیث اعتقاد، اخلاق و عمل به نصاب لازم بار یابد و به تعبیر قرآن کریم به غایت و هدف خلقت که همان معرفت الهی، عبودیت عبادت او است، نایل آید: و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون(58).


    ویرایش توسط ملکوت* گامی تارهایی * : 16-05-2022 در ساعت 23:13
    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi