صفحه 8 از 8 نخستنخست ... 45678
نمایش نتایج: از شماره 71 تا 80 , از مجموع 80

موضوع: قصه کربلا

  1. Top | #71

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    برخورد با مأموران و جاسوسان حكومتى


    عبيدالله بن زياد با مأموران حكومتى و جاسوسان و بازرسان (عرفاء)(72) بناى بدرفتارى و سختگيرى را گذارد و از آنها خواست تا اسامى افراد غريبى كه وارد شهر مى‏شوند و مردمى كه با حكومت يزيد سر سازش ندارند و در حقانيت خلافت او ترديد مى‏كنند و افرادى كه بناى مخالفت و تفرقه افكنى دارند، گزارش كنند، و اگر كسى از اين امر سرپيچى كند و بموقع گزارشهاى لازم را تسليم ننمايد و دشمنان يزيد را معرفى نكند، نه تنها مقررى او از بيت المال قطع خواهد شد بلكه خون و مال او مباح و مقابل خانه‏اش به دار آويخته مى‏گردد! و يا اينكه تبعيد به «زاره»ميشود(73) . (74)

    مسلم در خانه هانى

    چون مسلم بن عقيل از آمدن عبيدالله به كوفه مطلع و از سخنان او در مسجد جامع و آنچه با جاسوسان در ميان گذارده بود، آگاه شد، از خانه مختار - كه در آن سكونت داشت - بيرون آمد و به خانه هانى بن عروه(75) رفت و پيرون امام عليه‏السلام مخفيانه در خانه هانى به ملاقات آن جناب مى‏رفتند و به يكديگر سفارش مى‏كردند كه اين امر را از ديگران پنهان نگاه دارند(76)

    علت اين جابجايى اين بود كه محل اقامت مسلم مخفى نگاه داشته شود زيرا او بيمناك بود كه مبادا پيش از آنكه به رسالت خود جامه عمل بپوشاند توسط مأموران ابن زياد دستگير گردد(77) .

    نوشته‏اند كه: پس از اينكه مسلم بن عقيل در خانه هانى بن عروه اقامت كرد و تعداد بيعت كنندگان با او به 25 هزار نفر رسيد تصميم بر خروج گرفت ولى هانى به او گفت كه: در اين كار شتاب مكن(78)



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #72

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    شريك بن اعور در كوفه


    قبلا گفتيم كه شريك بن اعور به هنگام عزيمت ابن زياد از بصره به طرف كوفه با او همراه بود و در اثناى راه از طى مسير بازماند و فكر مى‏كرد كه ابن زياد او را تنها نخواهد گذارد و در ورود ابن زياد به كوفه تأخير خواهد افتاد.

    چون شريك وارد كوفه شد و از جريان امور مطلع گرديد، سراغ هانى بن عروه رفت و در خانه او اقامت گزيد(79) و هانى را ترغيب و تشويق مى‏كرد تا در اجراى دستورات مسلم كوتاهى نكند و اسباب كار را براى او فراهم سازد(80) .


  4. Top | #73

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    عيادت عبيدالله از هانى و شريك


    چون هانى بن عروه بيمار گشت و عبيدالله بن زياد براى عيادت به نزد او آمد، عمارة بن عبدالسلولى به هانى گفت: يكى از اهداف، از ميان برداشتن اين عامل سرسپرده حكومت اموى است و خداى بزرگ اينك اين فرضت را در اختيار ما گذارده است كه اين قربانى را كه با پاى خود به قربانگاه آمده است از ميان برداريم و ضربه‏اى كارى به پيكره حكومت يزيد وارد كنيم.

    هانى كه پايبند اصول اخلاقى بود، در پاسخ او گفت: دوست ندارم كه او در خانه من به قتل برسد چرا كه ميهمان من است.

    ابن زياد كه جهت عيادت هانى آمده بود بدون آنكه كوچكترين آسيبى ببيند، آن خانه را ترك گفت.

    چند روزى از اين ماجرا نگذشته بود كه شريك بن اعور نيز بيمار شد و او هم در خانه هانى بن عروه بشر مى‏برد و مورد احترام عبيدالله بن زياد و ديگر امراى حكومتى بود، عبيدالله پيكى را به نزد شريك گسيل داشت تا به او بگويد كه امشب به عيادت او خواهد آمد، شريك كه ديد فرصت مناسبى براى از بين بردن عبيدالله بن زياد پيدا كرده است به مسلم بن عقيل گفت كه: ابن زياد امشب به عيادت من خواهد آمد، وقتى وارد خانه شد و در كنار بستر من نشست او را غافلگير كرده و از ميان بردار و زمام درا الاماره را در دست بگير، مطمئن باش كسى در اين امر با تو مخالفت نخواهد كرد و من هم هنگامى كه بهبود يافتم به بصره خواهم رفت و مردم بصره را با تو همراه خواهم كرد(81) .


  5. Top | #74

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    شريك و نقشه قتل عبيدالله

    هنوز شريك با مسلم بن عقيل گرم سخن بود كه دق الباب شد و خبر آوردند كه امير بر در خانه است. مسلم در گوشه‏اى از خانه پنهان شد و عبيدالله بن زياد با غلامش مهران وارد خانه گرديد و در كنار شريك نشست و به پرس و جوى احوال او پرداخت.

    شريك لحظه شمارى مى‏كرد تا مسلم از مخفيگاه خود بيرون آيد و به ابن زياد حمله كرده و او را به هلاكت برساند ولى انتظار او سودى نداشت، شريك كه بر آشفته بود عمامه خود را از سر بر مى‏داشت و بر زمين مى‏نهاد و باز آن را بر سر مى‏نهاد و اين كار را تكرار مى‏كرد، و چون ديد كه از مسلم خبرى نشد، بطورى كه مسلم صداى او را بشنود به قرائت اشعار پرداخت تا جايى كه رو به مخفيگاه مسلم كرد و گفت: سيراب كنيد او (ابن زياد) را اگر چه به مرگ من منتهى گردد(82) .

    عبيدالله به زياد كه از حركات شريك، شگفت زده شده بود رو به هانى بن عروه (صاحب خانه) كرده گفت: گويا پسر عموى تو هذيان مى‏گويد.

    هانى گفت: شريك از آن روزى كه بيمار شده با خود حرف مى‏زند و نمى داند كه چه مى‏گويد(83)


  6. Top | #75

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    آگاه شدن مهران غلام عبيدالله از ماجرا

    شريك در جريان گفتگويش با مسلم بن عقيل خاطر نشان ساخته بود كه: وقتى گفتم به من آب بدهيد، از مخفيگاه خارج شو و كار عبيدالله را يكسره كن ؛ هنگامى كه عبيدالله براى عيادت شريك وارد خانه هانى شد و در كنار شريك نشست، مهران بالاى سر عبيدالله به رسم احترام ايستاده بود، شريك كه وقت را مناسب مى‏ديد گفت:مرا سيراب كنيد.

    كنيزكى در حالى كه قدحى آب در دست داشت تا براى شريك ببرد، چشمش به مسلم افتاد كه در مخفيگاه بسر مى‏برد، پايش لغزيد، شريك دوباره گفت: مرا سيرات كنيد.

    چون حركتى مشاهده نكرد براى بار سوم صدا زد و گفت: واى بر شما! مرا سيراب كنيد اگر چه به قيمت جان من تمام شود.

    مهران غلام ابن زياد با زيركى دريافت كه توطئه‏اى در كار است و دست عبيدالله را فشرد و عبيدالله بسرعت از جاى خود برخاست، شريك گفت: اى امير! مى‏خواستم به شما وصيت كنم! عبيدالله گفت: دوباره براى ديدنت خواهم آمد.

    مهران پس از خارج شدن از خانه به عبيدالله گفت: شريك تصميم به كشتن تو گرفته بود، عبيدالله با ناباورى گفت: چگونه امكان دارد كه او چنين خيالى را در مورد من داشته باشد در حالى كه من در حق او محبتها كرده‏ام و پدرم نيز در حق هانى از هيچ محبتى فروگذار نكرده است ؟!

    مهران به او اطمينان داد كه مطلب همان است كه به او گفته است (84).


  7. Top | #76

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    علت خوددارى مسلم از قتل عبيدالله


    پس از خروج عبيدالله از خانه هانى، مسلم از مخفيگاه خود بيرون آمد و شريك با بر آشفتگى علت عدم اقدام او را جهت كشتن عبيدالله پرسيد، مسلم در پاسخ گفت: دو عامل مرا از اين كار باز داشت: اول آنكه هانى كراهت داشت كه عبيدالله در خانه او كشته شود، دوم آنكه حديثى بود كه مردم از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نقل كرده‏اند كه: «ايمان، مكر و حيله رامهار مى‏كند، و مؤمن اهل حيله نيست» (85).

    شريك گفت: بخدا سوگند كه اگر او را مى‏كشتى، مردى قاسق و كافر و بدكارى را كشته بودى(86) .

    و برخى نقل كرده‏اند كه: پس از خروج عبيدالله بن زياد از خانه هانى بن عروه، مسلم از مخفيگاه خود خارج شد در حالى كه شمشيرى در دستش بود، شريك از او پرسيد كه: چه چيزى تو را از كشتن عبيدالله باز داشت ؟

    مسلم در پاسخ گفت: هنگامى كه از مخفيگاه خود بيرون آمدم زنى (شايد همان كنيزى كه قدح آب در دست داشت) نزديك آمد و گفت: تو را بخدا سوگند مى‏دهم كه عبيدالله بن زياد در خانه ما كشته نشود، و گريست، و من هم شمشيرم را رها كردم و نشستم.

    هانى گفت: اى واى بر او كه هم مرا كشت و هم خود را و ناخواسته از چيزى كه مى‏گريختم با آن روبرو شدم(87)


  8. Top | #77

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    وفات شريك بن اعور

    برخى از مورخين نوشته‏اند كه: شريك بن اعور سه روز پس از اين ماجرا، در گذشت و عبيدالله بر جنازه او نماز خواند، و چون دريافت كه شريك، مسلم را بر كشتن او ترغيب نموده بود گفت: بخدا سوگند كه ديگر جنازه هيچ عراقى نماز نخواهم خواند و اگر قبر پدرم زياد (88) در آنجا كه شريك دفن شده است، نبود، هر آينه قبر او را نبش كرده چسدش را بيرون مى‏آوردم(89) .

    و باز نوشته‏اند كه: چون عبيدالله بن زياد از نزد شريك به دارالاماره باز گشت، شخصى به نام مالك بن يربوع تميمى نامه‏اى به دست او داد كه آن را از دست عبدالله بن يقطر گرفته بود، و در آن نامه به امام حسين عليه‏السلام نوشته شده بود كه: گروهى از اهل كوفه با شما بيعت كرده‏اند، چون نامه به شما رسيد، شتاب كن، شتاب! زيرا كه مردم با شمايند و رغبتى نسبت به يزيد ندارند (90)

    ابن زياد دستور داد تا عبدالله بن يقطر را به قتل برسانند (91).


  9. Top | #78

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    معقل، جاسوس عبيدالله


    عبيدالله كه از مخفيگاه مسلم آگاهى نداشت، معقل (92) را نزد خود فراخواند و سه هزار درهم به او داد و فرمان داد كه با شيعيان ملاقات كرده و خود را بعنوان مردى از شام و غلامان ذو الكلاع معرفى نمايد و بگويد: خدا به سبب حب اهل بيت رسولش نعمتها به من عطا نموده است، و بگويد: شنيده‏ام مردى از ياوران امام حسين به اين شهر آمده است كه مردم را به بيعت با او تشويق مى‏نمايد و در نزد من مالى است كه مى‏خواهم آن مرد را ملاقات نموده و اين مال را به او بسپارم!

    معقل از دار الاماره بيرون آمد و داخل مسجد جامع اعظم كوفه شد و مسلم بن عوسجه اسدى (93) را ديد كه مشغول نماز است؛ چون از نماز فارغ شد، معقل حال خود را براى او بيان كرد و مسلم بن عوسجه براى او دعاى خير و طلب توفيق كرد و او را به نزد مسلم بن عقيل سلام الله عليه برد.

    معقل مالى را كه به همراه داشت به مسلم سپرد و با او بيعت كرد؛ مسلم بن عقيل، مال را به ابو ثمامه صائدى تسليم نمود. ابو ثمامه، مردى بصير و شجاع و از بزرگان شيعه بود و حضرت مسلم او را براى اخذ اموال و خريد سلاح معين كرده بود.

    معقل از آن روز به بعد به مخفيگاه مسلم رفت و آمد مى‏كرد و هيچكس مانع او نمى شد، و او هم اخبار را گرفته و هر شامگاه براى ابن زياد گزارش مى‏كرد (94).


  10. Top | #79

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    توطئه عليه هانى بن عروه


    همين كه عبيدالله از مكان مسلم بن عقيل در خانه هانى بن عروه آگاهى يافت تصميم به دستگيرى هانى گرفت چرا كه خانه او مركز تجمع شيعيان و مقر سفير امام حسين عليه‏السلام شده بود (95) و او به بهانه بيمارى از رفتن به نزد عبيدالله بن زياد نيز خوددارى مى‏كرد.

    ابن زياد، محمد به اشعث (96) و اسما بن خارجه - و به روايتى عمرو بن حجاج زبيدى(97) - را نزد خود خواند و از علت نيامدن هانى به قصر دارالاماره سؤال كرد، آنها گفتند كه او بيمار است، عبيدالله گفت: ولى به من خبر رسيده است كه او بهبودى پيدا كرده و در خانه‏اش مى‏نشيند، شما به ملاقات او برويد و به او خاطر نشان سازيد تا وظيفه خود را در قبال ما به انجام برساند و به ديدار ما به دارالاماره بيايد (98).


  11. Top | #80

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    June 2021
    شماره عضویت
    14147
    نوشته
    1,876
    صلوات
    1514
    دلنوشته
    2
    صلی الله علیک یا مولانا یا اباالحسن المهدی
    تشکر
    397
    مورد تشکر
    333 در 87
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    پاورقى:‌

    32- ارشاد شيخ مفيد 2/38؛ تاريخ طبرى 6/198.
    33- ابن قتيبه مادر او را «نبطيه» ذكر كرده، و «نبط» گروهى بودند كه در اواسط بلاد عرب در كنار جبل «آجا» و «سلمى» كه قبيله طى نيز در آنجا سكونت داشتند، زندگى مى‏كردند، سپس به سرزمين عراق روى آوردند و در آنجا اقامت گزيدند. نام مادر حضرت مسلم بن عقيل سلام الله عليه را ابوالفرج «علية» ذكر كرده است. (الشهيد مسليم بن عقيل مقرم 42).
    34- الملهوف 31.
    35- مقتل الحسين مقرم 145 به نقل از مقتل الحسين خوارزمى 1/196.
    36- ارشاد شيخ مفيد 2/39؛ مقتل الحسين مقرم 146.
    37- آنچه در متن آورديم يعنى «بطن الخبيت» بر اساس نقل ابن اثير است ؛ و بعضى آن را «بطن الخبت» و يا «مضيق الخبت» ذكر كرده‏اند چنانچه در ارشاد 2/40 آمده است.
    38- كامل ابن اثير 4/21.
    39- مرد هاشمى بعد از ائمه اهل بيت است، چنانچه بلاذرى او را شجاعترين بنى عقيل دانسته است. بنابر اين بايد اين نامه را جعلى دانست كه خواسته‏اند با انتساب ترس به حضرت مسلم، شخصيت اين بزرگ مرد را كه از مفاخر امت اسلامى بشمار مى‏رود پايين بياورند. (حياة الامام الحسين 2/343).
    40- ارشاد شيخ مفيد 2/40.
    41- مروج الذهب 3/45.
    42- تاريخ طبرى 6/199.
    43- مقتل الحسين مقرم 147.
    44- حياة الامام الحسين 2/345.
    45- الملهوف 16.
    46- جمعى از مورخين تعداد بيعت كنندگان بامسلم را هجده هزار نفر نوشته‏اند (ارشاد شيخ مفيد 2/41) و گروهى ديگر تعداد اين افراد را بيست و پنجهزار نفر ذكر كرده‏اند (نفس المهموم 95).
    برخى از تعداد بيست و هشتهزار نفر سخن به ميان آورده‏اند، گروهى از آمار سى هزار ياد كرده‏اند (حياة الامام الحسين 2/347 به نقل از تاريخ ابى الفداء و دائرة المعارف وجدى).
    و در حديثى ديگر اين تعداد را بالغ بر چهل هزار نفر نوشته‏اند (حياة الامام الحسين 2/347 به نقل از شرح شافيه ابى فراس).
    47- ترجمه عابس ابن شبيب كه از شهداى كربلاست تحت عنوان شهدا مذكور خواهد شد.
    48- نفس المهموم 83.
    49- حياة الامام الحسين 2/345.
    50- بحار الانوار 44/336؛ البداية و النهاية 8/163.
    51- مثير الاحزان 32.
    52- كامل ابن اثير 4/22.
    53- ارشاد شيخ مفيد 2/41.
    54- سرجون بن منصور از نصاراى شام بود كه معاويه او را در تقويت و مصلحت حكومت خود بكار گرفته بود و پدرش منصور از طرف هر قل قبل از فتح شام مسئوليت بيت المال را بر عهده داشت، پسر سرجون نيز در دولت اموى داراى پست و مقامى بود با اينكه عمر بن الخطاب دستور داده بود كه از استخدام افراد مسيحى خوددارى كنند مگر آنكه مسلمان شوند. (پاورقى مقتل الحسين مقرم 148).
    55- مسلم بن عمرو باهلى پدر قتيبه، و قتيبه پدر مسلم عبدالله صاحب كتاب معروف «الامامة و السياسة» است. (نفس المهموم 87).
    56- كامل ابن اثير 4/22.
    55- مسلم بن عمرو باهلى قتيبه، و قتيبه پدر مسلم عبدالله صاحب كتاب معروف «الامامة و السياسة» است. (نفس المهموم 87).
    56- كامل ابن اثير 4/22.
    57- همين جمله، كينه قبلى يزيد نسبت به عبيدالله را آشكار مى‏كند.
    58-رفعت و جاوزت السحاب و فوقه
    فما لك الا مرقب الشمس مقعد ».
    59- مقتل الحسين مقرم 148.
    60- حياة الامام الحسين 2/355.
    61- كامل ابن اثير 4/23.
    62- شريك بن اعور از خواص اصحاب امير المؤمنين عليه‏السلام و در جنگ جمل و صفين در خدمت آن حضرت بوده است. ابوالفرج گفته است كه عبيدالله بن زياد او را گرامى مى‏دانست. شريك در تشيع بسيار شديد و محكم بود. صاحب مناقب او را همدانى دانسته و ديگر مورخين او را حارثى گفته‏اند. (تنقيح المقال 2/84 به اختصار).
    شريك در پيروى از على عليه‏السلام ثابت قدم بود و در جنگ صفين همراه با عمار شمشير مى‏زد و سخنانش با معاويه در كتب تاريخ ثبت است. (نفس المهوم 96).
    نوشته‏اند كه: به جهت شخصيت و شرافتى كه شريك بن اعور داشت، عبيدالله بن زياد از طرف معاويه او را به حكومت كرمان گماشته بود و او با هانى بن عروه دوستى و مصاحبت داشت. (مقتل الحسين مقرم 152).
    63- مقتل الحسين مقرم 149.
    64- مثير الاحزان 30.
    65- بحار الانوار 44/340.
    66- قصر دار الاماره كوفه از بناهاى قديمى اسلامى است كه توسط سعد بن ابى و قاص بنا گرديده است.
    67- ارشاد شيخ مفيد 2/44.
    68- اعلام الورى 222.
    69- سوره انعام:164.
    70- الفتوح 5/67.
    71- مثير الاحزان 30.
    72- عرفاء» جمع عريف و به كسى گفته مى‏شود كه مسئوليت گزارش امور مردم و قبيله را به سلطان دارد. (مجمع البحرين - عرف).
    73- زاره» موضعى است در عمان، و تبعيدگاه مرقع بن ثمامه اسدى بود. مرقع در كربلا با امام حسين عليه‏السلام بود و چون تيرهاى او تمام شد با شمشير جنگ مى‏كرد، بعضى از افراد قبيله او كه در لشكر عمر بن سعد بودند او را امان دادند، و او بسوى آنان رفت، عمر بن سعد چون اسرا را به كوفه آورد و خبر مرقع بن ثمامه را به عبيدالله داد، عبيدالله او را به «زاره» تبعيد نمود.
    74- كامل ابن اثير 4/24؛ ارشاد شيخ مفيد 2/45.
    75- هانى بن عروه مذ حجى، مردى بود كه در تشيع گامى استوار داشت و از قراء بنام و اشراف كوفه بشمار ميرفت و رهبرى تعداد زيادى از مردم را بر عهده داشت، هنگامى كه سوار مى‏شد چهار هزار نفر سوار و هشتهزار نفر پياده همراه او بودند و چون هم پيمانان خود را از قبيله كنده فرا مى‏خواند سى هزار نفر گرد او جمع مى‏شدند. او از خواص اصحاب امير المؤمنين عليه السلام بشمار ميرفت و در جنگ جمل و صفين و نهروان ملازم ركاب آن حضرت بود و محضر رسول خدا را درك كرده بود و از صحابه آن حضرت نيز بشمار ميرفت و از عمر او در روزى كه به دست عبيدالله بن زياد به شهادت رسيد، نود سال مى‏گذشت. (مقتل الحسين مقرم 151).
    76- بحار الانوار 44/341.
    77- الملهوف 19.
    78- مناقب ابن شهر آشوب 4/91.
    79- مقاتل الطالبين 97.
    80- نفس المهموم 96.
    81- كامل ابن اثير 4/26.
    83- مقتل الحسين مقرم 152.
    84- نفس المهموم 97.
    85- ان الايمان قيد الفتك فلا يقتلك مؤمن». و در كامل ابن اثير 4/27 آمده است كه: «فلا يقتك مؤمن بمؤمن».
    86- مقاتل الطالبين 99.
    87- مثير الاحزان 32.
    88- قبر زياد بن ابيه - پدر عبيدالله - در «ثويه» بوده و آنجا مكانى است نزديك كوفه، و مغيره و ابو موسى اشعرى در همانجا دفن شده‏اند، و گفته شده است كه اين مكان زندان نعمان بوده است (مراصد الاطلاع 1/302).
    89- كامل ابن اثير 4/27.
    90- ولى چنانچه خواهد آمد عبدالله بن يقطر نامه از امام عليه‏السلام براى مردم كوفه مى‏آورد كه دستگير و كشته شد.
    91- مناقب ابن شهر آشوب 4/93.
    92- ابن نما نقل كرده است كه عبيدالله به معقل گفت: خود را بعنوان مردى از اهل حمص معرفى كن و بگو كه براى بيعت و بخشيدن مال آمده‏ام. (مثير الاحزان 32).
    93- او مسلم بن عوسجه بن سعد بن ثعلبه، از اصحاب رسول خداست. محمد بن سعد در «طبقات» آورده است كه او مردى شجاع و از نامداران در جنگها و فتوحات بوده است، و او مردى عابد و قارى قرآن و متنسك بوده و در كربلا با امام حسين عليه‏السلام به شهادت رسيد. (تنقيح المقال 3/214).
    94- مقتل الحسين مقرم 153.
    95- حياة الامام الحسين 2/271.
    96- پدر او اشعث بن قيس از قبيله كنده مى‏باشد، ابوبكر خواهر خود ام فروة را به او تزويج كرد و امير المؤمنين على عليه‏السلام او را لعنت نمود. ابن ابى الحديد مى‏گويد: هر فسادى كه در خلافت امير المؤمنين رخ داد و هر اضطرابى بوجود آمد، اصل و ريشه آن اشعث بوده است. كلينى از امام صادق عليه‏السلام نقل كرده است كه فرمود: اشعث بن قيس در خون امير المؤمنين شريك بود و دختر او جعده امام حسن عليه السلام را زهر داد و و محمد بن اشعث در خون امام حسين عليه‏السلام شريك بود. (الكنى و الالقاب 2/34).
    97- او عمرو بن حجاج زبيدى رئيس قبيله «زبيد» و در ميان قبيله خود داراى شرف و عزتى بوده است و در جنگها نيز از او ياد مى‏شده است. (ابصار العين 19).
    98- كامل ابن اثير 4/37.




صفحه 8 از 8 نخستنخست ... 45678

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi