صفحه 10 از 10 نخستنخست ... 678910
نمایش نتایج: از شماره 91 تا 96 , از مجموع 96

موضوع: دانستنیهای خانواده سبز

  1. Top | #91

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    284
    نوشته
    13,835
    تشکر
    35,205
    مورد تشکر
    35,976 در 11,462
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    به طور کلی رابطه ای است میان عدم دسترسی آسان و فراق از یک سو ، و عشق و سوز و گران بهایی از سویی دیگر ! همچنان که رابطه ای است میان عشق و سوز از یک سو و هنر و زیبایی از سویی دیگر ! یعنی عشق با فراق و عدم دسترسی آسان شکوفا می شود و هنر و زیبایی نیز در عشق رشد و نمو می یابد !

    برتراند راسل می گوید : از منظر هنر مایه تأسف است که به آسانی به زنان بتوان دست یافت و بهتر آن است که وصال زنان دشوار باشد بدون آن که غیر ممکن گردد !

    ویل دورانت در لذات فلسفه می گوید : آن چه بجوییم و نیابیم عزیز و گران بها می گردد !

    زیبائی به قدرت میل بستگی دارد و میل با اقناع و ارضاء ضعیف شده و با منع و جلوگیری قوی می گردد

    !

    ... وَ لا مُتَّخِذی أَخْدانٍ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَهِ مِنَ الْخاسِرینَ !

    ... و نه آن که در پنهانی دوست گیرید . و هر کس به ایمان کفر ورزد قطعاً عملش تباه و بی اثر می شود ، و در آخرت از زیانکاران است !

    امضاء





    خیلی ازیـــــــــــــخ کردن های ما ازســـــــــــــرما نیســـــــــــــت…
    لحـــــــــــــن بعضــــــــــــــیها
    زمســــــــــــتونیــــــ ـــــه …
    ----------------------------------------------------------------

    به یکدیگر دروغ نگوییم......

    آدم است ....

    باور می کند،

    دل میبندد....



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #92

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    284
    نوشته
    13,835
    تشکر
    35,205
    مورد تشکر
    35,976 در 11,462
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    عروسی خوبان

    سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ( ع ) یَقُولُ :

    شنیدم علی پسر ابو طالب ( ع ) می فرمود :

    أَتَانِی أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ فَقَالا :

    روزی ابوبکر و عمر پیش من آمدند و گفتند :

    لَوْ أَتَیْتَ رَسُولَ اللَّهِ ( ص ) فَذَکَرْتَ لَهُ فَاطِمَهَ !

    کاش نزد فرستاده خدا می رفتی و فاطمه را خواستگاری می کردی !

    خواستگاری

    فَأَتَیْتُهُ !

    به نزد رسول خدا ( ص ) شتافتم !

    فَلَمَّا رَآنِی رَسُولُ اللَّهِ ( ص ) ضَحِکَ ، ثُمَّ قَالَ :

    چون مرا دید تبسمی کرده ، فرمود :

    مَا جَاءَ بِکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ حَاجَتُکَ ؟ !

    یا اباالحسن ! درخواستت تو را به سوی من آورد ؟ !

    فَذَکَرْتُ لَهُ قَرَابَتِی وَ قِدَمِی فِی الْإِسْلَامِ وَ نُصْرَتِی لَهُ وَ جِهَادِی !

    در پاسخ : خویشی و صمیمیت ، پیشینه اسلامی ، یاری گری و جهادم را یادآور شدم !

    فَقَالَ : یَا عَلِیُّ ! صَدَقْتَ ! فَأَنْتَ أَفْضَلُ مِمَّا تَذْکُرُ !

    فرمود : ای علی راست گفتی ، تو برتر از آنی که می گویی !

    فَقُلْتُ : یَا رَسُولَ اللَّهِ ! فَاطِمَهُ تُزَوِّجُنِیهَا !

    گفتم : ای فرستاده ی خدا ! فاطمه را به همسری من دهید !

    فَقَالَ : یَا عَلِیُّ ! إِنَّهُ قَدْ ذَکَرَهَا قَبْلَکَ رِجَالٌ

    فرمود : علی جان ! پیش از تو مردانی چند به خواستگاری او آمده اند !

    فَذَکَرْتُ ذَلِکَ لَهَا ، فَرَأَیْتُ الْکَرَاهَهَ فِی وَجْهِهَا !

    ولی هرگاه به او می گفتم ، بی میلی او را دیدم !

    وَ لَکِنْ عَلَی رِسْلِکَ حَتَّی اََخْرُجَ إِلَیْکَ !

    اما تو صبوری

    کن تا برگردم !

    اندرون مهر

    فَدَخَلَ عَلَیْهَا

    پیامبر مهربانی ( ص ) بر دخترش وارد شد !

    فَقَامَتْ !

    فاطمه از جای برخاست !

    فَأَخَذَتْ رِدَاءَهُ !

    روپوش پدر را گرفت !

    وَ نَزَعَتْ نَعْلَیْهِ !

    کفش های او را از پایش درآورد !

    وَ أَتَتْهُ بِالْوَضُوءِ ، فَوَضَّأَتْهُ بِیَدِهَا ، وَ غَسَلَتْ رِجْلَیْهِ !

    آب آورده ، دست و رو ، و پاهای پدر را بشست !

    ثُمَّ قَعَدَتْ !

    سپس از پای نشست !

    رایزنی و نظر خواهی

    فَقَالَ لَهَا : یَا فَاطِمَهُ !

    رسول خدا ( ص ) فرمود : دخترم !

    فَقَالَتْ : لَبَّیْکَ لَبَّیْکَ ! حَاجَتُکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ !

    فاطمه ( س ) : بله بله ! امر بفرمایید ، یا رسول الله !

    فقال : إِنَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ مَنْ قَدْ عَرَفْتِ قَرَابَتَهُ وَ فَضْلَهُ وَ إِسْلَامَهُ !

    پیامبر ( ص ) : علی ابن ابیطالب کسی است که خویشاوندی ، برتری و اسلامش را می شناسی !

    وَ إِنِّی قَدْ سَأَلْتُ رَبِّی أَنْ یُزَوِّجَکِ خَیْرَ خَلْقِهِ وَ أَحَبَّهُمْ إِلَیْهِ

    و از سویی از پروردگارم خواسته ام که تو را به همسری بهترین و دوست داشتنی ترین آفرینشش درآورد !

    وَ قَدْ ذَکَرَ مِنْ أَمْرِکِ شَیْئاً

    او از تو خواستگاری کرده !

    فَمَا تَرَیْنَ !

    نظر تو چیست ؟

    فَسَکَتَتْ !

    فاطمه ( س ) سکوت کرد !

    وَ لَمْ تُوَلِّ وَجْهَهَا

    و رُخ نگردانید !

    وَ لَمْ یَرَ فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ ( ص ) کَرَاهَهً

    پیامبر ( ص ) در او ناخوشنودی ندید !

    فَقَامَ وَ هُوَ یَقُولُ :

    رسول خدا ( ص ) برخاسته و می گفت :

    اللَّهُ أَکْبَرُ !

    خداوند بزرگ تر

    است !

    سُکُوتُهَا إِقْرَارُهَا

    سکوت فاطمه خوشنودی اوست !

    پیمان همسری

    قَالَ عَلِیٌّ : فَزَوَّجَنِی رَسُولُ اللَّهِ ( ص )

    علی ( ع ) فرمود : رسول خدا ( ص ) فاطمه را به همسری من درآورد !

    ثُمَّ أَتَانِی فَأَخَذَ بِیَدِی فَقَالَ :

    آن گاه به سوی من آمده ، دست مرا گرفت و فرمود :

    قُمْ بِسْمِ اللَّهِ !

    برخیز به نام خدا !

    وَ قُلْ : عَلَی بَرَکَهِ اللَّهِ !

    و بگو : بر اساس برکت خداوند !

    وَ ما شاءَ اللَّهُ !

    و آن چه خداوند بخواهد !

    لا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ !

    نیرویی نیست جُز به وسیله او !

    تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ !

    بر او تکیه و اعتماد می کنم !

    ثُمَّ جَاءَنِی حَتَّی أَقْعَدَنِی عِنْدَهَا ( ع ) !

    سپس مرا آورد ، نزد دخترش نشاند !

    نیایش

    ثُمَّ قَالَ :

    سپس به پیشگاه خداوند عرض کرد :

    اللَّهُمَّ ! إِنَّهُمَا أَحَبُّ خَلْقِکَ إِلَیَّ !

    خدایا ! این دو پیش من دوست دوست داشتنی ترین آفرینش تواند !

    فَأَحِبَّهُمَا !

    تو هم این دو را دوست بدار !

    وَ بَارِکْ فِی ذُرِّیَّتِهِمَا !

    در نسل این دو برکت قرار ده !

    وَ اجْعَلْ عَلَیْهِمَا مِنْکَ حَافِظاً !

    و از سوی خود ، نگاهدارنده ای بر ایشان بگمار !

    وَ إِنِّی أُعِیذُهُمَا بِکَ وَ ذُرِّیَّتَهُمَا مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ !

    این دو و نسلشان را از شیطان رانده شده به پناه تو می دهم !


    امضاء





    خیلی ازیـــــــــــــخ کردن های ما ازســـــــــــــرما نیســـــــــــــت…
    لحـــــــــــــن بعضــــــــــــــیها
    زمســــــــــــتونیــــــ ـــــه …
    ----------------------------------------------------------------

    به یکدیگر دروغ نگوییم......

    آدم است ....

    باور می کند،

    دل میبندد....


  4. Top | #93

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    284
    نوشته
    13,835
    تشکر
    35,205
    مورد تشکر
    35,976 در 11,462
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    مهریه مهرورزان

    قَالَ عَلِیٌّ ( ع ) : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ( ص ) :

    علی ( ع ) : پیامبر ( ص ) به من فرمود :

    قُمْ فَبِعِ الدِّرْعَ !

    برخیز و زره خود را بفروش !

    فَقُمْتُ فَبِعْتُهُ !

    برخاستم و زره خود را فروختم !

    وَ أَخَذْتُ الثَّمَنَ !

    پولش را گرفتم !

    وَ دَخَلْتُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ ( ص )

    و به محضر پیامبر اکرم ( ص ) شرفیاب شدم !

    فَسَکَبْتُ الدَّرَاهِمَ فِی حِجْرِهِ !

    و در دامنش ریختم !

    فَلَمْ یَسْأَلْنِی کَمْ هِیَ ؟ !

    نپرسید : چقدر است ؟ !

    وَ لا أَنَا أَخْبَرْتُهُ !

    من نیز سخنی نگفتم !

    اولین خرید

    ثُمَّ قَبَضَ قَبْضَهً !

    سپس مشتی از آن پول ها را برگرفت !

    وَ دَعَا بِلَالًا !

    بلال را فراخواند !

    فَأَعْطَاهُ ، فَقَالَ :

    به وی داد و فرمود :

    ابْتَعْ لِفَاطِمَهَ طِیباً !

    برای فاطمه عطری بخر !
    امضاء





    خیلی ازیـــــــــــــخ کردن های ما ازســـــــــــــرما نیســـــــــــــت…
    لحـــــــــــــن بعضــــــــــــــیها
    زمســــــــــــتونیــــــ ـــــه …
    ----------------------------------------------------------------

    به یکدیگر دروغ نگوییم......

    آدم است ....

    باور می کند،

    دل میبندد....


  5. Top | #94

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    284
    نوشته
    13,835
    تشکر
    35,205
    مورد تشکر
    35,976 در 11,462
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    گروه خرید

    ثُمَّ قَبَضَ رَسُولُ اللَّهِ ( ص ) مِنَ الدَّرَاهِمِ بِکِلْتَا یَدَیْهِ !

    آن گاه هر دو مشت خود را از آن پول ها پر کرد !

    فَأَعْطَاهُ أَبَا بَکْرٍ ، وَ قَالَ :

    به ابوبکر داد ، و به وی فرمود :

    ابْتَعْ لِفَاطِمَهَ مَا یُصْلِحُهَا مِنْ ثِیَابٍ وَ أَثَاثِ الْبَیْتِ !

    برای فاطمه آن چه شایسته است از پوشاک و اثاث منزل خریداری کن !

    وَ أَرْدَفَهُ بِعَمَّارِ بْنِ یَاسِرٍ ، وَ بِعِدَّهٍ مِنْ أَصْحَابِهِ !

    آن گاه عمار بن یاسر و تنی چند از یارانش را در پی ابوبکر روان ساخت !

    فَحَضَرُوا السُّوقَ !

    به بازار شدند !

    فَکَانُوا یَعْتَرِضُونَ الشَّیْ ءَ مِمَّا یُصْلِحُ !

    هر چه را شایسته می دیدند !

    فَلا یَشْتَرُونَهُ حَتَّی یُعْرِضُوهُ عَلَی أَبِی بَکْرٍ !

    نمی خریدند تا به ابوبکر نشان دهند !

    فَإِنِ اسْتَصْلَحَهُ اشْتَرَوْهُ !

    اگر او می پسندید ، می خریدند !

    جهیزیه زیبا

    فَکَانَ مِمَّا اشْتَرَوْهُ :

    از آنچه خریدند :

    قَمِیصٌ بِسَبْعَهِ دَرَاهِمَ !

    پیراهنی به هفت درهم !

    خِمَارٌ بِأَرْبَعَهِ دَرَاهِمَ !

    روسری بلندی به چهار درهم !

    قَطِیفَهٌ سَوْدَاءُ خَیْبَرِیَّهٌ !

    رواندازی مشکی از خیبر !

    سَرِیرٌ مُزَمَّلٌ بِشَرِیطٍ !

    تختی که وسط آن با لیف خرما بافته شده بود !

    فِرَاشَیْنِ مِنْ خَیْشِ مِصْرَ :

    دو تشک از کتان مصر !

    حَشْوُ أَحَدِهِمَا لِیفٌ

    یکی از آن دو با لیف خرما !

    وَ حَشْوُ الْآخَرِ مِنْ جِزِّ الْغَنَمِ

    و دیگری با پشم گوسفند پر شده بود !

    أَرْبَعَ مَرَافِقَ مِنْ أَدَمِ الطَّائِفِ !

    چهار متکا از پوست طائف !

    حَشْوُهَا إِذْخِرٌ !

    که با علفی به نام اِذخِر پر شده بود

    !

    سِتْرٌ مِنْ صُوفٍ !

    پرده ای پشمی !

    حَصِیرٌ هَجَرِیٌّ !

    حصیری که محصول هَجَر بود ! ( نام شهری در یمن )

    رَحًی لِلْیَدِ !

    آسیایی دستی

    مِخْضَبٌ مِنْ نُحَاسٍ

    بادیه ای مسی !

    سِقَاءٌ مِنْ أَدَمٍ

    ظرفِ آب خوری که از پوست بود !

    قَعْبٌ لِلَّبَنِ

    کاسه ای چوبی برای شیر !

    شَنٌّ لِلْمَاءِ

    مشکی برای آب

    مِطْهَرَهٌ مُزَفَّتَهٌ

    آفتابه ای قیراندود

    جَرَّهٌ خَضْرَاءُ

    سبویی سبز

    کِیزَانُ خَزَفٍ

    چند کوزه سفالی

    مبارک باد

    حَتَّی إِذَا اسْتَکْمَلَ الشِّرَاءَ !

    امضاء





    خیلی ازیـــــــــــــخ کردن های ما ازســـــــــــــرما نیســـــــــــــت…
    لحـــــــــــــن بعضــــــــــــــیها
    زمســــــــــــتونیــــــ ـــــه …
    ----------------------------------------------------------------

    به یکدیگر دروغ نگوییم......

    آدم است ....

    باور می کند،

    دل میبندد....


  6. Top | #95

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    284
    نوشته
    13,835
    تشکر
    35,205
    مورد تشکر
    35,976 در 11,462
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    همین که خرید کامل شد !

    حَمَلَ أَبُو بَکْرٍ بَعْضَ الْمَتَاعِ

    ابوبکر بخشی را

    وَ حَمَلَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ ( ص ) الَّذِینَ کَانُوا مَعَهُ الْبَاقِیَ !

    و یاران دیگر برخی را برداشته ، به سوی پیامبر روان شدند !

    فَلَمَّا عَرَضَ الْمَتَاعَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ ( ص )

    چون به محضر پیامبر ( ص ) عرضه شد

    جَعَلَ یُقَلِّبُهُ بِیَدِهِ وَ یَقُولُ :

    با دست مبارکش زیر و رو می کرد و می فرمود :

    بَارَکَ اللَّهُ لِأَهْلِ الْبَیْت !

    خداوند برای خاندان مبارک کند !

    ایام نامزدی

    قَالَ عَلِیٌّ ( ع ) :

    علی ( ع ) می فرماید :

    فَأَقَمْتُ بَعْدَ ذَلِکَ شَهْراً أُصَلِّی مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ( ص )

    پس از آن ، یک ماه با پیامبر ( ص ) نماز می خواندم

    وَ أَرْجِعُ إِلَی مَنْزِلِی

    به منزل خویش باز می گشتم !

    وَ لا أَذْکُرُ شَیْئاً مِنْ أَمْرِ فَاطِمَهَ ( ع ) !

    و درباره فاطمه ( س ) سخنی نمی گفتم !

    واسطه وصل

    ثُمَّ قُلْنَ أَزْوَاجُ رَسُولِ اللَّهِ ( ص ) :

    روزی خانم های پیامبر ( ص ) به من گفتند :

    أَ لا نَطْلُبُ لَکَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ( ص ) دُخُولَ فَاطِمَهَ عَلَیْکَ ؟ !

    آیا نمی خواهی از پیامبر ( ص ) وصال فاطمه ( س ) را برای تو بخواهیم ؟ !

    فَقُلْتُ : افْعَلْنَ فَدَخَلْنَ عَلَیْهِ

    گفتم : آری !

    درخواستی زیبا

    فَقَالَتْ أُمُّ أَیْمَنَ : یَا رَسُولَ اللَّهِ !

    به محضر پیامبر شرفیاب شدند ، ام ایمن گفت : ای فرستاده ی خدا !

    لَوْ أَنَّ خَدِیجَهَ بَاقِیَهٌ

    اگر خدیجه زنده بود

    لَقَرَّتْ عَیْنُهَا بِزِفَافِ فَاطِمَهَ !

    با عروسی فاطمه شاد می شد !

    وَ إِنَّ عَلِیّاً یُرِیدُ أَهْلَهُ !

    علی بن ابیطالب ( ع ) همسرش را می خواهد !

    فَقَرَّ عَیْنَ فَاطِمَهَ بِبَعْلِهَا !

    چشم فاطمه را به شوهرش روشن کن !

    وَ اجْمَعْ شَمْلَهَا !

    او را از تنهایی درآور !

    وَ قَرَّ عُیُونَنَا بِذَلِکَ !

    ما را نیز به این عروسی شادمان کن !

    شرمی با شکوه

    فَقَالَ : فَمَا بَالُ عَلِیٍّ لَا یَطْلُبُ مِنِّی زَوْجَتَهُ ؟ !

    پیامبر ( ص ) فرمود : چرا علی خود ، همسرش را از من نمی خواهد ؟ !

    فَقَدْ کُنَّا نَتَوَقَّعُ ذَلِکَ مِنْهُ !

    من آن را از او انتظار داشتم !

    قَالَ عَلِیٌّ :

    علی ( ع ) می فرماید :

    فَقُلْتُ : الْحَیَاءُ یَمْنَعُنِی یَا رَسُولَ اللَّهِ !

    گفتم : شرم مرا باز داشت از اینکه خود درخواست کنم ، ای فرستاده خدا !

    آرایش عروس

    فَالْتَفَتَ إِلَی النِّسَاءِ فَقَالَ : مَنْ هَاهُنَا ؟

    آن بزرگوار رو به سوی بانوانش کرده فرمود : کیست اینجا ؟

    فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَهَ :

    ام سلمه گفت :

    أَنَا أُمُّ سَلَمَهَ وَ هَذِهِ زَیْنَبُ وَ هَذِهِ فُلَانَهُ وَ فُلَانَهُ !

    من ، زینب ، فلانی و فلانی !

    فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ( ص ) :

    پیامبر ( ص ) فرمود :

    هَیِّئُوا لِابْنَتِی وَ ابْنِ عَمِّی فِی حُجَرِی بَیْتاً !

    یکی از اتاق هایم را برای پسرعمویم علی و دخترم فاطمه آماده کنید !

    فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَهَ :

    ام سلمه گفت :

    فِی أَیِّ حُجْرَهٍ یَا رَسُولَ اللَّهِ ؟

    کدام یک را ، یا رسول الله ؟

    فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ : فِی حُجْرَتِکِ !

    فرمود : اتاق خودت را !

    وَ أَمَرَ نِسَاءَهُ أَنْ یُزَیِّنَّ !

    آن گاه به همسرانش دستور داد تا بیارایند !

    وَ یُصْلِحْنَ مِنْ شَأْنِهَا !

    و در خور شأن و شخصیت فاطمه شایسته کنند !


    امضاء





    خیلی ازیـــــــــــــخ کردن های ما ازســـــــــــــرما نیســـــــــــــت…
    لحـــــــــــــن بعضــــــــــــــیها
    زمســــــــــــتونیــــــ ـــــه …
    ----------------------------------------------------------------

    به یکدیگر دروغ نگوییم......

    آدم است ....

    باور می کند،

    دل میبندد....


  7. Top | #96

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    284
    نوشته
    13,835
    تشکر
    35,205
    مورد تشکر
    35,976 در 11,462
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    شمیم دل انگیز

    قَالَتْ أُمُّ سَلَمَهَ : فَسَأَلْتُ فَاطِمَهَ :

    ام سلمه می گوید : از فاطمه ( س ) پرسیدم :

    هَلْ عِنْدَکِ طِیبٌ ادَّخَرْتِیهِ لِنَفْسِکِ ؟

    عطری برای خود ذخیره کرده ای ؟

    قَالَتْ : نَعَمْ !

    فرمود : آری !

    فَأَتَتْ بِقَارُورَهٍ

    شیشه ای آورد !

    فَسَکَبَتْ مِنْهَا فِی رَاحَتِی !

    و مقداری عطر کف دستم ریخت !

    فَشَمِمْتُ مِنْهَا رَائِحَهً مَا شَمِمْتُ مِثْلَهَا قَطُّ !

    شمیمی دل انگیز از آن به مشامم رسید که هرگز مانندش را نبوییده بودم !

    ولیمه و مشارکت

    قَالَ عَلِیٌّ ( ع ) :

    علی ( ع ) می فرماید :

    ثُمَّ قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ :

    پیامبر اکرم ( ص ) به من فرمود :

    یَا عَلِیُّ ! اصْنَعْ لِأَهْلِکَ طَعَاماً فَاضِلًا !

    ای علی ! غذای فراوانی برای عروسی با همسرت آماده کن !

    مِنْ عِنْدِنَا اللَّحْمُ وَ الْخُبْزُ !

    گوشت و نانش به عهده ی ما !

    وَ عَلَیْکَ التَّمْرُ وَ السَّمْنُ

    خرما و روغن هم به عهده ی تو !

    فَاشْتَرَیْتُ تَمْراً وَ سَمْناً

    خرما و روغن خریدم !

    فَحَسَرَ رَسُولُ اللَّهِ ( ص ) عَنْ ذِرَاعِهِ !

    پیامبر ( ص ) آستین خود بالا زد !

    وَ جَعَلَ یَشْدَخُ التَّمْرَ فِی السَّمْنِ

    خرماها را خُرد نموده ، در میان روغن می ریخت !

    حَتَّی اتَّخَذَهُ حَیْساً !

    تا این که غذایی به وجود آورد که « حَیس » نام داشت !

    وَ بَعَثَ إِلَیْنَا کَبْشاً سَمِیناً فَذُبِحَ !

    آن گاه گوسفندی چاق برای ما فرستاد !

    وَ خُبِزَ لَنَا خُبْزٌ کَثِیرٌ

    و نان فراوانی نیز پخته شد !

    دعوت کریمانه

    ثُمَّ قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ ( ص ) :

    پیامبر ( ص ) به من فرمود :

    ادْعُ مَنْ أَحْبَبْتَ !

    هر که را دوست داری ، دعوت کن !

    فَأَتَیْتُ الْمَسْجِدَ

    وارد مسجد شدم !

    وَ هُوَ مُشْحَنٌ بِالصَّحَابَهِ !

    از یاران رسول الله پُر بود !

    فَاُُحْیِیتُ [فَحَیِیتُ ] اَنْ اُشْخِصَ قَوْماً وَ اَدَعَ قَوْماً !

    شرم کردم گروهی را دعوت کنم و گروهی را واگذارم !

    ثُمَّ صَعِدْتُ عَلَی رَبْوَهٍ هُنَاکَ وَ نَادَیْتُ :

    بر بلندی قرار گرفته ، ندا در دادم :

    اَجِیبُوا إِلَی وَلِیمَهِ فَاطِمَهَ !

    مهمانی فاطمه را پاسخ گویید !

    برکت در غذا

    فَأَقْبَلَ النَّاسُ أَرْسَالًا !

    مردم گروه گروه آمدند !

    فَاسْتَحْیَیْتُ مِنْ کَثْرَهِ النَّاسِ وَ قِلَّهِ الطَّعَامِ !

    از زیادی میهمانان و کمی غذا شرمگین بودم !

    فَعَلِمَ رَسُولُ اللَّهِ ( ص ) مَا تَدَاخَلَنِی !

    پیامبر ( ص ) از غوغای درونم آگاه شد !

    فَقَالَ : یَا عَلِیُّ إِنِّی سَأَدْعُو اللَّهَ بِالْبَرَکَهِ !

    فرمود : علی جان ! من از خداوند می خواهم که برکت دهد !

    فَأَکَلَ الْقَوْمُ عَنْ آخِرِهِمْ طَعَامِی

    تا آخرین نفر غذا خوردند !

    وَ شَرِبُوا شَرَابِی

    و نوشیدنی آشامیدند !

    وَ دَعَوْا لِی بِالْبَرَکَهِ

    برای من به برکت دعا کردند !

    وَ صَدَرُوا !

    و رفتند !

    غذای عروس و داماد

    ثُمَّ دَعَا رَسُولُ اللَّهِ ( ص ) بِالصِّحَافِ !

    سپس پیامبر ( ص ) ظرف هایی خواست !

    فَمُلِئَتْ !

    پر از غذا نمود !

    وَ وَجَّهَ بِهَا إِلَی مَنَازِلِ أَزْوَاجِهِ !

    و برای همسرانش روانه کرد !

    ثُمَّ أَخَذَ صَحْفَهً !

    ظرفی را نیز بر گرفت !

    وَ جَعَلَ فِیهَا طَعَاماً وَ قَالَ :

    از غذا پر کرد و فرمود :

    هَذَا لِفَاطِمَهَ وَ بَعْلِهَا !

    این نیز برای فاطمه و شوهرش !

    طلوعی در غروب

    حَتَّی إِذَا انْصَرَفَتِ الشَّمْسُ لِلْغُرُوبِ ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ( ص ) :

    خورشید چون گوی طلایی آرام آرام در گِل افق پنهان می شد که رسول الله ( ص ) به امّ سلمه فرمود :

    یَا أُمَّ سَلَمَهَ هَلُمِّی فَاطِمَهَ

    ام سلمه ! دخترم را بیاور !

    فَانْطَلَقَتْ فَأَتَتْ بِهَا وَ هِیَ تَسْحَبُ اَذْیَالَهَا !

    ام سلمه رفت و فاطمه را در حالی که لباسش به زمین کشیده می شد آورد !

    وَ قَدْ تَصَبَّبَتْ عَرَقاً حَیَاءً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ( ص )

    و عرق شرم از پیامبر ( ص ) بر پیشانی او نشسته بود !

    فَعَثَرَتْ !

    ناگهان فاطمه سکندری خورد ، و نزدیک بود به زمین خورد !

    فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ( ص ) :

    پیامبر ( ص ) واکنشی نشان داد و فرمود :

    اَقَالَکَ اللَّهُ الْعَثْرَهَ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ

    خداوند لغزش های تو را در دنیا و آخرت نادیده بگیرد !

    لحظه دیدار

    فَلَمَّا وَقَفَتْ بَیْنَ یَدَیْهِ !

    فاطمه رو به روی پدر قرار گرفت !

    کَشَفَ الرِّدَاءَ عَنْ وَجْهِهَا حَتَّی رَآهَا عَلِیٌّ ( ع )

    پدر روپوش از رخ او برگرفت تا علی ( ع ) چهره همسرش را ببیند !

    ثُمَّ أَخَذَ یَدَهَا !

    سپس پیامبر دست فاطمه را گرفت !

    فَوَضَعَهَا فِی یَدِ عَلِیٍّ ( ع ) وَ قَالَ :

    در دست علی نهاد و فرمود :

    بَارَکَ اللَّهُ لَکَ فِی ابْنَهِ رَسُولِ اللَّهِ !

    یا علی ! خداوند دختر پیامبر را برای تو مبارک کند !

    یَا عَلِیُّ ! نِعْمَ الزَّوْجَهُ فَاطِمَهُ !

    یا علی ! فاطمه خوب همسری است !

    وَ یَا فَاطِمَهُ !

    نِعْمَ الْبَعْلُ عَلِیٌّ !

    دخترم ! علی خوب شوهری است !

    انْطَلِقَا إِلَی مَنْزِلِکُمَا وَ لا تُحْدِثَا أَمْراً حَتَّی آتِیَکُمَا !

    آهنگ سرای خویش کنید و دست نگهدارید تا بیایم !

    خلوت عارفان

    قَالَ عَلِیٌّ :

    علی ( ع ) می فرماید :

    فَأَخَذْتُ بِیَدِ فَاطِمَهَ

    دست فاطمه را گرفتم !

    وَ انْطَلَقْتُ بِهَا حَتَّی جَلَسْت فِی جَانِبِ الصُّفَّهِ !

    آمدیم تا به منزل خود رسیدیم . او پشت دیواری که سمت صُفّه بود نشست !

    وَ جَلَسَتُ فِی جَانِبِهَا !

    من نیز کنار او نشستم !

    وَ هِیَ مُطْرِقَهٌ إِلَی الْأَرْضِ حَیَاءً مِنِّی !

    از شرم من چشم به زمین دوخته بود !

    وَ أَنَا مُطْرِقٌ إِلَی الْأَرْضِ حَیَاءً مِنْهَا !

    و من نیز از خجالت او به زمین نگاه می کردم !

    حلقه وصل

    ثُمَّ جَاءَ رَسُولُ اللَّهِ ( ص ) فَقَالَ : مَنْ هَاهُنَا ؟

    تا این که صدای پیامبر ( ص ) را شنیدیم که می فرمود : کیست اینجا ؟ !

    فَقُلْنَا : ادْخُلْ یَا رَسُولَ اللَّهُ !

    گفتیم : بفرمایید ، یا رسول الله ( ص ) !

    مَرْحَباً بِکَ زَائِراً وَ دَاخِلًا !

    بسیار خوش آمدید !

    فَدَخَلَ فَأَجْلَسَ فَاطِمَهَ مِنْ جَانِبِهِ !

    رسول خدا ( ص ) وارد شد ، نشست و دخترش را کنار خویش نشانید !

    زلال عشق

    ثُمَّ قَالَ : یَا فَاطِمَهُ ! ایتِینِی بِمَاءٍ !

    بعد از اندکی به او فرمود : مقداری آب بیاور !

    فَقَامَتْ إِلَی قَعْبٍ فِی الْبَیْتِ فَمَلَأَتْهُ مَاءً ثُمَّ أَتَتْهُ بِهِ !

    فاطمه برخاست ، ظرفی چوبی را پر از آب کرده ، به حضور حضرتش آورد !

    فَأَخَذَ جُرْعَهً صَبَّ مِنْهَا عَلَی رَأْسِهَا ، ثُمَّ قَالَ :

    پیامبر ( ص ) از آن آب روی سر دخترش پاشید و فرمود :

    أَقْبِلِی !

    روی خود را به من کن !

    فَلَمَّا أَقْبَلَتْ نَضَحَ مِنْهُ بَیْنَ ثَدْیَیْهَا !

    چون رو نمود ، از آن آب به روی او ترشح کرد !

    ثُمَّ قَالَ : أَدْبِرِی !

    سپس فرمود : رو بگردان !

    فَأَدْبَرَتْ فَنَضَحَ مِنْهُ بَیْنَ کَتِفَیْهَا ثُمَّ قَالَ :

    چون روی بگردانید ، بین دو شانه ی او از آن آب ترشح کرد ، و چنین نیایش کرد :

    اللَّهُمَّ ! هَذِهِ ابْنَتِی !

    خدایا ! این دختر من است !

    وَ أَحَبُّ الْخَلْقِ إِلَیَّ !

    و دوست داشتنی ترین آفرینش پیش من است !

    اللَّهُمَّ ! وَ هَذَا أَخِی !

    خدایا ! این برادر

    من است !

    وَ أَحَبُّ الْخَلْقِ إِلَیَّ !

    و دوست داشتنی ترین آفرینش پیش من است !

    اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ لَکَ وَلِیّاً !

    خدایا ! او را ولیّ و دوست خودت قرار بده !

    وَ بِکَ حَفِیّاً !

    و مطیع خود ساز !

    وَ بَارِکْ لَهُ فِی أَهْلِهِ !

    و همسرش را برایش مبارک گردان !

    وصال نکورویان

    ثُمَّ قَالَ :

    سپس فرمود :

    یَا عَلِیُّ ادْخُلْ بِأَهْلِکَ !

    علی جان ! با همسرت عروسی کن !

    بَارَکَ اللَّهُ لَکَ وَ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ !

    برکت و رحمت خدا که پسندیده و با عظمت است بر شما اهلبیت باد !

    ( بحارالانوار/ جلد 43 )

    خانواده در چهار سطح

    خانواده در چهار سطح

    خانواده خشک و سخت گیر ( والدین سختگیر و مستبد )

    خانواده سهل گیر و آسان گیر

    خانواده گسسته ( خانواده پریشان )

    خانواده سالم

    ویژگی های خانواده خشک و سخت گیر

    روابط خانواده حقوقی است تا حقیقی !

    پدر و مادر با بچه ها همان طور رفتار می کنند که والدین خودشان رفتار کرده اند !

    مدیریت خانواده به معنای دیکتاتوری است !

    مدیر خانواده خود را مالک خانواده می داند !

    جاده زندگی در این نوع خانواده یک طرفه است !

    مدیر خانواده مقرراتی است و نه اختیار دهنده !

    برای عقاید و تصمیات دیگران حتی اگر معقول و مستند باشد ، احترام قائل نیست !

    اعضای خانواده حق هیچ گونه ابراز عقیده ای را ندارند ! ( حتی در مواردی که می تواند مانع از بروز بعضی مشکلات در خانواده گردد ! )

    اعضای خانواده جرأت سؤال کردن در مورد انجام دادن یا انجام ندادن کارها را ندارند !

    امضاء





    خیلی ازیـــــــــــــخ کردن های ما ازســـــــــــــرما نیســـــــــــــت…
    لحـــــــــــــن بعضــــــــــــــیها
    زمســــــــــــتونیــــــ ـــــه …
    ----------------------------------------------------------------

    به یکدیگر دروغ نگوییم......

    آدم است ....

    باور می کند،

    دل میبندد....


صفحه 10 از 10 نخستنخست ... 678910

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi