نسایی هم حدیثی در همین باره آورده و در آن آمده که: امّ ایمن نزدیک در رفت، رسول خداصلی الله علیه وآله پرسید: برادرم اینجاست؟ عرضه داشت: چگونه برادر تو است با اینکه دختر را به او دادی؟ فرمود: در همین حال برادر من است.(2)
احمد بن حنبل به سند خود از ربیعه ابن ناجذ از علی علیه السلام روایت کرده که فرمود: «رسول خداصلی الله علیه وآله بنی عبدالمطلب را دعوت کرد، در میان آنان جمعی
ص:24
1- 39. مجمع الزوائد، هیثمی، ج 9 ص 205.
2- 40. مسند امام احمد بن حنبل، ج 1، ص 159.
بودند که به تنهایی یک بره را می خوردند و سه مَن آب می نوشیدند، رسول خداصلی الله علیه وآله به قدر یک کیلو طعام درست کرده بود، همه از آن خوردند و سیر شدند و هنوز از آن طعام باقی مانده بود به طوری که گویی اصلاً دست نخورده. آن گاه دستور داد آب آوردند، همه از آن نوشیدند تا سیراب شدند تازه هنوز از آن مانده بود به طوری که گویی اصلاً دست نخورده و یا ننوشیده اند. پس فرمود: ای فرزندان عبد المطلب! من مبعوث شده ام به سوی شما به خصوص، و به سوی مردم به طور عموم، و شما از این معجزه آنچه را که باید بفهمید فهمیدید، حال کیست که با من بر این معنا بیعت کند، که مصاحب و برادر من باشد؟ علی می فرماید: هیچ کس بلند نشد - در حالی که از همه کوچک تر بودم - رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: بنشین و این پیشنهاد خود را سه بار تکرار کرد و در هر نوبت من برمی خاستم و او می فرمود: بنشین. در نوبت سوم دست خود به دست من نهاد و من با او بیعت کردم.(1)