❤ |
ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 06-07-2022 در ساعت 19:24
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
موضوعات تصادفی این انجمن:
- غریب الغربا{ویژه نامه شهادت مظلومانه آقا...
- ویژه نامه غروب آفتاب جماران ( رحلت امام...
- ویژه نامه شهادت جانگداز امام رضا علیه...
- ۩۞۩ ويژه نامه وفات جانسوز ام المومنين٬ حضرت...
- ۞۩§۩۞ ويژه نامه شهادت جانگداز امام موسي...
- ویژه نامه وفات حضرت زینب علیها السلام*بانوی...
- ویژه نامه شهادت مظلومانه حضرت رقیه علیها...
- ويژه نامه شهادت مظلومانه امام هادی علیه...
- شیرزنی از قبیله خورشید {ویژه نامه وفات حضرت...
- ویژه نامه وفات حضرت زینب علیها السلام*سرلوحه...
❤ |
عرفات است
این سو حسین ابن ابی عبدالله ،
آن سوی مسلم بن عقیل
عرفات است و دعا؛ عرفات است و حسین؛
عاشقی که جان مشتاقش، چنین به گفتوگوی خدا نشسته است:
«اَلَّهُمَّ اجْعَلْنی اَخْشاکَ کَاَنّی اَراکَ...»
روز عرفات است.
این سو، دستهای پراجابت حسین علیه السلام است
که آسمان را مجذوب خود ساخته است.
این سو، حسین علیه السلام است
که اشکهای بلورینش،
غوغا در دل عرش افکنده است.
این سو، میهمانان زیارت بیت الله اند
و عرفاتیان نیاز و نیایش.
دیگر سوی، شهر کوفه است
و نامردمانی عهدشکن و میهمان کُش!
روز عرفات است. آن سوی این لحظات عارفانه،
کوفه است و فرزند عقیل.
تنهای تنها!
مسلم است و لحظات شیرین فنای فی اللّه.
مسلم است و دلواپسی آمدن حسین علیهالسلام .
مسلم است و عروج از بام دارالاماره.
ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 06-07-2022 در ساعت 19:25
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
یا مسلم بن عقیل
تنهایی و غربت حضرت مسلم و آن همه بی وفایی
تلنگری نافذی ست بر وجودم.
حتی یک نفر ، یک نفر هم در آن کوچه و برزن همراهش نشد.
آن شب بی قراری اش رو خوب متصور می شوم
که فقط و فقط به یاد مرید و اهل بیتش بوده
که برای آنان عاقبتی دردآور ، در ضمیرش تداعی می شد.
یا آن شبی را متصور می شوم که عده ای از ظلمت آن بهره برده
و دردانه ی خلقت و ولی زمانشان را ترک گفتند.
و یا عصر روزی را که حضرت نگار ، نوای هَل مِن معین سر داد
که حتی یک نفر ، یک نفر هم ...سخت می ترسم ،
که در این عهد هم چنین کنیم. می ترسم ، می ترسم ...
تنهایش گذاریم.مدعیان زمانیم که در هیبتی حق به جانب ،
سروش انتظار سر می دهیم.
بارخدایا ، به ما عزمی ده در این عصر که حجتت از دیده نهان است
و یا در لحظه ی حضورش ، به تبع ظلمت و تاریکی دلمان او را رها مکنیم
و از آن جماعتی نباشیم که بعد شنیدن نوای هَل مِن معین او دریغ کرده و پشتش نماییم.
«الهی آمین»
چه زیباست ...وفا را لحظه ای یافتم که علمدارش ندا داد :
والله ان قطعتموایمینی،انی احامی ابداً عن دینی
اما امروز یه آزویی دارم ...بارخدایا ، چنین روزی رو عنایتی کن باشم
به کربلا و یا در آن سرزمین عرفات که حضور حضرتش مسجل است،
جایی نفس بزنم که اربابم نفس می کشد و جایی عرفه را زمزمه کنم
که اربابم دعای جدش را دلربا می خواند.
«الهی آمین»
ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 06-07-2022 در ساعت 19:25
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
قهرمان عشق در چاه بلا افتاده است
كار مسلم وای دست اشقیا افتاده است.
اشك جاری بر رخش شرح غمی پنهان دهد
گوشة غربت به یاد كربلا افتاده است.
باغ شد مرداب و گلها نیزه و شمشیر شد
قاصد كرب و بلایی از نوا افتاده است.
سر، سر پیمان گذارش روی دار افتاده است
دل سر و كارش به خلقی بی وفا افتاده است.
آه گلچینان كه از هر بام با سنگش زنند
این گل طوباست از شاخه جدا افتاده است.
دست مهمان بستن و با كام عطشان كشتنش
از كجا در كوفه این رسم خطا افتاده است.
نامههای دعوت كوفه بجز نیرنگ نیست
بد مرامی، بد دلی در كوفه جا افتاده است.
كار دلهاشان به نیرنگ و نفاق افتاده است
كار لبهاشان به لعن و ناسزا افتاده است.
چشمهاشان خائن و آئینه ناپاكی است
وای از چشمی كه از شرم و حیا افتاده است.
بگذر از كوفه نبینی تا به روی غنچهها
رد پا از پنجه نا آشنا افتاده است.
ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 06-07-2022 در ساعت 19:35
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
آیا گوشهایتان نمیشنود؟
بیدار شوید، ای خانه های گمراه!
ای کوچه های پیمان شکن! ای پنجره های سنگدل!
ای دهانه ای مسموم! ای چشم های کپک زده!
ای نگاه های غبار گرفته و خواب آلود!
من آمده ام!
مسلم، پسر عقیل!
بیدار شوید، ای دیوارهای کاه گلی جسارت! ای بن بستهای فراموشی!
بیدار شوید، ای کوچه های پابرهنه ی تو در تو!
ای گامهای خسته ی نامردی!
منم، پرچم دار کربلا!
به استقبال مرگ آمده ام؛ به استقبال خنجرهای برّان!
به استقبال وعده ها، وعیدها و به استقبال نامه های دروغین.
پنجره هاتان را باز کنید!
منم، مهمانی که به دعوت شما لبیک گفتم،
همانی که به درخواست شما آمدم. نامه های بلند بالاتان را خوانده ام،
حرفهاتان را مو به مو از بر شدم. با کلمه های مهربانتان
خو گرفته ام و با وعده هاتان صمیمی شدم.
مرا با که اشتباه گرفته اید؟
چرا پنجره هاتان را باز نمیکنید؟ بر شما چه رفته است؟
آیا این شما نبودید که مرا خواندید؟
آیا این شما نبودید که پیک فرستادید؟
آیا رسم کوفیان این است ...؟ شما را چه شده است؟
کجاست مهربانی آن پیکها؟ کجاست؟
من صدای چکاچک شمشیرهاتان را میشنوم.
منم! مسلم بن عقیل.
ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 06-07-2022 در ساعت 19:27
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
مرحبا مسلم که هست از رفعت آن گردون جناب
خسرو لب تشنگان را ابن عم و نایب مناب
گر چه در ملک شهادت نیست شاهى جز حسین
لیک شد حصن شهادت را ز مسلم فتح باب
سعى مسلم داد بر اسلام رونق تا به حشر
بر روان او سلام مسلمین از شیخ و شاب
صورت او چون حسین و سیرت او چون حسن
در مروت مصطفى و در فتوت بوتراب
روز هیجا چون کشیدى تیغ بران از غلاف
گفتى از ابر سیه گشتى درخشان آفتاب
کوفیان کردند از وى دورى و نبود عجب
روبهان را باشد اندر دل ز شیران اضطراب
میهمان خویش را کشتند بى جرم و گناه
باد بر آن میزبانان لعنت حق بى حساب
داشت جاى آن که از بهر پسر عمش حسین
با زبان حال بنویسد که اى عالى جناب
سوى این بى آبرو مردم میا ترسم ز کین
بر تو و بر اهل بیت مضطرت بندند آب
زین سفر بگذر که ترسم اکبرت گردد شهید
وز غم گیسوى او لیلا شود بى صبر و تاب
زین سفر بگذر که ترسم دست و پاى قاسمت
گاه دامادى شود در کربلا از خون خضاب
زین سفر بگذر که ترسم حنجر اصغر شود
پر ز خون از تیر اعدا چون دل زار رباب
زین سفر بگذر که مى ترسم شوند از کین اسیر
آل پیغمبر به دست فرقه دور از ثواب
زین سفر بگذر که ترسم عابدینت را برند
با غل و زنجیر نالان جانب شام خراب
زین سفر بگذر که مى ترسم یزید دون زند
چوب خیزران بر لب لعل تو در بزم شراب
از جفاى کوفى و شامى مگو دیگر صغیر
ز آتش نظم تو جان خلق عالم شد کباب
“مصیبت نامه، صغیر اصفهانى”
ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 06-07-2022 در ساعت 19:29
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
تنها آمده بود! شهر لبریز بود،
از هر چه نامرد، هر چه پیمان شکنی.
دستهای بییاور او، دستهای سبز بود
که ریشه در بازوان آسمان داشت
و آسمان آن روز چه قدر اندوهگین بود!
توفانی بر گرده کوفه ریخته بود.
کوفه امّا، مثل سنگ...
کوفه امّا، مثل خاک... .
نیا خورشید! اینجا شب زدهها و خفاشها منتظرند؛
اینجا شب پرهها کورند و تو را نمیبینند!
نیا عشق! اینجا، دیری است صدای گام علی را
از ذهن بی مقدار خودش تارانده!
با بوی فاطمه غریب است،
با هر چه که گفتند و میگویند؛
نیا! مسلم میداند که اینها چه قومی هستند!
مسلم میبیند که اینها از نمازی تا نمازی دیگر
بر پیمان خود استوار نمیمانند.
کاش مسلم را دیده بودی آن وقت که
بر کنگره قصر شب رجز عشق سر میداد!
آفتاب، نیا! شب با مسلم نمیدانی چه کرد؟
هیچ نمانده است از آن همه حرف و دعوت،
از آن همه تندیسهای ریا. اینجا
فقط حکومت شب است... نیا خورشید!
ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 06-07-2022 در ساعت 19:29
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
«صدای مرا از کوفه میشنوید»
اینک که با تو سخن میگویم، بر فراز دارالاماره کوفه، به
استقبال مرگ میروم. ای کاش بادها صدایم را به آستان مقدست برسانند
تا حکایت تنهایی و آوارگیِ فرستادهات را برایت واگویه کنند!
این صدای تنهایی سفیر توست که بر بامهای جهان میوزد.
منم؛ مسلم، پسر عقیل، ابن عم تو. من کوفه را چنین دیدم:
شهری هزار چهره، فرو رفته در هوایی مسموم، گرفتار
خدعه و نیرنگ. کوفه هنوز هم همان کوفه است که روزگار
تنهاییِ علی را نفهمید.
این قوم، به بیوفایی شهره اند و در دروغ و ریا استاد.
نخست، برای ورودت کل میکشند و گل نثارت میکنند.
در هجوم بیعت، دستها احاطه ات میکنند و با وعده هایی دروغین،
پیمان میبندند و آنگاه، در خم کوچهها، چون شبحی محو میشوند.
نامههایشان، سطر به سطر و کلمه به کلمه، دروغ و ریایی بیش نیست.
عطش باغهای خرم کوفه، سرخی خون تو را میطلبد.
میوه های اینجا طعم خون میدهد.
چشمهای شب پرست این قوم، به تاریکی عادت کرده است.
آنها را چه به روشنایی نور خدا؟!
آن چنان در ظلماتِ نادانیِ خویش محوند
که هیچ نوری را چشم دیدنشان نیست.
صدای مرا از دارالاماره کوفه میشنوی!
مرا که فرستاده آفتابم، در کوچه های کوفه، تنهایی ام را حصار کشیدند
و دستانی که هنوز بوی بیعت میدادند، برای کشتنم از هم سبقت میگیرند.
کوفه، مادر خیانت و توطئه است.
اینجا مردانگی خریدار ندارد، گوشه ای کوفی جماعت
صدای فرستاده ا ت را نشنیده گرفتند.
نفاق، آشنای همیشه این قوم است، خودت ماجرای تنهایی ام را میدانی.
تا دیروز، دوازده هزار تن، فرستاده ات را چون نگینی در بر داشتند
و امروز، مرگم را از فراز دارالاماره، کل میکشند.
میترسم از نیرنگ این قوم که روز و شب برایشان یکسان است.
به کوفه اعتمادی نیست؛ هر لحظه ممکن است از پس کوچهای،
از سایه دیواری، شبحی بیرون خزد و در تاریکیِ شب، برق تیغی،
پشتت را نشانه رود؛ این قوم، در غریب کُشی خبرهاند.
رهایشان کن! بگذار آنقدر در باتلاق بیخیالیهایشان دست
و پا بزنند تا بمیرند!
این قوم، سزاوار حیات طیبه نیستند.
نفسهایشان هوا را مسموم میکند.
سایه رحمت و کرامت پسر فاطمه علیهاالسلام کجا
و این مردم همیشه ناسپاس کجا؟!
بگذار گوشهایشان از صدای سکّه های اموی، کر شود!
بگذار چوب ظلم ابنزیادها، سایه بیاندازد بر روزها و شبهایشان!
تو به کوفه نیا، حسین جان!
اینجا همه نقاب میزنند؛
دوست و دشمن را نمیتوان از هم شناخت.
کاش صدایم به آستانت برسد!
کوفه مادر خیانتهاست.
هنوز در دامن این خاک «ابن ملجم»ها میبالند.
صدای مرا از دارالاماره کوفه میشنوی؛
به کوفه نیا، حسین جان!
ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 06-07-2022 در ساعت 19:32
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
«ارتفاع شهادت»
کوچه بود و ازدحام سکوت؛
کوچه بود و مسافری غمگین؛
با نگاهی از ستاره ها لبریز، تکیه داده به دیوار تنهایی.
مرد، خسته از نبردی سخت، با تمام غربتش اندیشید:
وایِ من! اگر با او نیز چنین کنند، چه خواهد شد؟!
دیروز، همه با او بودند و امروز، حتی کوچه های خالی او را همراهی نمیکردند.
جدایی گمان کرده بودم و لیکن نه چندان، که یک سو نهی آشنایی
رسالت عشق بر دوش او سنگینی میکرد و بار امانت، تمام نگاهش
را به آسمان دوخته بود.
کاروان در مسیر بهار گام برمیداشت و عطر گلهای سرخ، تا
ابدیت جاری میشد. گویی آفتاب، تواضع کنان، در سایه سار کاروان حرکت
میکند و ستارگان به دنبال رصدِ تبسّمی از نگاه کودکان هستند.
عشق، منزل به منزل میگشت و سالکان گم کرده را راهنمایی میکرد.
حادثه ای در راه بود؛ این را تمامِ پرندگان، درختان، کوه، دشت و
دریا، میدانستند و اضطرابی شگرف آنها را فراگرفته بود.
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو کار جهان و خلق جهان جمله درهم است
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب کآشوب در تمامیِ ذرات عالم است
... و این مسلم بن عقیل علیهالسلام بود که درس شهادتِ
عاشورایی را زودتر از دیگران فرا گرفته بود؛
شهادت در اوج غربت و عشق، شهادت در نهایت ایمان، در
کارزاری که گویی تنها یک مسلمان در مقابل کفر میجنگد.
انبوهِ شمشیرها به غربت و تنهایی اش هجوم آوردند و او مثل
آفتاب، صفوف تیره ی آنها را در هم ریخت.
آه، ای کوفه! آه از مرامت که همیشه همسنگ با خیانت است،
هیچ به یاد داری با حیدر کرّار علیهالسلام چه کردی؟!
فرومایگی هایت را عجب نیست؛
وقتی دست به سفره ی رنگین یزید فرو برده باشی.
«ابن مرجانه هایت فراوان مباد»!
که همیشه عرصه بر مردان تنگ کرده ای.
آن روز، آفتاب بود و ارتفاع شهادت؛
شهادتی که قامت حضرت مسلم علیهالسلام را به «سدرة المنتهی» پیوند میزد.
کاش میشد، باز، دستی از گلوها میگشایید
حجم حجم بغضها را، در فضای این تراکم
غربت اندوهتان، در چشم هستی، دیدنی نیست
کوفه را، تا پیش رویم میکنم امشب تجسّم
سیدعلی اصغر موسوی
ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 06-07-2022 در ساعت 19:34
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
هنوز تنم از بوى سيب سرشار است.
هنوز زمزمه روشن تو در جانم طنين دارد.
لحظه وداع، چنان اشك بر افق ديدگانم شتافت كه سيماى مهربانت
در پرده خيس چشمانم شناور ماند. وعده دادى
كه سرانجام كارم، رستگارى همراه با شهادت است
و آرزو كردى كه من و تو به درجه شهيدان نائل شويم.
آن لحظه دانستم كه ديگر روى گشاده و صورت دوستداشتنى
تو را نخواهم ديد و وعده ديدارمان به بهشت خدا موكول شده است.
اما مولاى من!
اكنون بر بالاى دارالاماره كوفه، تمام
دل نگرانى مسلم براى توست؛
براى تو كه نكند همراه خانواده و اهلت
به دعوت اين نامردمان، به سمت بىوفايى كوفه حركت كرده باشى!
شهادت سفیر با وفای حضرت امام حسین علیه السلام
اولین شهید قیام امام حسین (ع) حضرت مسلم بن عقیل
را برای شیعیان تسلیت عرض میکنم
ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 06-07-2022 در ساعت 19:33
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)