ﮔﻮﻳﻢ:
ﻃﺐ داﻧﺸﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ وﺳﻴﻠﻪ آن ﻣﻲ ﺗﻮان ﺑﺮ ﻛﻴﻔﻴﺎت ﺗﻦ آدﻣﻲ آﮔﺎﻫﻲ ﻳﺎﻓﺖ و ﻫﺪف آن ﺣﻔﻆ ﺗﻨﺪرﺳﺘﻲ در ﻣﻮﻗﻊ ﺳﻼﻣﺖ و ﺑﺎز ﮔﺮداﻧﺪن آن ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎم ﺑﻴﻤﺎري اﺳﺖ . ﺷﺎﻳﺪ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻛﻪ ﮔﻮﻳﻨﺪ، ﻃﺐ داراي دو ﺟﻨﺒﻪ ﻧﻈﺮي و ﻋﻤﻠﻲ اﺳﺖ و ﻣﻦ ﺑﺎ اﻃﻼق ﻛﻠﻤﻪ داﻧﺶ ﺑﺮ آن، ﻃﺐ را ﻓﻘﻂ ﺑﺎ ﻣﻔﻬﻮم ﻧﻈﺮي ﻣﻌﺮﻓﻲ ﻛﺮده ام . در ﭘﺎﺳﺦ آن ﮔﻮﻳﻴﻢ:
در ﻫﻤﻪ ﺣﺮﻓﻪ ﻫﺎ ﻫﺮ دو ﺟﻨﺒﻪ ﻧﻈﺮي و ﻋﻤﻠﻲ وﺟﻮد دارد، در ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻧﻴﺰ ﺟﻨﺒﻪ ﻫﺎي ﻧﻈﺮي و ﻋﻤﻠﻲ ﻫﺴﺖ و ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﻣﻨﻮال در ﻃﺐ ﻧﻴﺰ ﺷﻘﻮق ﻧﻈﺮي و ﻋﻤﻠﻲ وﺟﻮد دارد . ﻟﻴﻜﻦ ﻏﺮض از اﺻﻄﻼح ﻧﻈﺮي و ﻋﻤﻠﻲ ﻣﻔﻬﻮم ﺧﺎﺻﻲ اﺳﺖ و ﻣﻦ ﻣﻠ ﺰم ﻧﻴﺴﺘﻢ ﻛﻪ در اﻳﻨﺠﺎ ﺟﺰ در زﻣﻴﻨﻪ ﻃﺐ، ﻣﻨﻈﻮر واﻗﻌﻲ ﻧﻈﺮي و ﻋﻤﻠﻲ را ﺑﻴﺎن ﻛﻨﻢ . اﮔﺮ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﻲ ﺷﻮد ﻛﻪ در ﻃﺐ ﻫﻢ ﻧﻈﺮي و ﻫﻢ ﻋﻤﻠﻲ وﺟﻮد دارد ﻧﺒﺎﻳﺪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺑﺴﻴﺎري از ﭘﮋوﻫﺸﮕﺮان، ﭘﻨﺪاﺷﺖ ﻛﻪ ﻣﻨﻈﻮر از آن ﺗﺼﻮر ﻳﻚ ﺑﺨﺶ آﻣﻮزش و ﺑﺨﺶ دﻳﮕﺮي ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻛﺎرﺑﺮد ﻋﻤﻠﻲ اﺳﺖ، اﻣﺎ ﻻزم اﺳﺖ ﺑﺪاﻧ ﻲ ﻛﻪ ﻣﻨﻈﻮر، ﻣﻔﻬﻮم دﻳﮕﺮي اﺳﺖ ﺑﺠﺰ آن، زﻳﺮا ﻛﻪ ﻃﺐ ﻧﻈﺮي و ﻃﺐ ﻋﻤﻠﻲ ﻫﺮ دو ﻋﻠﻢ اﺳﺖ، ﻳﻜﻲ از آن داﻧﺶ اﺻﻮل ﻃﺐ اﺳﺖ و آن دﮔﺮ ﻋﻠﻢ ﺑﺮ ﺷﻴﻮه ﺑﻜﺎر ﮔﺮﻓﺘﻦ آن، ﻳﻌﻨﻲ ﻋﻠﻤﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺮاي دو ﺟﻨﺒﻪ آن دو ﻟﻔﻆ ﺑﻜﺎر رﻓﺘﻪ اﺳﺖ.
ﻣﻘﺼﻮد ﻣﻦ از ﻃﺐ ﻧﻈﺮي اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ از راه ﻓﺮاﮔﻴﺮي، ﺑﻪ اﺻﻮل آن ﭘﻲ ﺑﺒﺮﻳﻢ ﺑﺪون اﻳﻦ ﻛﻪ اﺳﻠﻮب و روش ﻛﺎرﺑﺮد آن را ﺑﻴﺎن ﻛﻨﻴﻢ .
ﻣﺜﻼ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻴﻢ :
ﺗﺐ ﺑﺮ ﺳﻪ ﻧﻮع اﺳﺖ و ﻣﺰاج ﺑﺮ ﻧﻪ ﻗﺴﻢ، و اﻳﻦ اﺻﻮل اﺳﺖ . ﻣﻨﻈﻮر ﻣﻦ از ﺑﻪ ﻛﺎر ﺑﺮدن ﻟﻔﻆ ﻋﻤﻠﻲ در ﻋﻠﻢ ﻃﺐ ﭘﻲ ﺑﺮدن ﺑﻪ اﺳﻠﻮب ﻛﺎرﺑﺮد اﻳﻦ ﻋﻠﻢ اﺳﺖ : ﺑﻪ ﺿﺮورت ﻣﺜﺎل ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻴﻢ :
ﺑﺮاي درﻣﺎن ورم ﻫﺎي ﮔﺮم ﻧﺨﺴﺖ ﺑﺎﻳ ﺪ ﻣﺎده ﺑﺎزدارﻧﺪه (ﺑﺎزدارﻧﺪه از ﭘﻴﺸﺮﻓﺖ ﺑﻴﻤﺎري )، ﺧﻨﻚ ﻛﻨﻨﺪه و ﺑﺮوز دﻫﻨﺪه (ﻛﺸﺎف) را ﺑﻜﺎر ﺑﺮد و ﺑﻌﺪ ﺑﻪ داروي ﺑﺎزدارﻧﺪه داروﻫﺎي ﻧﺮم ﻛﻨﻨﺪه اﺿﺎﻓﻪ ﻛﺮد . ﭘﺲ از آﻧﻜﻪ ورم ﺑﻪ ﻛﻠّﻲ ﻓﺮو ﻧﺸﺴﺖ ﺑﺎﻳﺪ داروﻫﺎي ﻣﺤﻠﻮل (ﻣﺤﻠﻮل ﻫﺎي ﺷﺴﺘﺸﻮ ) اﺳﺘﻌﻤﺎل ﻛﺮد، ﻣﮕﺮ در ورم ﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﺮ اﺛﺮ ﻣﻮاد دﻓﻌﻲ و ﺗﺮﺷﺤﻲ اﻧﺪام ﻫﺎي اﺻﻠﻲ (زﻧﺪه) اﻳﺠﺎد ﺷﺪه ﺑﺎﺷﻨﺪ . اﻳﻦ ﺗﻌﻠﻴﻢ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﻲ آﻣﻮزد ﻛﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﻋﻤﻞ ﻛﺮد . ﭘﺲ اﮔﺮ اﻳﻦ دو ﻗﺴﻢ را ﻳﺎد ﮔﺮﻓﺘﻲ، ﺻﺎﺣﺐ دو ﻋﻠﻢ ﻧﻈﺮي و ﻋﻤﻠﻲ ﻫﺴﺘﻲ، ﺣﺘﻲ اﮔﺮ در اﻳﻦ زﻣﻴﻨﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﻛﺎري ﻧﻜﺮده ﺑﺎﺷﻲ. اﻳﻦ ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻪ اﻧﺪ ﺗﻦ آدﻣﻲ را ﺳﻪ ﺣﺎﻟﺖ اﺳﺖ و آن ﺗﻨﺪرﺳﺘﻲ و ﺑﻴﻤﺎري و ﺣﺎﻟﺘﻲ ﻛﻪ ﻧﻪ ﺗﻨﺪرﺳﺘﻲ و ﻧﻪ ﺑﻴﻤﺎرياﺳﺖ، ﮔﻔﺘﺎري ﺑﺲ ﻧﺎروا اﺳﺖ، در ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻣﻦ ﻓﻘﻂ از دو ﺣﺎﻟﺖ ﺗﻨﺪرﺳﺘﻲ و ﺑﻴﻤﺎري ﺑﺤﺚ ﻛﺮده ام . اﮔﺮ ﺻﺎﺣﺐ آن ﮔﻔﺘﺎر اﻧﺪﻛﻲ ﺗﺄﻣﻞ ﻛﻨﺪ، درﻣﻲ ﻳﺎﺑﺪ ﻛﻪ ذﻛﺮ ﺳﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﻻزم ﻧﻴﺴﺖ و ﻣﻲ ﻓﻬﻤﺪ ﻛﻪ از ﮔﻔﺘﺎر ﻣﺎ زﻳﺎ ﻧﻲ ﺣﺎﺻﻞ ﻧﺨﻮاﻫﺪ ﺑﻮد، ﭼﻪ اﮔﺮ ﻓﺮض ﺑﺮ ﻗﺒﻮل ﺳﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ و ﻣﺎ ﻓﻘﻂ دو ﺣﺎﻟﺖ ﺑﺮاي ﺑﺪن ﻣﻲ داﻧﻴﻢ ﻛﻪ ﻳﻜﻲ ﺗﻨﺪرﺳﺘﻲ و دﻳﮕﺮي از دﺳﺖ دادن ﺗﻨﺪرﺳﺘﻲ اﺳﺖ، از دﺳﺖ دادن ﺗﻨﺪرﺳﺘﻲ ﺑﻪ ﻫﻤﺎن ﻣﻔﻬﻮم ﺣﺎﻟﺖ ﺳﻮم اﺳﺖ ﻛﻪ آن را ﻏﻴﺮ از ﺑﻬﺒﻮدي ﺷﻤﺮده اﻧﺪ، زﻳﺮا ﺳﻼﻣﺖ ﺳﺮﺷﺖ و ﻳﺎ ﺣﺎﻟﺘﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ د ر آن اﻋﻤﺎل ﺑﺪن ﺑﻪ درﺳﺘﻲ ﺳﺮﻣﻲ زﻧﺪ و ﻧﻘﻄﻪ ﻣﻘﺎﺑﻞ آن ﻓﻘﻂ دور ﺷﺪن از ﺳﻼﻣﺖ اﺳﺖ و ﺑﺲ . ﭼﻨﻴﻦ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺑﻪ ﻣﻴﻞ ﺧﻮد ﺷﺮو ﻃﻲ را ﺑﻪ ﻣﻴﺎن ﻣﻲ آورﻧﺪ ﻛﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﺪان ﻧﻴﺎزي ﻧﻴﺴﺖ. ﮔﺬﺷﺘﻪ از اﻳﻦ، ﺑﺤﺚ و ﻣﺠﺎدﻟﻪ در اﻳﻦ زﻣﻴﻨﻪ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﻧﻴﺴﺖ، ﭼﻪ ﭘﺰﺷﻚ ﻫﺮﮔﺰ در اﻳﻦ اﻣﺮ ﺑﻪ ﺟﺪال ﻧﻤﻲ ﭘﺮدازد. اﻳﻦ ﺟﺪال و ﺑﺤﺚ ﭼﻪ از ﺟﺎﻧﺐ ﭘﺰﺷﻚ و ﭼﻪ از ﺟﺎﻧﺐ آن ﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﺎ ﭘﺰﺷﻚ درﮔﻴﺮ ﻣﻲ ﺷﻮﻧﺪ ﻓﺎﻳﺪه اي ﺑﺮاي ﻋﻠﻢ ﻃﺐ ﻧﺪارد . از ﻃﺮﻳﻖ ﺑﺤﺚ و ﺟﺪل ﺑﻪ ﻧﺘﻴﺠﻪ راﺳﺘﻴﻦ رﺳﻴﺪن ﺑﺮازﻧﺪه ﺣﺮﻓﻪ ﻫﺎي ﻏﻴﺮﭘﺰﺷﻜﻲ، ﭼﻮن اﺻﻮل ﻋﻠﻢ ﻣﻨﻄﻖ اﺳﺖ و ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ ﭼﻨﺎن ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺑﻪ ﭼﻨﻴﻦ رﺷﺘﻪ اي روي آورﻧﺪ.
ﻗﺎﻧﻮن در ﻃﺐ اﺑﻦ ﺳﻴﻨﺎ