حسين جان !
جوشش خون حسين(ع) در نينوا
شيعيانت را به خروش مي آورد.
مرگ سرخ تو آينده سياه بشريّت را،
عاشقانت را، شيعيانت را سفيد کرد.
تو زاده عشقي، و خوب هم هنر خوب زيستن را
و خوب مردن را به عاشقانت آموختي.
رستگاري دو عالم را در عشق به تو يافتيم
و اين عشق ما را از تن دادن به هر ذلتي دور مي دارد.
حداقلش همين است که محرمت،
عاشورايت و پرچم هاي سياه و سرخ که مي آيد،
وداع مي کنيم با هر چه پليدي است که ما را گرفتار خود کرده است.
محرم فرصتي است از عشق او سيراب شويم،
رذالتها را کناري بگذاريم، چند صباحي آدميت را
تجربه کنيم که تو خواهان آن بودي.
و تو هر سال که محرم مي شود،
زنده مي شوي تا همان فرياد را سر دهي
که آيا کسي هست مرا ياري کند؟
و آنگاه که ظهر عاشورا مي رسد
نظاره مي کني که لبيک گويان کم شده اند يا زياد؟!
و باز شهيد مي شوي تا دل خون تو،
دل هاي جا مانده از قافله را بسوزاند...
شيعه حسين(ع) بودن را اگر ميخواهيم،
بايد آنگونه زندگي کردن و اين گونه مرگ را برگزينيم.
به اين آگاهي که رسيديم همه روزها عاشوراست
و همه زمين ها کربلاست.