صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 49

موضوع: زینب عقیله بنی هاشم

  1. Top | #21

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض


    در شب عاشورا

    شيخ مفيدرحمه الله مي‏نويسد: حضرت علي‏بن الحسين عليه السلام در روايتي چنين فرمود است: در شب عاشورا در خيمه‏ام نشسته بودم و عمه‏ام زينب از من پرستاري مي‏کرد، در آن‏هنگام پدرم به خيمه خود رفت و جوين غلام آزاد شده ابي‏ذر غفاري نزد او نشسته بود و شمشير آن‏حضرت را اصلاح مي‏کرد، پدرم شروع به‏خواندن اشعار زير کرد که حاکي از بي‏وفايي دنياست: يا دَهْرُ! اُفٍّ لَکَ مِنْ خَليلِ‏ کَمْ لَکَ بِالاِشْراقِ وَ الاَصيلِ‏ مِنْ صاحِبٍ اَوْ طالِبٍ قَتيلِ‏ وَ الدَّهْرُ لا يَقْنَعُ بِالبَديلِ‏ وَ اِنَّما الاَمْرُ اِلَي الجَليلِ‏ وَ کُلُّ حَيٍّ سالِکٌ سَبيلِ‏ و اين اشعار را دو يا سه بار تکرار کرد و من از خواندن اين اشعار مقصود او را دانستم ، بغض گلويم را گرفت اما خودداري کردم و به هر ترتيبي بود خاموش شدم و دانستم زمان بلا فرارسيده است. ولي عمّه‏ام زينب چون دل نازکتر از من بود با شنيدن اين اشعار ، بي‏تاب شد و نتوانست خودداري کند، و لذا بي‏تابانه از جا برخاست و به‏نزد امامعليه السلام‏ دويد و گفت: واثَکْلاهُ لَيْتَ المَوْتُ اَعْدَمَنِي الحَياةَ، اَليَوْمَ ماتَتْ اُمّي فاطِمَة وَ اَبي عَلِيّ وَ اَخِي الحَسَن، يا خَليفَةَ الماضي وَ ثُمالَ الباقي ! [ آه از اين مصيبت! اي کاش مرگ من رسيده بود! امروز چنان است که مادرم فاطمه و پدرم علي و برادرم حسن از دنيا رفته‏اند اي بازمانده گذشتگان، و اي دادرس بازماندگان!] امامعليه السلام که چنان ديد نظري به خواهر افکند و بدو فرمود: يا اُخَيَّة لايُذْهِبَنَّ حِلْمَکِ الشَيْطانُ ! [ خواهر جان! مواظب باش شيطان حلم و شکيباييت را نربايد!] اين جمله را گفت و به‏دنبال آن، اشک ، چشمان امامعليه السلام را گرفت و سپس فرمود: لَوْ تُرِکَ القَطاليلاً لَنام ! [ اگر مرغ قط را به حال خود وا مي‏گذاشتند آسوده مي‏خوابيد!] زينب با شنيدن اين جمله تأثر و اندوهش بيشتر شد و گفت: يا وَيْلَتاه اَفَتَغْتَصِبْ نَفْسَکَ اِغْتِصاباً فَذاکَ اَقْرَح لِقَلْبي وَ اَشَدُّ عَلي‏ نَفْسي‏ ! [ اي واي بر من! آيا دل به‏مرگ نهاده‏اي؟ اين بيشتر دل‏ مرا ريش مي‏کند و بر من سخت‏تر و ناگوارتر است!] و به‏دنبال آن دست برد و گريبان خود را چاک زد و بي‏حال بر زمين افتاد! امامعليه السلام که چنان ديد برخاست و آب به‏صورت خواهر پاشيد و با کلمات زير او را دلداري و آرامش داد: يا اُخْتاه اِتّقِي اللَّه وَ تَعَزَّي بِعَزاءِ اللَّهِ، وَ اعْلَمي اَنَّ اَهْلَ الاَرْضِ يَمُوتُونَ وَ اَهْلَ السَّماءِ لايَبْقُونَ، وَ اَنَّ کُلَّ شَي‏ءٍ هالِکٌ اِلاَّ وَجْهَ اللَّهِ الَذي خَلَقَ الخَلْقَ بِقُدْرَتِهِ، وَ يَبْعَثُ الخَلْقَ وَ يُعيدُهُمْ وَ هُوَ فَرْدٌ وَحْدَه!. جَدّي خَيْرٌ مِنّي وَ اَبي خَيْرٌ مِنّي وَ اُمِيّ خَيْرٌ مِنّي وَ اَخي خَيْرٌ مِنّي، وَلي وَ لِکُلِّ مُسْلِمٍ بِرَسُولِ اللَّهصلي الله عليه وآله اُسْوَة . [ خواهر جان! پرهيزکاري و شکيبايي پيشه کن ، بردبارباش و بدان که اهل زمين مي‏ميرند و اهل آسمان نخواهند ماند و همه چيز هلاک مي‏شود جز خداوندي که آفريدگان را به‏قدرت خود آفريد و مردم را برانگيخت، و او يگانه بي‏همتاست. [خواهر جان] جدّ من [رسول خدا] از من بهتر بود و مادرم از من بهتر بود و پدرم از من بهتر بود و برادرم به از من بود [که همه از اين‏جهان رفتند] و من و هر مسلماني بايد به‏رسول خدا تأسّي کنيم.] حسين عليه السلام با اين سخنان زينب را آرام کرد و به دنبال آن ، زينب را سوگند داد که خواهرم! نبايد در کشته شدن من گريبان چاک زني و روي خود را بخراشي و در اين باره سفارشي در اين‏باره به زينب کرد که شاعر پارسي زبان مرحوم عمّان ساماني آن را اين‏گونه به‏نظم درآورده است:

    جان خواهر! در غمم زاري مکن‏
    با صدا بهرم عزاداري مکن‏
    هرچه باشد تو علي را دختري‏
    عصمت‏اللهي و زهرا پروري‏
    معجر از سرپرده ، ازرخ وامکن‏
    آفتاب و ماه را رسوا مکن‏
    خانه‏سوزان را تو صاحبخانه‏باش‏
    با زنان در همرهي ، مردانه‏باش‏
    باتو هستم جان خواهر همسفر
    توبه‏پا اين راه پويي من به سر

    امامعليه السلام مانند اين‏که با اين سخنان ضمن سفارش خواهر به صبر و سکون و بردباري ونوعي تصرّف تکويني در دل زينب ، او را براي روبه‏رو شدن با مصايب دشوار بعدي آماده کرد، زيرا وضع دختر فاطمه عليها السلام از آن ساعت به بعد تغيير کرد و ديگر از آن گونه بي‏تابي‏ها از او ديده نشد.

    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #22

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض


    در روز عاشورا

    شاهد گفتار بالا رفتار دختر شجاع عليعليه السلام در روز عاشوراست، زيرا همان زينب که با شنيدن چند شعر که حکايت از مرگ برادر مي‏کرد آن‏گونه بيتاب مي‏شود در فرداي همان مي‏کوشد برادر بزرگوارش را در برابر کشته جوان عزيزش دلداري دهد و فکر او را به‏خود متوجه سازد همان بانوي محترمي که آن شب از خبر شهادت و کشته‏شدن برادر بيهوش مي‏شود ، روزهاي بعد از آن ، در چند مورد با متانت و شکيبايي خود سبب شد تا جان برادرزاده‏اش حضرت علي‏بن الحسين عليه السلام امام وقت را از مرگ حفظ کند. و در متون تاريخي مربوط به ماجراي غم‏انگيز روز عاشورا چند جا نام زينب عليها السلام مذکور است يکي در هنگام به زمين افتادن علي اکبر حسين عليه السلام که پدر را به‏بالين خود طلبيد ، نقل شده است که زينب خود را به‏ميدان رسانيد و روي کشته علي‏اکبر انداخت و صدا را به يا اُخَيّاهُ، وَ يَا ابْنَ اُخَيَّاهُ، وَ وامُهْجَةَ قَلْباه و امثال اين جملات بلند کرد. همان طور که اشاره‏شد به گفته برخي از اهل دانش ، اين‏کار زينب ، به خاطر جلب توجه برادرش حسين عليه السلام به‏خود و کاستن از شدت اندوهي بود که با ديدن پيکر آغشته به خون و قطعه‏قطعه علي‏اکبر به آن‏حضرت دست داده بود. در موقعيتهاي ديگر روز عاشوراء هم نام بانوي بزرگوار ما ذکر شده است. او همه جا به‏عنوان کمک کاري از جان گذشته و حامي و ياوري سربرکف نهاده از هدف مقدس برادرش حمايت مي کرد و چهره مجاهد فداکاري را داشت که يکسره مصيبتهاي سهمگين بر خودرا به ديار فراموشي مي‏سپرد و داغ آن همه کشتگان و عزيزان و نوجوانان سرواندام و زيباي خود را از ياد مي‏برد و خود را براي انجام فرمان امامعليه السلام و مأموريتهاي خطرناکي که به‏نام او صادر مي‏شد مهيا مي‏کرد. يک‏جا مي‏بينيم عبداللَّه فرزند کوچک امام حسنعليه السلام که با ديدن عموي عزيزش که روي خاک افتاده و ددمنشان کوفه‏ و شام اطراف بدن مطهرش را گرفته‏اند و هرکدام مي‏خواهند خون پاک آن حضرت را بريزند، از خيمه بيرون مي‏دود تا خود را به عمو برساند شايد بتواند آن پليدان را از پيرامون بدن آن حضرت پراکنده کند، در اينجا امامعليه السلام خواهر را مخاطب مي‏ساز دو صدا مي‏زند: يا اُخْتاهُ اِحْبِسيهِ ! [ خواهر جان! اين کودک را نگهدار.] زينب فوراً مي‏دود و عبداللَّه را مي‏گيرد، اما آن کودک معصوم دست خود را از دست عمه مي‏کشد و بالاخره خود را به عمو مي‏رساند و روي بدن نازنين آن حضرت به دست آن سنگدلان شربت شهادت مي‏نوشد. در جاي ديگر مشاهده مي‏کنيم، در آخرين لحظات که امامعليه السلام براي وداع و خداحافظي به‏نزد زنها مي‏آيد باز زينب را مخاطب مي‏سازد و مي‏گويد: ناوِليني وَلَديَ الصَّغيرَ حَتَّي اُوَدِّعَهُ ! [ خواهرم فرزند! کوچکم را بياور تا با او وداع کنم.] چون زينب ، علي‏اصغر را به‏دست آن‏حضرت مي‏دهد حرملة بن کاهل تيري به گلوي نازک آن طفل مي‏زند و آن کودک معصوم را در بغل پدر شهيد مي‏کند و امامعليه السلام بدن خون آلود آن طفل را به زينب مي‏سپارد. هچنين در تاريخ مي‏نويسند: امامعليه السلام هنگامي که به‏نزد بانوان حرم مي‏آيد محرم اسرار خود زينب را مي‏طلبد و از او جامه کهنه‏اي مي‏خواهد تا زير لباسهاي خود بپوشد و به‏ خواهر عزيز خود مي‏گويد: يا اُخْتاهُ اِيتيني بِثَوْبٍ عَتيقٍ لا يَرْغَبُ اَحَدٌ فيهِ مِنَ القَوْمِ اَجْعَلْهُ تَحْتَ ثِيابي لِئَلاَّ اُجَرَّدَ مِنْهُ بَعْدَ قَتلي ! [ خواهرم! جامه کهنه‏اي برايم بياور تا آن را زير لباسهايم بپوشم که احدي از اين مردم در آن طمع نکند شايد پس از کشته شدن بدنم را برهنه نکنند!] زينب نيز چنين جامه‏اي مي‏آورد و به‏دست برادر مي‏دهد و روي همان نشانه صبح روز بعد به سراغ بدن مطهر برادر مي‏رود اما بدن را برهنه مي‏بيند و آن جامه کهنه را هم در تن آن حضرت مشاهده نمي‏کند. خلاصه ، زينب عليها السلام همه‏جا همچون کوهي استوار خود را آماده مي‏کرد تا فرمان مطاع امام زمان خود را انجام دهد و بي‏دريغ در راه اطاعت او فرمانبرداري کند، خدا مي‏داند آن لحظه آخري که برادر را براي رفتن به ميدان شهادت بدرقه مي‏کرد با چه نيروي شگفتي خود را نگه مي‏داشت، و چگونه چنان استقامت و بردباري از خود نشان داد که امامعليه السلام اسراري به او مي‏گويد و وصايايي به او مي‏کند و بهتر است اين ماجراي غم‏انگيز را از زبان شاعر خوش قريحه و دلسوخته پارسي زبان عمّان ساماني بازگو کنيم:

    خواهرش برسينه و برسرزنان‏
    رفت تا گيرد برادر را عنان‏
    سيل اشکش بست بر شه ، راه را
    دود آهش کرد حيران ، شاه را
    شه سراپا گرم شوق و مست ناز
    گوشه چشمي بدانسوکرد باز
    ديد مشکين مويي از جنس زنان‏
    بر فلک دستي و دستي بر عنان‏
    زن مگو ، مرد آفرين روزگار
    زن مگو ، بنت الجلال ، اخت الوقار
    زن مگو ، خاک درش نقش جبين‏
    زن مگو ، دست خدا در آستين‏
    از قفاي شاه رفتي هر زمان‏
    بانگ مهلاً مهلاًش بر آسمان‏
    کي سوار سرگران! کم کن شتاب‏
    جان من! لختي سبکتر زن رکاب‏
    تا ببويم آن شکنج موي تو
    تا ببوسم آن رخ دلجوي تو
    پس زجان برخواهر استقبال کرد
    تا رخش بوسد الف را دال کرد
    شد پياده بر زمين زانو نهاد
    برسر زانو سربانو نهاد
    همچو جان ، خود را در آغوشش کشيد
    اين سخن آهسته در گوشش دميد
    کي عنان گير من آيا زينبي‏
    يا که آه دردمندان درشبي‏
    پيش پاي شوق زنجيري مکن‏
    راه عشق است اين ، عنان‏گيري مکن‏
    در فراقت از تو جانم عذر خواه‏
    رو که رفتم، حق تو را پشت و پناه‏
    رو يتيمان مرا غمخوار باش‏
    در بلا و درشدايد يارباش‏
    رو که هستم من به هرجا همرهت‏
    آگهم از حال قلبِ آگهت‏
    چون شوي بر ناقه عريان سوار
    در به‏در گردي به‏هر شهر و ديار
    نيستم غافل دمي از حال تو
    آيم از سر هرکجا همراه تو
    رو که سوي شام خواهي شد روان‏
    با علي آن قبله گاه عارفان‏

    و شاعر ديگر، محزون رشتي دراين‏باره گفته است:

    خواهرا! ناموس حقّ داوري‏
    بر يتيمانم تو جاي مادري‏
    زينبا! غارت شود چون خيمه‏ها
    جمع کن اطفال حيران مرا
    پيکرم بيني چو اندر خاک و خون‏
    پامنه از نقطه طاقت برون‏
    خواهرا! در ماتمم افغان مکن‏
    موي سراندر غمم افشان مکن‏
    خواهرا! چون برسنان بيني سرم‏
    بردباري کن به حق مادرم‏


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  4. Top | #23

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    در تاريخ آمده است که چون زينب مشاهده کرد امامعليه السلام روي زمين افتاد و لشکر بي‏شرم و مأموران ننگين پسر مرجانه و يزيد اطراف بدن مطهرش را براي به شهادت رساندن آن‏حضرت گرفته‏اند از خيمه بيرون آمد و خطاب به پسر سعد با سرزنش و ملامت و به‏صورتي تحقيرآميز فرمود: يَا ابْنَ‏سَعْد! اَيُقْتَلُ اَبُوعَبْدِاللَّهِ وَ اَنْتَ تَنْظُرُاِلَيهِ ؟ [ اي پسر سعد! آيا ابوعبداللَّه الحسين کشته مي‏شود و تو مي‏نگري؟] يعني چگونه تن به اين ننگ و پستي مي‏دهي که فرزند عزيز فاطمه و پسر پيغمبر خدا را در پيش روي تو بکشند و تو که ادعاي مسلماني مي‏کني و خود را يک انسان مي‏داني و از نظر قرابت و ارتباط با آن‏حضرت نيز هر دو از تيره قريش و هر دو از شهر مکه و اهل حجاز هستيد هيچ‏گونه دفاعي از او نمي‏کني و اين‏گونه بي‏تفاوت هستي؟ ابن سعد که تا به آن ساعت سرمست پيروزي و مغرور امارت و رياست برلشکر پسر زياد بود و جز تملق و چاپلوسي و اظهار ذلت و خواري چيزي نديده بود، و در فکر بود تا غائلة هر چه زودتر پايان پذيرد و او به حکومت ري - که همه اين ننگها را براي رسيدن به آن برخود خريده بود - برسد و پيوسته خوابهاي طلايي رفتن به استان ري و تکيه زدن بر تخت حکومت و فرمانروايي آن خطّه را مي‏ديد، چنان از اين جمله کوتاه که در آن موقع حساس از دهان دختر شجاع اميرالمؤمنين عليه السلام خارج شد يکّه خورد و چنان اين جمله کوتاه چون پتک محکم و آهنين بر مغز او کوبيده شد و افکار طلايي و پايه‏هاي کاخ غرور او را در هم فروريخت که بي‏خود و بي‏اختيار شروع به‏گريه کرد و سيلاب اشک از ديدگانش فرو ريخت و برريشهايش سرازير شد و براي تيره روزي و بدبختي فراواني که براي خود خريده بود زار زار گريستن آغاز کرد ، اما صورت خود را از بانوي قهرمان کربلا برگرداند تا زينب آثار شکست را در چهره‏اش نبيند و احياناً هدف جملات ديگري از سخنان کوبنده و ملامت‏آميز دختر فداکار و باشهامت زهراعليها السلام که نقش تيرهاي کاري را داشت قرار نگيرد! با اين حال دختر علي از پاي ننشست و نگاهي به سمت آن قوم بي‏شرم کرد و صدا زد: اَما فيکُم مُسْلِم [ آيا در ميان شما يک نفر مسلمان نيست؟] باري زينب عليها السلام با همين يکي دو جمله کوتاه چنان تزلزلي در ارکان لشکر دشمن و روحيه آنها افکند که تا پايان عمر ننگينشان اثر گذارد. حتّي برخي از تواريخ نقل کرده‏اند که از همانجا گروهي را به فکر قيام بر ضدّ بني‏اميه و حکومت دست نشانده آنها در کوفه انداخت و خود را از معرکه کنار کشيدند و بعدها به توّابين معروف شدند و به‏دستياري مختار حکومت عبيداللَّه بن زياد را در کوفه‏ سرنگون کردند. حتي مي‏توان گفت مرثيه‏هاي زينب بربالين برادرش ، رو کردن به سوي مدينه و سخن گفتن با جدّ و مادرش ، رفتار و کردارش در عصر روز عاشورا و صبح روز بعد جنبه تبليغي داشته و کاملاً حساب شده و دقيق بوده است و به وسيله همان سخنان و اعمال خود ، زمينه انقلاب برضدّ ستمگران را در ميان مردم فراهم‏کرده و از فرصت که پيش آمده حدّ اکثر استفاده را براي به ثمر رساندن قيام مقدس امامعليه السلام کرده است، چنانکه مادرش فاطمهعليها السلام نيز گاهي از چنين فرصتها و وسايلي استفاده مي‏کرد و انحرافات پيش آمده و ظلمهايي را که به او شده بود به گوش فريب خوردگان مي‏رسانيد.


    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 16-08-2022 در ساعت 14:17
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  5. Top | #24

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    براي نمونه برخي از مرثيه‏ هاي نقل شده در تاريخ را ذکر مي‏کنيم. مرحوم سيدرحمه الله در کتاب لهوف از حميد بن مسلم چنين روايت مي‏کند: عصر عاشورا زنان را از خيمه‏ها بيرون ريختند و آن خيمه‏ها را آتش‏زدند، در اين وقت زنان صيحه مي‏زدند و چون چشمشان به کشتگان افتاد لطمه به‏صورت زدند. راوي مي‏گويد: به خدا سوگند دختر عليعليه السلام را فراموش نمي‏کنم که در مرثيه برادرش حسينعليه السلام با صوتي حزين و دلي غمگين مي‏گفت: وا مُحَمّداه! صَلّي عَلَيْکَ مَليکُ السَّماءِ، هذا حُسَينٌ‏ بالعراءِ، مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ، مُقَطَّعُ الاَعْضاءِ، واثَکْلاهُ وَ بَناتُکَ سَبايا، اِلَي اللَّهِ المُشْتَکي، وَ اِلي‏ مُحَمَّدِ المُصْطَفي‏، وَ اِلي‏ عَلِيّ المُرْتَضي، وَ اِلي‏ فاطِمَةَ البَتُولِ، وَ اِلي‏ حَمْزَةَ سَيّدِالشُهَداءِ. وا مُحَمَّداهُ! وهذا حُسَينٌ بِالعَراءِ تسْفي عَلَيهِ ريحُ الصَّباءِ، قَتيلُ اَوْلادِ البَغايا! واُحزْناه وَ اکُرْباه! عليکَ يا أباعبدِاللَّهِ! اَليَوْم ماتَ جَدّي رَسُولُ‏اللَّهِ، يا اَصْحابَ مُحَمَّداه، هؤُلاءِ ذُرَيّةُ المُصْطَفي يُساقُونَ سَوْقَ السَباي (30)! [اي محمد! درود فرستند بر تو فرشتگان آسمان، اين که به خون آغشته و اعضاي بدنش از هم جدا، و دخترانت اسير شده‏اند حسين است، شکوه ما به درگاه خداست و به پيشگاه محمد مصطفي و علي مرتضي و فاطمه زهرا و حمزه سيدالشهداء. اي محمد! اين حسين است که در اين دشت روي زمين افتاده و بادصبا بر پيکر او گرد و غبار مي‏افشاند، يعني کشته دست اولاد زنا!. اي دريغا! و اي افسوس که امروز (براستي) جدّم رسول خدا کشته شد! اي اصحاب و ياران محمد! آخر اينان فرزندان حضرت مصطفي هستند که همچون اسيران آنان را مي‏برند!]


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  6. Top | #25

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    با دقّت و تأمّل در همين چند جمله کوتاه شکوه آميزبانوي شجاع و قهرمان کربلا در آن صحنه پر از رعب و وحشت و پيش روي سربازان بي فضيلت عمر ابن سعد و سرلشکران مغرور و سرمست، او بخوبي مي‏توان احساس کرد که دختر اميرالمؤمنينعليه السلام با چه شجاعت و شهامتي جنايات آنها را افشا و اعمال وحشيانه آنان را محکوم مي‏کند و چه بذري براي انقلابهاي آينده در دل آنها و ديگراني که آن سخنان به گوششان مي‏رسيد مي‏پاشد و چگونه ضد اسلام بودن حکومت و عمّال جنايتکار او را به گوش لشکرياني که هر گروه آنها از شهر و دياري جداگانه بودند مي‏رساند! تا آنجا که مي‏فرمايد امروز جدم رسول خداصلي الله عليه وآله کشته شد... ! گويا مي‏خواهد بگويد: امروز با کشتن حسين عليه السلام در حقيقت پيغمبر را کشتيد! قرآن و احکام‏وشريعت مقدس‏او راکشتيد!زحمات ورنجهاي چندين ساله او را از بين برديد! و...چرا که حسينعليه السلام در اين قيام و نهضت ، هدفي جز احياي احکام اسلام و شريعت مقدّس جدّش نداشت در حقيقت حسينعليه السلام براي دفاع از حريم اسلام کشته شد. سپس آن حضرت خطاب به اصحاب پيغمبر مي‏فرمايد: اي اصحاب محمد... ! با اينکه معلوم نيست حتي يکي از اصحاب و ياران پيغمبر در کربلا حضور داشته و شاهد آن ماجرا و مخاطب سخنان زينب بوده باشند، اما زينب مي‏داند که اين سخنان او در آنجا يادداشت و ضبط مي‏شود و به گوش مردم مي‏رسد و آنها که در آنجا حضور دارند و هرگروه و دسته‏اي که از شهر و دياري به آنجا آمده‏اند هرکدام اين جملات را به خاطر مي‏سپارند و احياناً به عنوان خبرنگار آنها را يادداشت مي‏کنند و پس از مراجعت به شهرهاي خود بازگو مي‏کنند... و سر انجام در تاريخ ثبت مي‏شود. آري زينب عليها السلام با بصيرت و بينايي کامل خود اينها را مي‏دانست و به جاي آنکه از ديدن اجساد به خون آغشته برادرها و برادرزاده‏ها و جوانان خويش ، شکيبايي و توان خود را از دست بدهد و صدا را به گريه و شيون بلند کند و مانند زنان عاجز از زمين و زمان شکايت کند و از بدبختي خود بنالد و احياناً از شدت ناراحتي سخنان ناروايي بر زبان جاري سازد، از اين فرصت زودگذر در جهت اهداف دين و مکتب و برادر شهيدش استفاده مي‏کند و براي به ثمر رساندن آن نهضت مقدس در آن موقعيت حساس تا حدّ توان از نيرو وامکاناتش از کمال بهره‏برداري را مي‏کند.



    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 17-08-2022 در ساعت 16:47
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  7. Top | #26

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    يک فراز ديگر

    در يکي از مقاتل به نقل از حضرت زينب عليها السلام چنين آمده است: يا مُحَمَّداه! بَناتُکَ سَبايا وَ ذُرِّيَّتُکَ مُقَتَّلة، تُسْفي‏ عَلَيهِم ريحُ الصَّبا، وَ هذا حُسَينٌ مَحْزُوزُ الرَأس مِنَ القَفا، مَسْلُوبُ العِمامَةِ وَ الرِّداء، بَأَبي مَنْ اَضْحي‏ عَسْکَرُه في يَوْمِ الاِثنينِ نَهْباً، بِأَبِي مَنْ فُسْطاطُهُ مُقَطَّع العُري، بَأَبِي مَنْ لا غائِبَ فَيُرتَجي، وَ لاجَريح فَيُداوي، بَأَبي مَنْ نفسي له الفِداءُ، بأبي المهمومُ حَتّي قَضَي، بأبي العَطْشَان حَتّي مَضَي، بأبي من شَيبتُه تَقْطُرُ بِالدِماءِ، بِأَبي مَنْ جَدُّهُ مُحَمَّد اَلمُصْطَفي، بِأَبي مَنْ جَدُّهُ رَسُولُ اِله السَّماءِ، بِأَبي مَنْ هُوَ سِبْطُ نَبِيِّ الهُدي‏، بِأَبيِ مُحَمَّد المُصْطَفي، بِأَبِي خَديجَة الکُبْري، بِأبي عَلِي المُرْتَضي، بِأبِي فاطِمَةَ الزَهْراءِ سَيِّدة النِّساءِ، بِأَبي مَنْ رُدَّتْ لَهُ الشَّمسُ حَتّي‏ صَلَّي(31) . [ يا محمد! (بنگر که) که دختران تو اسير و فرزندانت مقتول و کشته شده‏اند، و باد صبا بر آنان مي‏وزد و اين حسين(تو) است که سرش را از قفا بريدند و عمامه وردايش را ربودند. پدرم به‏فداي آن‏کس که روز دوشنبه(32) سپاهش به تاراج رفت، پدرم به‏فداي آن کس که بندهاي خيمه‏هاي او را گسستند، پدرم به‏فداي کسي که به سفر نرفته است تا اميد به بازگشت او باشد و مجروح و زخمدار نيست تا بتوان او را مداوا کرد! پدرم به فداي آن کس که از محاسن او خون مي‏چکد! پدرم به فداي آن کس که جدش محمد مصطفي است، پدرم به‏فداي آن کس که جدش پيغمبر خداست، پدرم به‏فداي محمد مصطفي و خديجه کبرا و علي مرتضي و فاطمه زهرا بانوي زنان جهانيان، پدرم به‏فداي آن کس که خورشيد براي او بازگشت تا نماز بگذارد!] در اين سخنان نيز دختر با شهامت علي و زهراعليهم السلام سخن خود را در قالب مرثيه و به عنوان گريه‏و زاري برکشته برادر، از اسارت دختران پيغمبرصلي الله عليه وآله و کشته شدن فرزندان آن حضرت شروع مي‏کند، و اين جنايات غيرقابل جبران را که به‏دست همان شنوندگان و تماشاچيان صورت گرفته بود به يادشان مي‏آورد و رسوايي و ننگي که با کشتن فرزند دلبند پيغمبر براي خود خريد بودند به رُخِشان مي‏کشد و ضمناً براي ثبت در تاريخ ، جزئيات اين جنايت عظيم را يادآوري مي‏کند، و حتي تاريخ آن را با ذکر روز ، بيان وکار موّرخان را آسان مي‏کند. او اين مسؤوليّت را نيز خود انجام مي‏دهد و در پايان نيز يکي از فضايل و کرامات بزرگ پدرش عليعليه السلام را نيز که شايد به‏دست فراموشي سپرده شده بود و يا به‏دست بني‏اميه و دشمنان ازبين‏رفته بود در خاطره‏ها زنده و تجديد مي‏کند و اجر و پاداش نقل حديث در فضايل پدرش را نيز که يکي از عبادتهاي بزرگ ، بخصوص در آن محيط و زمان بوده به دست مي‏آورد! و...(33) و خلاصه کاري مي‏کند که راوي حديث مي‏گويد: فَأَبْکَت وَ اللَّهِ کُلَّ عَدُوٍّ وَ صَديق... ! [ به خدا سوگند زينب کاري کرد که هر دشمن و دوستي را به گريه انداخت.] راوي نگفته است که خود زينب هم در هنگام بيان آن سخنان گريه مي‏کرد يا نه! و معلوم نيست آن بانوي پرتحمل و شکيبا درآن فرصت حساس تحت تأثير آتش‏سوزان دل قرار گرفته و اشک و گريه او را بي‏تاب کرده باشد، اما آنچه براي او اهميت داشت همان گريه تماشاچيان و بخصوص دشمناني بود که سخنان او را مي‏شنيدند و اين‏گونه تحت‏ تأثير سخنان او قرار گرفته بودند! زينب مي‏دانست که اين گريه‏ها انقلاب‏هايي را به‏دنبال دارد و همين قطرات اشک دير يا زود به صورت سيل بنيان کني در مي‏آيد و کاخ بيداد يزيد و عمّال ننگينش را ويران خواهد کرد، بلکه همين سخنان به‏صورت حماسه‏هايي در خواهد آمد که با ذکر آنها در مجالس و محافل هميشه و در طول تاريخ مانع ظلم و تجاوز و طغيان و سرکشي ستمگران ديگري همچون يزيد خواهد بود! با دقت و بررسي در اين سخنان و گفتارهاي ديگري که در گوشه و کنار تاريخ از زينب عليها السلام نقل شده است مي‏توان به شخصيت والاي اين بانوي بزرگ پي‏برد و راز آن‏همه عظمت را که سبب شده است تا نويسندگان و مورخان نامي جهان اسلام و ديگران در برابر اين بانو سر تعظيم فروآوردند، درک کرد.


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  8. Top | #27

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    عصر عاشورا

    محدث قميرحمه الله در ضمن وقايع عصر عاشورا از کتاب اخبارالدول قرماني نقل مي‏کند که وقتي آن بي‏شرمان به خيمه‏هاي امامعليه السلام ريختند و غارت خيمه‏ها و سوزاندن آنها را آغاز کردند شمربن ذي‏الجوشن پيش آمد و آهنگ قتل حضرت علي‏بن الحسينعليه السلام را که آن زنان بيمار و مريض بود کرد، در اين هنگام زينب دختر علي بن ابي‏طالبعليه السلام بيرون آمد و گفت: به خدا سوگند نمي‏گذارم او را بکشيد مگر اينکه من هم کشته شوم! شمر که چنان ديد از کشتن آن‏ حضرت صرف‏نظر کرد.(34) اين هم يک فضيلت ديگر از فضايل بانوي شجاع و دلير کربلاعليها السلام است که بدين‏وسيله جان امام زمان خود را حفظ کرد و آن حضرت را از کشته‏شدن به‏دست آن ناپاکان بي‏شرم نجات داد. يکي از شاعران پارسي زبان درباره زينب گويد: آنکه بعد ازشاه مظلومان قيام عام کرد وز قيامش روزگار کفر کيشان شام کرد روز عاشورا به پاس حرمت خون حسين‏ ياري از دين خدا و مظهر علّام کرد عترت آل عبا را کرد محفوظ از خطر سرنگون چتر و لواي مردم بدنام کرد

    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 25-08-2022 در ساعت 16:20
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  9. Top | #28

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    روز يازدهم محرم‏

    بر اساس نظر مورّخان ، پسر سعد عصر عاشورا سر مقدس حضرت اباعبداللَّهعليه السلام و جوانان و ياران شهيدش را از بدن جدا کرد و به وسيله خولي اصبحي و شمر و ديگران در دو نوبت به کوفه فرستاد و خود و جمعي از لشکريانش آن شب را در کربلا ماند و روز ديگر نزديک ظهر پس از دفن کشتگان خود، کودکان و خواهران امامعليه السلام و زنان بازمانده ديگر را برداشت و به سمت کوفه حرکت کرد. کيفيت حرکت دادن آن بانوان محترم و سوارکردن آنان بر شتران بي‏جهاز و محمل‏هاي بي‏روپوش و بي‏فرش و طرز رفتار سنگدلانه و تندخويانه مردمي که همه چيز حتي شرف و انسانيت خود را دربرابر چند سکه پول سياه و يا وعده‏هاي توخالي پسر زياد ازدست داده بودند، با آن کودکان بي‏گناه و معصوم و... قابل توصيف و شرح نيست. نه نويسنده نيروي نوشتن آن را دارد و نه خواننده تاب خواندنش را، بخصوص که آنها را در هنگام رفتن، از کنار کشتگان عزيز خود عبوردادند، ديگر خدا مي‏داند چه روزي بر آنها گذشت و چه حالي داشتند و چه صحنه دلخراشي پديد آمد... که بازهم در تاريخ آمده است که دوست و دشمن به‏حال آنان گريستند. شاعر مي‏گويد: چو بر مقتل رسيدند آن اسيران‏ به‏هم پيوست نيسان و حزيران(35) يکي مويه کنان گشتي به‏فرزند يکي شد موکنان بر سوک دلبند يکي از خون به‏صورت غازه مي‏کرد يکي داغ علي را تازه مي‏کرد به سوک گلرخان سرو قامت‏ به پا گرديد غوغاي قيامت‏ نظرافکند چون دخت پيمبر به‏جان خلد نار دوزخي زد ز نيرنگ سپهر نيل صورت‏ سيه شد روزگار آل عصمت‏ تو را طاقت نباشد از شنيدن‏ شنيدن کي بود مانند ديدن‏ در کتاب کامل‏الزيارت از امام سجادعليه السلام روايت شده است که در حديثي به مردي به‏نام زائده فرمود: در آن‏حال که ما را از کنار کشتگان عبور دادند، من به اجسادي که روي زمين افتاده و کسي آنها را به خاک نسپرده بود چشم دوخته بودم و مشاهده آن منظره سخت بر من ناگوار آمد و سينه‏ام را درهم فشرد و اضطراب و نگرانيم از ديدن آن اجساد شديد شد و چيزي نمانده بود که جان از تنم بيرون برود! عمه‏ام زينب کبرا دختر عليعليه السلام که حال مرا ديد گفت: مالِي اَراکَ تَجُوُد بِنَفْسِکَ يا بَقِيَّةَ جَدّي وَ اَبي وَ اِخْوَتي‏؟ ؛ [اي بازمانده جد و پدر و برادرم! تو را چه شده که مي‏بينم جان خود را به کف گرفته و مي‏خواهي قالب تهي کني؟] در پاسخ گفتم: چگونه بي‏تاب نشوم و شکيبايي از دست ندهم در حالي که به چشم خود سرور خود و برادران و عموها و عموزادگان خود را مي‏بينم که بدنهاي به خون آغشته‏شان روي زمين افتاده و جامه‏هاشان را از تنشان ربوده و کسي نيست که آنها را کفن و دفن کند؟ نه کسي به‏سوي آنان مي‏رود و نه‏انساني به ايشان نزديک مي‏شود گويا اينان از خانواده ديلم و خزر (غيرمسلم) هستند؟ عمه‏ام زينب که اين سخنان را شنيد به‏من گفت: مبادا آن چه مي‏بيني تو را بي‏تاب کند که به‏خدا سوگند اين ماجرا روي عهد و پيماني بود که رسول خداصلي الله عليه وآله که از جد و پدر و عمويت گرفته، و همانا خداي تعالي ازگروهي ازاين امت - که سرکشان و فرعونان امت آنان‏را نمي‏شناسند اما در ميان اهل آسمانها شناخته شده و معروف هستند - پيمان گرفته که بيايند و اين اعضاي پراکنده (و بدنهاي قطعه قطعه و جسدهاي به خون آغشته) را جمع‏آوري کنند و به خاک بسپارند و در اين سرزمين براي قبر پدرت سيدالشهداعليه السلام نشانه و علامتي نصب خواهند کرد که با گذشت زمانها و شب و روزها از بين نخواهد رفت... پيشوايان کفر و پيروان ضلالت و گمراهي کوشش زيادي خواهند کرد تا آن قبر مطهر را محو کنند و آثار آن را ويران کرده و از بين ببرند، اما از اين تلاش و کوشش هيچ نتيجه‏اي نگرفته و بلکه روزبه‏روز اين اثر آشکارتر شود و کار او برتر و بالاتر رود! امام سجاد فرمايد: از عمه‏ام پرسيدم: اين عهد و پيمان را از کجا دانستي و اين خبر را از کجا شنيدي؟ پاسخ‏داد: اين مطلب را امّ‏ايمن از پيغمبر براي من نقل کرد. و سپس به‏دنبال آن حديث مفصلي را از ام‏ايمن نقل مي‏کند.(36) از اين جالبتر آن که در برخي از کتابها نقل شده است که چون زينب عليها السلام خواست از آن سرزمين برود کنار بدن مطهر برادر آمد، دستهاي خود را زير آن جسد قطعه‏قطعه و بي‏سرانداخت و آن‏را روي دست بلند کرد و گفت:

    اَللَّهُمَّ تَقَبَّل مِنّا هذَا القَليلَ مِنَ القُرْبان ! [ خدايا اين قرباني کوچک را از ما خاندان قبول فرما(37)!] براستي اگر اين نقل معتبر و صحيح باشد دليل بزرگ ديگري بر عظمت روح و نيروي فوق‏العاده دختر بزرگوار عليعليه السلام است که گذشته از اين که با ديدن آن منظره جانسوز خود را نباخته بلکه با اين عمل و گفتار خود درس شجاعت و شهامت و استقامت و پايداري در راه دين به همه مردان و زنان آزاده مسلمان مي‏دهد، و خود اين عمل و گفتار در شکست روحيه دشمن تأثيري شگفت‏انگيز دارد و حقانيت گوينده را به‏ثبوت مي‏رساند که بر اهل‏بصيرت پوشيده نيست و در تاريخ نمونه‏هاي فراواني دارد.

    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  10. Top | #29

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    به ‏سوي کوفه‏

    بدين ترتيب اسيران و حرم آل‏عصمت را از کربلا به‏سوي کوفه حرکت دادند و دختر اميرالمؤمنينعليه السلام نيز همچون سپهسالاري جديد که با شهادت رهبر عاليقدر و فرمانده فاتح جنگ مأموريت يافته بود تا پيگير فتح و پيروزي گذشته او باشد و براي فتح سنگرهاي تازه به منطقه‏اي ديگر برود و به منظور شکست کامل دشمن تا پايتخت وي به تعقيب او برود، با دلي سرشار از ايمان و قلبي لبريز از اطمينان و اميد به شکست قطعي و نابودي حتمي دشمن حرکت کرد و هيچ کدام از آن مصيبتهاي‏ جانکاه و منظره‏هاي دلخراش و گرسنگي‏ها و تشنگي‏ها و خستگي‏ها نتوانست تزلزلي در روح با عظمت او ايجاد کند او همچون کوهي استوار به سرپرستي يتيمان و دلجويي بازماندگان و انجام مأموريت خطيري که به عهده‏اش گذاشته شده بود، پرداخت. يکي از شاعران پارسي زبان اين موضوع را به صورت زيبايي به نظم درآورده، و از زبان بانوي قهرمان کربلا اين گونه مي‏گويد: گر به خون قانون، آزادي نوشتي در جهان‏ من هم آن را با اسيري رفتنم امضا کنم‏ تا شود ثابت که حق جاويد و باطل فاني است‏ زين زمين تا شام غم، برنامه‏ها اجرا کنم‏ تا يزيد دون نگويد فتح کردم زين عمل‏ مي‏روم تا آن جنايت پيشه را رسوا کنم‏ و شاعر ديگر مي‏گويد: پرچم تبليغ بر دوش من از امروزشد بهر تبليغ رسالت با يتيمان مي‏روم‏ من به‏دنبال سرت چون سايه تا شام خراب‏ بهر اثبات حق و تفسير قرآن مي‏روم‏ در کوفه‏ بر اساس متون تاريخي، ابن سعد روز يازدهم محرم اهل‏بيت را به سمت کوفه حرکت داد و تا شب خود را به‏کوفه رسانيد و فرداي آن روز يعني دوازدهم محرّم، پسر زياد مجلسي به عنوان جشن پيروزي در دارالاماره و قصر حکومتي خود تشکيل داد و اهل‏بيت را به آن مجلس وارد کردند... با توجه به فاصله ده فرسنگي ميان کربلا تا کوفه مي‏توان فهميد که برروي آن مرکبهاي تندرو و بدون جهازبر سر آن مصيبت رسيدگان و زنان داغديده و کودکان پدر و برادر از دست داده، آن هم با حال گرسنگي و تشنگي و بي‏خوابي چه گذشته است. بخصوص آنکه نوشته‏اند: مأموران شمربن ذي‏الجوشن مراقب زنان و کودکان بودند تاگريه و زاري نکنند و اگر صداشان به‏گريه بلند شد و با کمال خشونت با آنها رفتار کنند. براستي هنگامي که انسان از دايره انسانيت پا بيرون نهد و بخواهد غرايز حيواني خود را اشباع کند حيوان درنده و خطرناکي مي‏شود که براي رسيدن به اميال نفساني خود، به صغير و کبير و پيرزن و کودک خردسال و خلاصه به‏هيچ‏کس رحم نمي‏کند و هيچ منطقي او را آرام نمي‏سازد. باري به‏نقل ازبرخي. مقاتل، آن شب که شب دوازدهم محرم بود خاندان پيغمبر را در کنار شهرکوفه در بياباني فرود آوردند و صبح فرداي آن‏روز وارد شهر کردند، حالا خدا مي داند که آيا در آن شب کسي بود که براي اين کودکان معصوم و بي‏گناه خيمه‏اي بزند يا جامه مناسبي داشتند که آنها را از سرما حفظ کند و آيا آب و غذايي به‏آنها دادند و آيا خواب به‏چشم آنها رفت؟

    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 28-08-2022 در ساعت 16:07
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  11. Top | #30

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    در هر صورت فردا صبح پس از کنترل شهر کوفه وبر قراري عملي يک حکومت نظامي وگماشتن سربازان ومأموران مسلّح بر سرهر کوي و برزن و محله، مجلس پسر زياد را آراستند. نويسنده کتاب زينب بنت علي نوشته است: چهار هزار سرباز مسلح در شهر پراکنده شدند تا کوفه را زير کنترل شديد خود درآورند و همه اين‏کارها را از ترس شيعيان عليعليه السلام و طرفداران اهل‏بيت که در کوفه سکونت داشتند انجام‏دادند تا جلوي خطر و تهديد احتمالي را بگيرند. خاندان پيغمبر را در ميان اين مراقبتها وارد شهر کردند، سرهاي بر سرنيزه کشتگان نيز که شب و روز قبل - يعني شب و روز يازدهم - به‏کوفه رسيده بود را مقابل آنها گرفتند و اهل‏بيت را به‏صورت اسيران رومي و زنگي، به‏دنبال سرها سوار بر شتران و محمل‏هاي بي‏روپوش و جهاز کردند و اطراف آنها را سربازان مسلح گماشتند و از کوچه و بازار تا قصر حکومتي و دارالاماره عبور دادند. بيشتر مردم کوفه بجز همان سرکردگان وجنايتکاراني که اين جنايت هولناک و بي‏نظير تاريخي را انجام داده بودند و بجز افراد کمي از مردم شهر که از ماجرا مطلع بودند، نمي‏دانستند اين اسيران چه کساني هستند و از کجا مي‏آيند؟ نقل مي‏کنند زني از اهل کوفه سر خود را از پشت بام‏خانه بيرون آورد و از آنها پرسيد: مِنْ اَيِّ الاُساري‏ اَنتُنَّ؟ ؛ [شما از کدام اسيران و از چه شهر و دياري هستيد؟]

    گفتند: نَحْنُ اُساري‏ آلِ مُحَمّد ! [ما اسيران از خاندان پيغمبريم!] آن زن که چنان ديد از بام خانه به‏زير آمد و مقداري جامه و لباس تهيه کرد و به‏نزد آنها آورد و به ايشان داد و آنها به‏وسيله آن جامه‏ها خود را پوشاندند(38). هچنين مي‏نويسند مردم کوفه از روي ترحم و دلسوزي نان و خرما به‏دست کودکاني که در ميان اسيران بودند مي‏دادند، و ام‏کلثوم آنها را مي‏گرفت و بر زمين مي‏افکند و فرياد مي‏زد: اي اهل کوفه! صدقه بر ما حرام است!(39) مردم، با اين گفت وگوها بتدريج دانستند که اينها خاندان امام‏حسينعليه السلام هستند و سرهاي بر نيزه هم سر آن‏حضرت و جوانان و ياران اوست. هياهو در شهر پيچيد و مردم گريه‏کنان و بسرعت، خود را به مسيري که آنان را به سوي دارالاماره مي‏بردند رساندند و مشغول تماشا شدند و آن مناظر رقّت بار و باور نکردني را از نزديک ديدند.

    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi