1⃣ با تحقیق بیگانهایم: سیستم آموزشی ما مبتنی بر تحقیق نیست؛ لذا ما ایرانیان هیچگاه روشِ شناختِ درست از غلط را یاد نگرفتهایم. همیشه چیزی برای یاد گرفتن به ما دادهشده و ما بلعیدهایم! عادت کردهایم که اطلاعات ورودی درست هستند. گویا سند و منبع برایمان مهم نیست. به راحتی میپذیریم و به راحتی انتقال میدهیم. در قریب به اتقاق ادعاهای پوچ، به هیچ منبعی اشاره نشده، ولی آن را قبول میکنیم.
2⃣ بیگانه با مطالعه هستیم: حتی نوشتههای معروف از نویسندگان و شاعران شهیر کشورمان را نمیشناسیم! این است که به راحتی میشود جملات و عباراتی را به یک کتاب یا نویسنده یا شاعر بزرگ نسبت داد. یا از سوی مقابل بسیاری وقتها نمی توانیم از حکمت نهفته در سخنان بزرگانمان برای چارهجویی در مشکلات بهره ببریم.
3⃣ تاثیر منفی سنت گرایی: باورهای دینی و سنتی، ما را در برخی مسایل از «تحقیق» بر حذر داشته و به «تقلید» فرا میخواند. بخشی از مزخرفگوییها نیز با استفاده از همین ضعف نهادینه، هویت ما را نشانه میگیرند و با ظاهری مقبول، چنان با عقاید و باورهای مذهبی ما آمیخته میشوند که بررسی و رد آن به صورت علمی بسیار سخت و گاه برای عده ای شک کردن در صحت سخن، به علت شناخت ضعیف از موضوع خطایی بزرگ تلقی میشود!
4⃣ منابع مورد اعتماد را نمیشناسیم: باز هم به علت عدم شناخت صحیح از روش تحقیق، به منابع ضعیف اکتفا میکنیم. این نوعِ دیگری از زودباوری ماست. به عنوان مثال لینک مربوط به یک وبلاگ یا یک سایت گمنام خبری برای عدهای به عنوان منبع قابل قبول است. هیچگاه از خودمان نمیپرسیم که اگر این خبر صحت دارد، منابع معتبر کجا هستند؟!
همچنین منابعی به عنوان دانشنامهی آزاد (از جمله ویکیپدیا) وجود دارند که قابل اعتماد نیستند! جالب است بدانید در بسیاری از این سایتها کاربران اجازهی اضافه کردن نظرشان را دارند (مثلن ویکیپدیا). این روش به کاربران اجازه میدهد به توسعهی منابع یا بهبود آن کمک کنند؛ ولی متاسفانه در مواردی استفادهی منفی از آن می شود!
5⃣ عدم وجود رسانههای مستقل و مورد اعتماد: به نظر میرسد در ایران افکار عمومی اعتماد چندانی به رسانههای داخل کشور ندارند و آنها را جانبدارانه میانگارند. این مشکل حتی در مورد اندک روزنامه های منتقد یا شبه مستقل نیز به صورت دیگری خود را نشان میدهد. تجربهی توقیف و تعطیل شدن رسانههای مخالف، پندارهی وجود سانسور و تحت فشار بودن رسانهها را در ذهن ایرانیان تثبیت کرده است. همین عدم اعتماد عمومی باعث شده است گاهی خبرها و داستانهای شنیده شده در تاکسی و… از اخبار رسانههای شناسنامه دار جدیتر گرفته شود و در این میان شایعات، راه خود را آسانتر هم پیدا میکنند!
باید پذیرفت که تقریبن رسانهی معتبر و فعالی در تقابل با صدها سایت و نشریهی منتشر کنندهی ادعاهای واهی و سخنان بی پایه و شایعات وجود ندارد و اقبال عمومی به شایعات بیشتر از روشنگری دربارهی آنهاست.
به چشم میتوان دید که خبر روشنگرانه حتی یک دهم خود یک ادعا یا شایعه تکثیر نمیشود! یا حتی گاهی عدهای از به سخره گرفته شدن به وسیلهی یک شایعهساز ناراحت نمیشوند، ولی از روشنگری دیگران در ارتباط با آن موضوع برمیآشوبند!
6⃣ تحلیل احساسی و متعصبانه و غیر منطقی مسایل ناشی از حب و بغض ما به موضوع آن سخن: ما سخنانی که برایمان خوشایند است باور می کنیم، ولو اگر دروغ هستند و چیزهایی که دوست داریم واقعی باشند را بدون تحقیق می پذیریم.
7⃣ علاقه ما به داستانهای محیرالعقول عامه پسند.
8⃣ حس شیرینِ قرار گرفتن در مرکز توجه: کسی که شایعهای را بازنشر میکند یا حرف عجیبی می زند، به سرعت مورد توجه عوام قرار میگیرد.
9⃣ اسطوره سازی: دوست داریم همیشه یک انسان را فرابشری و بسیار خاص معرفی کنیم و در مقابل این ابرقهرمانان همیشه ضدقهرمانهایی میسازیم!
🔟 ناآگاهی از پیامد انتشار سخنان بی پایه: بسیاری از ما به پیامدهای احتمالی انتشار سخنان بیپایه توجه نمیکنیم. در واقع به راحتی ادعایی را باز نشر میکنیم، بدون اینکه فکر کنیم اگر کسی این سخن را باور کرده و جدی تلقی کند، چه اتفاقی خواهد افتاد. بسیاری از این سخنان پوچ، پیامدهای جدی حیثیتی، مالی و روحی چه در بعد فردی و حتا گاه در بعد ملی دارند.
🌱