صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 27 , از مجموع 27

موضوع: نگین هویزه {خاطراتی از شهید سید حسین علم الهدی}

  1. Top | #21

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13829
    نوشته
    567
    تشکر
    563
    مورد تشکر
    589 در 214
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    به هر ترتیب بود ما را مجبور کرد که برایش ساعت نگهبانی بزنیم.

    38

    در ایامی که سید حسین فرمانده سپاه هویزه بود، هر روز صبح از مقر سپاه تا زمین ورزشی که در فاصله چند صدمتری بود، می دویدیم و در آنجا به نرمش می پرداختیم. وقتی به این زمین چمن می رسیدیم، با اینکه هوا سخت سرد بود و نم صبحگاهی روی چمنها نشسته

    ص:34

    بود، سید حسین کفش و جورابش را در می آورد و با پای برهنه، ما را رهبری می کرد.

    یک روز پرسیدم: کفش هایت را چرا درمی آوری؟

    گفت: در تاریخ خوانده ام که پیامبر (ص) زمینی را که محل تمرین مجاهدان بود، بوسیدند. من هم به احترام زمینی که پیامبر (ص) آنرا بوسیدند، کفش و جورابم را در می آورم.

    39

    سید حسین گفت: احتیاج به فردی داریم که همه منطقه را بشناسد.

    گفتم: من یکی را می شناسم که از از این حیث بی نظیر است؛ می گویند با بوییدن خاک، نام منطقه را می گوید.

    گفت: برویم سراغش!

    گفتم: همدست قاچاقچی ها است.

    ص:35

    گفت: بلند شو برویم سراغش.

    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #22

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13829
    نوشته
    567
    تشکر
    563
    مورد تشکر
    589 در 214
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    در تاریکی شب، رفتیم درِ منزلش. حسین با گرمی و صمیمیت حالش را پرسید و گفت: از شما می خواهم که لشکر اسلام را یاری کنی!

    ایشان گفت: من در صف شما نیستم.

    سید حسین، اسلحه اش را از دست بیرون آورد و دو دستی به ایشان تقدیم کرد. آن بنده خدا گفت: اسلحه دارم؛ نیازی به اسلحه ی شما نیست!

    سید حسین گفت: نه، باید این را بگیری که فردا پیش ما بیایی.

    این برادر عزیز، بعد از عملیات هویزه، در نبرد با متجاوزان عراق، به فیض عظیم شهادت نائل آمد.

    40

    امضاء


  4. Top | #23

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13829
    نوشته
    567
    تشکر
    563
    مورد تشکر
    589 در 214
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    در روزهای ابتدایی جنگ همراه دوستان به نیروهای عراقی شبیخون می زدیم . گاهی

    ص:36

    اوقات چند ساعت راه می رفتیم واسلحه و مین با خود حمل می کردیم، اما بدون نتیجه به پایگاه برمی گشیم .

    گاهی راه را گم می کردیم؛ گاهی به موانعی مانند آب، رودخانه و یا ... برخورد می کردیم. پس از بازگشت بچه ها، خیلی ناراحت و خسته می شدند . در این شرایط سیدحسین با بیان خاطراتی از جنگ های صدر اسلام به بچه ها روحیه می داد و می گفت: ما باید تکلیف خودمان را انجام دهیم؛ خواه به نتیجه برسد، خواه نرسد.

    ایشان آن چنان مسائل صدر اسلام را با بیان جذاب و شیرین، با مشکلات به وجود آمده به هم ربط می داد که کمترین شک و تردید وخستگی را در وجود بچه ها از بین می برد! .

    ص:37

    41

    نیمه شب از خواب برخاستم، دیدم سید حسین چراغ قوه در دست دارد مفاتیح می خواند و به شدت گریه می کند. سؤال کردم: اذان صبح را گفته اند ؟

    گفت: نه؛ فکر کنم دو ساعتی مانده باشد.

    42

    امضاء


  5. Top | #24

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13829
    نوشته
    567
    تشکر
    563
    مورد تشکر
    589 در 214
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    شب عملیات هویزه حسین درخواست آب کرد تا حمام کند. آب به اندازه کافی نداشتیم. گفت: به اندازه شستن سرم هم باشد، کافی است .

    گفتم: فردا علمیات است؛ تو گرد و غبار دوباره کثیف می شوی.

    گفت، بهر حال می خواهم سرم را بشویم.

    به شوخی گفتم :مگر می خواهی بروی تهران؟

    گفت: نه؛ می خواهم به ملاقات خدا بروم!

    ص:38

    شهید غفار درویشی ناچار بلند شد و یک کتری آب نیم گرم تهیه کرد؛ طشتی گذاشتم و حسین سرش را شست.

    43

    ماشین حضرت آیت الله خامنه ای کنار پایمان ایستاد. بچه ها که حدود 30 نفر بودند، حلقه زدند به دور ایشان. حسین پرسید: حاج آقا نهار میل کرده اید؟

    ایشان فرمودند: نه، مگر ساعت چند است؟

    حسین گفت: «خدا خیرتان بدهد؛ ساعت 4 بعدازظهر است!» و بعد رو کرد به بچه ها و گفت: هر چه داریم بیاورید!

    بچه ها رفتند و با مقداری نان و کنسرو آمدند. لحظات خیلی قشنگی بود.

    ص:39

    44

    قامت حسین، از میان دود و گرد و غبار، پشت خاکریز پیدا شد. یک تانک دیگر با گلوله حسین به آتش کشیده شده بود. پیدا بود که از میان همه ی افراد گروه، فقط او زنده مانده است. خاکریزش را عوض کرد. غیر از گلوله ای که در آرپی جی اش بود، یک گلوله دیگر هم داشت. پیشروی تانک ها دوباره شروع شد؛ به چند متری اش که رسیدند، حسین بلند شد و گلوله اش را شلیک کرد. دود غلیظی از تانک بلند شد. چهار تانگ دیگر رسیدند به چند متری اش. حسین دوباره بلند شد و این بار آخرین گلوله را رها کرد. یک تانک آتش گرفت اما تانک های باقیمانده در یک زمان به طرف حسین شلیک کردند و محل استقرار او را پر از آتش و دود کردند.

    ص:40

    وقتی گرد و خاک فرو نشست، چشم مان افتاد به جسد حسین که به پشت روی ته مانده ی خاکریز افتاده بود و چفیه ی بلندش، گردن و صورتش را کاملاً پوشانده بود.

    45

    شبی که خبر شهادت حسین رسید؛ حضرت آیت الله خامنه ای، علیرغم ناامن بودن شهر، به منزل شهید تشریف آوردند. در بین راه یکی از آقایان از ایشان می خواهد که خاطره ای یا سخنی از حسین بگوئید. ایشان می فرمایند: از حسین همین بس که هر وقت با هم به جبهه می رفتیم، از ایشان می خواستم که به جای من برای رزمندگان صحبت کند.

    ص:41

    46

    بعد از شهادت سید حسین یکی از دوستان صمیمی او به منزل ما آمد و تقاضا کرد که یک پیراهن یا وسیله شخصی از حسین به عنوان یادگار به او بدهیم . من سراغ کمد حسین رفتم؛ جز کتاب و دفتر چیزی در آن ندیدم؛ پیراهن حسین همانی بود که پوشیده بود.

    47

    خدمت حضرت امام خمینی (ره) رسیدم و گفتم: در جریان هویزه برادران بسیار خوبی را از دست دادیم؛ از جمله برادر سید حسین علم الهدی که من قبل از انقلاب با ایشان آشنایی داشتم. او فرد صادق و با تقوایی بود؛ زحمت بسیار برای اسلام کشید و در حقیقت سرمایه ای بود برای خوزستان!

    ص:42

    در این جا امام (ره) شروع کردند به اشک ریختن، و در همان حال دستهایشان را بلند کردند و دعا فرمودند: خدایا این شهدا را از ما قبول کن!




    امضاء


  6. Top | #25

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13829
    نوشته
    567
    تشکر
    563
    مورد تشکر
    589 در 214
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    پس از شهادت حسین، مادر ایشان به محضر حضرت امام خمینی (ره) رسیدند. امام که قبلاً از شهادت سید حسین و دیگر دانشجویان پیرو خط امام اطلاع پیدا کرده بودند، به حاج خانم تسلیت گفتند. حاج خانم گفتند: حسین عازم مکه بود اما...
    امام فرمودند: او به جوار خدای متعال رفت که از مکه بالاتر است.
    ص:43
    زندگی نامه
    «سید حسین علم الهدی»، در سال 1337 در خانواده ی مجاهد بزرگ آیت الله «سید مرتضی علم الهدی» دیده به جهان گشود. در دبیرستان با تشکیل انجمن اسلامی و سخنرانی فعالیت های سیاسی خود را آغاز کرد. در سال 1356 برای تحصیل در رشته ی تاریخ وارد دانشگاه فردوسی مشهد شد. وی از مبارزان دوران ستم شاهی بود و در سنین 14 تا 21 سالگی چند بار توسط رژیم ستم شاهی زندانی و شکنجه شد.
    تشکیل سازمان موحدین، با هدف مبارزه مسلحانه، از اقدامات او در این سال ها بود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، عضو اولین شورای تشکیل دهنده سپاه پاسداران شد و از اوایل جنگ در اهواز مستقر گردید.

    امضاء


  7. Top | #26

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13829
    نوشته
    567
    تشکر
    563
    مورد تشکر
    589 در 214
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    علم الهدی و هم رزمانش در روز 16 دی ماه 1359، در هویزه به محاصره ی تانک های دشمن درآمدند. آنان در این روز دست به مقاومتی تاریخی زدند؛ مقاومتی که نام قهرمانان هویزه را برای همیشه وِرد زبان ها کرد. کم کم مهمات تمام شد و حلقه ی محاصره تنگ تر شد، تنگ تر و تنگ تر؛ تا جایی که قهرمانان، با ذکر شهادتین، به سمت درب های بهشت عقب رانده شدند و در دامان معبود مأمن یافتند.
    16دی سالروز شهادت شهید علم الهدی ویاران دانشجویش به نام روز شهدای دانشجوی کشور نام گذاری شده است. روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد.
    ص:45
    امضاء


  8. Top | #27

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13829
    نوشته
    567
    تشکر
    563
    مورد تشکر
    589 در 214
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    فهرست منابع
    1.فریاد و سکوت ، تنظیم : سیدحمید علم الهدی، نشر هویزه، چاپ اول1383
    2.خاطرات شهید سیدحسین علم الهدی، حمید علم الهدی، نشر هویزه، چاپ دوم1384
    3.ماهنامه ی سروش، سال دوم، شماره ی 89، 9اسفند 1359
    4.لوح فشرده همراز شقایق، موسسه ی فرهنگی شهید حسین علم الهدی
    5.پایگاه اینترنتی شهید حسین علم الهدی: www.Shahid-Alamalhoda.net







    امضاء


صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi