صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 57

موضوع: تاریخ سید الشهداء علیه السلام

  1. Top | #21

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    خدمت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم شرفیاب شد در حالی که پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم گریه می کرد، و اشک از چشمان مبارکش جاری بود.
    پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: جبرئیل به من خبر داد که حسین را می کشند.
    این خبر بر فاطمه علیهاالسلام گران آمد و بی تابی نمود. پس پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم او را به کسانی
    از اولادش که به سلطنت می رسند، بشارت داد. پس راحت شد، و آرام گرفت».(1)
    ظاهراً مقصود از پادشاهان از اولاد فاطمه علیهاالسلام، ائمه علیهم السلاممی باشند که از نسل حسین علیه السلام هستند.
    از این گونه روایات، کثرت علاقه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و فاطمه علیهاالسلام به حسین علیه السلام معلوم می شود، زیرا وقتی به یاد می آورند آنچه بعداً بر حسین علیه السلام وارد می شود، بی تاب می شوند و گریه می کنند و خود را تسلیت می دهند به آن که امامت در ذریه او است.
    این گریه و بشارت مکرر اتفاق می افتاده است.
    ص: 40
    ________________________________________
    1- - بحار الانوار، ج 44، ص 233 و 234، به نقل از کامل الزیارات.
    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #22

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    علّت کمی روایت از امام حسین علیه السلام

    اشاره

    اصحاب امام علیه السلام اگر چه بهترین اصحاب بودند، چنانکه آن حضرت در شب عاشورا فرمود:
    «فإنّی لا أعلمُ أصحاباً أوفی و لا خیراً من اصحابی و لا أهل بیتٍ ابرّ ولا أوصل من اهل بیتی، فجزاکم اللّه عنّی خیراً»(1)
    ولی این بزرگ مردان اصحاب شهادت بودند نه حدیث، این جماعت برای یاری فرزند پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم ملازم رکاب او شدند، و بعضی از آنان چون زهیر و حرّ قبلاً از مخالفین آن حضرت بودند، و جمعی چون حبیب و مسلم بن عوسجه از کوفه خود را به آن حضرت رساندند و قبلاً ملازم آن حضرت نبودند تا از آن حضرت کسب علم کنند.
    ائمه علیهم السلاماصحابی داشتند که برای کسب علم و حدیث به خدمت آنان می رسیدند و اخذ حدیث می کردند و بر می گشتند، و علوم ائمه علیهم السلام به وسیله آنان در دسترس شیعه قرار می گرفت.
    این رسم از اواخر دوران حضرت سجاد علیه السلام شروع شد و در زمان حضرت امام جواد علیه السلام رو به تقلیل گذاشت. هر چه شیعه به عصر غیبت نزدیکتر می شد حجاب
    ص: 41
    ________________________________________
    1- - الارشاد، ج 2، ص 91. (اصحابی با وفاتر و بهتر از اصحاب خود و خویشانی نیکوکارتر وبا محبّت تر از خویشان خود سراغ ندارم. خداوند به شما جزای خیر دهد !).
    زیادتر و دسترسی به ائمّه علیهم السلامسخت تر و کمتر می شد، زیرا حضرت هادی و امام عسکری علیهماالسلامدر سامرا تقریباً تحت نظر و مراقبت شدید بودند.
    در این زمان، کتب راویان حدیث که در عصر حضرت باقر و صادق علیهماالسلامنوشته شده بود، ملجأ و مرجع شیعه بود، و علما و محدثین در صدد جمع و تهذیب آن احادیث بودند، و شیعه از آن علوم استفاده می کرد. به همین جهت است که راویان حدیث از حضرت هادی وامام عسکری علیهماالسلام نسبت به ائمه سابق، بسیار کم هستند و از همان عصر، مسأله سفارت مطرح شد و شیعیان به وسیله عثمان بن سعید و فرزند او محمّد، با امام رابطه داشتند.
    این گونه تقیّه که در زمان آن دو امام علیهماالسلامبود و موجب این می شد که راویان و محدثین به آن دو امام به آسانی دسترسی نداشته باشند، در عصر حضرت امام حسین علیه السلام به مراتب شدیدتر و فشار بر شیعه در آن عصر از همه زمان ها بیشتر بود. شیعیان در آن زمان گرفتار ظلم معاویه و کارگزاران او بودند و عاملان معاویه در هر کجا آنان را می یافتند، قلع و قمع می کردند و آنها با خوف شدید و در حال آوارگی و نهانی و با کمال سختی، عمر خویش را به آخر می رساندند و همین، سرّ کمی انتشار حدیث از امام مجتبی و حضرت سیّدالشهدا علیهماالسلامدر میان شیعه می باشد.
    سرّ اِعراض اهل سنّت از امام حسین علیه السلام
    پس از ایجاد این شرایط، معاویه و عاملان او در برابر آن دو امام، فقهایی برای مردم تراشیدند که مردم علوم پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم و دین خدا را از آنان یاد بگیرند، مانند عبداللّه بن زبیر - که از شدیدترین نواصب و دشمنان امیرالمؤمنین است - و عبداللّه بن عمرو بن عاص، و عبداللّه بن عمر بن خطّاب. این سه نفر منافق، پیشوای اهل جماعت و سنّت هستند. کتب صحاح آنها از احادیث این سه نفر و ابوهریره و انس بن مالک پر است. در این مقام مناسب است حدیثی از ابن کثیر دمشقی نقل نمایم.
    ص: 42
    امضاء


  4. Top | #23

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    او در تفسیر آیه «وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللّهِ إِذا عاهَدْتُمْ»(1) گوید:
    «قال الإمام أحمد، حدّثنا اسماعیل، حدّثنا صخر بن جویریة، عن نافع، قال: لما خلع الناس یزید بن معاویة جمع ابن عمر بنیه واهله ثم تشهد ثم قال: امّا بعد فإنّا قد بایعنا هذا الرجل علی بیعة اللّه ورسوله وإنّی سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم یقول: ان الغادر یُنصب له لواء یوم القیامة فیقال هذه غدرة فلان وان من أعظم الغدر - إلاّ أن یکون الإشراک باللّه - أن یبایع رجل رجلاً علی بیعة اللّه ورسوله ثم ینکث بیعته فلایخلعن احد منکم یزید ولایسرفن أحد منکم فی هذا الأمر فیکون صیلم بینی وبینه»(2)
    به موجب این نقل، عبداللّه بن عمر، فرزندان و خویشان خود را - در آن موقع که مردم یزید را از خلافت خلع کردند - جمع نمود و گفت: مبادا در این امر با مردم همراه شوید، و هر کس چنین کند من از او جدا می شوم و با او قطع رابطه می کنم، چون ما با یزید بیعت کرده ایم و وفای به وعده لازم است، و از بدترین غدرها این است که کسی آن بیعت را بشکند.
    مردم به چه جهت یزید را خلع کردند؟ چون پسر پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم را کشت و خاندان او را اسیر کرد، و به تمام مقدّسات توهین می کرد، و حرام ها را حلال می شمرد. به این جهت، مردم او را کافر شناختند، و بیعت با چنین کافری احترام ندارد، بلکه آنان جهاد با او را لازم تر از جهاد با مشرکین دانستند.
    امضاء


  5. Top | #24

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    در چنین حالی عبداللّه بن عمر می گوید: وفای به این بیعت - که چون بیعت با خدا و رسول است - واجب است، و غدر و نقض این بیعت از اعظم حرام ها است، و هرکس در خلع یزید شرکت کند با او قطع رابطه می کنم!!
    این چنین کسی، مفتی و پیشوای مسلمین گردید! با یزید بیعت کرد، و نقض آن
    ص: 43
    ________________________________________
    1- - سوره نحل، آیه 91. «وچون با خدا پیمان بستید به پیمان خود وفا کنید».
    2- - تفسیر القرآن العظیم، ج 4، ص 599، ذیل آیه 91، از سوره نحل.
    بیعت را از اعظم حرام ها دانست! ولی همین پسر عمر پس از کشته شدن عثمان، با امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت نکرد و با عبداللّه بن زبیر و عبداللّه بن عمرو بن عاص و مروان، در صف مبارزین و دشمنان امیرالمؤمنین علیه السلام قرار گرفت. این جماعت به روی امیرالمؤمنین علیه السلام و یاوران او شمشیر کشیدند، وشاید به همین جهت پیشوای اهل سنّت شدند. اینان درب خانه علی علیه السلام را - که باب مدینه علم پیامبر است - بستند، و درِ خانه دشمنان او را گشودند، و از دو فرزند او دست برداشته، آنان را یاری ننمودند و از آن دو امام کسب علم و حدیث نکردند.
    پس مردم در زمان حیات آن دو بزرگوار کاری به ایشان نداشتند، و با دشمنان ایشان بودند، و از علوم آنان نیز استفاده نکردند، و احادیث پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم را از دو فرزندش نگرفتند. از این رو، اهل سنّت تا امروز از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دور گشته و از دشمنان آنها دین خود را گرفته اند.
    این است طریقه امّت با ثقل پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم و عترت طاهر او و با آن همه سفارش و تأکیدی که پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم در حقّ آنان فرمود، مردم عترت را از قرآن جدا کردند، همچنانکه در زمان حیات پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم با آن سرور مخالفت کردند، و قلم و دوات را که می خواست، نیاوردند و گفتند: «حسبنا کتاب اللّه».
    امضاء


  6. Top | #25

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    نتیجه سخن این که امّت بر خلاف وصیّت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم رفتار کردند و علوم را از ائمّه نگرفتند و نه تنها بر آنان تقدّم جستند، بلکه دشمنان آنان را پیشوای خود قرار دادند، اوامر آنان را اطاعت کردند و کتب صحاح و حدیث خود را از احادیث دشمنان آنها پر کردند.
    علاوه بر این ها برای تقرّب جستن به دشمنان، حسین علیه السلام را آن گونه کشتند، و شیعیان از ترس دشمنان، نمی توانستند با امام حسین علیه السلام رفت و آمد کنند، و دین خدا را از او یاد بگیرند.
    این است سرّ آن که احادیث آن مظلوم کم است، و از علوم او مردم بهره مند نشدند. اکنون به اندازه توانم به برخی از صفات و اخلاق امام علیه السلام اشاره می نمایم.
    ص: 44
    امضاء


  7. Top | #26

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    صفات و ویژگیهای اخلاقی امام حسین علیه السلام

    صبر و شجاعت امام حسین علیه السلام

    شجاع کسی است که قلب او قوی باشد و در پیش آمدها و ناگواری ها نترسد و خود را نبازد، و جزع و فزع ننماید، و تحمّل داشته باشد، اگر چه از جهت بدن قوی نباشد. امام حسین علیه السلام اشجع شجاعان، هم از جهت قلب و هم از جهت بدن بود و اگر در کارهای آن حضرت در همان روز عاشورا دقّت شود، این مطلب کاملاً معلوم می شود. زیرا با آن که دشمن او را محاصره کرده بود، و معلوم بود که کشته می شود، به خوبی از عهده وظیفه خود برآمد، و به تمام کارها رسیدگی کرد.
    آن حضرت مبارزه ای همه جانبه را با دشمنان شروع نمود؛ از لحاظ تبلیغ و وعظ و ترساندن فرو گذاری نکرد، و اتمام حجت نمود. خود آن سرور، آن خطبه بلیغ را بیان فرمود و حقانیت خود را بر لشکر دشمن ثابت نمود. در چنان روزی و با آن گرفتاری ها که زمینه تشویش و پریشانی خاطر کاملاً مهیّا بود، آن حضرت چنان خطبه را برای دشمنان انشا فرمود و در گوش آنان وارد نمود که تمامی حاضرین را از جواب عاجز نمود.
    حضرت از لحاظ فنون جنگی نیز کوتاهی ننمود، مانند کندن خندق و پر کردن آن از آتش و نزدیک کردن خیمه ها به یکدیگر، تا آن که دشمن نتواند از پشت سر نفوذ کرده و وارد شود، و همیشه از یک طرف جنگ شود.
    ص: 45
    همچنین آن حضرت به لشکر بسیار کم و محدود خود، نظم و ترتیب داد و میمنه و میسره و قلب لشکر را معین فرمود.
    امام علیه السلام به قدری منظم و مرتب جنگ می کرد که گویا خود را غالب و دشمن را مغلوب می بیند. این امور کاشف از آن است که خود را نباخته و دلسرد نشده است.
    از طرف دیگر، با آن که به حدّی مصیبت به آن حضرت رسیده که قابل شمارش نیست که اگر یکی از آن مصائب بر تواناترین مردم وارد می شد، او را عاجز می کرد و از پای در می آورد، ولی امام علیه السلام همچون کوه، محکم و استوار ایستاده و گویا اصلاً در وجودش ضعفی حاصل نشده است.
    شما اگر صبورترین مردم را ملاحظه نمایید، چنانچه به مرگ عزیزترین کسان خود مبتلا شود، به قدری ضعیف می شود که دیگران باید به کمک او برخیزند، و او را یاری کنند. ولی این حسین بن علی علیهماالسلاماست که از برابر دیدگان او حضرت علی اکبر علیه السلام عبور می کند و به سمت میدان می رود و پس از اندک زمانی به چشم خود می بیند که دشمنان بدن او را قطعه قطعه کرده، امّا چنین مصیبتی را تحمل می نماید، مثل آن که اصلاً چنین پیش آمدی نکرده و مجدّداً به کارهای خود رسیدگی می نماید، و برای مقاومت و مبارزه با مصائب دیگر آماده می گردد. اگر اندکی تأمل وتعقّل شود عظمت هر یک از این مصائب و مشکل مبارزه با کوچکترین آن ها و صبر بر آن، معلوم می شود، و کمال شجاعت امام علیه السلام هم از لحاظ قوّت قلب و هم از جهت قوّت بدن، از حملات وجود مبارکش بر لشکر اهل کوفه معلوم می شود، و با آن که امام علیه السلام تنها گشته، و خویشان و یاوران او کشته شده اند، و آن همه مصائب و ناملایمات دیده و می بیند، چون بر دشمنان حمله می کند همگی از جلو شمشیرش فرار می کنند.
    راوی می گوید: به خدا سوگند! کسی را که دشمن او را احاطه کرده باشد و فرزندان و خویشان و اصحاب او کشته شده باشند محکمتر و قوی قلب تر از
    ص: 46
    حسین علیه السلام ندیدم نه پیش از او و نه پس از کشته شدن او، چون او بر دشمنان حمله می کرد از سمت راست و چپ حضرتش فرار می کردند، مانند گله بز که گرگ بر آن حمله کند(1).
    در آن زمان جنگ تن به تن در میان شجاعان عرب مرسوم بود و اهل کوفه مردان جنگ و رزم بودند، و در جنگ های ایران و شام و خوارج شرکت کرده بودند، امّا با این حال، از روبرو شدن با امام حسین علیه السلام هراس داشتند و حتّی در صورت جنگ گروهی نیز تاب نیاورده، از مقابل آن حضرت فرار می کردند.
    از تشبیه مردمان کوفه به گله بز، میزان شجاعت دو طرف معلوم می شود. و اگر در کثرت زخمهای امام حسین علیه السلام و مقاومت او با آن بدن که از کثرت تیر مثل خارپشت شده بود، دقّت شود، عظمت و شجاعت حسین بن علی علیهماالسلاممعلوم می شود.
    اگر یک صدم آن زخمها به قوی ترین مردم برسد در حالی که مصیبت دیگری ندیده باشد، و دشمن او را احاطه نکرده باشد، همان خونریزی زخم ها او را از پای در می آورد.
    آری! او خلف صالح علی بن ابی طالب علیهماالسلام است، چنانکه ابن سعد به این امر اعتراف نموده است.
    «صلّی اللّه علیک یا أبا عبداللّه»



    امضاء


  8. Top | #27

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    جوانمردی امام حسین علیه السلام

    بسیارند کسانی که به ریاست و سلطنت می رسند، امّا ذاتاً پست و فرومایه هستند، و سلطنت و ریاست، حقیقت آنان را تغییر نمی دهد. بنی اُمیّه از این قماش بودند. کارها وجنایات ابوسفیان با نعش حمزه، برخوردهای معاویه با علی علیه السلام حتی
    ص: 47
    ________________________________________
    1- - تاریخ طبری، ج 5، ص 452.
    پس از شهادت آن حضرت، وادار کردن او مردم را به سبّ آن بزرگوار،کارهای یزید پلید با خاندان طهارت علیهم السلام، و جسارت او به سَرَ انور امام علیه السلام ، همگی کاشف از خباثت و پستی این شجره ملعونه می باشد. ولی فرزندان هاشم ذاتاً آقا و بزرگ بودند. کارها وبرخوردهای پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم با مردم مختلف و آزاد نمودن آن حضرت مشرکین را در فتح مکه - پس از آن همه آزار و اذیت ها و مبارزه ها که با اسلام و پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم نمودند-
    نمونه ای از عظمت و بزرگواری آن سرور است.
    عفو نمودن علی علیه السلام از عایشه پس از جنگ جمل و روانه فرمودن او را به مدینه به آن طرز مجلل، و گذشت حضرتش از کشتن عمرو بن عاص و بسر بن ابی ارطات در میدان جنگ - چون کشف عورت نمودند -. و برهنه نکردن آن حضرت جنازه عمرو ابن عبدود را و نگرفتن آن حضرت زره او را - با آن که زره او در میان عرب بی نظیر یا کم نظیر بود - نمونه ای است از فتوّت و جوانمردی آن بزرگوار. پس از کشته شدن عمرو چون خواهرش جنازه او را دید که برهنه نشده، گفت: دیگر بر برادرم گریه نمی کنم، چون کشنده او جوانمرد عرب «علی» است. آری ! «لافتی الاّ علی».
    حسین بن علی علیه السلام وارث مجد و عظمت جد و پدر است. او نیز جوانمرد عصر خود بود. شاهد این موضوع، حکایتی است که طبری در تاریخ خود از هشام کلبی نقل نموده است. او می گوید:
    حرّ بن یزید ریاحی با هزار سوار در وسط روز و شدّت گرما به امام حسین علیه السلام رسیدند، و در برابر آن حضرت ایستادند. حضرت به جوانان خود فرمود: این گروه را سیراب نمایید. آنها تمام سپاه را از تشنگی نجات دادند و سپس آب را در ظرف هایی ریخته، نزدیک اسب ها بردند و همه را سیراب نمودند. چون آخرین سوار، علی بن طعان محاربی دیرتر رسید و تشنگی در او اثر نموده بود، امام تشنگی او و اسب او را مشاهده فرمود، پس خود امام برخاست و لب مشک آب را برگردانید
    ص: 48
    تا او و اسب او سیراب شدند.(1)

    امضاء


  9. Top | #28

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    این گروه، دشمن امام حسین علیه السلام بودند، و از طرف ابن زیاد آمده بودند. آنان یاوران او نبودند، ولی امام علیه السلام نتوانست مشاهده کند که دشمنانش در آن بیابان با اسب های خود تشنه باشند. بزرگی و آقایی حضرتش تا این اندازه است. چون تشنگی آن جمع را مشاهده می کند، بی آن که آب بطلبند آنان را سیراب می نماید. آری! حسین علیه السلام فرزند امیرالمؤمنین است.
    در جنگ صفّین نخستین فرمان این بود که جلو آب را بگیرند و لشکر علی علیه السلام را از برداشتن آب منع نمایند. علی علیه السلام ، صعصعه را نزد معاویه فرستاد و فرمود به او بگو: من اگر چه به صفین آمدم، ولی تا اتمام حجّت نکنم جنگ نمی کنم. تو جلوتر جنگ را شروع کردی، و از طرف دیگر پیش دستی نمودی و از آب برداشتن مردم جلوگیری کردی، دست از این کار بردار و بگذار همگی از آب بهره ببرند. سپس تأمل کنیم در کاری که برای آن به اینجا آمده ایم، و اگر مایل باشی بر سر آب بجنگیم و هرکس غالب شد آب بنوشد، همان کار را بنماییم.
    عمرو بن عاص به معاویه گفت: از آب جلوگیری مکن، نمی توان باور کرد آنان تشنه بمانند و تو سیراب باشی، فکر دیگری کن. معاویه مخالفت کرد، و آب را از سپاه حضرت علی علیه السلام بازداشت. علی علیه السلام به اصحاب خود فرمان داد تا لشکر معاویه را از آب دور کنند، و شریعه به تصرف لشکریان علی علیه السلام در آمد. لشکر گفتند: ما به معاویه و اهل شام آب نمی دهیم. علی علیه السلام فرمود: آب بردارید و به لشکرگاه خود برگردید و از آب بردن اهل شام جلوگیری نکنید. و به معاویه پیغام داد: ما جزای تو را نمی دهیم، و ما و شما هر دو از آب استفاده می کنیم !
    این است رسم جوانمردی و فتوّت، و عمل معاویه هم کاشف از لئامت و فرومایگی او بود. این آب دادن به دشمنان در این خانواده سابقه داشته است. چون
    ص: 49
    ________________________________________
    1- - تاریخ طبری، ج 5، ص 400 و 401.
    عبدالمطلب در خواب مأمور به حفر چاه زمزم شد، قریش در این کار به او کمک نکردند. او با پسر خود مشغول کندن چاه شد، تا آن که آثار چاه پس از قرن ها اختفا، پیدا شد.
    قریش از عبدالمطلب خواستند که در سقایت آن چاه با او شریک شوند، ولی آن جناب مخالفت کرد. سرانجام تصمیم گرفتند نزد مردی در حدود شام روند تا به حکم او نزاع خاتمه یابد.
    امضاء


  10. Top | #29

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    پس عبدالمطلب با جمعی از خویشان خود و قریش نیز از هر طایفه اش جمعی، حرکت نمودند. در میان راه آب بنی هاشم تمام شد و مشرف بر مرگ شدند، ولی قریش به آنان آب ندادند و گفتند: می ترسیم ما نیز مثل شما شویم! پس از مدّتی توقف، تصمیم گرفتند که برای یافتن آب حرکت کنند. چون عبدالمطلب بر شترش سوار شد از زیر پای شتر آن جناب آب بیرون آمد، و چشمه ای گوارا نمایان شد. آنها آب نوشیده و با خود نیز برداشتند، و به قریش نیز آب دادند، آن گاه آب فرو رفت.
    امام حسین علیه السلام در شب عاشورا - پس از قدردانی از اصحاب خود و خبر دادن از پایان عمر خود - به اصحاب خود اجازه مرخصی میدهد و می فرماید: «از این شب و تاریکی آن استفاده کنید و هر کجا خواهیدبروید»(1).
    حسین علیه السلام نمی خواهد جنگ را به اصحاب خود تحمیل نماید، و در این موقع که وجود آن جماعت تأثیری در حیات حضرتش نخواهد داشت، آنان را وادار به جنگ و کشته شدن نماید.
    این امر در این خاندان سابقه داشته است. پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم نیز پس از آن که اصحابش در جنگ اُحد فرار کردند و جز علی علیه السلام و ابودجانه باقی نماندند، به آن دو اجازه مرخصی داد، ولی آن دو جوانمرد قبول نکردند، و پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم را در آن حال تنها نگذاردند.
    ص: 50
    ________________________________________
    1- - تاریخ طبری، ج 5، ص 418.
    فرزند علی علیه السلام ، حضرت ابوالفضل علیه السلام نیز چنان کرد، و به پدر بزرگوار خود اقتدا فرمود و تا آخر، امام حسین علیه السلام را تنها نگذاشت.
    امضاء


  11. Top | #30

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    به راستی که «تعرف الأشیاء بأضدادها»(1). از بیماری و ناخوشی قدر صحّت و خوشی دانسته می شود، و از رسیدن شب فواید روز معلوم می گردد. عظمت و فتوّت حسین علیه السلام از مقایسه بین او و عبداللّه بن زبیر دانسته می شود. عبداللّه پس از کشته شدن حسین علیه السلام در طلب سلطنت برآمد. یزید او را در مکه محاصره کرد که این محاصره با مرگ یزید بر طرف شد، و سلطنت او رو به توسعه گذاشت، و در مدّت کمی اکثر بلاد به تصرّف وی در آمد، تا آن که مروان، مصر و شام را به تصرّف خویش در آورد. هنگامی که عبدالملک بن مروان به سلطنت رسید، عراق را از چنگ او بیرون آورد، و مصعب - برادر عبداللّه و حاکم کوفه - را کشت.
    سپس حجّاج بن یوسف را به جنگ عبداللّه بن زبیر فرستاد و او حدود شش ماه عبداللّه را در مکه محاصره نمود تا آن که فرزندان و خویشان و یارانش او را تنها گذاردند و بالاخره کشته شد.
    او در آخرین خطبه خود در مسجدالحرام گفت:
    «یا آل الزبیر! فلایرعکم وقع السیوف، فإنی لم أحضر موطناً قط الاّ ارتشت فیه من القتل وما أجد من أدواءٍ جراحها أشد مما أجد من ألم وقعها، صونوا سیوفکم کما تصونون وجوهکم لا أعلم إمرءاً کسر سیفه واستبقی نفسه، فإنّ الرجل إذا ذهب سلاحه فهو کالمرأة أعزل، غضّوا أبصارکم عن البارقة ولیشغل کلّ امرءٍ قرنه ولایلهینّکم السؤال علیّ ولاتقولنّ أین عبداللّه بن الزبیر؟ ألا من کان سائلاً عنّی فإنّی فی الرعیل الأول.»(2)
    ص: 51
    ________________________________________
    1- - جز به ضد، ضد را همی نتوان شناخت.
    2- - تاریخ طبری، ج 6 ، ص 191. (ای خاندان زبیر ! از تصادم شمشیرها بیم مدارید که من در هر جنگی بوده ام زخمدار از میان کشتگان برخاسته ام و علاج زخمها از زخم خوردن رنج آورتر نبوده، شمشیرهای خود را چنان محافظت کنید که چهره خویش را محافظت می کنید. کس را ندیده ام که شمشیر خود را شکسته باشد، اما جان خویش را محفوظ داشته باشد. کسی که سلاح خویش را از دست بدهد، همانند زن بی دفاع است. از برق شمشیرها چشم بدارید. هر کدامتان به مقابل خویش پردازد. به پرسش از من مشغول مشوید و مگویید: عبدالله بن زبیر کجاست؟ هر که از من می پرسد من در گروه نخستینم).
    از مقایسه میان خطبه ابن زبیر برای اصحاب و خویشان خود، و خطبه امام حسین علیه السلام در شب عاشورا، تا حدّی عظمت و شخصیّت و آقایی امام معلوم می شود.
    امام علیه السلام پس از قدردانی و اظهار تشکر از آن جماعت، همه را مرخص نمود و فرمود: از تاریکی شب استفاده کنید و بروید، ولی عبداللّه بن زبیر می گوید: شمشیر خود را خوب حفظ کنید. مبادا کسی شمشیر خود را بشکند برای آن که جان خود را حفظ کند و بهانه داشته باشد که چون شمشیر نداشتم، نتوانستم بجنگم و از این جهت تسلیم دشمن شدم، بجنگید! و مشغول مبازره با دشمن باشید! و بیهوده از من سراغ نگیرید و نپرسید: عبداللّه کجاست؟ من پیشاپیش سپاه مشغول جنگ هستم.
    میان ماه من تا ماه گردون
    تفاوت از زمین تا آسمان است
    سیّد بن طاووس رحمه الله در لهوف می نویسد: «در شب عاشورا به محمد بن بشیر حضرمی - که از یاران امام علیه السلام بود - خبر رسید که پسر تو در مرز ری اسیر شده است. او گفت: اجر وپاداش این مصیبت را از خداوند می طلبم، دوست نداشتم او اسیر باشد و من زنده بمانم.
    امام علیه السلام سخن او را شنید و فرمود: خداوند تو را رحمت کند، به تو اجازه
    می دهم بروی و پسر خود را آزاد کنی.
    محمّد بن بشیر گفت: درندگان مرا زنده زنده بخورند اگر از تو دست بردارم!
    امام علیه السلام فرمود: این پارچه ها را به این پسرت بده تا - به عنوان فدیه - برادر خود را آزاد کند.
    ص: 52
    پس امام علیه السلام پنج پارچه به او داد که هزار دینار ارزش و بها داشت».(1)
    ابوالفرج نقل می کند: مردی به لشکر امام علیه السلام آمد و به یکی از اصحاب آن حضرت گفت: اهل دیلم پسر تو را اسیر کرده اند، بیا با هم برویم و او را آزاد نماییم.
    او در جواب گفت: پاداش این مصیبت را از خداوند می خواهم.
    حسین علیه السلام فرمود: برو، من بیعت خود را از تو برداشتم، و فدیه پسر تو را می دهم. آن مرد گفت: هرگز من از تو جدا نمی شوم. چگونه بروم و احوال تو را از دیگران بپرسم؟ به خدا سوگند! چنین چیزی نمی شود. سپس بر سپاه دشمن حمله کرد و جنگید تا این که شهید شد.(2)
    ببینید! امام علیه السلام چگونه در آن حال در فکر خلاص اسیران است، ولی عبداللّه بن زبیر در فکر شمشیر است!
    عدی بن حاتم طائی از امرا و پادشاهان عرب و از اشراف زادگان است، و تا کنون نام پدر او، حاتم طائی زنده است، و در جود و سخاوت ضرب المثل می باشد. واقدی می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در سال نهم هجری، علی علیه السلام را برای جنگ به بلاد طیّ فرستاد. عدی که بزرگ قبیله طی بود، به شام فرار کرد، و علی علیه السلام خواهر او - دختر حاتم - را اسیر نمود، و به مدینه آورد(3).
    طبری در این باره گوید: دختر حاتم در میان اسیران روانه مدینه شد، و چون به
    اشاره علی علیه السلام از پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم درخواست رهایی نمود، آزاد شد، و با گروهی از قوم و قبیله اش به شام رفت.
    عدی سوگند یاد می کند و می گوید: من در میان خانواده خود بودم که خواهرم آمد و مرا ملامت کرد و گفت: ای قاطع رحم! ای ظالم! تو زن و بچه خود را برداشتی
    ص: 53
    ________________________________________
    1- - اللهوف، ص 153 و 154.
    2- - مقاتل الطالبیین، ص 78.
    3- - المغازی، ج 2، ص 988 و 989.
    و با خود آوردی و خواهر خود را در میان دشمنان گذاردی و فرار کردی!!
    عدی به خواهرش گفت: بد نگو، بخدا سوگند! هیچ عذری برای من نیست، آنچه را که تو می گویی مرتکب شدم.(1)
    تأمل کنید، با این که عدی جوانمرد عرب است، در وقت خوف و ترس به فکر خواهرش نیست، او را رها می کند و پا به فرار می گذارد.
    بدتر از رفتار او رفتار ابو سفیان در جنگ اُحد است. چون مشرکان در اوّل امر شکست خوردند، فرار کردند و رفتند. زبیر می گوید: بخدا سوگند! هند و زنانی را که با او بودند می دیدم که شتابان می رفتند و گرفتن آنان آسان بود.(2) چون ابو سفیان،
    رئیس مشرکین احساس خطر و شکست نمود، زن خود هند و دیگر زنان که مشرکین با خود آورده بودند را فراموش کرد و ابوسفیان و مشرکین می خواستند جان خود را نجات داده و از معرکه جنگ بیرون روند و به فکر کسی حتی زن ها نبودند.
    ولی حسین بن علی علیهماالسلام در روز عاشورا با همه گرفتاریها و مصائب، به فکر اهل بیت خویش بود.
    جلودی گوید: امام علیه السلام وارد شریعه فرات شد و مشت خود را از آب پر نمود. سواری گفت: یا ابا عبداللّه! تو آب می خوری و حال آن که دشمن به سمت خیمه اهل بیت تو می رود؟! امام آب را ریخت و از شریعه بیرون آمد و برلشکر حمله نمود و خود را به خیمه گاه رساند. معلوم شد که آن ظالم دروغ گفته است.(3)
    ملاحظه شود! کسی که به حدّی تشنه بوده که قلم از بیان آن عاجز است، و پس از زحمت زیاد بر دشمن پیروز گشته و خود را به آب رسانده، به مجرد آن که آن سخن را از دشمن می شنود، از شریعه بیرون می آید و آب برنمی دارد و آبِ در
    ص: 54
    ________________________________________
    1- - تاریخ طبری،ج 3، ص 113 و 114.
    2- - همان، ج 2، ص 513.
    3- - مناقب آل أبی طالب، ج 4، ص 58 فی إمامة ابی عبداللّه الحسین علیه السلام .
    دست را نیز خالی می کند و حتی در حین بیرون آمدن از شریعه آن را نمی آشامد. این است رسم جوانمردی !
    طبری از ابو مخنف نقل می کند: شمر با جمعی به طرف خیمه گاه حسین علیه السلام رفته و میان امام علیه السلام و خیمه ها حایل شدند. امام فرمود: وای بر شماها! اگر دین ندارید و از روز قیامت نمی ترسید، لا اقل در دنیای خود آزاد مرد و با حسب و شرافت باشید، و از این جُهّال خود جلوگیری کنید.
    شمر گفت: این حاجت تو روا است ای پسر فاطمه(1).
    آری ! این است رسم جوانمردی، آن حضرت تا زنده بود از حرم خود دفاع نمود، و عمل امام علیه السلام سرمشق جوانمردان جهان گردید. «صلی اللّه علیک یا ابا عبداللّه».
    ابن شهر آشوب در باره شجاعت و فتوت و جوانمردی امام علیه السلام این قصه را نقل نموده است: بین امام حسین علیه السلام و ولید بن عتبة بن ابی سفیان - والی مدینه - بر سر مزرعه ای منازعه بود. امام حسین علیه السلام عمامه ولید را از سر او برداشت و به گردن او پیچید. مروان بن حکم گفت: به خدا سوگند! تاکنون کسی که بر امیر خود چنین جرئتی نماید، ندیده بودم.
    ولید گفت: به جهت حمایت من این سخن را نگفتی، بلکه چون حلم مرا دیدی، بر من حسد بردی. مزرعه مال حسین بود.
    امام علیه السلام چون این اعتراف را از ولید شنید فرمود: مزرعه مال تو شد ای ولید! و از جای برخاست و رفت.(2)
    وقتی که ولید مدّعی ملک بود و دروغ می گفت، امام بر او سخت گرفت و موقعیّت و مقام او را ملاحظه ننمود، با اینکه برادر زاده معاویه و والی مدینه بود، و
    ص: 55
    ________________________________________
    1- - تاریخ طبری، ج 5، ص 450.
    2- - مناقب آل ابی طالب، ج 4 ، ص 68، فی مکارم اخلاقه علیه السلام .
    چون به حقّانیت امام علیه السلام اعتراف نمود، حضرت مزرعه را به او بخشید و رفت. این است کرم و آقایی و شجاعت و جوانمردی!
    انس گوید: کنیز امام علیه السلام دسته گلی به آن حضرت تقدیم نمود، حضرت او را در راه خدا آزاد کرد.
    من به آن حضرت گفتم: یک دسته گل چه ارزشی دارد که به پاداش آن وی را آزاد کردی؟
    حضرت فرمود: خداوند ما را این گونه ادب نموده، و فرموده است:
    «وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها»(1).
    «وچون به شما درود گفته شد، شما به صورتی بهتر از آن درود گویید، یا همان را در پاسخ برگردانید.»
    و بهتر از عمل او، آزاد نمودن او بود.(2)
    جوانمردی امام و پستی ایراد کننده را ببینید.
    در کشف الغمه از امام علیه السلام نقل کرده که آن حضرت فرمود:
    «صاحب الحاجة لم یکرم وجهه عن سؤالک، فاکرم وجهک عن رده»(3)
    «صاحب حاجت آبروی خود را ریخته و از تو سؤال کرده، تو نیز به روا ساختن حاجت او آبروی خود را حفظ کن»
    عظمت گوینده این سخن و آقایی و جوانمردی او را، از همین جمله می توانید بدست بیاورید.
    ولید بن عتبة بن ابی سفیان - والی مدینه - حسین علیه السلام و عبداللّه بن زبیر را برای بیعت با یزید طلبید. آن دو در مسجد نشسته بودند، ابن زبیر از امام علیه السلام می پرسد: به
    ص: 56
    ________________________________________
    1- - سوره نساء، آیه 86.
    2- - کشف الغمه، ج 2، ص 243، فی ذکر شیء من کلامه.
    3- - همان، ص 244، فی ذکر شیء من کلامه.
    نظر شما والی ما را در این موقع از شب - که با کسی دیدار نمی کند - برای چه خواسته است؟
    امام علیه السلام مرگ معاویه و درخواست بیعت با یزید را پیش بینی می کند.
    ابن زبیر گوید: شما چه می کنید؟
    آن حضرت فرمود: با جمعی از جوانان خود پیش او می روم.
    سپس امام علیه السلام با جمعی از خویشان و اصحاب خود پیش ولید می رود و مروان هم آن جا بوده است. آن حضرت با مروان تندی می کند، و به او بد می گوید، و بیرون می آید و اصحاب را که بیرون منتظر حضرتش بودند، با خود می برد. حضرت یک شب در مدینه توقف می کند، و بعد حرکت می نماید و از جاده و راه اصلی منحرف نمی شود، ولی ابن زبیر از خانه بیرون نیامد، و نزد ولید نرفت، و چون فرستادگان والی دنبال او رفتند او به وسیله جعفر - برادر خود - اجازه گرفت و آن روز را به او مهلت دادند تا فردا نزد والی رود. آنگاه شبانه با همان برادر از بی راهه به سمت مکه
    فرار کرد.(1)


    امضاء


صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi