40. آيا تعلق انسان به حيات طبيعى محض و غوطه ور شدن در لذايذ حيوانى و متورم كردن خود طبيعى اجازه داده است كه اين مدعى تكامل! درباره ى آزادى و اختيار واقعا بينديشد؟ آيا اين مدعى تكامل نمى داند كه جبر نقص است و آزادى و اختيار كمال است؟ زيرا تسليم شدن در برابر هرگونه عوامل كه انسان را مانند وسيله و ابزار ناآگاه معرفى مى كند كجا، و استقلال شخصيت و سلطه ى آن برانگيزگى عوامل و تصرف آن در آن انگيزه ها كجا؟!
آيا جاى شگفتى نيست كه اين رهرو تكامل! همواره مى كوشد دلايلى براى مجبور بودن خود بتراشد، و نمى داند كه با آن دلايل ساختگى، از روى آگاهى و عمد، مى خواهد خود را از مسئوليت ها و ارزش ها كنار كشيده، و خود را داخل در قلمرو حيوانات كند؟