صفحه 14 از 14 نخستنخست ... 41011121314
نمایش نتایج: از شماره 131 تا 132 , از مجموع 132

موضوع: تاریخ از دیدگاه امام علی (علیه السلام)

  1. Top | #131

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,853 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    اين سه عامل اساسى "خدا، انسان، آنچه كه به سود انسان هاست"، مانند سه جزء معمولى از يك عامل مركب نيست. يعنى چنين نيست كه عامل محرك تاريخ يك كل مجموعى است كه جزء يكم آن خدا و جزء دوم آن انسان و جزء سوم آن هر حقيقتى است كه به سود انسان ها است. بلكه هر يك از دو عامل دوم و سوم "انسان و آنچه كه به سود اوست"، بعدى از تاريخ و كيفيت اوليه و ثانويه ى آن را مى سازند. خداوند سبحان فوق همه ى دو عامل اساسى و ديگر عوامل فرعى است، و نظاره و سلطه بر تاريخ و ايجاد اجزا و عناصر و حفظ قوانين حاكمه بر آن را در اختيار دارد. اهميت عامل انسانى در شكل دادن به تاريخ در اين است كه خداوند او را بر طبيعت مسلط كرده و قدرت تفاهم و هماهنگى با بنى نوع خود را به او عنايت فرموده است. بنابراين، همه ى عوامل ديگرى كه درباره ى عامل محرك تاريخ گفته شده است، در حقيقت مانند مواد خامى است كه انسان مى تواند آنها را به قدر توانايى و معرفتى كه درباره ى آنها به دست آورده است، در توجيه حيات خود استخدام كند و به وسيله ى آنها به تاريخ خود شكل بدهد.

    ممكن است در اين جا اعتراض شود كه گاهى بعضى از عوامل مزبور، به عنوان محرك تاريخ، كه تاثير آن ها را در تاريخ در درجه ى دوم قرار داديم، به قدرى شيوع و اهميت پيدا كند كه خود انسان را تحت تاثير قرار بدهد، و نوعى كيفيت جبرى را در تاريخ براى او پيش بياورد. در اين صورت نقش انسان در سازندگى تاريخ، يا ناچيز مى شود و يا به كلى از بين مى رود، مانند عوامل سياسى پديده ى سياست، با اين كه ساخته ى مغز دمى است، ولى اغلب به قدرى قدرت و نفوذ به دست مى آورد كه همه ى انسان هاى يك جامعه را دست بسته در برابر كارهاى انجام شده و يا آن چه بايد انجام بگيرد، قرار مى دهد. پاسخ اين اعتراض روشن است، زيرا پديده ى

    سياست و فعاليت هاى مربوط به آن، عبارت است از مديريتى كه انسان درباره ى جمعى از همنوعانش تصويب كرده و انجام مى دهد. بنابراين، اين خود انسان است كه با انتخاب روش خاصى از سياست يا حقوق يا فرهنگ، تاريخ خود را شكل مى دهد. اگر چه اين شكل گيرى با جبر پديده اى به وجود آيد كه از اختيار او خارج است.
    ما با چنين جريانى درباره ى يك فرد از انسان نيز مواجه هستيم. يك فرد از انسان مى تواند كارى انجام بدهد يا شغلى را انتخاب كند كه بعدها نتواند از تاثير جبرى آن خود را رها كند. به همين دليل است كه در اسلام تاكيد شده است كه حكومت آن قدر بايد سالم و شايسته باشد كه مردم چنين تلقى كنند كه خودشان حكومت مى كنند، يا اگر خودشان مديريت سياسى را در اختيار مى گرفتند، همان روش را اتخاذ مى كردند كه حكومت در پيش گرفته است.

    نيز بعضى ديگر از عواملى كه به عنوان عوامل محرك تاريخ گفته شده است، مانند قوه، حيات كلى فعال، رگه هاى رسوب شده ى پيشين در اجتماعات و حقيقت و جمال، نمى تواند در تحريك و تشكيل تاريخ، بالاتر از خود انسان بوده باشد. زيرا مثلا قوه يك وسيله ى ناآگاه در دست انسان است كه مى تواند از آن سوء استفاده كند، و حتى در راه نابودى خويشتن به كار بيندازد. مانند اسلحه ى وحشتناكى كه امروزه بشر آگاه را در يك اضطراب شديد فرو برده است. نيز مى تواند از آن حسن استفاده كند، مگر اينكه خود انسان با اختيار خويش، تحت تسلط قوه در آيد و دست و پاى خود را ببندد. حيات كلى فعال كه در فلسفه ى برگسون ديده مى شود، بنياد زندگى انسان است كه توجيه آن به دست خود انسان است. او با فرهنگ و تعليم و تربيت صحيح مى تواند آن حيات كلى فعال را در مسير رشد و كمال خود قرار بدهد. رگه هاى رسوب شده ى پيشين در مردم اجتماعات، اگر چه مانند عوامل وراثت در انسان، كه زمينه ى اخلاقى و صفات خاصى را به وجود مى آورد، ولى هرگز تعيين كننده ى قطعى همه ى ابعاد و اجزاى سرنوشت آن فرد نيست، همين طور رگه هاى رسوب شده در يك اجتماع، مانند ترس ها و اميدها و تخيلات و گرايش ها و عناصر فرهنگى رسوب شده، اگر چه مى تواند زمينه ى تشكيل متن تاريخ جامعه و كيفيت اوليه و ثانويه ى آن را به وجود بياورد، ولى توانايى ساختن سرنوشت قطعى و همه جانبه ى تاريخ آن قوم را ندارد. اگر واقعيت چنين بود كه رگه هاى رسوبى بتواند سرنوشت تاريخ ملتى را به عهده بگيرد، تحولات و دگرگونى ها و به وجود آمدن شخصيت هايى در جامعه كه از آن رگه هاى رسوبى رويگردان باشند، امكان ناپذير مى شد.

    ديگر امورى كه به عنوان عوامل محرك تاريخ گفته شده است، بعضى از آنها مانند كرات آسمانى و محيط محض طبيعى، به هيچ وجه در تعيين متن تاريخ و كيفيت اوليه و كيفيت ثانويه ى آن اثرى ندارند. به قول ناصرخسرو:
    نكوهش مكن چرخ نيلوفرى را
    برون كن ز سر باد خيره سرى را
    برى دان ز افعال چرخ برين را
    نكوهش نشايد ز دانش برى را
    چو تو خود كنى اختر خويش را بد

    مدار از فلك چشم نيك اخترى را
    البته كرات فضايى كه با زمين ما در ارتباط طبيعى هستند و همچنين محيط طبيعى ما، در تكوين مواد اجزا و عناصر انسانى و شئون او در تاريخ، تاثير وسيله اى دارند، ولى اينكه پس از تكوين مواد اجزا و عناصر، تاريخ چه شكلى را به خود خواهد گرفت و دو نوع كيفيت اولى و ثانويه ى او چه خواهد شد، از كرات فضايى و محيط طبيعى برنمى آيد.

    همه ى آن كشورها و جوامعى كه در آنها تمدن ها و فرهنگ ها بروز كرده و به اعتلا رسيده، و سپس راه زوال را پيش گرفته اند، اكنون هم داراى همان محيطهاى طبيعى خود هستند. نه محيط طبيعى مصر تغيير يافته است و نه يونان و نه بين النهرين، ولى چه دگرگونى هايى كه در آنها به وجود نيامده است!

    بعضى ديگر از امورى كه به عنوان عامل محرك تاريخ گفته شده است، مانند حقيقت و جمال و عدم رضايت "قناعت" مقدس، مى تواند در به وجود آوردن ابعادى از كيفيت تاريخ نقش بسيار مهمى داشته باشد. مثلا عامل حقيقت جويى، و بيان حقيقت، و واقعيت داشتن حقيقت در برابر باطل، و ثبات و پايدارى آن، و اميد بخش و عامل تسليت بودن آن در فعاليت انسان هاى داراى شرف و فضيلت، در زندگى جمعى بسيار موثر است. توضيح اينكه در همه ى دوران ها، در هر يك از جوامع، انسان هاى رشد يافته اى هستند كه با احساس تكليف و تعهد برين براى حركت هاى اجتماعى و به وجود آوردن يا تشديد فداكارى ها در راه به دست آوردن حقيقت، فعاليت كرده و مى كنند. قطعى است كه وجود اين انسان هاى بزرگ كه با اشتياق سوزان دنبال حقيقت مى روند و مى خواهند حقيقت را در جامعه ى خويشتن قابل درك و عمل كنند، در حركت و شكل پذيرى تاريخ، بسيار موثر بوده است. لذا با كمال صراحت مى توان گفت اين روحيه ى حقيقت جويى، با در نظر گرفتن نسبيت اشكال و مصاديق حقيقت و تنوع عوامل آن، مربوط به انسان است، كه چنانكه گفتيم، دومين عامل اساسى عامل محرك و تعيين كننده ى كيفيت اوليه و كيفيت ثانويه ى تاريخ است. همين طور جمال "زيبايابى و زيباجويى هر دو نوع زيبايى محسوس و معقول" مسلما يكى از عوامل آماده كننده ى زمينه ى مناسب براى زندگى طبيعى و معنوى انسان ها در تاريخ است.

    گاهى زيبايى به مفهوم عام آن، به طور مستقيم يا غير مستقيم، در تاريخ اثر مى گذارد. كلئوپاترا، آنتوان سردار رومى و امثال او را كاملا كلافه كرده بود و موقعيت آنتوان را در آن دوران تغيير داد. اگوست كنت كه در طرز تفكرات فلسفى فرانسه و سپس در مقدارى از قاره ى اروپا با نوعى عين گرايى تند تاثيراتى گذاشته بود، با عشق به زنى زيبا به نام كلوتلد دگرگون و تفكراتش تطليف و در مكتب اومانيسم شكوفا مى شود.
    خلاصه، به نظر مى رسد كه با نظر به نتايج مجموع مطالعات و تجارب و تحقيقاتى كه تاكنون درباره ى انسان و تاريخش به دست آمده است، بايد گفت: سه عامل اساسى در به وجود آمدن و كيفيت تاريخ، اصيل ترين عامل است:
    1. خدا.
    2. انسان.
    3. واقعيات مفيد براى انسان.
    بقيه ى عوامل، در برخى كيفيات ثانويه ى تاريخ موثرند و بعضى ديگر مواد مهمى هستند كه انسان با شناخت و در اختيار گرفتن آنها، تاريخ خود را توجيه مى كند. بعضى ديگر مى توانند تاثيرات مقطعى و يا مشروط داشته باشند.

    معانى سنت در آيات قرآنى و نهج البلاغه
    سنت به معناى طريق و اصل و قانون و به معانى متعدد، در قرآن و نهج البلاغه آمده است.
    با نظر به آيات قرآنى و جملاتى از نهج البلاغه كه شامل كلمه ى سنت و سنن توجه و آموزش و تجربه اندوزى از سنت هاى تاريخ، امرى لازم است. بدون كوشش در اين مسير، نه تنها شناسايى ما درباره ى سر گذشت بشرى و طرق و اصول و قوانين حاكمه در تاريخ ناقص خواهد بود، بلكه از يك جهت بايد گفت بدون كوشش مزبور، معارف ما درباره ى هويت انسان و مختصات موقت و پايدار و مفيد و مضر، به قدرى ناچيز خواهد بود كه شايستگى توجه و اعتنا را از دست خواهد داد.
    به هر حال، بر خلاف سطح بينان و مردم كم اطلاع كه گمان مى كنند اسلام به تاريخ و سرگذشت بشرى توجهى ندارد، با در نظر گرفتن قصه هاى فراوانى كه خداوند متعال در قرآن براى شناساندن انسان در دو منطقه ى انسان آنچنان كه هست و انسان آنچنان كه بايد تذكر داده، و مخصوصا با در نظر داشتن تذكر فراوان در انواع سنت هايى كه در تاريخ مورد پيروى بوده يا مى بايست مورد پيروى و تبعيت قرار بگيرد، بطلان گمان آن مردم بى اطلاع يا غرض ورز، با كمال وضوح اثبات مى شود. [ در قرآن مجيد، در مواردى متعدد، خداوند متعال به سير روى زمين و مطالعه و تحقيق در سر گذشت انسان ها در امتداد تاريخ، دستور صادر فرموده است. از آن جمله در سوره ى حج، آيه ى 46. مضمون اين دستور سازنده در موارد زير آمده است: سوره ى يوسف، آيه ى 109، سوره ى روم، آيات 9 و 42، سوره ى فاطر، آيه ى 44، سوره ى غافر، آيات 21 و 82، سوره ى محمد "ص"، آيه ى 10، سوره ى آل عمران، آيه ى 137، سوره ى انعام، آيه ى 11، سوره ى نحل، آيه ى 36، سوره ى نمل، آيه ى 69، و سوره ى عنكبوت، آيه ى 20. ] اكنون مى پردازيم به بيان انواع سنت ها كه در قرآن و نهج البلاغه آمده است.

    1. سنت به معناى طريق يا اصل نافذ در اجتماع كه از مدتى پايدار برخوردار بوده و اجتماع يا اجتماعاتى را تحت تاثير قرار داده است:
    'پيش از شما سنت هايى گذشته است. در روى زمين سير كنيد و ببينيد چگونه بود عاقبت تكذيب كنندگان.' [ سوره ى آل عمران، آيه ى 137. ]
    در اين آيه ى مباركه، سير در روى زمين و بررسى و تحقيق در سنت هايى كه در روى زمين بروز، و مدتى از زمان در جريان بوده اند، مورد دستور قرار گرفته است. مسلم است كه اين سير و بررسى تنها براى پر كردن حافظه و سياه كردن كاغذهاى سفيد نيست. بلكه با نظر به توجه دادن مردم در ذيل آيه ى مباركه به سرنوشت نهايى تكذيب كنندگان پيامبران و پيام هاى خداوندى، معلوم مى شود كه منظور از سير و بررسى، شناخت علل و معلولات و اصول و قوانين حاكم در تاريخ بوده است. در سوره ى حج، آيه ى 46 مى فرمايد: 'آيا آنان در روى زمين سير نكرده اند تا براى آنان دل هايى باشد به وسيله ى آنها تعقل كنند.'

    عظمت محتواى اين آيه ى مباركه وصف ناپذير است. زيرا مى توان گفت بنابر مفهوم اين آيه، كسانى كه از سرگذشت انسانها در روى زمين و نتايج كارها و انديشه هاى آنان و نمودها و محصولاتى كه از همه شئون حياتى و قواعد و سنت هايى كه به موجوديت انسان ها و عموم شئون حياتى آنان حكمفرما بوده است، آگاهى ندارند، از تعقل به وسيله دل هاى آگاه محروم اند. بالعكس، گشت و گذار و بررسى و تحقيق در سرگذشت انسان ها در گذرگاه تاريخ، دل هاى آنان را براى تعقل آماده مى كند.
    'به آن كسانى كه كفر ورزيده اند بگو: اگر از "كفر و پليدى ها" خوددارى كنند، خطاهاى گذشته ى آنان آمرزيده مى شود و اگر به همان كفر و پليدى ها برگردند، سنت گذشتگان "كه عذاب و مشاهده ى نتايج دردناك عقايد منحرف و اعمال ناپاك است" در گذشته ثابت شده است.' [ سوره ى انفال، آيه ى 38. ]
    اين يك قانون است كه انسان در گرو اعمال و انديشه هاى خويش است.
    عمل و عكس العمل يا 'فعل و رد فعل' و 'كنش و واكنش'، در همه ى شئون حياتى انسان ها، چه در حال انفرادى و چه در حال جمعى، بدون استثناء حاكميت دارد. چنانكه قانون عليت با اشكال گوناگونش در هر دو قلمرو انسان و جهان حاكميت دارد. به تجربه ثابت شده است كه ستمكاران نتيجه ى كار خود را در طول تاريخ مى بينند. آنان كه گريانده اند خود خواهند گريست، آنان كه در راه خدمت به انسان فداكارى كرده اند، پاداش خود را مانند يك واكنش ضرورى درمى يابند.

    اين معنى براى سنت در سوره حجر، آيه ى 13، سوره ى اسراء، آيه ى 77، سوره ى كهف، آيه ى 55، سوره ى احزاب، آيات 38 و 63، سوره ى فاطر، آيه ى 43 و سوره ى غافر، آيه ى 85 نيز منظور شده است. در همه ى اين موارد، بروز نتيجه اعمال انسان ها در امتداد تاريخ، مانند بروز معلول به دنبال علت خود گوشزد شده است. در سوره ى فاطر، آيه ى 43، بروز نتايج استكبار و حيله پردازى ها "غدر و مكر و نقشه كشى ها براى اجراى ظلم و تعدى" را سنت غير قابل دگرگونى معرفى فرموده است. در سوره ى نساء، آيه ى 26، سنت هاى شايسته اى را كه در تاريخ گذشته ى بشرى در جريان بوده است، توصيه مى فرمايد:

    'خداوند مى خواهد براى شما بيان كند و شما را به سنت هاى اقوام پيش از شما هدايت كند.'
    بنابراين، در فلسفه ى تاريخ از ديدگاه اسلام، اصل يا قانون عمل و عكس العمل ناشى از يك نظم ثابت، در قلمرو حيات انسان ها وجود دارد كه بدون پذيرش آن، تاريخ بشر قابل تفسير و تحليل نيست.
    2. تقليد از گذشتگان در تاريخ و تكيه بر آنان. قرآن مجيد تقليد بى دليل از گذشتگان و تكيه بر آنان را دور از عقل و ناشايست مى داند، و مردم را از تقليد و تكيه برحذر مى دارد. مى دانيم كه تقليد بى دليل از گذشتگان، يك پديده ى مستمر و فرا گير در تاريخ بشرى است كه اساسى ترين نقش را در ركود تاريخ به عهده داشته است. اگر همين امروز وضع فرهنگ ها و عقايد اقتصادى و حقوقى جوامع را مورد مطالعه و تحقيق قرار بدهيم، خواهيم ديد كه اغلب اين فرهنگ ها و عقايد، تقليد از گذشتگان، مخصوصا تقليد از شخصيت هايى چشمگير است، به اين عنوان كه آنان صاحب نظران و بانيان اين فرهنگ ها و عقايد هستند. نمونه اى از آيات قرآنى درباره ى اين جريان راكدكننده چنين است:

    1. 'بلكه آن تبهكاران "در پاسخ پيامبر" گفتند: ما پدرانمان را معتقد به عقايد امتى دريافتيم و ما بر مبناى آثار آنان هدايت يافتيم و همچنين ما پيش از تو در هيچ آبادى مبلغى نفرستاديم، مگر اينكه خودكامگان آن آبادى ها گفتند كه ما پدرانمان را معتقد به عقايد امتى دريافتيم و ما از آثار آنان پيروى مى كنيم. "آن فرستاده ى خداوندى" گفت: "شما باز از پدرانتان تبعيت خواهيد كرد" اگر چه آن چه را كه من آورده ام هدايت كننده تر از آن باشد كه پدرانتان را معتقد به آن يافته ايد. آنان گفتند: ما به آن چه كه به شما فرستاده شده كفر مى ورزيم.' [ سوره ى زخرف، آيات 24 -22. ]
    2. 'كافران گفتند: بلكه ما از آن چه كه پدرانمان را معتقد به آن يافته ايم پيروى مى كنيم.' [ سوره ى بقره، آيه ى 170. ]
    مضمون اين دو آيه ى مباركه در سوره ى مائده، آيه ى 104، سوره ى اعراف، آيه ى 28، سوره ى يونس، آيه ى 78 و سوره ى انبياء، آيه ى 53 وارد شده است. در بررسى فلسفه ى تاريخ و تحليل و تحقيق درباره ى اصول و عوامل اساسى آن، توجه و اهتمام به پديده ى تقليد و تبعيت از گذشتگان، مخصوصا از شخصيت هاى چشمگير، فوق العاده اهميت دارد. مخصوصا تقليد از شخصيت هايى كه به عنوان بنيان گزاران مكتب هاى اجتماعى، اقتصادى، سياسى و فلسفى، در تاريخ براى خود جاى چشمگيرى باز كرده اند. اهميت تجديد نظر و بررسى هاى دقيق تر درباره ى شخصيت ها از آن جا ناشى مى شود كه آرا و عقايدى كه اين شخصيت ها، از خود در تاريخ به يادگار مى گذارند، معمولا با استناد به آن شخصيت ها از هرگونه اعتراض و انتقاد بركنار مى ماند. به عبارت ديگر مافوق اعتراض و انتقاد قرار مى گيرد.

    خلفاى بنى عباس، اميرالمومنين هايى هستند كه نبايد جز با احترام و تجليل از آنها نام برد! چرا؟ براى اينكه پدرانمان به هر يك از آنان اميرالمومنين گفته اند! پس آرا و عقايدشان هم لازم الاتباع است! مطابق آيات قرآنى، پدرانمان اگر مجبور نبوده اند، غلط فرموده اند كه به آنان اميرالمومنين گفته اند. منطق راكدكننده اى وجود دارد كه با كمال صراحت و به طور فراوان گفته مى شود: 'تو بهتر مى فهمى يا ابن سينا!'، 'تو بهتر مى فهمى يا ابن رشد!'، 'تو بهتر مى فهمى يا صدرالمتالهين شيرازى'، 'تو بهتر مى فهمى يا دكارت!'، 'تو بهتر مى فهمى يا جان لاك!'، تو يا هگل! تو يا كانت! تو يا آدام اسميت! تو يا ريكاردو! تو يا جان استوارت ميل!..
    اين شخصيت زدگى در تاريخ، جريان بسيار اسفناكى است كه عقول و انديشه ها و وجدان هاى مردم را تحت الشعاع قرار مى دهد. در صورتى كه به قول اميرالمومنين عليه السلام، ارزش و عظمت مردان "اعم از شخصيت ها و هر انسانى"، با حق سنجيده مى شود نه حق به وسيله ى مردان. پاسخ 'تو بهتر مى فهمى'ها، يك جمله است و آن اين است كه هم من و هم آن شخصيت كه امروز به رخ من مى كشى، بايد از حقيقت پيروى كنيم. هر كسى كه بيشتر به حقيقت نزديك است، او بهتر مى فهمد و بايد از او تبعيت كرد.

    با اينكه پيشرفت معارف انسانى در قلمروهاى مختلف انسان و جهان، در دوران ما بسيار چشمگير بوده است، ولى اين پيشرفت تا كنون نتوانسته است مردم را از بت پرستى هاى متنوع نجات بدهد. مانند شخصيت پرستى، نژادپرستى، علم پرستى، پول پرستى، قدرت پرستى، مقام پرستى، شهرت پرستى، محبوبيت پرستى و غير ذلك. براى به وجود آمدن يك تاريخ سالم و مترقيانه ى انسانى، حتما بايد با يك مبارزه ى عميق و گسترده با اين پرستش ها، انسان ها را با خود واقعيت ها و حقايق آشنا كرد، و استعدادهاى بسيار با ارزش آنان را، مانند محبت، عشق، فداكارى، پرستش و انديشه، در مسير حقايق و واقعيات قرار داد.
    زندگى در پرتو حقايق نه در سايه اقوام و ملل و شخصيت هاى گذشته
    نتيجه ى بحث گذشته، اين اصل سازنده است كه حيات حقيقى كه آدمى را به هدف تكاملى خود موفق مى كند "و شواهد روشنى از تاريخ گذشتگان را مى توان بر اين مدعا منظور كرد"، اين است كه زندگى در پرتو حقايق است كه تاريخ حيات انسانى را قابل تفسير و توجيه مى كند، نه در سايه ى اقوام و ملل و شخصيت هاى گذشته.

    اگر بخواهيم شاهدى روشن و متقن براى اثبات مدعاى فوق در نظر بگيريم، جريان علوم در تاريخ مى تواند منظور ما را تامين كند. همه ى ما مى دانيم از آن هنگام كه بشر توانست زنجير تقليد از اقوام و ملل و شخصيت هاى علمى گذشته را از گردن خود باز كرده و به دور بيندازد، گام در توسعه ى علم و اكتشافات گذاشت و به پيشرفت هاى محير العقول در اين ميدان توفيق يافت. از قرن سوم تا اواخر قرن پنجم هجرى "تقريبا"، با گسيختن جوامع اسلامى از تقليد در دانش و صنعت و هنر و ادب روياروى مى شويم، و مى بينيم در نتيجه ى بريدن طناب تقليد و وابستگى به گذشته، چه دستاوردهاى با ارزشى براى جوامع مسلمين حاصل شد. گفته مى شود در يكى از كتابخانه هاى يكى از خلفاى مصر، تعداد شش هزار مجلد كتاب فقط در رياضيات و تعداد هجده هزار مجلد كتاب فقط در فلسفه وجود داشت. بنابه نوشته ى پى يرروسو، در كتاب تاريخ علم "ترجمه ى حسن صفارى، صفحه 118"، تعداد ششصد هزار مجلد كتاب در كتابخانه ى قرطبه از نقاط مختلف دنيا جمع آورى شده بود. راسل كه كارى با مذهب ندارد "درباره ى مذهب به نوعى حساسيت دچار است"، با كمال صراحت مى گويد اگر در قرون وسطى علم گرايى مسلمانان نبود، قطعا علم سقوط مى كرد. [ در اين مسئله رجوع شود به رساله اى از اينجانب به نام علم از ديدگاه اسلام. ] اگر مسلمين زنجير تقليد و تبعيت از گذشتگان را از گردن خود باز نمى كردند، سرنوشت علم يا سقوط حتمى بود و يا نامعلوم. آياتى در قرآن مجيد اين اصل را مورد تاكيد قرار مى دهد كه بعضى از آنها را در بحث گذشته آورديم. يكى از آياتى كه تكليف انسان ها را در رابطه با گذشتگان تعيين مى فرمايد، سوره ى بقره، آيات 134 و 141 است كه خداوند مى فرمايد:

    'آن امتى بود كه در گذشته است و براى اوست آن چه كه اندوخته است و براى شما آن خواهد بود كه اندوخته ايد.'

    تناوب تمدن ها
    يكى ديگر از جريانات مستمر تاريخ، تناوب تمدن ها در جوامع است. بشر در سرگذشت تاريخى خود تمدن هايى متعدد ديده است، كه توين بى وعده اى از متفكران در تاريخ، آنها را تا بيست و يك تمدن شمرده اند. البته مسلم است كه امثال اين ارقام درباره ى چنين موضوعات گسترده اى در بستر تاريخ، كه ايهام هايى گوناگون آنها را فرا گرفته است، نمى تواند جز حدس و تخمين چيزى ديگر بوده باشد. به هر حال، با نظر دقيق و واقع گرايانه در تاريخ "نه با تكيه بر اصول پيش ساخته" اين قضيه را بايد قطعى تلقى كرد كه بروز تمدن ها و اعتلا و زوال آنها، از قانون پيوستگى و 'از ساده پيچيده' "از بساطت رو به تركيب" تبعيت نكرده است. يعنى شما نمى توانيد بنشينيد و براى بروز تمدن يونان، علل كاملا مشخص در آن سرزمين پيدا كنيد و آنگاه كميت زمانى و مقدار گسترش و كيفيت آن تمدن را از جنبه هاى علمى، فلسفى، صنعتى، هنرى، اجتماعى، سياسى و غير ذلك، مورد تفسير و تحليل علمى خالص قرار بدهيد، و آنگاه بپردازيد به تحقيق درباره ى اعتلا و سقوط آن تمدن، با آن فرهنگ گسترده و عميقى كه در تاريخ عرضه كرده است.

    تمدن روم را در نظر بگيريد. با اينكه درباره ى اين تمدن و بروز و اعتلا آن و سقوط امپراطورى روم، كتابهايى مانند تاريخ گيبون و غير ذلك نوشته شده است، با اين حال تا كنون نه فلسفه ى قانع كننده اى براى بروز و اعتلاى تمدن روم عرضه شده است و نه براى سقوط و اضمحلال آن. وانگهى، اين پديده ى شگفت انگيز چگونه تفسير مى شود كه حتى در جريان يك تمدن، ميان گردانندگان آن، فاصله و تفاوتى غيرقابل تصور وجود داشته است. در همين تمدن رم، نرون خونخوار احمق و خودخواه را مى بينم. ماركوس اورليوس را هم مى بينيم كه مردى است حكيم، بسيار خردمند و متواضع و مردم دوست "منهاى خصومت بى اساسى كه با مسيحى ها داشته است."

    در مقدار زيادى از تمدن ها، با همين اختلاف شديد در وضع روحى گردانندگان آنها مواجه هستيم، كه گاهى اختلاف در حدى غير قابل تصور است چنانكه در تمدن روم مى بينيم. اگر واقعيت چنين بود كه تمدن ها پديده هايى بودند كه از نظر هويت و مختصات و علل و انگيزه ها و اهداف كاملا مشخص و قابل شناخت بودند، نمى بايست ميان تفكرات و آرمان ها و طرز عملكرد گردانندگان آنها، آن همه اختلاف شديد وجود داشته باشد. از طرف ديگر، در طول تاريخ تا دوران اخير، ديده نشده است كه تمدنى كه در نقطه اى از دنيا ظهور مى كند، از قرن ها حتى از يك قرن پيش، قابل پيش بينى قطعى بوده و هويت و مختصات و مدت بقا و دوران زوالش با يك عده قوانين علمى محض و تفكرات و تكاپوهاى عضلانى، قابل ايجاد و ابقا و نقل به جامعه يا جوامع ديگر بوده باشد.

    ممكن است بعضى از اشخاص گمان كنند كه اديان الهى همواره از يك نقطه از دنيا بروز كرده "مانند مسيحيت از ناصره و اسلام از مكه" و سپس به ديگر نقاط دنيا منتقل و گسترش يافته است. همچنين در دوران معاصر، بعضى از مكتب هاى اقتصادى و سياسى در نقطه اى از دنيا بروز، و به ديگر نقاط دنيا منتقل و گسترش يافته است.

    پاسخ اين اعتراض بدين نحو است كه پيش بينى قطعى بروز اديان و همچنين مكتب هاى اقتصادى و سياسى، از طرق معمولى نه از راه اخبار غيبى، تا كنون به هيچ وجه صورت نگرفته است. وانگهى، مورد بحث ما، تمدن هاى اصيل است "نه تقليدى و وابسته" كه در انتقال مكتب هاى اقتصادى و سياسى دوران معاصر ديده مى شود. زيرا روشن است كه تمدن هاى تقليدى نه از اصالت برخوردارند و نه از پايدارى و نه هضم واقعى از طرف ملتى كه به طور تقليد تمدنى را وارد كرده است. به اضافه اين كه اصلا داستان انتقال و گسترش اديان را نمى توان با تمدن به معناى معمولى آن مقايسه كرد. زيرا هدف اعلاى اديان، ايجاد زمينه ى تكامل، با متوجه كردن انسان ها به چند اصل اساسى است، كه عبارت اند از:

    1. گرايش به مبدا و به وجود آورنده ى كمال كه خداست.
    2. نظاره و سلطه ى او بر جهان هستى و مشيت او به كمال يابى انسانى است كه از دو راه اساسى درونى "عقل و وجدان" و برونى "پيامبران عظام" آن را امكان پذير كرده است. 3. پيوستگى اين زندگانى به ابديت "با نظر به دلايلى متقن"، كه اگر وجود نداشته باشد، نه تنها زندگى دنيوى انسان ها قابل تفسير و توجيه نخواهد بود، بلكه خود جهان هستى هم معناى معقولى نخواهد داشت.

    4. عدل و دادگرى مطلق خداوند سبحان كه داور مطلق است، مقياس همه ى دادگرى هاى آن عدل الهى است و بس.
    5. رهبرى مستمر انسان ها به وسيله ى شخصيت هاى الهى، كه يا مستقيما به وسيله ى وحى دستورات خداوندى را به مردم ابلاغ كنند، يا به وسيله ى ولايتى كه از منابع وحى به اثبات رسيده باشد.






    ز: (نَزَلَ القُران علي خَمسه اَوجه : حلال و حرام و محكم و متشابه و امثال، فَاحلّوا الحلال و حرّموا الحرام، واعملوا بالمحكم و آمنوا بالمتشابه و اعتبروا بالامثال) پیامبر (صلی الله علیه و آله) تفسیر کشف الاسرار جلد10 ص 685
    قرآن بر پنج وجه نازل شده (حلال و حرام و محکم و متشابه و امثال) پس حلالش را حلال بدارید و حرامش را نیز حرام دارید و به محکمش عمل نمائید و به متشابه اش ایمان آورید و از امثالش عبرت گیرید.
    ح: (وتَعلّموا القُرانَ فَأنَّهأَحسنُ الحديثِ و تَفقَهوا فِيهِ فإنَّهربيعالقُلوبِ، واستَشفوا بِنُورِهِ فَإنَّه شِفاء الصدورِ، و احسِنُوا تِلاوته فَإِنَّه أَنفَع القَصص) علي(علیه السلام) نهج البلاغه خطبه 110
    قرآن را بیاموزید زیرا آن بهترین سخن است و در آن عمیق بیندیشید زیرا آن بهار قلوب است و از نور آن شفا طلب نمائید که آن شفای سینه هاست و تلاوت آن را نیکو نمائید که آن نافعترین قصص است.
    2. نکاتی از قرآن در قرآن
    الف: (فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِي أَنزَلْنَا
    ). (1)
    پس به خدا و رسول و او و نوری که نازل کردیم (قرآن) ایمان بیاورید.
    ب: (وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ
    )(2)
    وبرتو کتاب را نازل کردیم که بیانگرهرچیزی است وابزارهدایت و رحمت و بشارت برای
    مسلمین است.
    ج: (قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا
    ) (3)
    ای پیامبر بگو اگر تمام انس و جن با هم مجتمع شوند که مثل این قرآن بیاورند هرگز نخواند توانست اگر چه بر یکدیگر پشتیبان باشند.
    ص: 71

    1- تغابن /8
    2- نحل/89
    3- اسراء/88
    د:(وَإِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَاءكُم مِّن دُونِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ، فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ وَلَن تَفْعَلُواْ فَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ
    ). (1)
    سایرین آیات دلالت بر اعجاز قرآن از طریق تحدی و دعوت مخالفین به مقابله و معارضه به مثل دارد کتابی که شامل کلیه حقایق هستی از تکوینیات و تشریعیات است و هیچ امری را فروگذار نکرده است آری (ولارطب ولایابس الا في كتاب مبين).
    ه:(وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا) سوره المزمل
    قرآن را منظم و مرتب و با تأنی و شمرده همراه با تدبر در معانی آن بخوان.
    و:(وَقُرْآنًا فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُكْثٍ
    ).(2)
    و قرآنی را بر تو نازل کردیم که بصورت آیات جدا جدا از هم می باشد تا آن را به تدریج و با آرامش بر مردم بخوانی.
    ز:(كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِّيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ
    )(3)
    این قرآنی کتابی است که آن را بسوی تو نازل کردیم تا مردم در آیات آن تدبر کنند.
    ح :(إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ
    ).(4)
    به درستی که ما قرآن را نازل کردیم و ما خود حافظ و نگهبان آن هستیم ( از تحریف و دسّ و عدم اجرا و مطرود ماندن و مغلوب نشدن).
    ط:(كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ
    ).(5) (هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ) (6)
    قرآن کتابی است که آیاتش محکم قرار داده شده.
    ص: 72

    1- بقره /23و24
    2- اسراء /106
    3- ص/29
    4- حجر/9
    5- هود/1
    6- آل عمران /7
    3. نکاتی از قرآن در عرفان
    الف: قرآن عرض است و محتاج محل و در هر محلی نیز صورتی خاص گیرد:در کاغذ، در لسان، در صدر، در قلب، در لوح محفوظ، در بیت المعمور، در روح القدوس، در نفس نبوی، در علم الهی و همه قرآن است.
    ب: قرآن ظاهرش سخن انسان به لسان قوم است اما باطنش کلام رب است و آن چه را ما بین این دو مقام است همه را داراست، پس مراتبش بی نهایت است، ظاهری دارد و باطنی و برای هر باطن هفت باطن دارد و این است که گفته شده قرآن به هفت لسان و هفت وجه و هفت حرف نازل شده و اینها همه مراتب طوليه معانی و مفاهیم قرآن است.
    ج: هر بسم الله جزء قرآن نباشد مثلا بسم الله ابوجهل چون فتوای حقی ماند که غاصبی صادر کند، بسم الله قرآن از طهارت خیزد و هر بسم الله از طهارت برنخیزد بسم الله قرآن نباشد.
    د:تفسیر به رأی آنست که قرآن را از لسان شیطان و احکامش را از لسان نفس گویند و سرانجامش فَليتَّبوءُمَقعَدُهُ مِنَ النّار است اگرچه أَصابَ الحَقَّ.
    ه: يحكم (و لارطب ولا يابس إلاّ في كتاب مبين) آن چه از احکام تا قیام قیامت حاجت است به حسب تغییرات احوال و اشخاص و زمان ها همه در کتاب مبين است پس قرآن تفضيل مجمل و اجمال مفصل و متشابه محکم است اما ظاهر بنیان آن را الفاظ و الفاظ آن را ناقص می دانند لذا نقصان از امت است نه از قرآن. زیرا (اَليومَ اکملتُ لکم دینکم) فرمود.
    و: قرآن چون کتب و نخ طبیبان است و آدمیان چون مریضان، و حالات بیماران متفاوت و مختلف، اما تمام معالجات در کتب طبيه موجود است لكن بدون طبيب معالجه صورت نگیرد و معالجه به کتاب طب بدون نظر طبيب هلاکت مریض است پس قرآنشفاء است لکن طبیب خواهد چه خود کتاب طب است و طبیب کتاب طبابت قرآن نبی است و ولی، محمد است و علی ، عترت است که عترت و کتاب هرگز از هم جدا نشوند پس قرآن با عترت قرآن است، قرآن با عترت ناطق است و بدون عترت صامت.
    ص: 73
    ز: اگر قرآن بحکم کلام حق خوانی زبانت زبان حق باشد و اگر این نتوانی و خودیت باقی است خطاب قل هو الله به که می گوئی و پاسخ كذلك ربی چرا می گویی؟ و در پی یا ایها الذين آمنوا، لبيک از چه سبب می گوئی، مگر زبان حق گفته باشد گوش حق تو شنیده باشد و زبان حق تو پاسخ داده باشد.
    ح: در فواتح سُوَر حقائق هستی مستور است و این حروف آئینه تمام رموز و اسرار است و اسم اعظم در میان آنها گم است چون رسول (صلی الله علیه و آله) فرمود: (إنَّ علّيِا هُوَالسِّرِ الموُدَعُفي فَواتِحِ السُّوِر و الإسمُ الأَعظَمُ لأكبَر المُوحي إلي البشَر)
    ط: قرآن را عبارات برای عوام است و اشارات برای خواص و لطائف برای اولیاء و حقائق برای انبياء.
    نکاتی از قرآن در علوم قرآنی
    الف: قرآن کریم، آخرین کتاب آسمانی است که از طریق وحی و بواسطه جبرئیل و از سوی خداوند تبارک و تعالی، به منظور نجات بشر از سرگردانی و گمراهی و ارشاد او بسوی نور و هدایت بر پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله) نازل گردیده است.
    ب: قرآن کریم در شب قدر از شب های ماه مبارک رمضان به طور دفعی نازل گردیده
    (1) و این نزول کلی و دفعی قرآن به آسمان دنیا در شب قدر صورت گرفته، اما نزول تدریجی قرآن همزمان با بعثت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) از 27 ماه رجب آغاز و تامدت 23 سال طول کشید (أنا نحنُ نَزلّنَا علیکَ القُرآن تنزيلاً) (2)
    واین تفاوت إنزال و تنزیل است که اولی دلالت بر نزول دفعی و دومی دلالت بر نزول تدریجی دارد. ج: این کتاب مقدس دارای نام ها و اوصاف متعددی است چون (کتاب، کلام الله، قرآن، فرقان، ذکر، تنزیل وغیره)
    د: در مورد تعداد سوره های قرآن برخی چون مجاهد قائلند که قرآن 116 سوره داشته که دو سوره
    ص: 74

    1- بقره/185
    2- انسان /23
    الخلع و الحفد از سوره های قنوت محسوب می شده اند
    .(1) اما قول جمهور علماء به نقل از زید بن ثابت این است که سوره های قرآن 114 سوره هستند. از كل سوره های قرآن بنا به قولی85 سوره مکی و 29 سوره مدنی است و بنا به قول دیگری84 سوره مکی و 30 سوره مدنی است، اولین سوره مکی (إقرأ باسم ربک) است و آخرین سوره مکی، سوره عنکبوت است، و نیز اول سوره مدنی(ويل للمطففین) و آخر سوره، (برائت) است و نیز اولین سوره ای که پیامبر در جمع قریش قرائت کرد سوره ( و النجم اذا هوی) بود.
    ه:در مورد آیات قرآن نیز همانند فوق نظریاتی هست اما هیچ کس کمتر از 6200 آیه قائل نبوده، معروف این است که طبق حديث علی (علیه السلام) به نقل از پیامبر (صلی الله علیه و آله) قرآن دارای6236 آیه است.
    و: در مورد حروف و کلمات قرآن نیز نظریاتی هست که مشهورتر از همه (77437) کلمه و (340740) حرف می باشد.
    ز: رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) بنا به تصریح قرآن، خود می بوده و به کتابت و قرائت آشنایی نداشته لذا در جهت حفظ و جمع کتاب خدا از بعضی از صحابه، بعنوان (كتاب وحی) استفاده می کرده و دیگران را به آموختن کتابت و قرائت و حفظ آیات قرآن تشویق می نموده تا بدین وسیله قرآن ترویج و تبلیغ شده و ازنسیان و تحریف حفظ بماند.
    ح: تدوین و تنظیم سوره و آیات قرآن در زمان حیات رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در مصاحف مختلفی صورت گرفته است.
    ط: پس از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نخستین جامع و تدوین کننده قرآن بر اساس ترتیب نزول قرآن حضرت علی (علیه السلام) بودند.
    ی: در زمان خلیفه اول یکبار و در زمان خلیفه سوم بار دیگر قرآن جمع و تدوین گشت و همه با نظارت علی(علیه السلام) صورت گرفت.
    ک: تا زمان جمع عثمانی نیز قرآن فاقد اعراب و نقطه بود و بیم این می رفت که در قرائت قرآن مشکلاتی پیش آید لذا بنا به دستور على (علیه السلام) شاگرد آن حضرت یعنی ابوالاسود دوئلی قرآن را اعراب
    ص: 75

    1- تفسیر کشف الاسرار، جلد 10، ص 681
    گذاری و نقطه گذاری کرد بعضی می گویند شاگردان ابو الاسود یعنی یحیی بن يعمر ونصربن عاصم قرآن را نقطه گذاری کردند.
    ل: آن چه مسلم است قرائت و کتابت قرآن حتی دسته بندی سور و آیات در زمان خود پیامبر (صلی الله علیه و آله) صورت گرفته و آن حضرت مردم را تشویق به آموزش قرائت قرآن می نمود و حتی قرائت های بعضی از بزرگان صحابه را می شنید و تصحیح و تأیید می فرمود.
    م: معروفترین قاریان که پس از دوره صحابه و تابعین مشهور شدند هفت تن بودند که آنها را قراء سبعه می گویند و اولین کسی که در علم قرائت کتاب نوشت (آبانِ بن تُغلب) شاگرد امام سجاد(علیه السلام) می باشد.
    قُراّء سَبعه
    1. نافع (ابو عبدالله نافع ابن ابی نعیم مدنی) متوفی169 هجری
    2. ابن کثیر (عبدالله ابن کثیر مکی) متوفی120 هجری
    3. عاصم (ابوبکر عاصم ابن ابی الجود کوفی) متوفی128 هجری
    4. حمزه (ابو عماره حمزه ابن حبیبزیات کوفی) متوفی156 هجری
    5. کسائی (ابوالحسن علی ابن حمزه کسائی) متوفی189هجری
    6. ابو عمرو( ابو عمرو ابن علاء بصری) متوفی154 هجری
    7. إبن عامر (عبدالله ابن عامر دمشقی) متوفی118 هجری
    محققین علوم قرآنی علاوه بر قراء سبعه از سه قاری دیگر به عنوان استاد و اسوه قاریان یاد کرده اند که جمعا به عنوان (قُراّء عَشَرةَ) معروفند و این سه تن عبارتند از:
    1. خلف (ابو محمد اسدی ابن هشام) متوفی229هجری
    2. يعقوب (ابن اسحق بن زید الحضرمی) متوفی205 هجری
    3. بوجعفر (یزید بن قعقاع مخزومی مدنی) متوفی130 هجری
    ص: 76
    ن: آن چه معروف است سوره کهف نصف و میانه قرآن است اما عدهای آیه (اّنك لَن تستطيع معی صبراً) را میانه قرآن می دانند بعضی کلمه (ولیتلطّّف) را و عده ای (لَقد جئت شيئاً نكرا) را نصف و وسط قرآن دانسته اند.
    س: قرآن کریم به سی قسمت مساوی تقسیم می شود که هر قسمت یک سی ام قرآن می باشد و هر یک از این سی قسمت را یک جزء می گویند. پس قرآن کریم دارای سی،30 جزء است. هر جزء از قرآن به چهار قسمت تقسیم می شود که هر قسمت آن یک صد و بیستم قرآن می باشد و هر یک از این120 قسمت را یک حزب می گویند پس هر جزء چهار حزب و کل قرآن 120 حزب است. همچنین قرآن کریم به 114 قسمت نامساوی تقسیم می شود که هر قسمت را یک سوره مینامند پس کل قرآن 114 سوره است.
    ع: دومین سوره قرآن یعنی سوره بقره با داشتن 286 آیه و 1621 کلمه و 25500 حرف بزرگترین سوره های قرآن است. و صد و هشتمین سوره قرآن یعنی سوره کوثر با داشتن 3 آیه و 10 کلمه و 43 حرف کوچکترین سوره قرآن است.
    بزرگترین آیه قرآن آیه282 از سوره بقره است که دارای172 کلمه و 579 حرف می باشد. کوچکترین آیه قرآن آیه اول از سوره بیستم قرآنییعنی سوره طه است که از یک حرف و در اصل چهار حرف تشکیل شده (طاها).
    ف: سجده های واجب قرآن: سوره هایی که سجده واجب دارند عزائم نامیده می شوند و بر هر شخص صاحب تكليف واجب است که هرگاه یکی از آیات سجده دار واجب را خواند یا شنید سجده نماید، همچنین خواندن سوره های عزائم بر شخص جب و حائض و صاحب نفاس حرام است حتی بسم الله اول آن سوره ها و در نمازهای واجب نیز نمی توان آنها را به عنوان سوره بعد از حمد خواند. چهارسورهای که سجده واجب دارند با آیه مربوط به شرح زیر است:
    . آیه میانی سوره 32 (الم سجده) -- إنمّا يُوُمنُ.
    2. آیه میانی سوره 41(حم فصلت) -- مِن آياته الَّليلُ.
    3. آیه آخر سوره 53 (النجم) -- فَاسجُدو الِلّهِ
    ص: 77
    4. آیه آخر سوره 96 (علق - إقرأ) -- فَاسجُد.
    علاوه بر اینهایازده، آیه در قرآن هست که سجده مستحب دارند که عبارتند از:
    1. آیه آخر سوره اعراف، 2. آیه15سوره رعد، 3. آیه49 سوره نحل، 4. آیه107 سوره اسراء، 5. آیه58 سوره مریم،6. آیه18 سوره حج، 7. آیه77 سوره حج، 8 آیه60 سوره فرقان، 9. آیه25 سوره نمل، 10. آیه24 سوره (صلی الله علیه و آله)، 11. آیه21 سوره انشقاق.
    ذکر سجده آیات سجده دار
    در این سجده ها طهارت و قبله شرط نیست و ذکر آن هم اختیاری است اماعلماء فرموده اند بهتر است این ذکر گفته شود: ((لااَله اِلاَ االلهُ حقَّاً حقّا، لا اِلهإلاّ االلهُ ايماناً وتَصدي قاً، لااِلهاِلاّ االلهُ عبودِيه ورِقّاً، سَجَدتُ لَك يارب تَعبداً ورقّاً لا مستَنكِفاً ولا مستكبِراً بل اَنَا عبدضَعيف ذَليلٌ خائف مِسكينٌ مستَكينٌ مستَجيرٌ بِك ياااللهُ يا االله شُكراً لِلّهِ)
    یعنی: نیست معبودی جز خداوندی که بر حق است، نیست معبودی جز خداوند و به این گفتار ایمان و تصدیق دارم، نیست معبودی جز خداوند و این اقرار از روی بندگی است، سجده می نمایم برای توای پروردگار من از روی پرستش، و من هرگز خدایی تو و بندگی خویش را انکار نمی کنم، بلکه من بنده ضعیف و ذلیل و خائف و پناهنده به تو هستم.
    اطلاعات ابتدایی درباره قرآن
    بنابراین آنچه که قبلا هم بیان شد موارد زیر را می توان بر شمرد:
    1. آیه و آیات
    کلمه آیه که جمع آن آیات است به معنی:
    1. نشانه روشن و گویا
    2. مایه پند و اندرز
    3. ساختمان بلند و مرتفع آمده است.
    در قرآن مجید نیز این کلمه در همین سه معنی بکار رفته است. در بسیاری از آیات
    ص: 78
    همانند آیه49 از سوره آل عمران و 109 سوره انعام و معجزات پیامبران علیهم السلام آیه و آیات نامیده شده است که منظور از کلمه آیه در این گونه آیات نشانه و دلیل گویا و روشن است. در آیه92 از سوره یونس درباره فرعون می خوانیم: فاليوم ننجیینک بیدنک لتكون لمن خلفك آیه که مقصود از این آیه در این مورد و نظائرش مایه پند و اندرز است. و در آیه128 سوره شعراء از ساختمان بلند و مرتفع با کلمه آیه تعبیر شده است.
    اتبنون بكل ريع آیه تعبثون: آیا در هر قسمت مرتفع زمین ساختمان بلندی برپا می کنید؟
    در قرآن کلمه آیه به معنی نشانه در مورد هر پدیدهای خارق العاده بلکه تمام پدیده های جهان- به لحاظ آن که نشانه ی وجود خدا و اوصاف اوست بکار رفته است.
    از جمله موارد استعمال آیه و آیات خود قرآن است که به لحاظ قطعه ها و جملاتش آيات الله نامیده شده است بر این گونه موارد آیه به معنی قطعه یا جمله ای از قرآن است که به لحاظ حکایت و دلالتش بر خداوند و اوصافش و بر درست بودن گفتار پیامبر صلی الله عليه و آله و از سوی خدا بودنش آیه نامیده شده است. همان گونه که قبلا هم بیان شد در مورد تعداد آیات قرآن نظریات گوناگونی ارائه شده است.
    2. سوره
    کلمه سوره در لغت به این معانی آمده است:
    1. فضل و شرف
    2. منزلت
    3. قطعه و قسمت جدا از دیگر قسمتها
    4. شیئی برجسته و مشخص در قرآن سوره بصورت مفرد و جمع ( سوره و سور) بکار رفته است و مقصود از آن یک قسمت برجسته و مستقل از آیات قرآن است که بدون وابستگی به آیات قبل و بعد به بیان موضوع خاصی پرداخته است هر چند ممکن است بی ارتباط با آیات قبل و بعد هم نباشد بطوریکه اگر آن قطعه از بین آیات انتخاب و جدا گردد آغاز و انجام مشخص، هدف و مفاد کامل و بی نیاز از ضمیمه ای داشته باشد.
    114 سوره قرآن را به آن جهت که با جمله بسم الله الرحمن الرحيم از آیات قبل و بعد جدا می گردند،
    ص: 79
    قطعه معلوم و مشخصی را تشکیل میدهند سوره می نامند. البته کلمه سوره آن طور که گذشت در لغت معنائی وسیعتر از مفهوم متداول بین مسلمانان دارد و شامل بخش هایی کوچکتر از سوره به معنی کنونی آن نیز می شود. در قرآن مجید نیز سوره در همان معنای لغویش بکار رفته است و می توان آن را تقریبا مترادف قطعه، فقره و پاراگراف دانست.
    3. مکی و مدنی
    یکی از تقسیم بندی هایی که در مورد آیات قرآن انجام گرفته است تقسیم آیات به مکی و مدنی است. در این تقسیم بندی برخی مکان نزول را معیار قرار داده و آیاتی را که در مکه نازل شده است مکی وآنها را که در مدینه و اطراف آن به پیامبر صلی الله عليه و آله وحی گردیده مدنی نامیده اند. گروهی دیگر گفته اند آیاتی که مورد خطاب آنها مردم مکه است مکی و آیاتی که مخاطب آنها مردم مدینه می باشد مدنی است ولی نظریه مشهور که صحیح تر می نماید آن است که ملاک نامگذاری زمان نزول آیات است و براین اساس آیاتی که قبل از هجرت بسوی مدینه نازل شده اند مکی و آیاتی که پس از هجرت فرود آمده اند مدنی می باشند، هر چند در مکه نازل شده باشند و یا روی سخن در آنها با مردم مکه باشد. شناخت این دو دسته آیات و تفکیک آنها از یکدیگر در فهم زمان نزول آیات موثر است و در نتیجه در پی بردن به خصوصیات و ویژگی های آیات که در تفسیر قرآن نقش بسزایی دارد مفید واقع می شود.
    4. شأن نزول
    آیات قرآن آن طور که خود نیز می گوید بصورت متفرق و پراکنده در طی23 سال در مکه و مدینه نازل شده است. نزول و فرود آمدن آیات بر دو گونه است: بخشی از آیات ابتداء و بدون وقوع حادثه و یا پرسشی بر پیامبر صلی الله عليه و آله نازل گردیده است و برخی دیگر به دنبال رخ دادن یک حادثه یا مطرح شدن سوال و پرسشی فرود آمده است. حادثه، پرسش و شرایطی را که یک آیه در آن جو نازل می شود شأن نزول آیات می گویند. پی بردن به شأن نزول آیات در بسیاری موارد به درک حقایق و معارف قرآن کمک شایانی می کند و این موضوع اختصاص به قرآن ندارد. در
    ص: 80
    روایات پیامبر صلی الله و عليه و آله و ائمه عليهم السلام نیز این امر نقش بسزایی دارد و به همین جهت است که امام صادق (علیه السلام) می فرماید: (شخصی از شما فقيه نخواهد بود تا جایگاه عرضه شدن سخن را بداند
    ).(1)
    نکته ای که باید در مطالعه قرآن و تفسیر بدان توجه داشته این است که شأن نزول هیچگاه موجب نمی گردد که آیات قرآن را در اسارت آن مورد قرار داده و به آن جنبه فردی و شخصی دهیم بلکه جز در موارد معدودی، با توجه به قیود و شرائط آیه هر مصداق و مورد دیگری را نیز در بر می گیرد و نیز باید توجه داشت که شأن نزول در صورتی می تواند در تفسیر آیه مورد قبول واقع شود که به صحت آن اطمینان داشته باشیم.
    ه. قرآن یعنی چه؟
    إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ
    .(2)
    ما آن را خواندنی عربی قرار دادیم تا شما آنرا تعقل کنید.
    «قرآن» یکی از عنوان هایی است که در خود قرآن بر این کتاب آسمانی اطلاق شده است و به تدریج در بین مسلمانان علم و اسم خاص آن گردیده است. کلمه «قرآن» در لغت مصدر است و به معنی خواندن می باشد چنانکه در برخی از آیات به همین معنی به کار رفته است مانند: «فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ
    »(3) پس آنگاه که خواندیمش (وحی) خواندنش را دنبال کن.
    این کتاب بزرگ را به آن جهت که از یک سلسله الفاظ خواندنی تشکیل یافته قرآن(خواندنی) نامیده اند. و شاید نکته این نامگذاری از سوی خداوند آن باشد که مردم پیوسته متوجه آن بوده و همواره آن را بخوانند و از حقایق آن آگاه شوند. و نیز اشاره ای باشد به این که قرآن دارای حقیقتی
    ص: 81

    1- بحارالانوار، ج 2، ص 184
    2- زخرف/3
    3- قیامت/18
    بس متعالی است که تا حد یک سلسله الفاظ خواندنی تنزل یافته و در قالب الفاظ بر پیامبر صلی الله عليه وآله نازل شده است تا بشر بتواند ازآن استفاده کند وبه آن دست یابد
    .(1)
    برخی نیز گفته اند که قرآن از ماده قرء و به معنی جمع کردن است و چون این کتاب آسمانی در بردارنده تمام حقایقی است که برای سعادت بشر لازم است آن را قرآن به معنی کتاب جامع نامیده اند.
    6. محکم و متشابه
    مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ
    . (2)
    قرآن مجید آیات خود را به دو دسته (محکم و متشابه) تقسیم نموده و برای هر یک وصفی برگزیده است. در آیه محکم آن چه مورد نظر بوده است آشکارا و به روشنی بیان گردیده است بطوری که با دقت، معنای حقیقی آن و مقصود خداوند دانسته میشود و با معانی و احتمالات دیگر اشتباه نمیشود. آیات محکم مرجع و ما در سایر آیات اند.
    آیات متشابه به گونه ای است که می توان معانی مختلف و متعددی را به آن نسبت داد و به همین جهت و مفهوم اصلی آیه مورد تردید قرارمی گیرد و درواقع هر یک از معانی گوناگون آیه متشابه در این که نمی توانند بطور قطع مقصود خدا را به ما نشان دهند شبیهیکدیگرند و در نتیجه آیه از نظر مفهوم چند پهلومی شود. درمیان معانی مختلف و گاه متضادی که از یک آیه می توان دریافت همه آنها حق نبوده و با آن چه مورد نظر خداوند است مطابقت ندارد و این امر خود زمینه اختلاف در فهم معنای حقیقی آن آیه می شود و موجب می گردد که منحرفين بتوانند آن آیه را برای فتنه انگیزی و به انحراف کشیدن دیگران دستاویز قرار دهند. آیات متشابه را باید پس از بدست آوردن آیه محکمی که نقاط ابهام آن را برطرف سازد و معنای واقعیش را روشن گرداند مورد استفاده قرار داد. پرداختن به آیات متشابه بدون رجوع به آیات محکم کار بیمار دلان و کج اندیشان است که می خواهند با دستاویز قرار دادن آن، قرآن را تأویل کنند و مصداق های دروغین را که موافق با اغراض
    ص: 82

    1- زخرف/3و4
    2- آل عمران/7
    نادرست آنهاست به قرآن نسبت دهند و از این راه نا آگاهان جامعه را منحرف سازند و فتنه انگیزی کنند.
    هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ
    . (1) (تنها) اوست(خدائی) که قرآن را بر تو نازل ساخت که برخی از آن آیات محکم است اینها ام الکتاب (مرجع آیات دیگراند) و آیات دیگر متشابهات اند. پس آن گروه که دلهاشان میل به باطل است و کج اندیش اند آیات متشابه و چند پهلو را می تواند دستاویزی برای کج اندیشان باشد و مایهی به انحراف کشیدن جامعه و فتنه انگیزی گردد حال دو سوال زیر مطرح می گردد :
    الف: آیات متشابه چگونه اند و منشأ تشابه آنها چیست؟ به عبارت دیگر چه چیز باعث متشابه شدن این آیات متشابه گردیده است تا بصورتی در آمده که می توانند دستاویز منحرفین گردد؟
    ب: فلسفه و راز وجود چندین آیاتی در قرآن چه می تواند باشد؟ آیا بهتر نبود که همه آیات بصورت
    محکم باشد تا از سوء استفاده کج اندیشان و بیماردلان جلوگیری شود؟
    الف: آیات متشابه قرآن چگونه اند؟
    بطور کلی عبارات و جملات چند پهلو و متشابه را بر اساس عواملی که منشأ تشابه آنها گردیده است به پنج دسته می توان تقسیم کرد.
    1. گاهی از آنجا که گوینده از قدرت بیان به حد کافی برخوردار نیست برای بیان مطالب خود الفاظ و عباراتی را به کار می برد که تاب چند معنای مختلف را دارد و گفتارش چند پهلو و متشابه می گردد مانند فارسی زبانی که بخواهد به زبان عربی یا انگلیسی سخن می گوید و از قواعد و لغات این دو زبان آشنایی کافی نداشته باشد و یا مانند افرادی که از قدرت بیان چندان برخوردار نیستند.
    2. در پاره ای موارد گوینده عمدا مطلب را به صورت معما بیان می کند وغرضش مبهم گوئی است واین مبهم گوئی منشأ تشابه می باشد مانند:
    ص: 83

    1- سوره آل عمران /7
    هندو به طعنه گفت که یاران خدا دوتاست *** لعنت برآن که گفت که یاران خدا یکی است
    3. در برخی موارد گوینده هدفش آنست که مطالب را گروه خاصی بفهمند و به این جهت مطالب را بصورت رمزی بیان می کند و این امر باعث می شود که برای کسانی که از این رمزها آگاهی ندارند عبارات متشابه گردد این گونه تعبیرات در سخنان سیاستمداران کاربرد زیادی دارد. مانند: حروف مقطعه قرآن.
    4. عامل چهارمی که منشأ تشابه می گردد آن است که گاهی به عللی قیود، استثناها و قرائن یک گفتار ازمتن جدا می گردد یا گوینده از ذکر آن ها در آن موضع خودداری می کند و یا خواننده از توجه به آنها غافل می شود و در نتیجه گفتار صورت تشابه به خود می گیرد. مانند: آیات عام، خاص، مطلق، مقيد، ناسخ و منسوخ.
    5. گاهی هم مطالبی که بیان می شود بسیار فراتر و وسیعتر از قالب الفاظ است و به هر صورت که بیان شود الفاظ و عبارات از رساندن حقیقت معنی و مفهوم واقعی آن ناتوان هستند و در نتیجه محدودیت الفاظ منشأ تشابه عبارات می گردد مانند تعبیر از حقایق مجرد و ما فوق مادی با الفاظ معمولی که برای معانی مادی وضع شده اند. مانند امورغیبی و ماوراء طبیعی.
    در میان اقسام پنجگانه تشابه که یادآور شدیم نوع اول و دوم در قرآن یافت نمی شود زیرا: اولا قرآن با بیان روشن و رسا سخن می گویند و نور و هدایت است و به زبان عربی آشکار نازل شده است و حتی قدرت بیان و اسلوب سخنش، خود،اعجاز است. وثانيا قرآن هرگزکتاب معما نیست و هدفش سرگرم ساختن جامعه و معما گویی نمی باشد. بلکه آمده است تا جامعه را از سرگرمی های بچگانه وغیر انسانی بازدارد. ولی سه قسم دیگر از اقسام تشابه را می توان در قرآن یافت.
    حروف مقطعه قرآن را می توان از قسم سوم(بيانات رمزی) دانست چنان که از روایات نیز چنین مطلبی را می توان استفاده کرد. همانطوریکه عام و خاصها، مطلق و مقيدها، ناسخ و منسوخها، و نظائر آنها در قسم چهارم متشابه قرار می گیرند.
    ص: 84
    قسم پنجم از اقسام متشابه را در آیات بسیاری می توان مشاهده کرد. برخی از موضوعات که در قرآن مطرح گردیده است از امور غیبی و ماوراء طبیعت سخن می گوید و روشن است که این گونه مسائل را نمی توان با الفظ و عباراتی که برای مفاهیم مادی وضع شده اند بیان نمود.
    معانی هرگز اندر حرف ناید *** که بحر بیکران در ظرف ناید
    مثلا چگونه این الفاظ تاب بیان خدا و اوصاف او را دارند؟
    چگونه می توان از حقیقت وحی با این عبارات سخن گفت؟
    ولی از آنجا که قرآن برای راهنمایی بشر نازل شده و ناچار برای بیان مقاصد خویش از همین الفاظی که انسان به کار می برد استفاده می کند، ناگزیر آنموضوعات متعالی و لطيف هم با عباراتی بیان شده است که بشر برای موضوعات مادی به کار می برد و این امر موجب تشابه این گونه آیات می گردد.
    ب:فلسفه آیات متشابه چیست؟
    گاهی سوال می شود چرا تمام آیات قرآن به صورت محکم بیان نشده است؟ اصولا چه لزومی دارد که چنین آیاتی در قرآن وجود داشته باشد؟ در پاسخ این سوال با توجه به آن چه در علل تشابه آیات گذشت یادآور می شویم، به نظر می رسد که فلسفه وجود آیات متشابه می تواند در امور زیر نمودار گردد.
    1. جلوگیری از خطراتی که اساس اسلام و قرآن را تهدید می کند. برخی از مسائلی که در مبازرات چند پهلو ذکر شده است از موضوعاتی است که اگر دشمن از آن آگاه شود آینده را پیش بینی کرده و درصدد ریشه کن ساختن اسلام و طرح توطئه های خائنانه علیه اسلام بر می آید.
    2. در پاره ای موارد تشابه آیات به خاطر جدا بودن و دور افتادن متن سخن از قیود و قرائن آن است، قرائن و قیود این نوع آیاتیا در آیات دیگر قرآن و یا در روایات آمده است و پیامبر صلی الله عليه و آله و ائمه طاهرین علیهم السلام تنها کسانی هستند که کاملا از این قيود و قرائن آگاهی دارند و کسانی که واجد شرائط تحقیق و فهم قرآن باشند نیز با توجه به آیات و روایات می توانند در حد قابلیت خویش تشابه این گونه آیات را حل کنند.
    جدا بودن این قیود و قرائن به این شکل، عادی و طبیعی است ولی می توان گفت که چنین امری به خاطر توجه دادن به نیاز قرآن به مفسر واقعی و معلم راستین نیز هست.
    ص: 85
    3. در برخی از آیات چنان که در متشابه قسم پنجم گفته شد سخن از حقایقی متعالی است که بیان آنها ملازم با تشابه آن ها برای نا آگاهان از آن حقایق خواهد بود و تنها راه جلوگیری از تشابه در اختیار قرار ندادن آنهاست ولی از آنجا که خداوند فياض مطلق است و به هر موجودی آن چه را که شایسته اوست می بخشد و در میان انسانها بسیارند کسانی که قابلیت دریافت چنین حقایقی را دارند؛ این حقایق برای انسان ها بیان می شود ولی طبیعی است که بیان آن حقایق با الفاظی که برای امور مادی وضع شده است منشأ چنین تشابهی خواهد گشت.
    برخی ویژگی های قرآن
    قرآن مجید از یک سلسله ویژگی های خاص خود برخوردار است. این ویژگی هاست که قرآن را بصورتیک کتاب استثنایی در آورده است، به بررسی برخی از این ویژگی ها می پردازیم: 1.آمیختگی مطالب
    هر کتاب را بگشائید با مقدمه ای شروع می شود. در طی چند بخش به موضوعات مشخص و مطالب معینی می پردازد. و سرانجام به نتیجه نهایی در پایان کتاب می رسد. اینیکی از چیزهایی است که در هر کتابی وجود دارد و از دقت نویسنده، قدرت دسته بندی و تا حدی از آشنائیش با موضوع مورد بحث حکایت می کند.
    انسان که با این نوع تقسیم بندی ها از پیش تماس داشته در اولین برخورد با قرآن شگفت زده می شود زیرا قرآن را کتابی می بیند که آیه هایش تحت عنوان های مشخص دسته بندی نشده است. هیچگاه فصلی در هستی شناسی، بخشی خاص در مورد انسان یا قسمت ویژهای پیرامون مبارزه با طاغوت و نظائر این گونه رده بندی ها را در قرآن نمییابد.
    قرآن مجید در عین این که از هستی شناسی، انسان شناسی، تعلیم و تربیت، جهاد و مبارزه با طاغوت، قوانین فردی و اجتماعی، تاریخ، سیاست و حکومت، اقتصاد و بازرگانی و ده ها بلکه صدها موضوع دیگر سخن گفته است دارای چنین تقسیم بندی هایی نیست. قرآن از یک آمیختگی خاص برخوردار است. با آن که هر موضوعی را با دقت بیان می کند ولی هر جای این کتاب بزرگ را باز کنیم نامی از این فصل ها و نشانه ای از این عنوانها نخواهیمیافت. اصولا آیه های قرآن به گونه ای است که نمی توان آن را
    ص: 86
    در چارچوبه فصول و ابواب معینی قرار داد بدون آن که به مثله شدن آیات بینجامد و در این صورت ممکن است اشتباهاتی که دامنگیریک محقق می شود بیشتر از فوائدی باشد که بر این فصل بندی ها، مترتب می شود.
    راستی چرا قرآن این گونه در هم آمیخته است؟ چرا مثل حروف الفبا آیه ها و جملات کنار یکدیگر
    قرار گرفته اند؟ چرا قرآن مطالب را این گونه بیان می کند؟
    در این بهم آمیختگی راز مهمی نهفته است. قرآن مجید در هر بخشی مسائل گوناگون اخلاقی، اجتماعی، عبادی، عرفانی، اقتصادی و را به هم می آمیزد و از آن معجونی شفابخش برای انسان که آمیزه ای از تمایلات، نیروها و کشش های گوناگون است فراهم می سازد. تا هر کس شفای خویش را در هر زمینه، با خواندن آن به دست آورد و از سوی دیگر مطالب به گونهای بیان شده است که بتوان با جمع کردن یک آیه با آیه دیگر متناسب با آن یک نتیجه جدید بدست آورد، همانند حروف الفبا که می توان از آنها بینهایت کلمه ساخت؛ از ضمیمه کردن آیات به یکدیگر در حدی بسیار وسیع به حقایق جدیدی دست یافت و این را می توان یکی از عوامل تبیان کلیشی (بیانگر هر چیز) بودن قرآن دانست.
    وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ
    .(1)
    قرآن کتاب فلسفه، تاریخ، ادبیات، اقتصاد و یا هر علم دیگر نیست، بلکهیک کتاب انسان ساز و هدایتگر است. قرآن از خدا، از انسان، از سعادت و کمال نھائی او (رسیدن به خدا)، و از مسیر دستیابی به این هدف سخن می گوید و در این زمینه آن چه را که مورد نیاز بشر میباشد و او را به کمال واقعی او(نزدیکی به خدا) رهنمون می سازد، تبیین نموده است. به همین جهت است که قرآن هم نقل تاریخی دارد و هم فلسفه تاریخ، هم از اقتصاد سخن می گوید هم از اخلاق و خودسازی. هم انسان سازی را مطرح ساخته است و هم هستی شناسی، هم قوانین فردی دارد و هم دارای قوانین اجتماعی است. قرآن مجید همه این مسائل و دیگر مسائلی را که به آن ها پرداخته است؛ در محدوده هدایت انسان بسوی کمال حقیقی و نهائیش و در این ارتباط بیان می کند و به همین جهت است که می بینیم گاهییک قسمت از یک مطلب علمی را مطرح می سازد و بدون آنکه آن قسمت خاص
    ص: 87

    1- نحل/89
    را به پایان برد موضوع دیگری را پیش می کشد و ناگهان صحنه را عوض می کند و یک لحن عتاب آمیز به خود می گیرد.
    جامع بودن قرآن به این معنی نیست که مجموعه ای از علوم مختلف را برای بشر گرد آورده است و بنابراین با فراگیری قرآن هیچگاه شخصی متخصص در فیزیکیا شیمی و یا هیچ علم دیگر نمی شود و اصلا چنین توقعی از این کتاب که کتاب هدایت است بیجاست. البته این بدان معنی نیست که هیچ گونه مطلب علمی در قرآن وجود ندارد. بلکه همانطور که گذشت منظور آنست که در طرح آنها نیز جنبه هدایت و سازندگی انسان هدف اصلی بوده است و بدین مناسبت به همان اندازه که این هدف تأمین شود (نه بیشتر) از آنها سخن گفته شده است. پس جامع بودن قرآن بدان معنی است که از آن چه درسعادت بشر و رسیدن او به کمال واقعی اش موثر است فروگذار نکرده و در این زمینه بیانگر همه چیز است.
    وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ
    .(1)
    و ما قرآن را که بیانگر هر چیز است بر تو فرو فرستادیم.
    3. مصونیت قرآن
    وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌلَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ
    (2)
    در میان تمام کتاب هایی که از سوی خدا یا بشر در اختیار انسان قرار گرفته است هیچ کتابی را نمی توان یافت که با وجود دشمنان بی شمار و گذشت قرنها آن هم در زمانی که وسیله نشر منحصر در دست نویسی بوده از تحریف و دگرگونی مصون مانده باشد. تا آنجا که ما می دانیم قرآن مجید تنها کتابی است که از این ویژگی برخوردار است. قرآن مجید از هر گونه تغییر و دگرگونی و افزایشیا کاستی درامان مانده است. اگر بنا بود در این کتاب تغییری رخ داده باشد یا بر آن چیزی افزوده و یا از آن چیزی کاسته باشند، بدون شک این دگرگونی و تغییریا این کاستن و افزودن معانی عمیق و محتوای ژرف و پربار قرآن را دگرگون می ساخت و با دگرگون شدن حقایق و معارفی که در قالب این الفاظ
    ص: 88

    1- . نحل/89
    2- فصلت /42
    ریخته شده است، قسمتهای مختلف قرآن از حد اعجاز و خارق العاده بوده سقوط می کرد و در نتیجه انسان می توانست سوره هایی مانند سوره های قرآنی بیاورند، در صورتیکه در طی،1 قرن این کتاب بزرگ با فریاد رسایش اعلام می دارد که اگر تمام انسان ها با کلیه امکانات خویش تلاش کنند نمی توانند حتی یک سوره همانند سوره های قرآن بیاورند و تاریخ گواه است که تا کنون چنین بوده است و حتی یک سوره همانند سوره های قرآن نیاورده اند و نیز با توجه به ابعاد مختلف اینکتاب عجز و ناتوانی بشر در این زمینه محسوس می گردد. و در واقع مصونیت قرآن حاکی از خارق العاده بود قرآن است و خارق العاده بودن قرآن عامل مصونیت آن است چنان که می توان این موضوع را از آیه42، سوره فصلت استفاده کرد:
    (وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ)
    محققا قرآن کتابی شکست ناپذیر است که به هیچ وجه باطل را در آن راهی نیست از سوی خداوند حکیم و ستوده نزول یافته است. علاوه بر آن چه گذشت مصونیت قرآن را خداوند بزرگ جهان خود نیز ضمانت کرده است.
    (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ
    ) (1)
    همانا ما خود قرآن را فرو فرستادیم و خود نیز حافظ آنیم.
    4. اعجاز قرآن
    قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ
    .(2)
    قرآن کریم معجزه جاویدان پیامبر اسلام صلی علیه و آله است. پیامبران پیشین از قبیل ابراهیم و موسی و عیسی هم کتاب آسمانی داشتند و هم دارای معجزه بودند ولی زمینه اعجازشان چیزی غیر از کتاب آسمانیشان بوده است.
    ص: 89

    1- حجر/9
    2- اسراء/88
    پیامبر اسلام صلی الله عليه و آله و سلم در عین حال که دارای معجزاتی بجز قرآن می باشد زمینهی معجزه او کتابش را هم در بر می گیرد و مهمترین و شگفت انگیز ترین معجزه آن حضرت کتاب آسمانی او (قرآن) است. اعجاز قرآن مانند جاودانگی پیام و رسالت پیامبر صلی الله عليه و آله همیشه باقی خواهد بود. قرآن مجیدصریحا جنبه اعجاز و فوق بشری بودن خود را در آیات متعدد با بیانهای گوناگون اعلام نموده است
    (1) و از همه انسانها خواسته است که اگر در آیه بودن آن شک دارند سورهای همانند آن بیاورند. و تا کنون آن چنان که خود قرآن نیز پیشگویی کرده است هیچ کس نتوانسته است یک سوره همانند قرآن بیاورد.
    ص: 90

    1- برخی از نویسندگان چنین پنداشته اند که پیامبر اسلام صلی الله عليه و آله غیر از قرآن معجزه ای نداشته است و این را یکی از ویژگی های پیامبر (صلی الله علیه و آله) دانسته اند، این گروه گفته اند معجزاتی از قبیل آن چه که حضرت عیسی یا موسی علیهما السلام برای مردم عصر خویش آوردند یک دلیل اقناعی است و برای بشر نابالغ که در فضایی زندگی می کرد که مملو از خرافات بود اعجاب آور بود و می توانست آنها را به پیروی از آن پیامبر را دارد. ولی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) پیامبر انسان تکامل یافته است که سروکارش با عقل و منطق است و آن کارهای خارق عادت نمی تواند در ایمان او اثر بگذارد و او را به خدا و وحی معتقد سازد. به همین جهت یا این که مخالفین با اصرار از پیامبر (صلی الله علیه و آله) می خواستند که معجزه ای برایشان بیاورد حتی در یک مورد هم به آنها پاسخ مثبت نمی داد و می گفت «انما الآيات عندالله» معجزات پیش خداست یا می فرمود «هل كنت الابشرا رسولا» (من که خدا نیستم) من بشری هستم که بر رسالت فرستاده شده ام. در این فرصت مطلب آن را نداریم که به پاسخ مفصل این اشتباه بپردازیم فقط بطور خلاصه می گوئیم این طرز فکر که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) جز قرآن معجزه ای دیگری نداشته است پیش از اینهم از طرف برخی از مستشرقین و کشیشان مسیحی مطرح گشته است و حکایت از عدم آشنایی آنها با قرآن و معارف اسلامی دارد. هم قرآن (بعنوان نمونه آیات3/ تحریم و اول اسراء) و هم روایات و هم تاریخ برخلاف این نظریه گواهی میدهد و با دقت در آیاتی که این گروه به آن استدلال کرده اند روشن می گردد که مخالفین معجزاتی را می خواستند که با هدف قرآن و ارسال رسل و آوردن معجزات سازگار نبود. هدف از معجزات هدایت بشر و اثبات نبوت انبیاء است ولی آن چه معاندین می خواستند به یکی از چند صورت زیر بود. 1. درخواست اموری که محال است مانند آمدن خدا در نزد آنها تا او را ببینند. (اسراء/92) 2. اموری که هیچ دلالتی بر پیامبری نداشت مانند آن که باغ انگور و خرما داشتن پیامبر. (اسراء/91) 3. اموری که موجب هلاکت آنها می شد و (نه هدایت) مانند آن که آسمان بر سرشان خراب شود. (اسراء /92) 4. تصديق مصلحتی و سودجوئی مانند آن که اگر چشمه آبی برای ما احداث کنی ما به نفع تو ایمان می آوریم و رای می دهیم. (اسراء/90) 5. بهانه جویی مانند آنکه بروی آسمان و کتابی بر ما نازل کنی تا ایمان بیاوریم که به آسمان رفته ای. (اسراء/93)
    راستی چگونه قرآن معجزه است؟ مگر این کتاب از همین الفاظ، همین حروف و همین جملات که هر روز هر انسان عرب زبانی بارها تکرار می کند تأليف نشده است؟ پس چگونه هیچ کس حتی به اندازه یک سوره ( یک فقره) از آن را نتوانسته بیاورد و نمی تواند؟ این کتاب دارای چه ویژگی هایی است که اگر تمام انسان ها با کمک از هر نیروی دیگری بجز الله و با همه امکاناتشان تلاش کنند جز شکست ویأس دستاوردی نخواهند داشت.
    قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا
    .(1)
    ای پیامبر (صلی الله علیه و آله) اگر جن وانس متفق شوند که گفتاری همانند قرآن بیاورند نخواهند توانست هرچند
    برخی پشتیبان و مددکار دیگری باشند.




    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .





  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #132

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,853 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    ممكن است در اين جا اعتراض شود كه گاهى بعضى از عوامل مزبور، به عنوان محرك تاريخ، كه تاثير آن ها را در تاريخ در درجه ى دوم قرار داديم، به قدرى شيوع و اهميت پيدا كند كه خود انسان را تحت تاثير قرار بدهد، و نوعى كيفيت جبرى را در تاريخ براى او پيش بياورد. در اين صورت نقش انسان در سازندگى تاريخ، يا ناچيز مى شود و يا به كلى از بين مى رود، مانند عوامل سياسى پديده ى سياست، با اين كه ساخته ى مغز دمى است، ولى اغلب به قدرى قدرت و نفوذ به دست مى آورد كه همه ى انسان هاى يك جامعه را دست بسته در برابر كارهاى انجام شده و يا آن چه بايد انجام بگيرد، قرار مى دهد.


    پاسخ اين اعتراض روشن است، زيرا پديده ى سياست و فعاليت هاى مربوط به آن، عبارت است از مديريتى كه انسان درباره ى جمعى از همنوعانش تصويب كرده و انجام مى دهد. بنابراين، اين خود انسان است كه با انتخاب روش خاصى از سياست يا حقوق يا فرهنگ، تاريخ خود را شكل مى دهد. اگر چه اين شكل گيرى با جبر پديده اى به وجود آيد كه از اختيار او خارج است.
    ما با چنين جريانى درباره ى يك فرد از انسان نيز مواجه هستيم. يك فرد از انسان مى تواند كارى انجام بدهد يا شغلى را انتخاب كند كه بعدها نتواند از تاثير جبرى آن خود را رها كند. به همين دليل است كه در اسلام تاكيد شده است كه حكومت آن قدر بايد سالم و شايسته باشد كه مردم چنين تلقى كنند كه خودشان حكومت مى كنند، يا اگر خودشان مديريت سياسى را در اختيار مى گرفتند، همان روش را اتخاذ مى كردند كه حكومت در پيش گرفته است.

    نيز بعضى ديگر از عواملى كه به عنوان عوامل محرك تاريخ گفته شده است، مانند قوه، حيات كلى فعال، رگه هاى رسوب شده ى پيشين در اجتماعات و حقيقت و جمال، نمى تواند در تحريك و تشكيل تاريخ، بالاتر از خود انسان بوده باشد. زيرا مثلا قوه يك وسيله ى ناآگاه در دست انسان است كه مى تواند از آن سوء استفاده كند، و حتى در راه نابودى خويشتن به كار بيندازد. مانند اسلحه ى وحشتناكى كه امروزه بشر آگاه را در يك اضطراب شديد فرو برده است. نيز مى تواند از آن حسن استفاده كند، مگر اينكه خود انسان با اختيار خويش، تحت تسلط قوه در آيد و دست و پاى خود را ببندد. حيات كلى فعال كه در فلسفه ى برگسون ديده مى شود، بنياد زندگى انسان است كه توجيه آن به دست خود انسان است. او با فرهنگ و تعليم و تربيت صحيح مى تواند آن حيات كلى فعال را در مسير رشد و كمال خود قرار بدهد. رگه هاى رسوب شده ى پيشين در مردم اجتماعات، اگر چه مانند عوامل وراثت در انسان، كه زمينه ى اخلاقى و صفات خاصى را به وجود مى آورد، ولى هرگز تعيين كننده ى قطعى همه ى ابعاد و اجزاى سرنوشت آن فرد نيست، همين طور رگه هاى رسوب شده در يك اجتماع، مانند ترس ها و اميدها و تخيلات و گرايش ها و عناصر فرهنگى رسوب شده، اگر چه مى تواند زمينه ى تشكيل متن تاريخ جامعه و كيفيت اوليه و ثانويه ى آن را به وجود بياورد، ولى توانايى ساختن سرنوشت قطعى و همه جانبه ى تاريخ آن قوم را ندارد. اگر واقعيت چنين بود كه رگه هاى رسوبى بتواند سرنوشت تاريخ ملتى را به عهده بگيرد، تحولات و دگرگونى ها و به وجود آمدن شخصيت هايى در جامعه كه از آن رگه هاى رسوبى رويگردان باشند، امكان ناپذير مى شد.

    ديگر امورى كه به عنوان عوامل محرك تاريخ گفته شده است، بعضى از آنها مانند كرات آسمانى و محيط محض طبيعى، به هيچ وجه در تعيين متن تاريخ و كيفيت اوليه و كيفيت ثانويه ى آن اثرى ندارند. به قول ناصرخسرو:
    نكوهش مكن چرخ نيلوفرى را
    برون كن ز سر باد خيره سرى را
    برى دان ز افعال چرخ برين را
    نكوهش نشايد ز دانش برى را
    چو تو خود كنى اختر خويش را بد
    مدار از فلك چشم نيك اخترى را
    البته كرات فضايى كه با زمين ما در ارتباط طبيعى هستند و همچنين محيط طبيعى ما، در تكوين مواد اجزا و عناصر انسانى و شئون او در تاريخ، تاثير وسيله اى دارند، ولى اينكه پس از تكوين مواد اجزا و عناصر، تاريخ چه شكلى را به خود خواهد گرفت و دو نوع كيفيت اولى و ثانويه ى او چه خواهد شد، از كرات فضايى و محيط طبيعى برنمى آيد.

    همه ى آن كشورها و جوامعى كه در آنها تمدن ها و فرهنگ ها بروز كرده و به اعتلا رسيده، و سپس راه زوال را پيش گرفته اند، اكنون هم داراى همان محيطهاى طبيعى خود هستند. نه محيط طبيعى مصر تغيير يافته است و نه يونان و نه بين النهرين، ولى چه دگرگونى هايى كه در آنها به وجود نيامده است!

    بعضى ديگر از امورى كه به عنوان عامل محرك تاريخ گفته شده است، مانند حقيقت و جمال و عدم رضايت "قناعت" مقدس، مى تواند در به وجود آوردن ابعادى از كيفيت تاريخ نقش بسيار مهمى داشته باشد. مثلا عامل حقيقت جويى، و بيان حقيقت، و واقعيت داشتن حقيقت در برابر باطل، و ثبات و پايدارى آن، و اميد بخش و عامل تسليت بودن آن در فعاليت انسان هاى داراى شرف و فضيلت، در زندگى جمعى بسيار موثر است. توضيح اينكه در همه ى دوران ها، در هر يك از جوامع، انسان هاى رشد يافته اى هستند كه با احساس تكليف و تعهد برين براى حركت هاى اجتماعى و به وجود آوردن يا تشديد فداكارى ها در راه به دست آوردن حقيقت، فعاليت كرده و مى كنند. قطعى است كه وجود اين انسان هاى بزرگ كه با اشتياق سوزان دنبال حقيقت مى روند و مى خواهند حقيقت را در جامعه ى خويشتن قابل درك و عمل كنند، در حركت و شكل پذيرى تاريخ، بسيار موثر بوده است. لذا با كمال صراحت مى توان گفت اين روحيه ى حقيقت جويى، با در نظر گرفتن نسبيت اشكال و مصاديق حقيقت و تنوع عوامل آن، مربوط به انسان است، كه چنانكه گفتيم، دومين عامل اساسى عامل محرك و تعيين كننده ى كيفيت اوليه و كيفيت ثانويه ى تاريخ است. همين طور جمال "زيبايابى و زيباجويى هر دو نوع زيبايى محسوس و معقول" مسلما يكى از عوامل آماده كننده ى زمينه ى مناسب براى زندگى طبيعى و معنوى انسان ها در تاريخ است.

    گاهى زيبايى به مفهوم عام آن، به طور مستقيم يا غير مستقيم، در تاريخ اثر مى گذارد. كلئوپاترا، آنتوان سردار رومى و امثال او را كاملا كلافه كرده بود و موقعيت آنتوان را در آن دوران تغيير داد. اگوست كنت كه در طرز تفكرات فلسفى فرانسه و سپس در مقدارى از قاره ى اروپا با نوعى عين گرايى تند تاثيراتى گذاشته بود، با عشق به زنى زيبا به نام كلوتلد دگرگون و تفكراتش تطليف و در مكتب اومانيسم شكوفا مى شود.
    خلاصه، به نظر مى رسد كه با نظر به نتايج مجموع مطالعات و تجارب و تحقيقاتى كه تاكنون درباره ى انسان و تاريخش به دست آمده است، بايد گفت: سه عامل اساسى در به وجود آمدن و كيفيت تاريخ، اصيل ترين عامل است:
    1. خدا.
    2. انسان.
    3. واقعيات مفيد براى انسان.
    بقيه ى عوامل، در برخى كيفيات ثانويه ى تاريخ موثرند و بعضى ديگر مواد مهمى هستند كه انسان با شناخت و در اختيار گرفتن آنها، تاريخ خود را توجيه مى كند. بعضى ديگر مى توانند تاثيرات مقطعى و يا مشروط داشته باشند.

    معانى سنت در آيات قرآنى و نهج البلاغه
    سنت به معناى طريق و اصل و قانون و به معانى متعدد، در قرآن و نهج البلاغه آمده است.
    با نظر به آيات قرآنى و جملاتى از نهج البلاغه كه شامل كلمه ى سنت و سنن توجه و آموزش و تجربه اندوزى از سنت هاى تاريخ، امرى لازم است. بدون كوشش در اين مسير، نه تنها شناسايى ما درباره ى سر گذشت بشرى و طرق و اصول و قوانين حاكمه در تاريخ ناقص خواهد بود، بلكه از يك جهت بايد گفت بدون كوشش مزبور، معارف ما درباره ى هويت انسان و مختصات موقت و پايدار و مفيد و مضر، به قدرى ناچيز خواهد بود كه شايستگى توجه و اعتنا را از دست خواهد داد.
    به هر حال، بر خلاف سطح بينان و مردم كم اطلاع كه گمان مى كنند اسلام به تاريخ و سرگذشت بشرى توجهى ندارد، با در نظر گرفتن قصه هاى فراوانى كه خداوند متعال در قرآن براى شناساندن انسان در دو منطقه ى انسان آنچنان كه هست و انسان آنچنان كه بايد تذكر داده، و مخصوصا با در نظر داشتن تذكر فراوان در انواع سنت هايى كه در تاريخ مورد پيروى بوده يا مى بايست مورد پيروى و تبعيت قرار بگيرد، بطلان گمان آن مردم بى اطلاع يا غرض ورز، با كمال وضوح اثبات مى شود. [ در قرآن مجيد، در مواردى متعدد، خداوند متعال به سير روى زمين و مطالعه و تحقيق در سر گذشت انسان ها در امتداد تاريخ، دستور صادر فرموده است. از آن جمله در سوره ى حج، آيه ى 46. مضمون اين دستور سازنده در موارد زير آمده است: سوره ى يوسف، آيه ى 109، سوره ى روم، آيات 9 و 42، سوره ى فاطر، آيه ى 44، سوره ى غافر، آيات 21 و 82، سوره ى محمد "ص"، آيه ى 10، سوره ى آل عمران، آيه ى 137، سوره ى انعام، آيه ى 11، سوره ى نحل، آيه ى 36، سوره ى نمل، آيه ى 69، و سوره ى عنكبوت، آيه ى 20. ] اكنون مى پردازيم به بيان انواع سنت ها كه در قرآن و نهج البلاغه آمده است.

    1. سنت به معناى طريق يا اصل نافذ در اجتماع كه از مدتى پايدار برخوردار بوده و اجتماع يا اجتماعاتى را تحت تاثير قرار داده است:
    'پيش از شما سنت هايى گذشته است. در روى زمين سير كنيد و ببينيد چگونه بود عاقبت تكذيب كنندگان.' [ سوره ى آل عمران، آيه ى 137. ]
    در اين آيه ى مباركه، سير در روى زمين و بررسى و تحقيق در سنت هايى كه در روى زمين بروز، و مدتى از زمان در جريان بوده اند، مورد دستور قرار گرفته است. مسلم است كه اين سير و بررسى تنها براى پر كردن حافظه و سياه كردن كاغذهاى سفيد نيست. بلكه با نظر به توجه دادن مردم در ذيل آيه ى مباركه به سرنوشت نهايى تكذيب كنندگان پيامبران و پيام هاى خداوندى، معلوم مى شود كه منظور از سير و بررسى، شناخت علل و معلولات و اصول و قوانين حاكم در تاريخ بوده است. در سوره ى حج، آيه ى 46 مى فرمايد: 'آيا آنان در روى زمين سير نكرده اند تا براى آنان دل هايى باشد به وسيله ى آنها تعقل كنند.'

    عظمت محتواى اين آيه ى مباركه وصف ناپذير است. زيرا مى توان گفت بنابر مفهوم اين آيه، كسانى كه از سرگذشت انسانها در روى زمين و نتايج كارها و انديشه هاى آنان و نمودها و محصولاتى كه از همه شئون حياتى و قواعد و سنت هايى كه به موجوديت انسان ها و عموم شئون حياتى آنان حكمفرما بوده است، آگاهى ندارند، از تعقل به وسيله دل هاى آگاه محروم اند. بالعكس، گشت و گذار و بررسى و تحقيق در سرگذشت انسان ها در گذرگاه تاريخ، دل هاى آنان را براى تعقل آماده مى كند.
    'به آن كسانى كه كفر ورزيده اند بگو: اگر از "كفر و پليدى ها" خوددارى كنند، خطاهاى گذشته ى آنان آمرزيده مى شود و اگر به همان كفر و پليدى ها برگردند، سنت گذشتگان "كه عذاب و مشاهده ى نتايج دردناك عقايد منحرف و اعمال ناپاك است" در گذشته ثابت شده است.' [ سوره ى انفال، آيه ى 38. ]
    اين يك قانون است كه انسان در گرو اعمال و انديشه هاى خويش است.
    عمل و عكس العمل يا 'فعل و رد فعل' و 'كنش و واكنش'، در همه ى شئون حياتى انسان ها، چه در حال انفرادى و چه در حال جمعى، بدون استثناء حاكميت دارد. چنانكه قانون عليت با اشكال گوناگونش در هر دو قلمرو انسان و جهان حاكميت دارد. به تجربه ثابت شده است كه ستمكاران نتيجه ى كار خود را در طول تاريخ مى بينند. آنان كه گريانده اند خود خواهند گريست، آنان كه در راه خدمت به انسان فداكارى كرده اند، پاداش خود را مانند يك واكنش ضرورى درمى يابند.

    اين معنى براى سنت در سوره حجر، آيه ى 13، سوره ى اسراء، آيه ى 77، سوره ى كهف، آيه ى 55، سوره ى احزاب، آيات 38 و 63، سوره ى فاطر، آيه ى 43 و سوره ى غافر، آيه ى 85 نيز منظور شده است. در همه ى اين موارد، بروز نتيجه اعمال انسان ها در امتداد تاريخ، مانند بروز معلول به دنبال علت خود گوشزد شده است. در سوره ى فاطر، آيه ى 43، بروز نتايج استكبار و حيله پردازى ها "غدر و مكر و نقشه كشى ها براى اجراى ظلم و تعدى" را سنت غير قابل دگرگونى معرفى فرموده است. در سوره ى نساء، آيه ى 26، سنت هاى شايسته اى را كه در تاريخ گذشته ى بشرى در جريان بوده است، توصيه مى فرمايد:

    'خداوند مى خواهد براى شما بيان كند و شما را به سنت هاى اقوام پيش از شما هدايت كند.'
    بنابراين، در فلسفه ى تاريخ از ديدگاه اسلام، اصل يا قانون عمل و عكس العمل ناشى از يك نظم ثابت، در قلمرو حيات انسان ها وجود دارد كه بدون پذيرش آن، تاريخ بشر قابل تفسير و تحليل نيست.
    2. تقليد از گذشتگان در تاريخ و تكيه بر آنان. قرآن مجيد تقليد بى دليل از گذشتگان و تكيه بر آنان را دور از عقل و ناشايست مى داند، و مردم را از تقليد و تكيه برحذر مى دارد. مى دانيم كه تقليد بى دليل از گذشتگان، يك پديده ى مستمر و فرا گير در تاريخ بشرى است كه اساسى ترين نقش را در ركود تاريخ به عهده داشته است. اگر همين امروز وضع فرهنگ ها و عقايد اقتصادى و حقوقى جوامع را مورد مطالعه و تحقيق قرار بدهيم، خواهيم ديد كه اغلب اين فرهنگ ها و عقايد، تقليد از گذشتگان، مخصوصا تقليد از شخصيت هايى چشمگير است، به اين عنوان كه آنان صاحب نظران و بانيان اين فرهنگ ها و عقايد هستند. نمونه اى از آيات قرآنى درباره ى اين جريان راكدكننده چنين است:

    1. 'بلكه آن تبهكاران "در پاسخ پيامبر" گفتند: ما پدرانمان را معتقد به عقايد امتى دريافتيم و ما بر مبناى آثار آنان هدايت يافتيم و همچنين ما پيش از تو در هيچ آبادى مبلغى نفرستاديم، مگر اينكه خودكامگان آن آبادى ها گفتند كه ما پدرانمان را معتقد به عقايد امتى دريافتيم و ما از آثار آنان پيروى مى كنيم. "آن فرستاده ى خداوندى" گفت: "شما باز از پدرانتان تبعيت خواهيد كرد" اگر چه آن چه را كه من آورده ام هدايت كننده تر از آن باشد كه پدرانتان را معتقد به آن يافته ايد. آنان گفتند: ما به آن چه كه به شما فرستاده شده كفر مى ورزيم.' [ سوره ى زخرف، آيات 24 -22. ]
    2. 'كافران گفتند: بلكه ما از آن چه كه پدرانمان را معتقد به آن يافته ايم پيروى مى كنيم.' [ سوره ى بقره، آيه ى 170. ]
    مضمون اين دو آيه ى مباركه در سوره ى مائده، آيه ى 104، سوره ى اعراف، آيه ى 28، سوره ى يونس، آيه ى 78 و سوره ى انبياء، آيه ى 53 وارد شده است. در بررسى فلسفه ى تاريخ و تحليل و تحقيق درباره ى اصول و عوامل اساسى آن، توجه و اهتمام به پديده ى تقليد و تبعيت از گذشتگان، مخصوصا از شخصيت هاى چشمگير، فوق العاده اهميت دارد. مخصوصا تقليد از شخصيت هايى كه به عنوان بنيان گزاران مكتب هاى اجتماعى، اقتصادى، سياسى و فلسفى، در تاريخ براى خود جاى چشمگيرى باز كرده اند. اهميت تجديد نظر و بررسى هاى دقيق تر درباره ى شخصيت ها از آن جا ناشى مى شود كه آرا و عقايدى كه اين شخصيت ها، از خود در تاريخ به يادگار مى گذارند، معمولا با استناد به آن شخصيت ها از هرگونه اعتراض و انتقاد بركنار مى ماند. به عبارت ديگر مافوق اعتراض و انتقاد قرار مى گيرد.

    خلفاى بنى عباس، اميرالمومنين هايى هستند كه نبايد جز با احترام و تجليل از آنها نام برد! چرا؟ براى اينكه پدرانمان به هر يك از آنان اميرالمومنين گفته اند! پس آرا و عقايدشان هم لازم الاتباع است! مطابق آيات قرآنى، پدرانمان اگر مجبور نبوده اند، غلط فرموده اند كه به آنان اميرالمومنين گفته اند. منطق راكدكننده اى وجود دارد كه با كمال صراحت و به طور فراوان گفته مى شود: 'تو بهتر مى فهمى يا ابن سينا!'، 'تو بهتر مى فهمى يا ابن رشد!'، 'تو بهتر مى فهمى يا صدرالمتالهين شيرازى'، 'تو بهتر مى فهمى يا دكارت!'، 'تو بهتر مى فهمى يا جان لاك!'، تو يا هگل! تو يا كانت! تو يا آدام اسميت! تو يا ريكاردو! تو يا جان استوارت ميل!..
    اين شخصيت زدگى در تاريخ، جريان بسيار اسفناكى است كه عقول و انديشه ها و وجدان هاى مردم را تحت الشعاع قرار مى دهد. در صورتى كه به قول اميرالمومنين عليه السلام، ارزش و عظمت مردان "اعم از شخصيت ها و هر انسانى"، با حق سنجيده مى شود نه حق به وسيله ى مردان. پاسخ 'تو بهتر مى فهمى'ها، يك جمله است و آن اين است كه هم من و هم آن شخصيت كه امروز به رخ من مى كشى، بايد از حقيقت پيروى كنيم. هر كسى كه بيشتر به حقيقت نزديك است، او بهتر مى فهمد و بايد از او تبعيت كرد.

    با اينكه پيشرفت معارف انسانى در قلمروهاى مختلف انسان و جهان، در دوران ما بسيار چشمگير بوده است، ولى اين پيشرفت تا كنون نتوانسته است مردم را از بت پرستى هاى متنوع نجات بدهد. مانند شخصيت پرستى، نژادپرستى، علم پرستى، پول پرستى، قدرت پرستى، مقام پرستى، شهرت پرستى، محبوبيت پرستى و غير ذلك. براى به وجود آمدن يك تاريخ سالم و مترقيانه ى انسانى، حتما بايد با يك مبارزه ى عميق و گسترده با اين پرستش ها، انسان ها را با خود واقعيت ها و حقايق آشنا كرد، و استعدادهاى بسيار با ارزش آنان را، مانند محبت، عشق، فداكارى، پرستش و انديشه، در مسير حقايق و واقعيات قرار داد.
    زندگى در پرتو حقايق نه در سايه اقوام و ملل و شخصيت هاى گذشته
    نتيجه ى بحث گذشته، اين اصل سازنده است كه حيات حقيقى كه آدمى را به هدف تكاملى خود موفق مى كند "و شواهد روشنى از تاريخ گذشتگان را مى توان بر اين مدعا منظور كرد"، اين است كه زندگى در پرتو حقايق است كه تاريخ حيات انسانى را قابل تفسير و توجيه مى كند، نه در سايه ى اقوام و ملل و شخصيت هاى گذشته.

    اگر بخواهيم شاهدى روشن و متقن براى اثبات مدعاى فوق در نظر بگيريم، جريان علوم در تاريخ مى تواند منظور ما را تامين كند. همه ى ما مى دانيم از آن هنگام كه بشر توانست زنجير تقليد از اقوام و ملل و شخصيت هاى علمى گذشته را از گردن خود باز كرده و به دور بيندازد، گام در توسعه ى علم و اكتشافات گذاشت و به پيشرفت هاى محير العقول در اين ميدان توفيق يافت. از قرن سوم تا اواخر قرن پنجم هجرى "تقريبا"، با گسيختن جوامع اسلامى از تقليد در دانش و صنعت و هنر و ادب روياروى مى شويم، و مى بينيم در نتيجه ى بريدن طناب تقليد و وابستگى به گذشته، چه دستاوردهاى با ارزشى براى جوامع مسلمين حاصل شد. گفته مى شود در يكى از كتابخانه هاى يكى از خلفاى مصر، تعداد شش هزار مجلد كتاب فقط در رياضيات و تعداد هجده هزار مجلد كتاب فقط در فلسفه وجود داشت. بنابه نوشته ى پى يرروسو، در كتاب تاريخ علم "ترجمه ى حسن صفارى، صفحه 118"، تعداد ششصد هزار مجلد كتاب در كتابخانه ى قرطبه از نقاط مختلف دنيا جمع آورى شده بود. راسل كه كارى با مذهب ندارد "درباره ى مذهب به نوعى حساسيت دچار است"، با كمال صراحت مى گويد اگر در قرون وسطى علم گرايى مسلمانان نبود، قطعا علم سقوط مى كرد. [ در اين مسئله رجوع شود به رساله اى از اينجانب به نام علم از ديدگاه اسلام. ] اگر مسلمين زنجير تقليد و تبعيت از گذشتگان را از گردن خود باز نمى كردند، سرنوشت علم يا سقوط حتمى بود و يا نامعلوم. آياتى در قرآن مجيد اين اصل را مورد تاكيد قرار مى دهد كه بعضى از آنها را در بحث گذشته آورديم. يكى از آياتى كه تكليف انسان ها را در رابطه با گذشتگان تعيين مى فرمايد، سوره ى بقره، آيات 134 و 141 است كه خداوند مى فرمايد:

    'آن امتى بود كه در گذشته است و براى اوست آن چه كه اندوخته است و براى شما آن خواهد بود كه اندوخته ايد.'

    تناوب تمدن ها
    يكى ديگر از جريانات مستمر تاريخ، تناوب تمدن ها در جوامع است. بشر در سرگذشت تاريخى خود تمدن هايى متعدد ديده است، كه توين بى وعده اى از متفكران در تاريخ، آنها را تا بيست و يك تمدن شمرده اند. البته مسلم است كه امثال اين ارقام درباره ى چنين موضوعات گسترده اى در بستر تاريخ، كه ايهام هايى گوناگون آنها را فرا گرفته است، نمى تواند جز حدس و تخمين چيزى ديگر بوده باشد. به هر حال، با نظر دقيق و واقع گرايانه در تاريخ "نه با تكيه بر اصول پيش ساخته" اين قضيه را بايد قطعى تلقى كرد كه بروز تمدن ها و اعتلا و زوال آنها، از قانون پيوستگى و 'از ساده پيچيده' "از بساطت رو به تركيب" تبعيت نكرده است. يعنى شما نمى توانيد بنشينيد و براى بروز تمدن يونان، علل كاملا مشخص در آن سرزمين پيدا كنيد و آنگاه كميت زمانى و مقدار گسترش و كيفيت آن تمدن را از جنبه هاى علمى، فلسفى، صنعتى، هنرى، اجتماعى، سياسى و غير ذلك، مورد تفسير و تحليل علمى خالص قرار بدهيد، و آنگاه بپردازيد به تحقيق درباره ى اعتلا و سقوط آن تمدن، با آن فرهنگ گسترده و عميقى كه در تاريخ عرضه كرده است.

    تمدن روم را در نظر بگيريد. با اينكه درباره ى اين تمدن و بروز و اعتلا آن و سقوط امپراطورى روم، كتابهايى مانند تاريخ گيبون و غير ذلك نوشته شده است، با اين حال تا كنون نه فلسفه ى قانع كننده اى براى بروز و اعتلاى تمدن روم عرضه شده است و نه براى سقوط و اضمحلال آن. وانگهى، اين پديده ى شگفت انگيز چگونه تفسير مى شود كه حتى در جريان يك تمدن، ميان گردانندگان آن، فاصله و تفاوتى غيرقابل تصور وجود داشته است. در همين تمدن رم، نرون خونخوار احمق و خودخواه را مى بينم. ماركوس اورليوس را هم مى بينيم كه مردى است حكيم، بسيار خردمند و متواضع و مردم دوست "منهاى خصومت بى اساسى كه با مسيحى ها داشته است."

    در مقدار زيادى از تمدن ها، با همين اختلاف شديد در وضع روحى گردانندگان آنها مواجه هستيم، كه گاهى اختلاف در حدى غير قابل تصور است چنانكه در تمدن روم مى بينيم. اگر واقعيت چنين بود كه تمدن ها پديده هايى بودند كه از نظر هويت و مختصات و علل و انگيزه ها و اهداف كاملا مشخص و قابل شناخت بودند، نمى بايست ميان تفكرات و آرمان ها و طرز عملكرد گردانندگان آنها، آن همه اختلاف شديد وجود داشته باشد. از طرف ديگر، در طول تاريخ تا دوران اخير، ديده نشده است كه تمدنى كه در نقطه اى از دنيا ظهور مى كند، از قرن ها حتى از يك قرن پيش، قابل پيش بينى قطعى بوده و هويت و مختصات و مدت بقا و دوران زوالش با يك عده قوانين علمى محض و تفكرات و تكاپوهاى عضلانى، قابل ايجاد و ابقا و نقل به جامعه يا جوامع ديگر بوده باشد.

    ممكن است بعضى از اشخاص گمان كنند كه اديان الهى همواره از يك نقطه از دنيا بروز كرده "مانند مسيحيت از ناصره و اسلام از مكه" و سپس به ديگر نقاط دنيا منتقل و گسترش يافته است. همچنين در دوران معاصر، بعضى از مكتب هاى اقتصادى و سياسى در نقطه اى از دنيا بروز، و به ديگر نقاط دنيا منتقل و گسترش يافته است.

    پاسخ اين اعتراض بدين نحو است كه پيش بينى قطعى بروز اديان و همچنين مكتب هاى اقتصادى و سياسى، از طرق معمولى نه از راه اخبار غيبى، تا كنون به هيچ وجه صورت نگرفته است. وانگهى، مورد بحث ما، تمدن هاى اصيل است "نه تقليدى و وابسته" كه در انتقال مكتب هاى اقتصادى و سياسى دوران معاصر ديده مى شود. زيرا روشن است كه تمدن هاى تقليدى نه از اصالت برخوردارند و نه از پايدارى و نه هضم واقعى از طرف ملتى كه به طور تقليد تمدنى را وارد كرده است. به اضافه اين كه اصلا داستان انتقال و گسترش اديان را نمى توان با تمدن به معناى معمولى آن مقايسه كرد. زيرا هدف اعلاى اديان، ايجاد زمينه ى تكامل، با متوجه كردن انسان ها به چند اصل اساسى است، كه عبارت اند از:

    1. گرايش به مبدا و به وجود آورنده ى كمال كه خداست.
    2. نظاره و سلطه ى او بر جهان هستى و مشيت او به كمال يابى انسانى است كه از دو راه اساسى درونى "عقل و وجدان" و برونى "پيامبران عظام" آن را امكان پذير كرده است. 3. پيوستگى اين زندگانى به ابديت "با نظر به دلايلى متقن"، كه اگر وجود نداشته باشد، نه تنها زندگى دنيوى انسان ها قابل تفسير و توجيه نخواهد بود، بلكه خود جهان هستى هم معناى معقولى نخواهد داشت.

    4. عدل و دادگرى مطلق خداوند سبحان كه داور مطلق است، مقياس همه ى دادگرى هاى آن عدل الهى است و بس.
    5. رهبرى مستمر انسان ها به وسيله ى شخصيت هاى الهى، كه يا مستقيما به وسيله ى وحى دستورات خداوندى را به مردم ابلاغ كنند، يا به وسيله ى ولايتى كه از منابع وحى به اثبات رسيده باشد.






    ز: (نَزَلَ القُران علي خَمسه اَوجه : حلال و حرام و محكم و متشابه و امثال، فَاحلّوا الحلال و حرّموا الحرام، واعملوا بالمحكم و آمنوا بالمتشابه و اعتبروا بالامثال) پیامبر (صلی الله علیه و آله) تفسیر کشف الاسرار جلد10 ص 685
    قرآن بر پنج وجه نازل شده (حلال و حرام و محکم و متشابه و امثال) پس حلالش را حلال بدارید و حرامش را نیز حرام دارید و به محکمش عمل نمائید و به متشابه اش ایمان آورید و از امثالش عبرت گیرید.
    ح: (وتَعلّموا القُرانَ فَأنَّهأَحسنُ الحديثِ و تَفقَهوا فِيهِ فإنَّهربيعالقُلوبِ، واستَشفوا بِنُورِهِ فَإنَّه شِفاء الصدورِ، و احسِنُوا تِلاوته فَإِنَّه أَنفَع القَصص) علي(علیه السلام) نهج البلاغه خطبه 110
    قرآن را بیاموزید زیرا آن بهترین سخن است و در آن عمیق بیندیشید زیرا آن بهار قلوب است و از نور آن شفا طلب نمائید که آن شفای سینه هاست و تلاوت آن را نیکو نمائید که آن نافعترین قصص است.
    2. نکاتی از قرآن در قرآن
    الف: (فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِي أَنزَلْنَا). (1)
    پس به خدا و رسول و او و نوری که نازل کردیم (قرآن) ایمان بیاورید.
    ب: (وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ)(2)
    وبرتو کتاب را نازل کردیم که بیانگرهرچیزی است وابزارهدایت و رحمت و بشارت برای
    مسلمین است.
    ج: (قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا) (3)
    ای پیامبر بگو اگر تمام انس و جن با هم مجتمع شوند که مثل این قرآن بیاورند هرگز نخواند توانست اگر چه بر یکدیگر پشتیبان باشند.
    ص: 71
    1- تغابن /8
    2- نحل/89
    3- اسراء/88
    د:(وَإِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَاءكُم مِّن دُونِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ، فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ وَلَن تَفْعَلُواْ فَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ). (1)
    سایرین آیات دلالت بر اعجاز قرآن از طریق تحدی و دعوت مخالفین به مقابله و معارضه به مثل دارد کتابی که شامل کلیه حقایق هستی از تکوینیات و تشریعیات است و هیچ امری را فروگذار نکرده است آری (ولارطب ولایابس الا في كتاب مبين).
    ه:(وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا) سوره المزمل
    قرآن را منظم و مرتب و با تأنی و شمرده همراه با تدبر در معانی آن بخوان.
    و:(وَقُرْآنًا فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُكْثٍ).(2)
    و قرآنی را بر تو نازل کردیم که بصورت آیات جدا جدا از هم می باشد تا آن را به تدریج و با آرامش بر مردم بخوانی.
    ز:(كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِّيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ)(3)
    این قرآنی کتابی است که آن را بسوی تو نازل کردیم تا مردم در آیات آن تدبر کنند.
    ح :(إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ).(4)
    به درستی که ما قرآن را نازل کردیم و ما خود حافظ و نگهبان آن هستیم ( از تحریف و دسّ و عدم اجرا و مطرود ماندن و مغلوب نشدن).
    ط:(كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ).(5) (هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ) (6)
    قرآن کتابی است که آیاتش محکم قرار داده شده.
    ص: 72
    1- بقره /23و24
    2- اسراء /106
    3- ص/29
    4- حجر/9
    5- هود/1
    6- آل عمران /7
    3. نکاتی از قرآن در عرفان
    الف: قرآن عرض است و محتاج محل و در هر محلی نیز صورتی خاص گیرد:در کاغذ، در لسان، در صدر، در قلب، در لوح محفوظ، در بیت المعمور، در روح القدوس، در نفس نبوی، در علم الهی و همه قرآن است.
    ب: قرآن ظاهرش سخن انسان به لسان قوم است اما باطنش کلام رب است و آن چه را ما بین این دو مقام است همه را داراست، پس مراتبش بی نهایت است، ظاهری دارد و باطنی و برای هر باطن هفت باطن دارد و این است که گفته شده قرآن به هفت لسان و هفت وجه و هفت حرف نازل شده و اینها همه مراتب طوليه معانی و مفاهیم قرآن است.
    ج: هر بسم الله جزء قرآن نباشد مثلا بسم الله ابوجهل چون فتوای حقی ماند که غاصبی صادر کند، بسم الله قرآن از طهارت خیزد و هر بسم الله از طهارت برنخیزد بسم الله قرآن نباشد.
    د:تفسیر به رأی آنست که قرآن را از لسان شیطان و احکامش را از لسان نفس گویند و سرانجامش فَليتَّبوءُمَقعَدُهُ مِنَ النّار است اگرچه أَصابَ الحَقَّ.
    ه: يحكم (و لارطب ولا يابس إلاّ في كتاب مبين) آن چه از احکام تا قیام قیامت حاجت است به حسب تغییرات احوال و اشخاص و زمان ها همه در کتاب مبين است پس قرآن تفضيل مجمل و اجمال مفصل و متشابه محکم است اما ظاهر بنیان آن را الفاظ و الفاظ آن را ناقص می دانند لذا نقصان از امت است نه از قرآن. زیرا (اَليومَ اکملتُ لکم دینکم) فرمود.
    و: قرآن چون کتب و نخ طبیبان است و آدمیان چون مریضان، و حالات بیماران متفاوت و مختلف، اما تمام معالجات در کتب طبيه موجود است لكن بدون طبيب معالجه صورت نگیرد و معالجه به کتاب طب بدون نظر طبيب هلاکت مریض است پس قرآنشفاء است لکن طبیب خواهد چه خود کتاب طب است و طبیب کتاب طبابت قرآن نبی است و ولی، محمد است و علی ، عترت است که عترت و کتاب هرگز از هم جدا نشوند پس قرآن با عترت قرآن است، قرآن با عترت ناطق است و بدون عترت صامت.
    ص: 73
    ز: اگر قرآن بحکم کلام حق خوانی زبانت زبان حق باشد و اگر این نتوانی و خودیت باقی است خطاب قل هو الله به که می گوئی و پاسخ كذلك ربی چرا می گویی؟ و در پی یا ایها الذين آمنوا، لبيک از چه سبب می گوئی، مگر زبان حق گفته باشد گوش حق تو شنیده باشد و زبان حق تو پاسخ داده باشد.
    ح: در فواتح سُوَر حقائق هستی مستور است و این حروف آئینه تمام رموز و اسرار است و اسم اعظم در میان آنها گم است چون رسول (صلی الله علیه و آله) فرمود: (إنَّ علّيِا هُوَالسِّرِ الموُدَعُفي فَواتِحِ السُّوِر و الإسمُ الأَعظَمُ لأكبَر المُوحي إلي البشَر)
    ط: قرآن را عبارات برای عوام است و اشارات برای خواص و لطائف برای اولیاء و حقائق برای انبياء.
    نکاتی از قرآن در علوم قرآنی
    الف: قرآن کریم، آخرین کتاب آسمانی است که از طریق وحی و بواسطه جبرئیل و از سوی خداوند تبارک و تعالی، به منظور نجات بشر از سرگردانی و گمراهی و ارشاد او بسوی نور و هدایت بر پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله) نازل گردیده است.
    ب: قرآن کریم در شب قدر از شب های ماه مبارک رمضان به طور دفعی نازل گردیده(1) و این نزول کلی و دفعی قرآن به آسمان دنیا در شب قدر صورت گرفته، اما نزول تدریجی قرآن همزمان با بعثت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) از 27 ماه رجب آغاز و تامدت 23 سال طول کشید (أنا نحنُ نَزلّنَا علیکَ القُرآن تنزيلاً) (2)
    واین تفاوت إنزال و تنزیل است که اولی دلالت بر نزول دفعی و دومی دلالت بر نزول تدریجی دارد. ج: این کتاب مقدس دارای نام ها و اوصاف متعددی است چون (کتاب، کلام الله، قرآن، فرقان، ذکر، تنزیل وغیره)
    د: در مورد تعداد سوره های قرآن برخی چون مجاهد قائلند که قرآن 116 سوره داشته که دو سوره
    ص: 74
    1- بقره/185
    2- انسان /23
    الخلع و الحفد از سوره های قنوت محسوب می شده اند.(1) اما قول جمهور علماء به نقل از زید بن ثابت این است که سوره های قرآن 114 سوره هستند. از كل سوره های قرآن بنا به قولی85 سوره مکی و 29 سوره مدنی است و بنا به قول دیگری84 سوره مکی و 30 سوره مدنی است، اولین سوره مکی (إقرأ باسم ربک) است و آخرین سوره مکی، سوره عنکبوت است، و نیز اول سوره مدنی(ويل للمطففین) و آخر سوره، (برائت) است و نیز اولین سوره ای که پیامبر در جمع قریش قرائت کرد سوره ( و النجم اذا هوی) بود.
    ه:در مورد آیات قرآن نیز همانند فوق نظریاتی هست اما هیچ کس کمتر از 6200 آیه قائل نبوده، معروف این است که طبق حديث علی (علیه السلام) به نقل از پیامبر (صلی الله علیه و آله) قرآن دارای6236 آیه است.
    و: در مورد حروف و کلمات قرآن نیز نظریاتی هست که مشهورتر از همه (77437) کلمه و (340740) حرف می باشد.
    ز: رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) بنا به تصریح قرآن، خود می بوده و به کتابت و قرائت آشنایی نداشته لذا در جهت حفظ و جمع کتاب خدا از بعضی از صحابه، بعنوان (كتاب وحی) استفاده می کرده و دیگران را به آموختن کتابت و قرائت و حفظ آیات قرآن تشویق می نموده تا بدین وسیله قرآن ترویج و تبلیغ شده و ازنسیان و تحریف حفظ بماند.
    ح: تدوین و تنظیم سوره و آیات قرآن در زمان حیات رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در مصاحف مختلفی صورت گرفته است.
    ط: پس از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نخستین جامع و تدوین کننده قرآن بر اساس ترتیب نزول قرآن حضرت علی (علیه السلام) بودند.
    ی: در زمان خلیفه اول یکبار و در زمان خلیفه سوم بار دیگر قرآن جمع و تدوین گشت و همه با نظارت علی(علیه السلام) صورت گرفت.
    ک: تا زمان جمع عثمانی نیز قرآن فاقد اعراب و نقطه بود و بیم این می رفت که در قرائت قرآن مشکلاتی پیش آید لذا بنا به دستور على (علیه السلام) شاگرد آن حضرت یعنی ابوالاسود دوئلی قرآن را اعراب
    ص: 75
    1- تفسیر کشف الاسرار، جلد 10، ص 681
    گذاری و نقطه گذاری کرد بعضی می گویند شاگردان ابو الاسود یعنی یحیی بن يعمر ونصربن عاصم قرآن را نقطه گذاری کردند.
    ل: آن چه مسلم است قرائت و کتابت قرآن حتی دسته بندی سور و آیات در زمان خود پیامبر (صلی الله علیه و آله) صورت گرفته و آن حضرت مردم را تشویق به آموزش قرائت قرآن می نمود و حتی قرائت های بعضی از بزرگان صحابه را می شنید و تصحیح و تأیید می فرمود.
    م: معروفترین قاریان که پس از دوره صحابه و تابعین مشهور شدند هفت تن بودند که آنها را قراء سبعه می گویند و اولین کسی که در علم قرائت کتاب نوشت (آبانِ بن تُغلب) شاگرد امام سجاد(علیه السلام) می باشد.
    قُراّء سَبعه
    1. نافع (ابو عبدالله نافع ابن ابی نعیم مدنی) متوفی169 هجری
    2. ابن کثیر (عبدالله ابن کثیر مکی) متوفی120 هجری
    3. عاصم (ابوبکر عاصم ابن ابی الجود کوفی) متوفی128 هجری
    4. حمزه (ابو عماره حمزه ابن حبیبزیات کوفی) متوفی156 هجری
    5. کسائی (ابوالحسن علی ابن حمزه کسائی) متوفی189هجری
    6. ابو عمرو( ابو عمرو ابن علاء بصری) متوفی154 هجری
    7. إبن عامر (عبدالله ابن عامر دمشقی) متوفی118 هجری
    محققین علوم قرآنی علاوه بر قراء سبعه از سه قاری دیگر به عنوان استاد و اسوه قاریان یاد کرده اند که جمعا به عنوان (قُراّء عَشَرةَ) معروفند و این سه تن عبارتند از:
    1. خلف (ابو محمد اسدی ابن هشام) متوفی229هجری
    2. يعقوب (ابن اسحق بن زید الحضرمی) متوفی205 هجری
    3. بوجعفر (یزید بن قعقاع مخزومی مدنی) متوفی130 هجری
    ص: 76
    ن: آن چه معروف است سوره کهف نصف و میانه قرآن است اما عدهای آیه (اّنك لَن تستطيع معی صبراً) را میانه قرآن می دانند بعضی کلمه (ولیتلطّّف) را و عده ای (لَقد جئت شيئاً نكرا) را نصف و وسط قرآن دانسته اند.
    س: قرآن کریم به سی قسمت مساوی تقسیم می شود که هر قسمت یک سی ام قرآن می باشد و هر یک از این سی قسمت را یک جزء می گویند. پس قرآن کریم دارای سی،30 جزء است. هر جزء از قرآن به چهار قسمت تقسیم می شود که هر قسمت آن یک صد و بیستم قرآن می باشد و هر یک از این120 قسمت را یک حزب می گویند پس هر جزء چهار حزب و کل قرآن 120 حزب است. همچنین قرآن کریم به 114 قسمت نامساوی تقسیم می شود که هر قسمت را یک سوره مینامند پس کل قرآن 114 سوره است.
    ع: دومین سوره قرآن یعنی سوره بقره با داشتن 286 آیه و 1621 کلمه و 25500 حرف بزرگترین سوره های قرآن است. و صد و هشتمین سوره قرآن یعنی سوره کوثر با داشتن 3 آیه و 10 کلمه و 43 حرف کوچکترین سوره قرآن است.
    بزرگترین آیه قرآن آیه282 از سوره بقره است که دارای172 کلمه و 579 حرف می باشد. کوچکترین آیه قرآن آیه اول از سوره بیستم قرآنییعنی سوره طه است که از یک حرف و در اصل چهار حرف تشکیل شده (طاها).
    ف: سجده های واجب قرآن: سوره هایی که سجده واجب دارند عزائم نامیده می شوند و بر هر شخص صاحب تكليف واجب است که هرگاه یکی از آیات سجده دار واجب را خواند یا شنید سجده نماید، همچنین خواندن سوره های عزائم بر شخص جب و حائض و صاحب نفاس حرام است حتی بسم الله اول آن سوره ها و در نمازهای واجب نیز نمی توان آنها را به عنوان سوره بعد از حمد خواند. چهارسورهای که سجده واجب دارند با آیه مربوط به شرح زیر است:
    . آیه میانی سوره 32 (الم سجده) -- إنمّا يُوُمنُ.
    2. آیه میانی سوره 41(حم فصلت) -- مِن آياته الَّليلُ.
    3. آیه آخر سوره 53 (النجم) -- فَاسجُدو الِلّهِ
    ص: 77
    4. آیه آخر سوره 96 (علق - إقرأ) -- فَاسجُد.
    علاوه بر اینهایازده، آیه در قرآن هست که سجده مستحب دارند که عبارتند از:
    1. آیه آخر سوره اعراف، 2. آیه15سوره رعد، 3. آیه49 سوره نحل، 4. آیه107 سوره اسراء، 5. آیه58 سوره مریم،6. آیه18 سوره حج، 7. آیه77 سوره حج، 8 آیه60 سوره فرقان، 9. آیه25 سوره نمل، 10. آیه24 سوره (صلی الله علیه و آله)، 11. آیه21 سوره انشقاق.
    ذکر سجده آیات سجده دار
    در این سجده ها طهارت و قبله شرط نیست و ذکر آن هم اختیاری است اماعلماء فرموده اند بهتر است این ذکر گفته شود: ((لااَله اِلاَ االلهُ حقَّاً حقّا، لا اِلهإلاّ االلهُ ايماناً وتَصدي قاً، لااِلهاِلاّ االلهُ عبودِيه ورِقّاً، سَجَدتُ لَك يارب تَعبداً ورقّاً لا مستَنكِفاً ولا مستكبِراً بل اَنَا عبدضَعيف ذَليلٌ خائف مِسكينٌ مستَكينٌ مستَجيرٌ بِك ياااللهُ يا االله شُكراً لِلّهِ)
    یعنی: نیست معبودی جز خداوندی که بر حق است، نیست معبودی جز خداوند و به این گفتار ایمان و تصدیق دارم، نیست معبودی جز خداوند و این اقرار از روی بندگی است، سجده می نمایم برای توای پروردگار من از روی پرستش، و من هرگز خدایی تو و بندگی خویش را انکار نمی کنم، بلکه من بنده ضعیف و ذلیل و خائف و پناهنده به تو هستم.
    اطلاعات ابتدایی درباره قرآن
    بنابراین آنچه که قبلا هم بیان شد موارد زیر را می توان بر شمرد:
    1. آیه و آیات
    کلمه آیه که جمع آن آیات است به معنی:
    1. نشانه روشن و گویا
    2. مایه پند و اندرز
    3. ساختمان بلند و مرتفع آمده است.
    در قرآن مجید نیز این کلمه در همین سه معنی بکار رفته است. در بسیاری از آیات
    ص: 78
    همانند آیه49 از سوره آل عمران و 109 سوره انعام و معجزات پیامبران علیهم السلام آیه و آیات نامیده شده است که منظور از کلمه آیه در این گونه آیات نشانه و دلیل گویا و روشن است. در آیه92 از سوره یونس درباره فرعون می خوانیم: فاليوم ننجیینک بیدنک لتكون لمن خلفك آیه که مقصود از این آیه در این مورد و نظائرش مایه پند و اندرز است. و در آیه128 سوره شعراء از ساختمان بلند و مرتفع با کلمه آیه تعبیر شده است.
    اتبنون بكل ريع آیه تعبثون: آیا در هر قسمت مرتفع زمین ساختمان بلندی برپا می کنید؟
    در قرآن کلمه آیه به معنی نشانه در مورد هر پدیدهای خارق العاده بلکه تمام پدیده های جهان- به لحاظ آن که نشانه ی وجود خدا و اوصاف اوست بکار رفته است.
    از جمله موارد استعمال آیه و آیات خود قرآن است که به لحاظ قطعه ها و جملاتش آيات الله نامیده شده است بر این گونه موارد آیه به معنی قطعه یا جمله ای از قرآن است که به لحاظ حکایت و دلالتش بر خداوند و اوصافش و بر درست بودن گفتار پیامبر صلی الله عليه و آله و از سوی خدا بودنش آیه نامیده شده است. همان گونه که قبلا هم بیان شد در مورد تعداد آیات قرآن نظریات گوناگونی ارائه شده است.
    2. سوره
    کلمه سوره در لغت به این معانی آمده است:
    1. فضل و شرف
    2. منزلت
    3. قطعه و قسمت جدا از دیگر قسمتها
    4. شیئی برجسته و مشخص در قرآن سوره بصورت مفرد و جمع ( سوره و سور) بکار رفته است و مقصود از آن یک قسمت برجسته و مستقل از آیات قرآن است که بدون وابستگی به آیات قبل و بعد به بیان موضوع خاصی پرداخته است هر چند ممکن است بی ارتباط با آیات قبل و بعد هم نباشد بطوریکه اگر آن قطعه از بین آیات انتخاب و جدا گردد آغاز و انجام مشخص، هدف و مفاد کامل و بی نیاز از ضمیمه ای داشته باشد.
    114 سوره قرآن را به آن جهت که با جمله بسم الله الرحمن الرحيم از آیات قبل و بعد جدا می گردند،
    ص: 79
    قطعه معلوم و مشخصی را تشکیل میدهند سوره می نامند. البته کلمه سوره آن طور که گذشت در لغت معنائی وسیعتر از مفهوم متداول بین مسلمانان دارد و شامل بخش هایی کوچکتر از سوره به معنی کنونی آن نیز می شود. در قرآن مجید نیز سوره در همان معنای لغویش بکار رفته است و می توان آن را تقریبا مترادف قطعه، فقره و پاراگراف دانست.
    3. مکی و مدنی
    یکی از تقسیم بندی هایی که در مورد آیات قرآن انجام گرفته است تقسیم آیات به مکی و مدنی است. در این تقسیم بندی برخی مکان نزول را معیار قرار داده و آیاتی را که در مکه نازل شده است مکی وآنها را که در مدینه و اطراف آن به پیامبر صلی الله عليه و آله وحی گردیده مدنی نامیده اند. گروهی دیگر گفته اند آیاتی که مورد خطاب آنها مردم مکه است مکی و آیاتی که مخاطب آنها مردم مدینه می باشد مدنی است ولی نظریه مشهور که صحیح تر می نماید آن است که ملاک نامگذاری زمان نزول آیات است و براین اساس آیاتی که قبل از هجرت بسوی مدینه نازل شده اند مکی و آیاتی که پس از هجرت فرود آمده اند مدنی می باشند، هر چند در مکه نازل شده باشند و یا روی سخن در آنها با مردم مکه باشد. شناخت این دو دسته آیات و تفکیک آنها از یکدیگر در فهم زمان نزول آیات موثر است و در نتیجه در پی بردن به خصوصیات و ویژگی های آیات که در تفسیر قرآن نقش بسزایی دارد مفید واقع می شود.
    4. شأن نزول
    آیات قرآن آن طور که خود نیز می گوید بصورت متفرق و پراکنده در طی23 سال در مکه و مدینه نازل شده است. نزول و فرود آمدن آیات بر دو گونه است: بخشی از آیات ابتداء و بدون وقوع حادثه و یا پرسشی بر پیامبر صلی الله عليه و آله نازل گردیده است و برخی دیگر به دنبال رخ دادن یک حادثه یا مطرح شدن سوال و پرسشی فرود آمده است. حادثه، پرسش و شرایطی را که یک آیه در آن جو نازل می شود شأن نزول آیات می گویند. پی بردن به شأن نزول آیات در بسیاری موارد به درک حقایق و معارف قرآن کمک شایانی می کند و این موضوع اختصاص به قرآن ندارد. در
    ص: 80
    روایات پیامبر صلی الله و عليه و آله و ائمه عليهم السلام نیز این امر نقش بسزایی دارد و به همین جهت است که امام صادق (علیه السلام) می فرماید: (شخصی از شما فقيه نخواهد بود تا جایگاه عرضه شدن سخن را بداند).(1)
    نکته ای که باید در مطالعه قرآن و تفسیر بدان توجه داشته این است که شأن نزول هیچگاه موجب نمی گردد که آیات قرآن را در اسارت آن مورد قرار داده و به آن جنبه فردی و شخصی دهیم بلکه جز در موارد معدودی، با توجه به قیود و شرائط آیه هر مصداق و مورد دیگری را نیز در بر می گیرد و نیز باید توجه داشت که شأن نزول در صورتی می تواند در تفسیر آیه مورد قبول واقع شود که به صحت آن اطمینان داشته باشیم.
    ه. قرآن یعنی چه؟
    إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ.(2)
    ما آن را خواندنی عربی قرار دادیم تا شما آنرا تعقل کنید.
    «قرآن» یکی از عنوان هایی است که در خود قرآن بر این کتاب آسمانی اطلاق شده است و به تدریج در بین مسلمانان علم و اسم خاص آن گردیده است. کلمه «قرآن» در لغت مصدر است و به معنی خواندن می باشد چنانکه در برخی از آیات به همین معنی به کار رفته است مانند: «فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ »(3) پس آنگاه که خواندیمش (وحی) خواندنش را دنبال کن.
    این کتاب بزرگ را به آن جهت که از یک سلسله الفاظ خواندنی تشکیل یافته قرآن(خواندنی) نامیده اند. و شاید نکته این نامگذاری از سوی خداوند آن باشد که مردم پیوسته متوجه آن بوده و همواره آن را بخوانند و از حقایق آن آگاه شوند. و نیز اشاره ای باشد به این که قرآن دارای حقیقتی
    ص: 81
    1- بحارالانوار، ج 2، ص 184
    2- زخرف/3
    3- قیامت/18
    بس متعالی است که تا حد یک سلسله الفاظ خواندنی تنزل یافته و در قالب الفاظ بر پیامبر صلی الله عليه وآله نازل شده است تا بشر بتواند ازآن استفاده کند وبه آن دست یابد.(1)
    برخی نیز گفته اند که قرآن از ماده قرء و به معنی جمع کردن است و چون این کتاب آسمانی در بردارنده تمام حقایقی است که برای سعادت بشر لازم است آن را قرآن به معنی کتاب جامع نامیده اند.
    6. محکم و متشابه
    مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ. (2)
    قرآن مجید آیات خود را به دو دسته (محکم و متشابه) تقسیم نموده و برای هر یک وصفی برگزیده است. در آیه محکم آن چه مورد نظر بوده است آشکارا و به روشنی بیان گردیده است بطوری که با دقت، معنای حقیقی آن و مقصود خداوند دانسته میشود و با معانی و احتمالات دیگر اشتباه نمیشود. آیات محکم مرجع و ما در سایر آیات اند.
    آیات متشابه به گونه ای است که می توان معانی مختلف و متعددی را به آن نسبت داد و به همین جهت و مفهوم اصلی آیه مورد تردید قرارمی گیرد و درواقع هر یک از معانی گوناگون آیه متشابه در این که نمی توانند بطور قطع مقصود خدا را به ما نشان دهند شبیهیکدیگرند و در نتیجه آیه از نظر مفهوم چند پهلومی شود. درمیان معانی مختلف و گاه متضادی که از یک آیه می توان دریافت همه آنها حق نبوده و با آن چه مورد نظر خداوند است مطابقت ندارد و این امر خود زمینه اختلاف در فهم معنای حقیقی آن آیه می شود و موجب می گردد که منحرفين بتوانند آن آیه را برای فتنه انگیزی و به انحراف کشیدن دیگران دستاویز قرار دهند. آیات متشابه را باید پس از بدست آوردن آیه محکمی که نقاط ابهام آن را برطرف سازد و معنای واقعیش را روشن گرداند مورد استفاده قرار داد. پرداختن به آیات متشابه بدون رجوع به آیات محکم کار بیمار دلان و کج اندیشان است که می خواهند با دستاویز قرار دادن آن، قرآن را تأویل کنند و مصداق های دروغین را که موافق با اغراض
    ص: 82
    1- زخرف/3و4
    2- آل عمران/7
    نادرست آنهاست به قرآن نسبت دهند و از این راه نا آگاهان جامعه را منحرف سازند و فتنه انگیزی کنند.
    هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ. (1) (تنها) اوست(خدائی) که قرآن را بر تو نازل ساخت که برخی از آن آیات محکم است اینها ام الکتاب (مرجع آیات دیگراند) و آیات دیگر متشابهات اند. پس آن گروه که دلهاشان میل به باطل است و کج اندیش اند آیات متشابه و چند پهلو را می تواند دستاویزی برای کج اندیشان باشد و مایهی به انحراف کشیدن جامعه و فتنه انگیزی گردد حال دو سوال زیر مطرح می گردد :
    الف: آیات متشابه چگونه اند و منشأ تشابه آنها چیست؟ به عبارت دیگر چه چیز باعث متشابه شدن این آیات متشابه گردیده است تا بصورتی در آمده که می توانند دستاویز منحرفین گردد؟
    ب: فلسفه و راز وجود چندین آیاتی در قرآن چه می تواند باشد؟ آیا بهتر نبود که همه آیات بصورت
    محکم باشد تا از سوء استفاده کج اندیشان و بیماردلان جلوگیری شود؟
    الف: آیات متشابه قرآن چگونه اند؟
    بطور کلی عبارات و جملات چند پهلو و متشابه را بر اساس عواملی که منشأ تشابه آنها گردیده است به پنج دسته می توان تقسیم کرد.
    1. گاهی از آنجا که گوینده از قدرت بیان به حد کافی برخوردار نیست برای بیان مطالب خود الفاظ و عباراتی را به کار می برد که تاب چند معنای مختلف را دارد و گفتارش چند پهلو و متشابه می گردد مانند فارسی زبانی که بخواهد به زبان عربی یا انگلیسی سخن می گوید و از قواعد و لغات این دو زبان آشنایی کافی نداشته باشد و یا مانند افرادی که از قدرت بیان چندان برخوردار نیستند.
    2. در پاره ای موارد گوینده عمدا مطلب را به صورت معما بیان می کند وغرضش مبهم گوئی است واین مبهم گوئی منشأ تشابه می باشد مانند:
    ص: 83
    1- سوره آل عمران /7
    هندو به طعنه گفت که یاران خدا دوتاست *** لعنت برآن که گفت که یاران خدا یکی است
    3. در برخی موارد گوینده هدفش آنست که مطالب را گروه خاصی بفهمند و به این جهت مطالب را بصورت رمزی بیان می کند و این امر باعث می شود که برای کسانی که از این رمزها آگاهی ندارند عبارات متشابه گردد این گونه تعبیرات در سخنان سیاستمداران کاربرد زیادی دارد. مانند: حروف مقطعه قرآن.
    4. عامل چهارمی که منشأ تشابه می گردد آن است که گاهی به عللی قیود، استثناها و قرائن یک گفتار ازمتن جدا می گردد یا گوینده از ذکر آن ها در آن موضع خودداری می کند و یا خواننده از توجه به آنها غافل می شود و در نتیجه گفتار صورت تشابه به خود می گیرد. مانند: آیات عام، خاص، مطلق، مقيد، ناسخ و منسوخ.
    5. گاهی هم مطالبی که بیان می شود بسیار فراتر و وسیعتر از قالب الفاظ است و به هر صورت که بیان شود الفاظ و عبارات از رساندن حقیقت معنی و مفهوم واقعی آن ناتوان هستند و در نتیجه محدودیت الفاظ منشأ تشابه عبارات می گردد مانند تعبیر از حقایق مجرد و ما فوق مادی با الفاظ معمولی که برای معانی مادی وضع شده اند. مانند امورغیبی و ماوراء طبیعی.
    در میان اقسام پنجگانه تشابه که یادآور شدیم نوع اول و دوم در قرآن یافت نمی شود زیرا: اولا قرآن با بیان روشن و رسا سخن می گویند و نور و هدایت است و به زبان عربی آشکار نازل شده است و حتی قدرت بیان و اسلوب سخنش، خود،اعجاز است. وثانيا قرآن هرگزکتاب معما نیست و هدفش سرگرم ساختن جامعه و معما گویی نمی باشد. بلکه آمده است تا جامعه را از سرگرمی های بچگانه وغیر انسانی بازدارد. ولی سه قسم دیگر از اقسام تشابه را می توان در قرآن یافت.
    حروف مقطعه قرآن را می توان از قسم سوم(بيانات رمزی) دانست چنان که از روایات نیز چنین مطلبی را می توان استفاده کرد. همانطوریکه عام و خاصها، مطلق و مقيدها، ناسخ و منسوخها، و نظائر آنها در قسم چهارم متشابه قرار می گیرند.
    ص: 84
    قسم پنجم از اقسام متشابه را در آیات بسیاری می توان مشاهده کرد. برخی از موضوعات که در قرآن مطرح گردیده است از امور غیبی و ماوراء طبیعت سخن می گوید و روشن است که این گونه مسائل را نمی توان با الفظ و عباراتی که برای مفاهیم مادی وضع شده اند بیان نمود.
    معانی هرگز اندر حرف ناید *** که بحر بیکران در ظرف ناید
    مثلا چگونه این الفاظ تاب بیان خدا و اوصاف او را دارند؟
    چگونه می توان از حقیقت وحی با این عبارات سخن گفت؟
    ولی از آنجا که قرآن برای راهنمایی بشر نازل شده و ناچار برای بیان مقاصد خویش از همین الفاظی که انسان به کار می برد استفاده می کند، ناگزیر آنموضوعات متعالی و لطيف هم با عباراتی بیان شده است که بشر برای موضوعات مادی به کار می برد و این امر موجب تشابه این گونه آیات می گردد.
    ب:فلسفه آیات متشابه چیست؟
    گاهی سوال می شود چرا تمام آیات قرآن به صورت محکم بیان نشده است؟ اصولا چه لزومی دارد که چنین آیاتی در قرآن وجود داشته باشد؟ در پاسخ این سوال با توجه به آن چه در علل تشابه آیات گذشت یادآور می شویم، به نظر می رسد که فلسفه وجود آیات متشابه می تواند در امور زیر نمودار گردد.
    1. جلوگیری از خطراتی که اساس اسلام و قرآن را تهدید می کند. برخی از مسائلی که در مبازرات چند پهلو ذکر شده است از موضوعاتی است که اگر دشمن از آن آگاه شود آینده را پیش بینی کرده و درصدد ریشه کن ساختن اسلام و طرح توطئه های خائنانه علیه اسلام بر می آید.
    2. در پاره ای موارد تشابه آیات به خاطر جدا بودن و دور افتادن متن سخن از قیود و قرائن آن است، قرائن و قیود این نوع آیاتیا در آیات دیگر قرآن و یا در روایات آمده است و پیامبر صلی الله عليه و آله و ائمه طاهرین علیهم السلام تنها کسانی هستند که کاملا از این قيود و قرائن آگاهی دارند و کسانی که واجد شرائط تحقیق و فهم قرآن باشند نیز با توجه به آیات و روایات می توانند در حد قابلیت خویش تشابه این گونه آیات را حل کنند.
    جدا بودن این قیود و قرائن به این شکل، عادی و طبیعی است ولی می توان گفت که چنین امری به خاطر توجه دادن به نیاز قرآن به مفسر واقعی و معلم راستین نیز هست.
    ص: 85
    3. در برخی از آیات چنان که در متشابه قسم پنجم گفته شد سخن از حقایقی متعالی است که بیان آنها ملازم با تشابه آن ها برای نا آگاهان از آن حقایق خواهد بود و تنها راه جلوگیری از تشابه در اختیار قرار ندادن آنهاست ولی از آنجا که خداوند فياض مطلق است و به هر موجودی آن چه را که شایسته اوست می بخشد و در میان انسانها بسیارند کسانی که قابلیت دریافت چنین حقایقی را دارند؛ این حقایق برای انسان ها بیان می شود ولی طبیعی است که بیان آن حقایق با الفاظی که برای امور مادی وضع شده است منشأ چنین تشابهی خواهد گشت.
    برخی ویژگی های قرآن
    قرآن مجید از یک سلسله ویژگی های خاص خود برخوردار است. این ویژگی هاست که قرآن را بصورتیک کتاب استثنایی در آورده است، به بررسی برخی از این ویژگی ها می پردازیم: 1.آمیختگی مطالب
    هر کتاب را بگشائید با مقدمه ای شروع می شود. در طی چند بخش به موضوعات مشخص و مطالب معینی می پردازد. و سرانجام به نتیجه نهایی در پایان کتاب می رسد. اینیکی از چیزهایی است که در هر کتابی وجود دارد و از دقت نویسنده، قدرت دسته بندی و تا حدی از آشنائیش با موضوع مورد بحث حکایت می کند.
    انسان که با این نوع تقسیم بندی ها از پیش تماس داشته در اولین برخورد با قرآن شگفت زده می شود زیرا قرآن را کتابی می بیند که آیه هایش تحت عنوان های مشخص دسته بندی نشده است. هیچگاه فصلی در هستی شناسی، بخشی خاص در مورد انسان یا قسمت ویژهای پیرامون مبارزه با طاغوت و نظائر این گونه رده بندی ها را در قرآن نمییابد.
    قرآن مجید در عین این که از هستی شناسی، انسان شناسی، تعلیم و تربیت، جهاد و مبارزه با طاغوت، قوانین فردی و اجتماعی، تاریخ، سیاست و حکومت، اقتصاد و بازرگانی و ده ها بلکه صدها موضوع دیگر سخن گفته است دارای چنین تقسیم بندی هایی نیست. قرآن از یک آمیختگی خاص برخوردار است. با آن که هر موضوعی را با دقت بیان می کند ولی هر جای این کتاب بزرگ را باز کنیم نامی از این فصل ها و نشانه ای از این عنوانها نخواهیمیافت. اصولا آیه های قرآن به گونه ای است که نمی توان آن را
    ص: 86
    در چارچوبه فصول و ابواب معینی قرار داد بدون آن که به مثله شدن آیات بینجامد و در این صورت ممکن است اشتباهاتی که دامنگیریک محقق می شود بیشتر از فوائدی باشد که بر این فصل بندی ها، مترتب می شود.
    راستی چرا قرآن این گونه در هم آمیخته است؟ چرا مثل حروف الفبا آیه ها و جملات کنار یکدیگر
    قرار گرفته اند؟ چرا قرآن مطالب را این گونه بیان می کند؟
    در این بهم آمیختگی راز مهمی نهفته است. قرآن مجید در هر بخشی مسائل گوناگون اخلاقی، اجتماعی، عبادی، عرفانی، اقتصادی و را به هم می آمیزد و از آن معجونی شفابخش برای انسان که آمیزه ای از تمایلات، نیروها و کشش های گوناگون است فراهم می سازد. تا هر کس شفای خویش را در هر زمینه، با خواندن آن به دست آورد و از سوی دیگر مطالب به گونهای بیان شده است که بتوان با جمع کردن یک آیه با آیه دیگر متناسب با آن یک نتیجه جدید بدست آورد، همانند حروف الفبا که می توان از آنها بینهایت کلمه ساخت؛ از ضمیمه کردن آیات به یکدیگر در حدی بسیار وسیع به حقایق جدیدی دست یافت و این را می توان یکی از عوامل تبیان کلیشی (بیانگر هر چیز) بودن قرآن دانست.
    وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ.(1)
    قرآن کتاب فلسفه، تاریخ، ادبیات، اقتصاد و یا هر علم دیگر نیست، بلکهیک کتاب انسان ساز و هدایتگر است. قرآن از خدا، از انسان، از سعادت و کمال نھائی او (رسیدن به خدا)، و از مسیر دستیابی به این هدف سخن می گوید و در این زمینه آن چه را که مورد نیاز بشر میباشد و او را به کمال واقعی او(نزدیکی به خدا) رهنمون می سازد، تبیین نموده است. به همین جهت است که قرآن هم نقل تاریخی دارد و هم فلسفه تاریخ، هم از اقتصاد سخن می گوید هم از اخلاق و خودسازی. هم انسان سازی را مطرح ساخته است و هم هستی شناسی، هم قوانین فردی دارد و هم دارای قوانین اجتماعی است. قرآن مجید همه این مسائل و دیگر مسائلی را که به آن ها پرداخته است؛ در محدوده هدایت انسان بسوی کمال حقیقی و نهائیش و در این ارتباط بیان می کند و به همین جهت است که می بینیم گاهییک قسمت از یک مطلب علمی را مطرح می سازد و بدون آنکه آن قسمت خاص
    ص: 87
    1- نحل/89
    را به پایان برد موضوع دیگری را پیش می کشد و ناگهان صحنه را عوض می کند و یک لحن عتاب آمیز به خود می گیرد.
    جامع بودن قرآن به این معنی نیست که مجموعه ای از علوم مختلف را برای بشر گرد آورده است و بنابراین با فراگیری قرآن هیچگاه شخصی متخصص در فیزیکیا شیمی و یا هیچ علم دیگر نمی شود و اصلا چنین توقعی از این کتاب که کتاب هدایت است بیجاست. البته این بدان معنی نیست که هیچ گونه مطلب علمی در قرآن وجود ندارد. بلکه همانطور که گذشت منظور آنست که در طرح آنها نیز جنبه هدایت و سازندگی انسان هدف اصلی بوده است و بدین مناسبت به همان اندازه که این هدف تأمین شود (نه بیشتر) از آنها سخن گفته شده است. پس جامع بودن قرآن بدان معنی است که از آن چه درسعادت بشر و رسیدن او به کمال واقعی اش موثر است فروگذار نکرده و در این زمینه بیانگر همه چیز است.
    وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ.(1)
    و ما قرآن را که بیانگر هر چیز است بر تو فرو فرستادیم.
    3. مصونیت قرآن
    وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌلَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ (2)
    در میان تمام کتاب هایی که از سوی خدا یا بشر در اختیار انسان قرار گرفته است هیچ کتابی را نمی توان یافت که با وجود دشمنان بی شمار و گذشت قرنها آن هم در زمانی که وسیله نشر منحصر در دست نویسی بوده از تحریف و دگرگونی مصون مانده باشد. تا آنجا که ما می دانیم قرآن مجید تنها کتابی است که از این ویژگی برخوردار است. قرآن مجید از هر گونه تغییر و دگرگونی و افزایشیا کاستی درامان مانده است. اگر بنا بود در این کتاب تغییری رخ داده باشد یا بر آن چیزی افزوده و یا از آن چیزی کاسته باشند، بدون شک این دگرگونی و تغییریا این کاستن و افزودن معانی عمیق و محتوای ژرف و پربار قرآن را دگرگون می ساخت و با دگرگون شدن حقایق و معارفی که در قالب این الفاظ
    ص: 88
    1- . نحل/89
    2- فصلت /42
    ریخته شده است، قسمتهای مختلف قرآن از حد اعجاز و خارق العاده بوده سقوط می کرد و در نتیجه انسان می توانست سوره هایی مانند سوره های قرآنی بیاورند، در صورتیکه در طی،1 قرن این کتاب بزرگ با فریاد رسایش اعلام می دارد که اگر تمام انسان ها با کلیه امکانات خویش تلاش کنند نمی توانند حتی یک سوره همانند سوره های قرآن بیاورند و تاریخ گواه است که تا کنون چنین بوده است و حتی یک سوره همانند سوره های قرآن نیاورده اند و نیز با توجه به ابعاد مختلف اینکتاب عجز و ناتوانی بشر در این زمینه محسوس می گردد. و در واقع مصونیت قرآن حاکی از خارق العاده بود قرآن است و خارق العاده بودن قرآن عامل مصونیت آن است چنان که می توان این موضوع را از آیه42، سوره فصلت استفاده کرد:
    (وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ)
    محققا قرآن کتابی شکست ناپذیر است که به هیچ وجه باطل را در آن راهی نیست از سوی خداوند حکیم و ستوده نزول یافته است. علاوه بر آن چه گذشت مصونیت قرآن را خداوند بزرگ جهان خود نیز ضمانت کرده است.
    (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ) (1)
    همانا ما خود قرآن را فرو فرستادیم و خود نیز حافظ آنیم.
    4. اعجاز قرآن
    قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ.(2)
    قرآن کریم معجزه جاویدان پیامبر اسلام صلی علیه و آله است. پیامبران پیشین از قبیل ابراهیم و موسی و عیسی هم کتاب آسمانی داشتند و هم دارای معجزه بودند ولی زمینه اعجازشان چیزی غیر از کتاب آسمانیشان بوده است.
    ص: 89
    1- حجر/9
    2- اسراء/88
    پیامبر اسلام صلی الله عليه و آله و سلم در عین حال که دارای معجزاتی بجز قرآن می باشد زمینهی معجزه او کتابش را هم در بر می گیرد و مهمترین و شگفت انگیز ترین معجزه آن حضرت کتاب آسمانی او (قرآن) است. اعجاز قرآن مانند جاودانگی پیام و رسالت پیامبر صلی الله عليه و آله همیشه باقی خواهد بود. قرآن مجیدصریحا جنبه اعجاز و فوق بشری بودن خود را در آیات متعدد با بیانهای گوناگون اعلام نموده است(1) و از همه انسانها خواسته است که اگر در آیه بودن آن شک دارند سورهای همانند آن بیاورند. و تا کنون آن چنان که خود قرآن نیز پیشگویی کرده است هیچ کس نتوانسته است یک سوره همانند قرآن بیاورد.
    ص: 90
    1- برخی از نویسندگان چنین پنداشته اند که پیامبر اسلام صلی الله عليه و آله غیر از قرآن معجزه ای نداشته است و این را یکی از ویژگی های پیامبر (صلی الله علیه و آله) دانسته اند، این گروه گفته اند معجزاتی از قبیل آن چه که حضرت عیسی یا موسی علیهما السلام برای مردم عصر خویش آوردند یک دلیل اقناعی است و برای بشر نابالغ که در فضایی زندگی می کرد که مملو از خرافات بود اعجاب آور بود و می توانست آنها را به پیروی از آن پیامبر را دارد. ولی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) پیامبر انسان تکامل یافته است که سروکارش با عقل و منطق است و آن کارهای خارق عادت نمی تواند در ایمان او اثر بگذارد و او را به خدا و وحی معتقد سازد. به همین جهت یا این که مخالفین با اصرار از پیامبر (صلی الله علیه و آله) می خواستند که معجزه ای برایشان بیاورد حتی در یک مورد هم به آنها پاسخ مثبت نمی داد و می گفت «انما الآيات عندالله» معجزات پیش خداست یا می فرمود «هل كنت الابشرا رسولا» (من که خدا نیستم) من بشری هستم که بر رسالت فرستاده شده ام. در این فرصت مطلب آن را نداریم که به پاسخ مفصل این اشتباه بپردازیم فقط بطور خلاصه می گوئیم این طرز فکر که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) جز قرآن معجزه ای دیگری نداشته است پیش از اینهم از طرف برخی از مستشرقین و کشیشان مسیحی مطرح گشته است و حکایت از عدم آشنایی آنها با قرآن و معارف اسلامی دارد. هم قرآن (بعنوان نمونه آیات3/ تحریم و اول اسراء) و هم روایات و هم تاریخ برخلاف این نظریه گواهی میدهد و با دقت در آیاتی که این گروه به آن استدلال کرده اند روشن می گردد که مخالفین معجزاتی را می خواستند که با هدف قرآن و ارسال رسل و آوردن معجزات سازگار نبود. هدف از معجزات هدایت بشر و اثبات نبوت انبیاء است ولی آن چه معاندین می خواستند به یکی از چند صورت زیر بود. 1. درخواست اموری که محال است مانند آمدن خدا در نزد آنها تا او را ببینند. (اسراء/92) 2. اموری که هیچ دلالتی بر پیامبری نداشت مانند آن که باغ انگور و خرما داشتن پیامبر. (اسراء/91) 3. اموری که موجب هلاکت آنها می شد و (نه هدایت) مانند آن که آسمان بر سرشان خراب شود. (اسراء /92) 4. تصديق مصلحتی و سودجوئی مانند آن که اگر چشمه آبی برای ما احداث کنی ما به نفع تو ایمان می آوریم و رای می دهیم. (اسراء/90) 5. بهانه جویی مانند آنکه بروی آسمان و کتابی بر ما نازل کنی تا ایمان بیاوریم که به آسمان رفته ای. (اسراء/93)
    راستی چگونه قرآن معجزه است؟ مگر این کتاب از همین الفاظ، همین حروف و همین جملات که هر روز هر انسان عرب زبانی بارها تکرار می کند تأليف نشده است؟ پس چگونه هیچ کس حتی به اندازه یک سوره ( یک فقره) از آن را نتوانسته بیاورد و نمی تواند؟ این کتاب دارای چه ویژگی هایی است که اگر تمام انسان ها با کمک از هر نیروی دیگری بجز الله و با همه امکاناتشان تلاش کنند جز شکست ویأس دستاوردی نخواهند داشت.
    قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا.(1)
    ای پیامبر (صلی الله علیه و آله) اگر جن وانس متفق شوند که گفتاری همانند قرآن بیاورند نخواهند توانست هرچند
    برخی پشتیبان و مددکار دیگری باشند.





    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




صفحه 14 از 14 نخستنخست ... 41011121314

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi