در یزد، خدمت شاگرد آقا شیخ غلامرضا یزدی نشسته بودم، شخصی تماس گرفت، بعد ایشان تلفن را قطع کرد و گفت این آقایی که تماس گرفته بود، از مؤمنین یزد است، به من گفت: فلانی! دیروز رفتم، خُلد برین (قبرستان قدیمی یزد، اسمش خلد برین است که همسر حاج اشرف آهنگر معروف، آنجا دفن است که دور قبرش هم امسال که من رفتم دیدم یک سکّویی درست کردند و مردم می آیند برای آن زن طلب مغفرت می کنند؛ زنی که مداومت بر زیارت عاشورای امام حسین علیه السلام داشت و قصه اش را حاج عباس قمی رحمه الله در مفاتیح نقل کرده است، داستانش را بخوانید، زنی بود که وقتی مُرد، امام حسین علیه السلام سه بار به دیدنش آمد چون این زن اهل زیارت عاشورا بود. می گفت: دیدم از یک طرف آتشی شعله کشید و خاموش شد، به طرف آن مکان رفتم، دیدم آثار سوختگی و سیاهی دور آن قبر نمایان هست، معلوم بود او را تازه دفن کرده بودند چون خاکها را ریخته و سنگ هم نگذاشته بودند،
ص: 138
1- 120. ثواب الاعمال، ص 284.
زمین هم قدری سیاه شده بود، فهمیدم این شخص مورد عذاب واقع شده است.
آقای دیگری را بنده می شناسم که در مشهد، بودند ایشان متولد تهران و پسر مرحوم لباء الواعظین است که قریب 90 سال سنشان بود، وقتی به تهران آمده بودند، چند لحظه ای خدمتشان رسیدم، ایشان از اولیاء حق بود، مرد فوق العاده ای بود و ویژگی های خاصی داشت، می فرمود: چند سال پیش در یک شهرستانی به قبرستانی رفتم، (ایشان زیاد سفر می رفت) کنار یک قبر، عکس صاحب قبر بود، عکس نشان می داد که آدم شروری در دنیا بوده؛ سبیل های پیچیده و موهای فرفری داشت و قیافه نشان می داد که از لات های قدیم بوده است، (چنین آدم هایی زیاد بودند، که به برکت انقلاب اسلامی جمع شدند و شرّشان کنده شد،) با خودم گفتم: خدایا این الآن چه می کشد؟ یک مرتبه دیدم کف پایم سوخت، کف کفشم لاستیکی بود، دیدم یک مرتبه آتشی زبانه زد و کفشم را سوراخ کرد و چون لاستیکی بود، آتش به جوراب هم رسید و پایم تاول زد. آن کفش سوراخ شده اش را هم من دیدم، گفت: باور می کنی که این حرف ها که ما را به خاطر اعمال نادرست مان می سوزانند، درست است؟ ما خوف مان کم شده است از خدا نمی ترسیم اگر از خدا بترسیم این قدر گناه نمی کنیم، «سلّط اللَّه علیه فی قبره ناراً تحرقُه الی یوم القیامة»؛ خدا آتشی را بر او مسلط می کند، که تا صبح قیامت بسوزانندش،
ص: 139