2. راه کارهایی برای وارسی ترس های مبهم
وقتی هراس ها و نگرانی ها بی نام باقی می مانند، برخورد با آن ها غیر ممکن به نظر می رسد. ممکن است در سطح ذهن ناهشیار هراسمان به قدری زیاد باشد که نتوانیم مستقیماً با نگرانی رو به رو شویم. در نهایت این موضوع بیش از آن که مسئله ای را حل کند تولید مسئله می کند. هراس عمیق و پا گرفته مان به شکل نگرانی نامشخص باز می گردد و روی حال و روزمان تأثیر نامطلوب بر جای می گذارد.
شناسایی هراس. در مواقعی مشخص کردن نام هراس و علت آن دشوار و یا غیر ممکن است. گاه برای برخورد با این هراس ها از دیگران کمک می گیریم و یا کارهایی غیر منطقی می کنیم. در بسیاری از موارد این گونه ترسمان فرو می نشیند و حالمان بهتر می شود. اما منبع ترس همچنان در ما باقی می ماند و هرگاه که وسیله تسکین دهنده در اختیار نباشد هراس دوباره چهره می کند.
بدترین اتفاقی که ممکن است بیفتد چیست؟ تصور کنید که کودکی در ساحل زیر یک صخره در حال بازی است. او غاری را پیدا می کند و با علاقه و هیجان به درون آن می رود. ناگهان ترس بر او غلبه می کند. در تاریکی غار چشمش راه را تشخیص نمی دهد. آنچه او را می ترساند، ترس از ناشناخته هاست. نگرانی ها هم می توانند چنین ماهیتی داشته باشند. اضطراب ما درباره موضوع به خصوصی نیست. مسئله ترس از ناشناخته ها و نامعلومی ها مطرح است. می توانیم برای این نگرانی ها حد و اندازه ای قائل شویم. کودکی که به درون غار رفته بود به کمک یک چراغ قوه قوی می توانست به محدودیت های غار پی ببرد.
ما هم می توانیم نگرانی هایمان را محدود کنیم. می توانیم بپرسیم: «بدترین اتفاقی که ممکن است بیفتد چیست؟» در اغلب موارد این بدترین اتفاق به مراتب بی اهمیت تر از آن است که در شروع از آن می ترسیدیم. وقتی بدترین اتفاق ممکنه را شناسایی می کنیم، می توانیم مستقیماً با آن رو به رو گردیم و با آن رفتاری معقولانه تر داشته باشیم.
نامطمئنی نسبت به آینده را مشخص نمایید
نگرانی و اضطراب درباره آینده است، ما نگران حوادثی هستیم که هنوز اتفاق نیفتاده اند و از این رو درباره آن ها شناخت کافی نداریم. قبل از آن که به تپه برسید. نمی توانید بدانید آنچه می بینید کوه نیست، بلکه تپه است. ممکن است به نظر برسد که ما از گذشته نگران هستیم اما این تا حدود زیاد یک توهم است.
گرچه ممکن است کسی بگوید «از حرفی که زده ام نگران هستم.» یا «از این که پاسپورتم را گم کرده ام ناراحت هستم.» در واقع نگرانی این اشخاص از پیامدهای حوادث گذشته در آینده است. اگر من حرف توهین آمیزی زده ام به من بی اعتنایی می کنند و یا مرا از مهر خود محروم می سازند. اگر پاسپورتم را گم کرده ام باید دردسر فراوانی را تحمل کنم تا پاسپورت جدید بگیرم. همان طور که می بینیم، نگرانی ما مربوط به حادثه ای پایان نیافته است.
به نظر می رسد که نگرانی ناشی از پیش بینی های پنهان است. مثلاً نگران حوادث هولناکی می شویم که ممکن است اتفاق بیفتند. ممکن است نگران آن باشیم که نتوانیم با این حوادث مقابله کنیم. بنابر این مفید است که به این پیش بینی ها توجه کنیم، پیش بینی هایی که اغلب مبالغه آمیز هستند.
از خود بپرسید:
ـ چه چیزی را پیش بینی می کنم؟ منتظر چه هستم؟ انتظار وقوع چه حادثه ای را دارم؟
ـ از کجا بدانم که پیش بینی های من درست هستند؟
اگر پیش بینی های خود را یادداشت کنید، بعداً می توانید متوجه شوید که در کجای کارتان اشتباه می کردید. می توانید به روشنی بیشتری درباره مسائلی که باید با آن ها رو به رو گردید فکر کنید. بعد از این می توانید به طرزی مؤثّرتر با پیش بینی های خود رو به رو گردید. وقتی اطمینان خاطر بیشتری پیدا می کنید، نگرانی و اضطرابتان فرو می نشیند.
فرضیه های خود را مورد سؤال قرار دهید. گاه به نظر می رسد که انگشت گذاشتن روی آنچه شما را به واقع نگران کرده است دشوار است. نگرانی در حالات مبهم چیره می کند: «درباره من چه فکر کردند؟» «اگر به دردسر بیفتم چه می شود؟» «خوب، اگر اتفاق ناگواری روی دهد چه باید بکنم؟» «ممکن است اتفاق وحشتناکی بیفتد.» ریشه های مسئله در این مورد خاص از ماهیتی برخوردارند که نمی توان آن ها را در قالب کلام آورد.