زینب کربلا
در سکوت جاری لحظه ها، غنچه ای رو به آسمان عشق
می شکفد و خانه کوچک و گلین باغبان عشق را سرشار
از عطر خوش ملکوت می کند.
بوی گل یاس، دوباره در کوچه های مدینه می پیچد
و دل های عاشق را به وجد می آورد.
صدای همهمه ای در گوش شهر می پیچد؛
طوبای رسالت دوباره به بر نشسته و ستاره ای
دیگر بر خانه وحی فرود آمده است.
لبخند بر لبان علی و زهرا شکوفاست و گرمیِ بوسه هایشان
گونه های طفل را گلگون کرده است.
قلب کوچک حسین غرق در شادی است؛
التهاب درونش را نمی تواند مخفی کند.
چشم ها به غنچه لبانِ علی علیه السلام دوخته شده تا
بشکفد و نامی برای کودک برگزیند، امّا علی فرزندِ ادب است؛
او در انتظار پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است
و در این کار بر او پیشی نمی گیرد.
چون پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از سفر باز می گردد
و خبر را می شنود، شتابان به خانه علی علیه السلام می آید؛
دیدگانش که به نوزاد می افتد، اشک در چشمانش حلقه می زند
و او را در آغوش می کشد؛
گویی رازی بزرگ در سینه رسولِ وحی سنگینی می کند!
نام او زینب است؛
این صدای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بود که در فضایِ
عطر آگین خانه علی پیچید و تشنگان را سیراب کرد.
پیامبرِ وحی چه زیبا بر او نام نهاد! «زینب»، زینت پدر؛
زینتی برای علی علیه السلام که خود، آئینه تمام نمای
زیبایی هاست
و این نام در کربلا تفسیر شد.
کربلا از آغاز تا انجام، صحنه تجلی زینب بود.
مهدی کرباسی