بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت داوود(ع):
زره با فی حضرت داوود:
حضرت داوود در سرزمینی بین مصروشام بدنیا آمد واز نواده های حضرت یعقوب است وبه نه واسطه به یکی از فرزندان حضرت یعقوب میرسد اوصد سال عمر کرد که چهل سال آن را حکومت کرد.
پدرش ایشا نام داشت او کوچکترین پسر ایشا به شمار میرفت واو بسیار خوش صوت بود که وقتی صدایش به مناجات بلند می شد پرندگان به سوی او می آمدند وحیوانات وحشی گردن می کشیدند تا صدای دل نشین او را بشنوند اوکوتاه قد کبود چشم وکم موبود.
ده خصلت او :
1-صبر ومقامت
2-مقام عبودیت وبندگی
3-قوت ومعنی وجسمی
4-بازگشتورجوعبه خدا
5-کوها در تسخیر اوبودند وهمواره بااو تسبیح میگفتند
6-پرندگان در تسبیح خدابا او هم آواز می شدند
7-نه تنها در آغاز کار بلکه در همه احوال بااو تسبیح میگفتند
8-داشتن حکومت مستقر ومقتدرانه
9-علم ودانش سرشار که مایه برکات است
10-منطقی گویا وبیان لطیف وشیوا
روزی خداوند به داوود گفت:
نزد دختر اوس برود واو را به بهشت مژده بدهد وبگوید هم نشین تواست داوود به این دستور عمل کرد وبه در خانه خلاده آمد ودر خانه را کوبید خلاده پشت در آمد وهمین که در را باز کرد چشمش به داوود (ع) افتاد عرض کرد آیا از سوی خدا فرمانی آمده است که آمده ای خبر دهی؟
داوود(ع): آری
خلاده: آن چیست؟
داوود(ع)به او گفت که تو هم نشین من در بهشتی.
خلاده گفت:
گویا مرا عوضی گرفته ای
گفت: نه خودت هستی
خلاده گفت من در خود چیزی نمی بینم تادر بهشت تو در بهشت باشم.
داوود (ع): برای من تعریف کن که چکارمیکنی؟
خلاده گفت: من یک حالتی دارم که هر دردی به من وارد میشود وهر زیان ونیاز وگرسنگی به من برسدهر گونه باشد بر آن صبر میکنم تا خودش بر طرف شود وجای آن دردها وزیانها عوضی از خدا نمی خواهم بلکه به جای آن شکر وسپاسگزاری میکنم.
حضرت داوود راز این مطلب را فهمید وبه او گفت: تو به خاطر همین خصلتها به این مقام رسیدی.