صفحه 3 از 9 نخستنخست 1234567 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 84

موضوع: اسرار و آداب نماز

  1. Top | #21

    عنوان کاربر
    عضو حرفه‌ ای
    تاریخ عضویت
    October 2022
    شماره عضویت
    14945
    نوشته
    2,664
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    صلی الله علیک یا مولانا یا حسین بن علی علیه السلام
    تشکر
    4,124
    مورد تشکر
    4,479 در 2,135
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    10 - نماز راه رسیدن به یقین
    وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ؛1
    پروردگارت را عبادت کن تا یقین تو را دریابد.



    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #22

    عنوان کاربر
    عضو حرفه‌ ای
    تاریخ عضویت
    October 2022
    شماره عضویت
    14945
    نوشته
    2,664
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    صلی الله علیک یا مولانا یا حسین بن علی علیه السلام
    تشکر
    4,124
    مورد تشکر
    4,479 در 2,135
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم می فرماید:«وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ» خطاب می کند به رسول مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله که پروردگارت را عبادت کن تا برای تو یقین حاصل شود، گر چه بر حسب روایات مفسّران یقین را بر معنای موت هم تطبیق داده اند اما منافاتی ندارد.

    ما هم همین معنا را بپذیریم و در عین حال بگوئیم یکی از نکاتی که از آیۀ شریفه استفاده می شود این است که نماز بهترین وسیله برای رسیدن انسان به مرحلۀ یقین است. مرحله ای که ایمان انسان من جمیع الجهات، آن مقداری که برای او مقدور است محقق شود، مرحلۀ یقین بر حسب آنچه که در روایات وارد شده، فوق مرتبۀ تسلیم و تفویض و فوق اصل ایمان است.

    روشن است که این آیۀ شریفه اختصاصی به وجود مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ندارد،
    ص:40
    هر فرد نمازگزار اگر بخواهد قلبش مملوّ از ایمان به خداوند شود، خدا را مشاهده و فانی در حق تبارک و تعالی بشود، برای فانی شدن در او و رسیدن به مرحلة یقین نماز بهترین وسیله است. انسانی که فانی در حق تبارک و تعالی شد دیگر رذائل و زشتی ها از او دور می شود و اوصاف نورانی قلب او را فرا می گیرد، چنین انسانی می تواند در بارگاه کبریا راه پیدا کند.


    امضاء


  4. Top | #23

    عنوان کاربر
    عضو حرفه‌ ای
    تاریخ عضویت
    October 2022
    شماره عضویت
    14945
    نوشته
    2,664
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    صلی الله علیک یا مولانا یا حسین بن علی علیه السلام
    تشکر
    4,124
    مورد تشکر
    4,479 در 2,135
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    هیچ کس را تا نگردد او فنا نیست ره در بارگاه کبریا
    اگر انسان بخواهد در بارگاه تبارک و تعالی اعتباری داشته باشد و به آنجا راه پیدا کند، بدون عبادت نمی شود و همین جا باید این نکته را گفت، عده ای از افراد که دور از حقایق هستند می گویند انسان وقتی به مرحلۀ یقین رسید دیگر نیازی به خواندن نماز ندارد، چطور می شود این یقینی که معلول نماز است بعداً بدون نماز برای انسان باقی بماند؟! اگر انسان بخواهد یقینش روز به روز قوی تر و عمیق تر شود باید عبادتش را بیشتر کند، سرّ اینکه بزرگان ما و اولیای خدا این همه عشق به نماز داشتند، برای این است که با هر نمازی مرتبه ای از مراتب یقین خود را بالاتر می بردند. ما باید محاسبه کنیم ببینیم این نمازی که الآن خواندیم و تمام شد، چه مقدار بر یقین ما به خدا افزود؟ اگر بعد از نماز خود را نزدیکتر به خدا دیدیم و خدا را با همین نفس ناقص خود بیشتر مشاهده کردیم، عظمت خدا در قلب ما بیشتر شد، خوف و رجاء ما از خدا بیشتر شد، بدانیم که مرحلۀ یقین ما بالا رفته، اما اگر بعد از نماز دیدیم که با حال قبل از نماز فرقی نکرده، این نماز در ما اثری نداشته و باید بر آن تأسف خورد.



    امضاء


  5. Top | #24

    عنوان کاربر
    عضو حرفه‌ ای
    تاریخ عضویت
    October 2022
    شماره عضویت
    14945
    نوشته
    2,664
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    صلی الله علیک یا مولانا یا حسین بن علی علیه السلام
    تشکر
    4,124
    مورد تشکر
    4,479 در 2,135
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    بنابراین وقتی به نماز می ایستیم و در پیشگاه حق تبارک و تعالی قیام می کنیم و می خواهیم با خدا مناجات کنیم توجّه نمائیم که می خواهیم یقین خود را زیاد کنیم، ما به ازدیاد یقین نیاز داریم، ما نیاز داریم به اینکه روز به روز یقین خود را را افزایش بدهیم. بنابراین یکی از آثار مهم عبادت همین رسیدن به مرحلۀ یقین است که توحید تام است و در جای خود عرفا بیان کرده اند که توحید تام این
    ص:41
    نیست که انسان با ارادۀ خود توجّه به غیر خدا را قطع کند، بلکه بالاتر از این است، یعنی انقطاع است. انسان باید به مرتبه ای برسد که خود به خود به غیر خدا توجهی نداشته باشد و همۀ توجّه او فقط به خدا باشد. همۀ وجود او محو در عظمت حق تبارک و تعالی باشد. انسان باید ملاحظه کند در چه مقدار از نماز می تواند همۀ وجودش را در محضر خداوند تبارک و تعالی ببیند و محو آن حضرت باشد، و خوشا به حال آن کسی که بتواند در تمام نماز چنین حالی داشته باشد که این بزرگترین توفیق برای اوست و از خداوند استمداد می کنیم که این توفیق را روزی همه ما بفرماید، انشاء الله.
    ص:42

    44

    امضاء


  6. Top | #25

    عنوان کاربر
    عضو حرفه‌ ای
    تاریخ عضویت
    October 2022
    شماره عضویت
    14945
    نوشته
    2,664
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    صلی الله علیک یا مولانا یا حسین بن علی علیه السلام
    تشکر
    4,124
    مورد تشکر
    4,479 در 2,135
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    فصل دوم: حضور قلب در نماز
    اشاره
    11 - مراد از قلب در مسئله حضور قلب
    بسم الله الرحمن الرحیم
    لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها؛1
    برای آنان قلب هایی است که با آن نمی اندیشند و برای آنها چشم هایی است که با آن نمی بییند.
    این مطلب برای نمازگزاران و اهل سیر و سلوک و عبادت روشن است که رسیدن به حقایق نماز و حقیقت هر عبادتی، جز از راه شریعت و از راه ظواهر امکان پذیر نیست. یعنی ما در صورتی می توانیم به حقیقت نماز راه پیدا کرده و فی الجمله اطلاعی بر آن پیدا کنیم که ظاهر نماز، احکام، شرایط و آداب ظاهری نماز را رعایت کنیم و إلاّ بدون تحقق این ظاهر رسیدن به آن باطن امکان ندارد، باید برای رسیدن به باطن، شرایط ظاهر را کاملاً رعایت کنیم. امام رضوان الله تعالی علیه در تعلیقۀ خود بر شرح فصوص فرموده اند: «طریقت و حقیقت، جز از راه شریعت حاصل نمی شود زیرا ظاهر راه باطن است و کسی که ببیند با انجام تکلیف های الهی
    ص:45
    باطن برای او حاصل نشده بداند که ظاهر را درست انجام نداده است».
    بنابراین آنچه که ما بیان می کنیم، بعد از این است که نمازگزار کاملاً رعایت ظواهر و احکام و شرایط را کرده باشد، خواندن نماز در مکان غصبی، یا با لباس نجس غیر طاهر، خواندن نماز بدون رعایت جهت صحیح قبله و همچنین بقیۀ اجزاء و شرایط نماز، انسان را هرگز به اسرار، باطن و حقیقت نماز نخواهد رساند.
    بعد از مطالبی که تاکنون به عنوان مقدمه بیان کردیم، اولین بحثی که در باب اسرار نماز مورد توجّه بزرگان علما قرار گرفته موضوع حضور قلب در نماز است. برخی از بزرگان مثل مرحوم میرزا جواد ملکی (رضوان الله تعالی علیه) برای اینکه انسان بتواند نماز خود را به صورت کامل انجام بدهد شش مرتبه ذکر کرده اند:
    - اولین مرتبه آن حضور قلب است.
    - مرتبۀ دوم: تفهم؛
    - مرتبۀ سوم: تعظیم؛
    - مرتبۀ چهارم: هیبت؛
    - مرتبۀ پنجم: رجاء؛
    - و مرتبۀ ششم فناء است.
    فرموده اند که باید این شش حال برای نمازگزار حاصل شود تا بتواند یک نماز کامل به جا آورد. اما در کلمات دیگران مثل مرحوم شهید ثانی یا مرحوم امام رضوان الله علیهما در کتاب «سرّ الصّلاة» بین این حالات تفکیک نشده و چه بسا درست هم همین باشد که تمام اینها را به عنوان حضور قلب یکجا مطرح کنیم، یعنی حضور قلب، تفهم، تعظیم، هیبت، رجاء و فناء تماماً مربوط به بحث حضور قلب است که توضیح خواهیم داد.



    امضاء


  7. Top | #26

    عنوان کاربر
    عضو حرفه‌ ای
    تاریخ عضویت
    October 2022
    شماره عضویت
    14945
    نوشته
    2,664
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    صلی الله علیک یا مولانا یا حسین بن علی علیه السلام
    تشکر
    4,124
    مورد تشکر
    4,479 در 2,135
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    برای اینکه انسان به حقیقت نماز برسد باید قلب او حاضر باشد، حضور قلب یعنی اینکه قلب او کاملاً توجّه به نماز داشته باشد. اینجا مناسب است در مورد کلمۀ «قلب» سه نکته را بیان کنیم؛ نکتۀ اول اینکه مراد از قلب چیست؟ آیا قلبی
    ص:46
    که در این مباحث به آن پرداخته می شود مراد همان تکه گوشت صنوبری یا مغز انسان است که عضوی از اعضاء او است؟ روشن است که اینها مراد نیست، مراد از قلب در این مباحث آن لطیفۀ الهیۀ ربانیه است که گاهی از آن به نفس و گاهی هم به روح تعبیر می شود. در آیات و روایات آمده
    «ولهم قلوب لا یعقلون بها» قلب دارند اما به وسیلۀ آن چیزی را نمی فهمند، یعنی مراد قلبی است که ادراک می کند و می فهمد، قلبی که اقبال و ادبار دارد، به یک چیز علاقه و از چیز دیگر تنفر پیدا می کند، به یک چیز رو می آورد و از چیز دیگر رو برمی گرداند، مقصود قلبی است که دارای بینایی و کوری است. اینکه در روایات داریم «طبع القلوب» قلبی که کور است، قلبی که دارای رِین و زنگار است، قلبی که مهر به آن زده می شود، قلبی که نورانیت و تاریکی دارد. اگر قلب گوشتی یک مؤمن را با یک کافر مقایسه کنید هیچ فرقی نمی کند، اما روایات می گویند قلب مؤمن نورانی و قلب انسان کافر تاریک است، قلب انسان های بصیر بیناست، همین که گاهی اوقات در کلمات نوع مردم گفته می شود که با چشم دل، با چشم قلب باید دید، مقصود از قلب در اینجا چنین معنایی است، قلبی که قبض و بسط دارد. تمام اوصاف اخلاقی، اوصاف بسیار خوب و پسندیده مربوط به این قلب است، همچنانکه تمام اوصاف رذیله هم مربوط به این است و این همان است که بعد از اینکه انسان از دنیا می رود باقی می ماند. پس در بحث ما مقصود از قلب چنین قلبی است.
    ص:47



    امضاء


  8. Top | #27

    عنوان کاربر
    عضو حرفه‌ ای
    تاریخ عضویت
    October 2022
    شماره عضویت
    14945
    نوشته
    2,664
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    صلی الله علیک یا مولانا یا حسین بن علی علیه السلام
    تشکر
    4,124
    مورد تشکر
    4,479 در 2,135
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    12 - مقصود از قلب در روایات
    بسم الله الرحمن الرحیم
    إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْری لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ؛1
    قطعاً در این عقوبت ها عبرتی است برای آنکه قلب هوشیار دارد یا با دقت گوش فرا می دهد.
    بحث به معنای قلب و نکاتی به نحو کلی پیرامون آن رسید. امام رضوان الله تعالی علیه می فرمایند(1) در کل موجودات عالم، نورانیت و کمال هر موجودی به آن صورت نوعیه و کمال اخیر اوست، اما در انسان کمال و سعادت او مربوط به نفس ناطقه اش است که همان نفخۀ الهیه است که خداوند می فرماید «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» مقصود ما از قلب همان حقیقت انسانی است که خدا در انسان به ودیعه گذاشته است آن روحی که در این جسم مادی دمیده شده و همۀ وجود انسان را فرا گرفته و حقیقت انسان را تشکیل می دهد، ما در بحث اسرار عبادات با یک چنین حقیقتی سر و کار داریم، در مقام بیان این هستیم که این حقیقت چگونه نورانی تر می شود و چگونه نورانیت خود را از دست می دهد، این حقیقت
    ص:48
    ________________________________________
    1- (2) سر الصلوة معراج السالکین، ص 15-16.
    چگونه به کمال می رسد و چگونه به کمال نمی رسد؟ و آن وقت در مورد نماز و عبادات این بحث مطرح است که چه مقدار از این حقیقت با فعل انسان ارتباط پیدا می کند، شاید بتوان چنین بیان کرد که خداوند تبارک و تعالی با نفخه رحمانیه خود در وجود انسان دمید و انسان هم با این نفخۀ الهیه که در اختیار دارد در افعال خود می دمد و به آنها حیات می دهد. هر مقدار در انسان ارتباط بین این نفس و فعل قوی تر باشد از آن به حضور قلب تعبیر می کنیم.
    نکتۀ دوم در مورد قلب این است که در خصوص قلب به طور کلی، یعنی قطع نظر از بحث نماز، در روایات کلیاتی وارد شده است مثل:
    «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبدٍ خَیراً جَعَلَ لَهُ وَاعِظاً مِن قَلبِهِ»(1) اگر انسان بخواهد بفهمد که خدا به او توجهی کرده یا نه؟ یکی از علائمش این است که ببیند آیا قلبش او را موعظه می کند یا نه؟ وقتی که در یک جا تنها نشسته و به فکر گناه می افتد آیا این قلب به او نهیب می زند و او را سرزنش می کند یا نه؟ آیا قلبش او را به کارهای خوب تشویق می کند، او را متوجه آثار خوب و بد اعمالش می کند یا نه؟ چه بسیاری از ما با کمال تأسف ممکن است عمل نادرستی را انجام بدهیم اما راجع به آن عمل هیچ خود را سرزنش نمی کنیم، معنایش این است که قلب واعظ نیست.
    یا در بعضی از تعابیر دیگر آمده:
    «مَن کَانَ لَهُ مِن قَلبِهِ وَاعِظٌ کَانَ عَلَیهِ مِنَ اللَّهِ حَافِظٌ»؛(2) اگر قلب کسی واعظ او باشد، این قلب حافظ او از ناحیۀ خداوند تبارک و تعالی است، در مورد کلی قلب در روایات تعبیر به اسوداد قلب را مشاهده می کنیم.
    «قَلبُ المُؤمِنِ أَجرَدُ فِیهِ سِرَاجٌ یَزهَرُ وَقَلبُ الکَافِرِ أَسوَدُ»(3) قلب انسان مؤمن یک قلب پاک و صاف است، بدون اینکه خاری در آن باشد. اما قلب انسان کافر سیاه است.
    ص:49
    ________________________________________
    1- (1) بحار الأنوار، چاپ بیروت: ج 70، ص 327.
    2- (2) بحار الأنوار، چاپ بیروت: ج 70، ص 327.
    3- (3) مرآة العقول: ج 9، ص 413.


    امضاء


  9. Top | #28

    عنوان کاربر
    عضو حرفه‌ ای
    تاریخ عضویت
    October 2022
    شماره عضویت
    14945
    نوشته
    2,664
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    صلی الله علیک یا مولانا یا حسین بن علی علیه السلام
    تشکر
    4,124
    مورد تشکر
    4,479 در 2,135
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    قبلاً عرض شد مراد از قلب این تکه گوشت موجود در بدن نیست! یعنی این فرد کافر نفس خودش را تاریک و سیاه کرده، نفسی که او را به سوی خدا و عبادت او نمی خواند، این نفس یک حقیقت کاملاً تاریک و ظلمانی دارد، امام باقر علیه السلام در روایتی می فرماید:
    «إنّ القُلُوبُ ثَلَاثَةٌ قَلبٌ مَنکُوسٌ لَا یَعِی شَیئاً مِنَ الخَیرِ وَهُوَ قَلبُ الکَافِرِ» قلوب انسان ها سه دسته است: قلبی که هیچ خیر و نورانیتی در آن ثبت نمی شود و قرار نمی گیرد، یعنی ظرف برای هیچ عمل نورانی نخواهد بود، این قلب انسان کافر است.
    «وَقَلبٌ فِیهِ نُکتَةٌ سَودَاءُ فَالخَیرُ وَالشَّرُّ فِیهِ یَعتَلِجَانِ فَأَیُّهُمَا کَانَت مِنهُ غَلَبَ عَلَیهِ» دوم قلبی است که در آن یک نقطۀ سیاه است و خیر و شر در آن، در گردش هستند، هر کدام که غلبه پیدا کند در آن قلب باقی می ماند.
    «وَقَلبٌ مَفتُوحٌ فِیهِ مَصَابِیحُ تَزهَرُ وَلَا یُطفَأُ نُورُهُ إِلَی یَومِ القِیَامَةِ وَهُوَ قَلبُ المُؤمِن»(1) قلبی هم هست که مفتوح و باز و نورانی است، و نور او تا روز قیامت خاموش نمی شود، این قلبی که تا روز قیامت نور دارد، آن نفس نورانی الهی است که به انسان مؤمن عنایت شده است. ولی انسان کافر همان نفسی را که خدا برایش قرار داده ظلمانی و تاریک کرده و دیگر نور و خیری در آن قرار نمی گیرد، اما قلب و نفس انسان مؤمن محل برای انوار و خیرات است.
    بنابراین از جمله نکاتی که ما باید به آن توجّه کنیم همین قلب است، ببینیم هر روزی که بر ما می گذرد چقدر به نورانیت قلب مان اضافه و یا خدای ناکرده از نورانیت آن کم کرده ایم و اختلاف در درجات نورانیت قلب، اختلاف در باطن و حقیقت نماز به وجود می آورد. خداوند قلوب همۀ ما را بیشتر نورانی بفرماید.
    ص:50
    ________________________________________
    1- (1) کافی، چاپ اسلامیه: ج 2، ص 422.



    ر


    13 - گناه عامل تیرگی قلب
    بسم الله الرحمن الرحیم
    کَلاّ بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ؛1
    هرگز چنین نیست، بلکه اعمالشان زنگاری بر قلبهایشان گردیده است.
    تاکنون گفته شد قلب، همین نفس ربّانی و الهی است که خداوند در وجود انسان قرار داده و به وسیلۀ آن انسان امور را درک می کند، خوب و بد را می فهمد، صحیح و غیر صحیح، حق و باطل را تشخیص می دهد. وقتی ما آیات و روایات در این زمینه را ببینیم روشن می شود که مقصود از قلب چیست؟
    در قرآن کریم خداوند تبارک و تعالی می فرماید ما بر قلب برخی از انسان ها مهر می زنیم «وَ نَطْبَعُ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ»2 یا «طَبَعَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ»3 خدا بر قلب انسان های گناهکار مهر می زند. از نظر فرهنگ قرآنی اگر انسان در وادی گناه افتد و توبه نکند، گناه اول را انجام داد توبه نکرد، گناه دوم و سوم را هم
    ص:51
    انجام داد و توبه نکرد، آنقدر این گناهان تراکم پیدا می کند که همۀ قلب او را فرا می گیرد، قرآن از این امر چنین تعبیر می کند که خدا بر این قلب آکنده از گناه مهر می زند و کسی که بر قلبش مهر زده شود دیگر به دنبال راه نورانی و حق و حقیقت نیست، در تعبیر دیگر می فرماید
    «کَلاَّ بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِمْ مَا کَانُوا یَکْسِبُونَ» رین در قلب مراد همین است که اعمال بدی که انسان انجام می دهد، آنقدر قلب او را فرا می گیرد که این انسان دیگر حق را از باطل، خیر را از شر تشخیص نمی دهد. پس ببینید قلب انسان مورد رین، طبع و مُهر خدا قرار می گیرد.



    ر


    در روایتی زراره از امام باقر علیه السلام نقل می کند:
    «مَا مِن عَبدٍ إِلَّا وَفِی قَلبِهِ نُکتَةٌ بَیضَاءُ فَإِذَا أَذنَبَ ذَنباً خَرَجَ فِی النُّکتَةِ نُکتَةٌ سَودَاءُ»(1) هیچ انسانی نیست مگر اینکه در قلبش نقطۀ بیضاء (سفید) است، وقتی گناهی می کند یک نقطۀ سیاه در آن بوجود می آید.
    «فَإِن تَابَ ذَهَبَ ذَلِکَ السَّوَادُ»؛ اگر توبه کرد آن سیاهی از بین می رود.
    «وَإِن تَمَادَی فِی الذُّنُوبِ زَادَ ذَلِکَ السَّوَادُ حَتَّی یُغَطِّیَ البَیَاضَ»؛ اگر به گناهان خود ادامه داد، آن سیاهی تمام سفیدی را می پوشاند.
    «فَإِذَا غَطَّی البَیَاضَ لَم یَرجِع صَاحِبُهُ إِلَی خَیرٍ أَبَداً»؛ وقتی آن نقطۀ سفید کاملاً پوشیده و قلب تاریک و ظلمانی شد، این شخص گناهکار دیگر سراغ خیر نمی رود و بعد امام می فرماید:
    «وَهُوَ قَولُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ کَلَّا بَل رانَ عَلی قُلُوبِهِم ما کانُوا یَکسِبُون» اینکه خدا در قرآن می فرماید قلوب اینها رین و زنگار پیدا می کند مقصود از رین چنین معنایی است.
    پس روشن شد مراد از قلب چیست؟ قلبی که ظلمت و نورانیت در آن معنا دارد، قلبی که سعادت و شقاوت می پذیرد، قلبی که دارای اقبال و ادبار است. در بحث از حضور قلب در نماز مقصود ما چنین مطلبی است.
    ص:52
    ________________________________________
    1- (1) کافی، چاپ اسلامیه: ج 2، ص 273.






    14 - آثار توجّه و اقبال قلب به خدا
    بسم الله الرحمن الرحیم
    امام باقر علیه السلام فرمودند:
    لَیسَ مِن عَبدٍ مُؤمِنٍ یقبِلُ بِقَلبِهِ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فِی صَلَاتِهِ وَدُعَائِهِ إِلَّا أَقبَلَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَیهِ بِقُلُوبِ المُؤمِنِین؛
    هیچ بنده مؤمنی نیست که در نماز و دعای خود با قلبش توجّه به خدا کند مگر آنکه خداوند با دلهای مؤمنین به او توجّه می نماید.
    نکته سوم در مورد قلب که نفس و روح انسانی است، اینکه اگر انسان به وسیلۀ قلب خود اقبال و توجّه به خداوند تبارک و تعالی پیدا کند، در هر عمل و عبادتی خصوصاً در مورد نماز، این امر سبب می شود که خداوند هم به او اقبال کند.
    امام باقر علیه السلام می فرمایند:
    «فَإِذَا صَلَّیتَ فَأَقبِل بِقَلبِکَ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فَإِنَّهُ لَیسَ مِن عَبدٍ مُؤمِنٍ یُقبِلُ بِقَلبِهِ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فِی صَلَاتِهِ وَدُعَائِهِ إِلَّا أَقبَلَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَیهِ بِقُلُوبِ المُؤمِنِینَ إِلَیهِ وَأَیَّدَهُ مَعَ مَوَدَّتِهِم إِیَّاهُ بِالجَنَّة»؛(1) هیچ انسان مؤمنی نیست که با قلب خود به
    ص:53
    ________________________________________
    1- (1) من لا یحضره الفقیه: ج 1، ص 209.
    خداوند تبارک و تعالی اقبال کند، در نماز و دعا و در هر عبادتی، إلاّ اینکه خدا به وسیله قلوب مؤمنین به او اقبال می کند، اولین اثر اقبال خداوند این است که دلهای مؤمنین را متوجه او می کند، قلوب مؤمنین یعنی قلوب خداپرستان، موحدان و اهل ایمان «وأیده مع مودّتهم» و با مودّت و محبت مؤمنین او را کمک می کند.
    در روایت دیگری نیز امام باقر علیه السلام می فرماید:
    «إِذَا قَامَ العَبدُ المُؤمِنُ فِی صَلَاتِهِ نَظَرَ اللَّهُ إِلَیهِ أَو قَالَ أَقبَلَ اللَّهُ عَلَیهِ حَتَّی یَنصَرِفَ»؛ وقتی انسان مؤمن برای نماز می ایستد و با قلبش به خدا توجّه می کند، خداوند هم به او نظر و توجّه می کند تا وقتی که نماز او تمام شود.
    «وَأَظَلَّتهُ الرَّحمَةُ مِن فَوقِ رَأسِهِ إِلَی أُفُقِ السَّمَاءِ» او را زیر چتر رحمت خودش قرار می دهد که دایرۀ این چتر رحمت از بالای سر این نمازگزار تا افق آسمان است. این کنایه از آن است که باران رحمت خود را بر این فرد نمازگزار نازل می کند.
    «وَالمَلَائِکَةُ تَحُفُّهُ مِن حَولِهِ إِلَی أُفُقِ السَّمَاءِ» ملائکه اطراف او را تا افق آسمان در حریم خود گرفته و حفظ می کنند.
    «وَوَکَّلَ اللَّهُ بِهِ مَلَکاً قَائِماً عَلَی رَأسِهِ»؛ خداوند ملکی را بالای سر او قرار می دهد.
    «یَقُولُ لَهُ أَیُّهَا المُصَلِّی لَو تَعلَمُ مَن یَنظُرُ إِلَیکَ وَمَن تُنَاجِی مَا التَفَتَّ وَلَا زِلتَ مِن مَوضِعِکَ أَبَداً»؛(1) آن فرشته به این نمازگزار می گوید اگر می دانستی چه کسی به تو نظر می کند و با چه کسی مناجات می کنی، هیچ وقت این عمل خود را رها نکرده و از جای خود حرکت نمی کردی.
    پس اقبال قلب موجب اقبال خداوند تبارک و تعالی به انسان است و این جمله در کلمات امام خمینی رضوان الله تعالی علیه آمده که فرمودند «خدا می داند که در این اقبال حق به بنده چه کرامت ها و انواری است که به عقول بشر
    ص:54
    ________________________________________
    1- (1) کافی، چاپ اسلامیه: ج 3، ص 265.
    درست نیاید و به قلب أحدی خطور نکند».(1) اقبال خدا به انسان مثل اقبال یک انسان به انسان دیگر نیست، مثل اقبال رئیس مملکت به افراد نیست، مثل اقبال اول شخص عالم به انسان نیست، قابل مقایسۀ با این اقبال ها نیست. پس نمازی که انسان با حضور قلب بخواند و توجّه به خداوند تبارک و تعالی داشته باشد خدا به او اقبال و نظر می کند و همۀ سعادت ها، همۀ حقایق و رحمت ها در این نظر وجود دارد، همۀ درها بر روی انسان گشوده می شود، مگر می شود خدا به انسان اقبال و نظر کند اما این نظر اثر نداشته باشد؟ انسان می تواند با یک نظر حق تبارک و تعالی به بسیاری از حقایق علمی دست پیدا کند، بسیاری از مشکلاتش حل بشود، پس بیائیم این اقبال به حق تبارک و تعالی را در نماز داشته باشیم.
    ص:55
    ________________________________________
    1- (1) . سر الصلوة (معراج السالکین): 27.



    ر


    15 - مراتب حضور قلب
    بسم الله الرحمن الرحیم
    در خصوص حضور قلب در نماز مطالب فراوانی باید ذکر شود که حضور قلب در نماز چیست؟ و چه مراتب و موانع و عللی دارد؟ و اگر بتوانیم انشاء الله این نکات را روشن کنیم به لطف و فضل خداوند تبارک و تعالی اهمّ این مطالب را بیان کرده ایم.
    قبلاً ذکر کردیم که برخی از بزرگان حضور قلب را در نماز یکی از حالات مهم قرار دادند و برای حضور قلب مراتبی است.(1) مرتبۀ اول این است که انسان بداند در حضور و در محضر خدا قرار دارد و در حال صحبت کردن با او است، و دستور او را انجام می دهد. در این صورت چنانچه توجّه نکند که چه می گوید و چه انجام می دهد از حقیقت افعال و حقیقت اذکار و از هیئات نماز هیچ بهره ای ندارد، در این مرحله ممکن است توجّه به قرائت صحیح و خواندن نماز به لحن عربی دقیق هم نداشته باشد.
    مرتبۀ دوم آن است که این الفاظ و ظاهر این افعال را همانطوری که خدا دستور فرموده انجام دهد؛ در حال قیام چگونه بایستد، در حال رکوع و سجود
    ص:56
    ________________________________________
    1- (1) جلسه 11.
    چگونه خم شود؟ وقتی قرائت می کند الفاظ را چگونه بیان کند؟ این مرتبۀ دیگری از حضور قلب است.
    مرتبۀ سوم آن است که توجّه به حقیقت این افعال و اذکار پیدا کند و بداند حقیقت رکوع چیست و فرق آن با قیام چیست؟ بداند حقیقت سجده فناء محض در خداوند تبارک و تعالی است و فرقش را با رکوع بداند، معانی اذکار را کاملاً بداند مثل آنکه معنای «الله اکبر» چیست. وقتی ابتداء نماز تکبیرات افتتاحیه و بعد تکبیرة الإحرام را می گوید بداند با این عبارات چه چیزی می گوید آیا قلب و نفس و دلش به آنچه بر زبانش جاری می شود باور دارد یا نه؟ حقیقت ذکر رکوع و سایر اذکار را بفهمد.
    مرحلۀ بالاتر این است که تمام توجهش به خدا بوده و کاملاً خود را محو در وجود خداوند تبارک و تعالی نماید، کاملاً الفاظی را که بیان می کند در قلب خود جای دهد، علاوه بر اینکه در مرحلۀ قبل فهمید معنای
    «الحمد لله رب العالمین» چیست؟ این حقیقت را با آن معنای وسیعش در قلب خود جای بدهد، آن معنای وسیع این است که حمد از هر کسی، از هر حامدی، در مورد هر چیزی صادر شود حمد خداست. اگر انسان یک عالمی را به علمش می ستاید، اگر یک فرد متقی یا هنرمند و صنعتگر و عارفی را تعریف و تکریم می کند، در حقیقت خدای تبارک و تعالی را می ستاید و غیر از خدا اصلاً هیچ موجودی قابلیت و ارزش حمد را ندارد، چنانچه تمام این معنا را در قلب خود جای بدهد، این را برخی از بزرگان اخلاق به عنوان حال حضور قلب مطرح کرده اند.
    بعد از حضور قلب، حالت دوم که در نماز لازم است، حال تفهّم است و بسیاری از آثار نماز از قبیل جلوگیری از فحشاء و منکر
    «إِنَّ الصّلاة تَنْهَی عَنْ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ»(1) مربوط به تفهم است، یعنی قبل از اینکه بخواهد هر فعلی را در نماز انجام بدهد به خود بفهماند چه کار می خواهد بکند، قبل از اینکه هر
    ص:57
    ________________________________________
    1- (1) سوره عنکبوت: آیه 45.
    قولی را بیان کند آن را بفهمد و همین حال را تا آخر نماز حفظ کند، حقایق افعال و اذکار را بفهمد.




    حالت سوم حالت تعظیم است؛ تعظیم، علم به عظمت خداست، و اینکه انسان پی به عظمت حق ببرد. یعنی بداند در مقابل موجود عظیمی قرار گرفته که قدرت دارد عمل این انسان را قبول یا رد کند، قدرت دارد این فرد را مورد اکرام یا توهین قرار بدهد، همۀ امور عالم به دست اوست، حتی همین کلماتی را که در حال نماز بیان می کنیم با عنایت اوست که می توانیم بیان کنیم. بنده باید به عظمت آن کسی که با او مناجات می کند توجّه کند.
    این روایت را قبلاً بیان کردیم(1) که خداوند ملکی را بر فرد نمازگزار می گمارد و این ملک به او می گوید اگر می دانستی چه کسی به تو نگاه می کند و تو با چه کسی مناجات می کنی اصلاً از جای خود تکان نمی خوردی و نمازت را رها نمی کردی و باز بعد از این نماز به نماز دیگری مشغول می شدی! انسان وقتی پی به عظمت حق تبارک و تعالی ببرد، کجا در حال نماز فکرش به امور دیگر مشغول می شود؟ وقتی ما توجّه به عظمت آن موجودی که در مقابلش ایستاده ایم نداریم فکرمان به سوی امور دیگر می رود، اما اگر عظمت خدا وجود انسان را فرا بگیرد، امکان ندارد در حال نماز به چیز دیگری توجّه داشته باشد.
    ص:58
    ________________________________________
    1- (1) جلسه 14.






    16 - خشوع و حضور قلب در نماز
    بسم الله الرحمن الرحیم
    قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، اَلَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ؛1
    همانا مؤمنین رستگارند. کسانی که در نماز خود خاشع هستند.
    در قرآن کریم از حضور قلب در نماز تعبیر به خشوع شده است. آنجا که در مورد صفات مؤمنین می فرماید:«اَلَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» کسانی که در نمازشان خشوع دارند. کسی که توجّه داشته باشد در مقابل عظمت بی انتهای هستی قرار دارد، کسی که توجّه داشته باشد در مقابل موجود عظیمی قرار دارد که تمام وجودهایی که «عظیم» شمرده می شوند در برابر او نه صغیر بلکه صفر هستند، این فرد حتماً در نمازش خشوع می یابد، مسلماً این خشوع قلبی برای او خشوع ظاهری هم می آورد، کسی که در حال نماز با دست خود، با لباس خود، با سر و گردن خود بازی می کند خشوع ندارد، کسی که با دست و پای خود بازی می کند و یا مشغول مرتب کردن محاسن و موی سرش هست، این فرد
    ص:59
    خشوع در نماز ندارد! و قرآن می فرماید انسان مؤمن کسی است که در نمازش خاشع است، یعنی مجرّد نماز خواندن برای ایمان کافی نیست، مجرّد اینکه انسان ظاهر یک نماز را تحویل خدای تبارک و تعالی بدهد نمی تواند دل خودش را خوش کند که مؤمن است.
    قبلاً عرض شد انسان به وسیله نماز می تواند مقدار خداشناسی خود را تشخیص بدهد، در نماز است که اندازۀ ایمان خودش را می تواند بررسی کند و بفهمد که چقدر ایمان دارد؟ هر کسی خشوعش در نماز بیشتر باشد ایمانش به خداوند تبارک و تعالی بیشتر است، و خشوع همان حضور قلب است، همین که انسان بداند در محضر خداست و در حال راز و نیاز با او است و توجّه داشته باشد به آنچه که انجام می دهد.
    یا در سورۀ مبارکه ماعون می فرماید:
    «فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ * اَلَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ»1 وای بر نمازگزاران. کدام نمازگزاران؟ آنهایی که در نمازشان سهو و غفلت دارند، توجّه ندارند که در مقابل خدای تبارک و تعالی ایستاده اند.
    به این نکته توجّه کنیم که چقدر این کار در نزد خدا زشت و ناپسند و موجب دوری انسان از خداست که خدا می فرماید «فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ» ویل یکی از مراتب و درکات عمیق جهنم است، یعنی در اثر شدّت گناه یا شدت کفر، فرد استحقاق ویل پیدا می کند، این ویلی که خدا در مورد این انسان می گوید غیر از آن ویلی است که ما به کار می بریم و می گوئیم وای بر فلان!
    وقتی در نماز احساس کردیم حضور قلب نیست به یاد این آیه شریفه بیفتیم و متوجه شویم که خدا می فرماید:«فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ» . چرا آن خدایی که باب رحمت و لطف و نعمت خود را این چنین برای بندگان خود گسترده کرده است، اینجا نسبت به نمازگزاری که توجّه به او ندارد تعبیر «ویل» به کار برده است؟
    ص:60
    برای این که انسان وقتی نماز می خواند اگر توجّه به خدا نکند در حقیقت خدا را استهزاء و تحقیر می کند و کسی که خدا را استهزاء و تحقیر کند استحقاق چنین مجازات و عقوبتی را دارد.
    در روایتی امام باقر علیه السلام در مورد والد بزرگوارشان امام سجّاد علیه السلام نقل می کند که وقتی امام سجّاد به نماز می ایستاد رنگ چهره شان متغیر می شد و وقتی به سجده می رفت سرشان را بلند نمی کردند تا اینکه عرق از صورت مبارک شان جاری می شد، یا می فرمودند وقتی پدر من به نماز می ایستاد، مانند ساقۀ درختی بود که هیچ جزئی از آن حرکت نمی کرد مگر آنکه باد آن را به حرکت در می آورد، یعنی اگر عبای شان یک مقدار حرکت می کرد باد آن را به حرکت در می آورد.
    آیا ما اساساً خود را امتحان کرده ایم، در یک نماز دو رکعتی، چه مقدار ظاهر خود را در مقابل خداوند تبارک و تعالی ثابت و مؤدب نگه می داریم؟ یا اینکه آنقدر حرکت های مختلف در نماز انجام می دهیم که از اصل نماز دور می مانیم.
    ابوحمزۀ ثمالی نقل می کند(1) دیدم امام سجّاد علیه السلام نماز می خواند، گوشۀ عبای آن حضرت از روی شانه شان افتاد، حضرت آن را درست نکردند تا نمازشان تمام شد ابو حمزه می گوید به امام سجّاد عرض کردم که چرا عبای خودتان را در حال نماز درست نکردید؟ فرمود وای بر تو ابو حمزه، آیا می دانی من در محضر چه کسی بودم و با چه موجودی صحبت می کردم؟ و بعد فرمود نماز از بنده قبول نمی شود مگر آن نمازی که در آن اقبال و توجّه قلبی به خدا وجود داشته باشد و بعد ابوحمزه به امام سجّاد عرض می کند که آقاجان پس روی این حساب کار همۀ ما ساخته است و هلاک شدیم! فرمود «کلا» نه خداوند تبارک و تعالی به وسیلۀ نوافل نواقص را جبران می کند.
    ص:61
    ________________________________________
    1- (1) وسائل الشیعه: ج 4، ص 688.





    17 - موانع حضور قلب
    بسم الله الرحمن الرحیم
    امام رضا علیه السلام فرمودند:
    طُوبَی لِمَن أَخلَصَ لِلَّهِ العِبَادَةَ وَالدُّعَاءَ وَلَم یَشغَل قَلبَهُ بِمَا تَرَی عَینَاهُ وَلَم یَنسَ ذِکرَ اللَّهِ بِمَا تَسمَعُ أُذُنَاهُ؛(1)
    خوشا به حال کسانی که خالصانه برای خدا عبادت و دعا می کنند و قلب خود را به آنچه دیدگانشان می بیند مشغول نساخته و یاد خدا را به آنچه گوشهایشان می شنود، فراموش نمی کنند.
    یک نکتۀ مهم این است که نماز آنقدر دارای اسرار و حقایق و آثار و فواید است که خداوند تبارک و تعالی برای اینکه انسان به مقداری از این اسرار راه پیدا کند و از آن بهره مند شود تمام امکانات و راهها را فراهم کرده است، اگر وقت نماز او از دست رفت می فرماید قضای نمازش را به جا بیاورد، اگر فرائض را با خشوع و حضور قلب صحیح انجام نداده، به وسیلۀ نافله ها آن را جبران کند.
    زراره از امام باقر علیه السلام نقل می کند:
    ص:62
    ________________________________________
    1- (1) . کافی، چاپ اسلامیه، ج 2، ص 16.
    «إِذَا قُمتَ إِلَی الصَّلَاةِ فَعَلَیکَ بِالإِقبَالِ عَلَی صَلَاتِکَ»؛ وقتی برای نماز می ایستی لازم است بر تو که اقبال کنی بر خداوند تبارک و تعالی،
    «فَإِنَّمَا لَکَ مِنهَا مَا أَقبَلتَ عَلَیهِ» از نماز به همان مقداری بهره می بری که توجّه و اقبال به خدا کرده ای، یعنی نمازی که انسان می خواند، در این چهار رکعت یا دو یا سه رکعت، به هر مقدار که انسان اقبال به خداوند تبارک و تعالی داشته باشد، حظ و بهره اش از نماز همان مقدار است
    «وَلَا تَعبَث فِیهَا بِیَدَیکَ وَلَا بِرَأسِکَ وَلَا بِلِحیَتِکَ وَلَا تُحَدِّث نَفسَک»(1) با دستت با محاسن و با موی سر خود بازی نکن، و حدیث نفس نکن، یعنی در نماز فکر و ذهنت متوجه خدا باشد و آن را با مطالب دیگر مشغول نکن. و این نکتۀ بسیار مهمی است که در کلمات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هم آمده حضرت فرمودند:
    «أَنَّ العَبدَ إِذَا اشتَغَلَ بِالصَّلَاةِ جَاءَهُ الشَّیطَانُ وَقَالَ لَهُ اذکُر کَذَا اذکُر کَذَا حَتَّی یُضِلَّ الرَّجُلَ أَن یَدرِیَ کَم صَلَّی»(2) این روایت خیلی عجیب است، یکی از مأموریت های مهم شیطان، هنگام نماز است. اساساً وقتی که انسان برای نماز می ایستد شیطان دست به کار می شود، شیطان روی آن فردی که اهل نماز نیست سرمایه گذاری نمی کند و کاری به او ندارد اما آن کس که می ایستد نماز بخواند، چون این نماز او را برای همیشه از شیطان دور می کند و این نماز ابزار مبارزۀ بسیار قوی با شیطان است، شیطان هم دست به کار می شود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند وقتی که عبد برای نماز می ایستد،
    «إِذَا اشتَغَلَ بِالصَّلَاةِ» شیطان می آید به او می گوید که به فلان کار توجّه کن، فلان کار را که باید انجام بدهد یادش می آورد می گوید «کَذَا اذکُر» وقتی به نماز می ایستیم یادمان می افتد که امروز فلان کار را باید انجام می دادیم که انجام نداده ایم، فلان حرف را به فلان آقا باید می زدیم که نزدیم، همینطور ذهن انسان آنچنان توجّه به امور دیگر پیدا می کند که از یاد خدا و حقایق نماز باز می ماند، اساساً گاهی اوقات انسان می گوید اگر بخواهد چیزی یادش بیاید در نماز یادش خواهد افتاد، این شیطان است که آنچه را انسان از آن
    ص:63
    ________________________________________
    1- (1) وسائل الشیعه: ج 5، ص 463.
    2- (2) بحار الأنوار، چاپ بیروت: ج 53، ص 296.
    غافل بوده و به فراموشی سپرده، در نماز به خاطرش می آورد.




    امضاء


  10. Top | #29

    عنوان کاربر
    عضو حرفه‌ ای
    تاریخ عضویت
    October 2022
    شماره عضویت
    14945
    نوشته
    2,664
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    صلی الله علیک یا مولانا یا حسین بن علی علیه السلام
    تشکر
    4,124
    مورد تشکر
    4,479 در 2,135
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    ر


    13 - گناه عامل تیرگی قلب
    بسم الله الرحمن الرحیم
    کَلاّ بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ؛1
    هرگز چنین نیست، بلکه اعمالشان زنگاری بر قلبهایشان گردیده است.
    تاکنون گفته شد قلب، همین نفس ربّانی و الهی است که خداوند در وجود انسان قرار داده و به وسیلۀ آن انسان امور را درک می کند، خوب و بد را می فهمد، صحیح و غیر صحیح، حق و باطل را تشخیص می دهد. وقتی ما آیات و روایات در این زمینه را ببینیم روشن می شود که مقصود از قلب چیست؟
    در قرآن کریم خداوند تبارک و تعالی می فرماید ما بر قلب برخی از انسان ها مهر می زنیم «وَ نَطْبَعُ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ»2 یا «طَبَعَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ»3 خدا بر قلب انسان های گناهکار مهر می زند. از نظر فرهنگ قرآنی اگر انسان در وادی گناه افتد و توبه نکند، گناه اول را انجام داد توبه نکرد، گناه دوم و سوم را هم
    ص:51
    انجام داد و توبه نکرد، آنقدر این گناهان تراکم پیدا می کند که همۀ قلب او را فرا می گیرد، قرآن از این امر چنین تعبیر می کند که خدا بر این قلب آکنده از گناه مهر می زند و کسی که بر قلبش مهر زده شود دیگر به دنبال راه نورانی و حق و حقیقت نیست، در تعبیر دیگر می فرماید
    «کَلاَّ بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِمْ مَا کَانُوا یَکْسِبُونَ» رین در قلب مراد همین است که اعمال بدی که انسان انجام می دهد، آنقدر قلب او را فرا می گیرد که این انسان دیگر حق را از باطل، خیر را از شر تشخیص نمی دهد. پس ببینید قلب انسان مورد رین، طبع و مُهر خدا قرار می گیرد.



    امضاء


  11. Top | #30

    عنوان کاربر
    عضو حرفه‌ ای
    تاریخ عضویت
    October 2022
    شماره عضویت
    14945
    نوشته
    2,664
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    صلی الله علیک یا مولانا یا حسین بن علی علیه السلام
    تشکر
    4,124
    مورد تشکر
    4,479 در 2,135
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    ر


    در روایتی زراره از امام باقر علیه السلام نقل می کند:
    «مَا مِن عَبدٍ إِلَّا وَفِی قَلبِهِ نُکتَةٌ بَیضَاءُ فَإِذَا أَذنَبَ ذَنباً خَرَجَ فِی النُّکتَةِ نُکتَةٌ سَودَاءُ»(1) هیچ انسانی نیست مگر اینکه در قلبش نقطۀ بیضاء (سفید) است، وقتی گناهی می کند یک نقطۀ سیاه در آن بوجود می آید.
    «فَإِن تَابَ ذَهَبَ ذَلِکَ السَّوَادُ»؛ اگر توبه کرد آن سیاهی از بین می رود.
    «وَإِن تَمَادَی فِی الذُّنُوبِ زَادَ ذَلِکَ السَّوَادُ حَتَّی یُغَطِّیَ البَیَاضَ»؛ اگر به گناهان خود ادامه داد، آن سیاهی تمام سفیدی را می پوشاند.
    «فَإِذَا غَطَّی البَیَاضَ لَم یَرجِع صَاحِبُهُ إِلَی خَیرٍ أَبَداً»؛ وقتی آن نقطۀ سفید کاملاً پوشیده و قلب تاریک و ظلمانی شد، این شخص گناهکار دیگر سراغ خیر نمی رود و بعد امام می فرماید:
    «وَهُوَ قَولُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ کَلَّا بَل رانَ عَلی قُلُوبِهِم ما کانُوا یَکسِبُون» اینکه خدا در قرآن می فرماید قلوب اینها رین و زنگار پیدا می کند مقصود از رین چنین معنایی است.
    پس روشن شد مراد از قلب چیست؟ قلبی که ظلمت و نورانیت در آن معنا دارد، قلبی که سعادت و شقاوت می پذیرد، قلبی که دارای اقبال و ادبار است. در بحث از حضور قلب در نماز مقصود ما چنین مطلبی است.
    ص:52
    ________________________________________
    1- (1) کافی، چاپ اسلامیه: ج 2، ص 273.



    امضاء


صفحه 3 از 9 نخستنخست 1234567 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi