❤ |
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
در سیر دل جبریل هم بال و پرش ریخت
وقت طواف چهارمش خاکسترش ریخت
فطرس شد و غسل تقرب کرد روحش
هر کس که خاک چادرش را بر سرش ریخت
از زینبش زهرای دیگر ساخت زهرا
مادر تمام خویش را در دخترش ریخت
او «زینت» است و بی نیاز از زینتی هاست
پس از مقامش بود اگر که زیورش ریخت
وقتی دهان وا کرد، دیدند انبیا هم
نهج البلاغه بود که از منبرش ریخت
وقتی دهان وا کرد، از بس که غیورند
مولا صدای خویش را در حنجرش ریخت
در کوفه حتی سایه اش را هم ندیدند
فرمود: غُضّوا... چشم ها در محضرش ریخت
زن بود اما با ابهّت حرف می زد
مردی نبود آن جا مگر کرک و پرش ریخت
به مرقدش، تازه نگاه چپ نکرده!
صد لشگر تازه نفس ، دور و برش ریخت
یک گوشه از خشمش اباالفضل آفرین است
گفتیم زینب، صد ابوالفضل از برش ریخت
هجده سر بالای نیزه لشگرش بود
تا شهر کوفه چند باری لشگرش ریخت
وقتی هجوم سنگ ها پایان گرفتند
خواهر دلش ریخت، برادر هم سرش ریخت
با نیزه می کردند بازی نیزه داران
آن قدر خون از نیزه ها بر معجرش ریخت...
آن قدر بالا رفت و بالاتر که حتی
در سیر او جبریل هم بال و پرش ریخت
شاعر : استاد علی اکبر لطیفیان
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
کیست زینب همیشه بی همتا
نورِ مستورِ عالمِ بالا
کیست زینب نفس نفس حیدر
کیست زینب تپش تپش زهرا
کیست زینب حسینِ پرده نشین
کیست زینب حسن به زیرِ کسا
کیست زینب کسی چه می داند؟
غیر آن پنج آفتاب هدی
کیست زینب تلاطم عباس
کیست زینب تموّج دریا
ذوالفقار علی میان نیام
اوجِ نهج البلاغه ای شیوا
کیست زینب فراتر از مریم
روشنی بخشِ هاجر و حوّا
کیست زینب حجابِ جلوه ی غیب
صبر اعظم ، صلابت عظما
قلمم بشکند چه می گویم
من و اوصافِ زینب کبری؟
من چه گویم که گفت اربابم
حضرت عشق ، التماس دعا
السلام ای شکوه نام حسین
دومین فاطمه، تمامِ حسین
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
شمع جان سوخته بزم وفايی زينب
گل نيلوفر گلزار ولايی زينب
تو جگر سوخته صابرهء دشت بلا
ای که از عرش نشينان وفايی زينب
خمسهء طيبه را وارثی ای مظلومه
يادگار حرم اهل کسايی زينب
تا گشودی تو پر و بال مصيبت ديدی
در سپهر غم و اندوه همايی زينب
ای که همسايه ديوار به ديوار غمی
غصه را جز دل تو نيست سرايی زينب
تو همانی که مدينه قد و بالات نديد
گشت فرجام تو ،انگشت نمايی زينب
از همان روز که تو زاده شدی دل می گفت
کاشکی تا به ابد کوفه نيايی زينب
بعد از آن جلوه که در کوفهء نوميدی شد
قبله ات گشت همان نور سمايی زينب
کس نپرسيد که ای غم زده حالت چون است؟
کس نپرسيد که آواره چرايی زينب؟
روز قربانی ابناء تو ايمان می گفت
به خداوند قسم روح منايی زينب
پهلوانی ز عرب با تو هم آورد نشد
قهرمان سفر شام بلايی زينب
ای که دلگرم به تو جمله يتيمان حسين
چلچراغ شب تار اسرايی زينب
هيچکس چون تو اسير غم دلدار نشد
اولين عاشق شاه شهدايی زينب
يا قتيل العبره گفتی و جان می دادی
تا که ثابت شود از اهل کجايی زينب
گوش جانها پس از آن واقعه عاشورا
جز حسينم نشنيد از تو صدايی زينب
کهنه پيراهن صد چاک و دلی صد پاره
آفتاب و دل سوزان ، چه فضايی زينب
به سلامت برو جمع شهداء منتظرند
زائر خسته دل کرب و بلايی زينب
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
زینب کبری همیشه محو خدا بود
زینب کبری همیشه غرق دعا بود
در ره پر حادثه ی کوفه و در شام
گوشه نگاهش فقط به رأس جدا بود
صاحب قلبم خودش به گوش دلم گفت
خواهر من شیرزن کرب و بلا بود
زینب کبری شبیه شاه نجف بود
زینب کبری شبیه آینه ها بود
رو به سوی مقتل برادرش آورد
دید که رنگ رخ او رنگ حنا بود
منصب زینب به شهر پر شرر شام
منصب فرماندهی کل قوا بود
تا درِ بیتِ عزیزِ فاطمه رفتم
بر در لطفش هزار هزار گدا بود
زینب کبری عزیز عالم بالاست
قلب رئوفش همیشه مست ولا بود
سر بشکستم به پیش زینب کبری
گفت که کار تو ز داغم چه بجا بود
با من بی دل بگو، ای دل غمدار
ماه شب چاردهش سرخ چرا بود
سروده جعفر ابوالفتحی
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
در سیر دل جبریل هم بال و پرش ریخت
وقت طواف چهارمش خاکسترش ریخت
فطرس شد و غسل تقرب کرد روحش
هر کس که خاک چادرش را بر سرش ریخت
از زینبش زهرای دیگر ساخت زهرا
مادر تمام خویش را در دخترش ریخت
او «زینت» است و بی نیاز از زینتی هاست
پس از مقامش بود اگر که زیورش ریخت
وقتی دهان وا کرد، دیدند انبیا هم
نهج البلاغه بود که از منبرش ریخت
وقتی دهان وا کرد، از بس که غیورند
مولا صدای خویش را در حنجرش ریخت
در کوفه حتی سایه اش را هم ندیدند
فرمود: غُضّوا... چشم ها در محضرش ریخت
زن بود اما با ابهّت حرف می زد
مردی نبود آن جا مگر کرک و پرش ریخت
به مرقدش، تازه نگاه چپ نکرده!
صد لشگر تازه نفس ، دور و برش ریخت
یک گوشه از خشمش اباالفضل آفرین است
گفتیم زینب، صد ابوالفضل از برش ریخت
هجده سر بالای نیزه لشگرش بود
تا شهر کوفه چند باری لشگرش ریخت
وقتی هجوم سنگ ها پایان گرفتند
خواهر دلش ریخت، برادر هم سرش ریخت
با نیزه می کردند بازی نیزه داران
آن قدر خون از نیزه ها بر معجرش ریخت...
آن قدر بالا رفت و بالاتر که حتی
در سیر او جبریل هم بال و پرش ریخت
شاعر : استاد علی اکبر لطیفیان
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)