شمع جان سوخته بزم وفايی زينب
گل نيلوفر گلزار ولايی زينب
تو جگر سوخته صابرهء دشت بلا
ای که از عرش نشينان وفايی زينب
خمسهء طيبه را وارثی ای مظلومه
يادگار حرم اهل کسايی زينب
تا گشودی تو پر و بال مصيبت ديدی
در سپهر غم و اندوه همايی زينب
ای که همسايه ديوار به ديوار غمی
غصه را جز دل تو نيست سرايی زينب
تو همانی که مدينه قد و بالات نديد
گشت فرجام تو ،انگشت نمايی زينب
از همان روز که تو زاده شدی دل می گفت
کاشکی تا به ابد کوفه نيايی زينب
بعد از آن جلوه که در کوفهء نوميدی شد
قبله ات گشت همان نور سمايی زينب
کس نپرسيد که ای غم زده حالت چون است؟
کس نپرسيد که آواره چرايی زينب؟
روز قربانی ابناء تو ايمان می گفت
به خداوند قسم روح منايی زينب
پهلوانی ز عرب با تو هم آورد نشد
قهرمان سفر شام بلايی زينب
ای که دلگرم به تو جمله يتيمان حسين
چلچراغ شب تار اسرايی زينب
هيچکس چون تو اسير غم دلدار نشد
اولين عاشق شاه شهدايی زينب
يا قتيل العبره گفتی و جان می دادی
تا که ثابت شود از اهل کجايی زينب
گوش جانها پس از آن واقعه عاشورا
جز حسينم نشنيد از تو صدايی زينب
کهنه پيراهن صد چاک و دلی صد پاره
آفتاب و دل سوزان ، چه فضايی زينب
به سلامت برو جمع شهداء منتظرند
زائر خسته دل کرب و بلايی زينب