❤ |
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
زینب آمد شام را شام غریبان کرد و رفت
گنجی اندر گوشة ویرانه پنهان کرد و رفت
نوگلی از گلشن دین کرد زیر خاک لیک
شوره زار شام را همچون گلستان کرد و رفت
کرد اگر در ثمینش را در آن ویرانه خاک
دشمن دین خدا را خانه ویران کرد و رفت
لاله سان زین غم دل آن دخت حیدرگر بسوخت
لیک آتش در بناء آل سفیان کرد و رفت
لحظة شد میهمان رأس حسین بر دخترش
میزبان را میهمان بر خویش مهمان کرد و رفت
بلبل از دیدار گل شور و نوا دارد ولی
دید این بلبل چو آن گل ترک افغان کرد و رفت
عاشق از هجران دهد جان لیک آنطفل یتیم
چون بوصل باب نائل شد بدرجان کرد و رفت
رفت از داغ پدر جانش برون از تن ولی
عالمی را همچو موی خود پریشان کرد و رفت
آن گل خندان زهرا زین جهان پر زخار
رو سوی باغ جنان با چشم گریان کرد و رفت
رنجی اندر باغ گیتی سالها مانند نوح
نوحه بر آن نوگل شاه شهیدان کرد و رفت
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
زینب کبری همیشه محو خدا بود
زینب کبری همیشه غرق دعا بود
در ره پر حادثه ی کوفه و در شام
گوشه نگاهش فقط به رأس جدا بود
صاحب قلبم خودش به گوش دلم گفت
خواهر من شیرزن کرب و بلا بود
زینب کبری شبیه شاه نجف بود
زینب کبری شبیه آینه ها بود
رو به سوی مقتل برادرش آورد
دید که رنگ رخ او رنگ حنا بود
منصب زینب به شهر پر شرر شام
منصب فرماندهی کل قوا بود
تا درِ بیتِ عزیزِ فاطمه رفتم
بر در لطفش هزار هزار گدا بود
زینب کبری عزیز عالم بالاست
قلب رئوفش همیشه مست ولا بود
سر بشکستم به پیش زینب کبری
گفت که کار تو ز داغم چه بجا بود
با من بی دل بگو، ای دل غمدار
ماه شب چاردهش سرخ چرا بود
سروده جعفر ابوالفتحی
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
زلف عفاف، رشتۀ دامان زینب است
آیات صبر، پایۀ ایمان زینب است
حبل المتینِ قافـله سالار عاشقان
تا روز حشر، موی پریشان زینب است
گل زخمهای پیکر صد پارۀ حسین
آیـات بیشمارۀ قرآن زینب است
هر کس که پا نهد به عزا خانۀ حسین
بر او کرم کنید که مهمان زینب است
سرهای نوک نیزه همه دستههای گل
تنهای پاره پاره، گلستان زینب است
آن نیزهای که خصم به قلب حسین زد
زخمش هنوز بر دل سوزان زینب است
بـا یـاد صبح یازدهم، صبح بی حسین
هر روز صبح، شام غریبان زینب است
وقتی که گفت بـا سپه کوفـه «اُسکُتوا»
دیـدند کائنات بـه فرمان زینب است
وقتی رقیـه را بـه ره شام میزدنـد
دیدم حسین، دست به دامان زینب است
یاللعجب مگر که قیامت بـه پا شده
بر نیزه آفتاب درخشان زینب است
مه بـر فراز چرخ چراغ خرابـهها
خورشید نوک نیزه ثناخوان زینب است
روز جزا بـهانـۀ مـا از بـرای عـفو
خون حسین و دیدۀ گریان زینب است
تـا آفتاب بـذل کند نـور خویش را
"میثم" همیشه بندۀ احسان زینب است
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
در سیر دل جبریل هم بال و پرش ریخت
وقت طواف چهارمش خاکسترش ریخت
فطرس شد و غسل تقرب کرد روحش
هر کس که خاک چادرش را بر سرش ریخت
از زینبش زهرای دیگر ساخت زهرا
مادر تمام خویش را در دخترش ریخت
او «زینت» است و بی نیاز از زینتی هاست
پس از مقامش بود اگر که زیورش ریخت
وقتی دهان وا کرد، دیدند انبیا هم
نهج البلاغه بود که از منبرش ریخت
وقتی دهان وا کرد، از بس که غیورند
مولا صدای خویش را در حنجرش ریخت
در کوفه حتی سایه اش را هم ندیدند
فرمود: غُضّوا... چشم ها در محضرش ریخت
زن بود اما با ابهّت حرف می زد
مردی نبود آن جا مگر کرک و پرش ریخت
به مرقدش، تازه نگاه چپ نکرده!
صد لشگر تازه نفس ، دور و برش ریخت
یک گوشه از خشمش اباالفضل آفرین است
گفتیم زینب، صد ابوالفضل از برش ریخت
هجده سر بالای نیزه لشگرش بود
تا شهر کوفه چند باری لشگرش ریخت
وقتی هجوم سنگ ها پایان گرفتند
خواهر دلش ریخت، برادر هم سرش ریخت
با نیزه می کردند بازی نیزه داران
آن قدر خون از نیزه ها بر معجرش ریخت...
آن قدر بالا رفت و بالاتر که حتی
در سیر او جبریل هم بال و پرش ریخت
شاعر : استاد علی اکبر لطیفیان
❤ |
کیست زینب همیشه بی همتا
نورِ مستورِ عالمِ بالا
کیست زینب نفس نفس حیدر
کیست زینب تپش تپش زهرا
کیست زینب حسینِ پرده نشین
کیست زینب حسن به زیرِ کسا
کیست زینب کسی چه می داند؟
غیر آن پنج آفتاب هدی
کیست زینب تلاطم عباس
کیست زینب تموّج دریا
ذوالفقار علی میان نیام
اوجِ نهج البلاغه ای شیوا
کیست زینب فراتر از مریم
روشنی بخشِ هاجر و حوّا
کیست زینب حجابِ جلوه ی غیب
صبر اعظم ، صلابت عظما
قلمم بشکند چه می گویم
من و اوصافِ زینب کبری؟
من چه گویم که گفت اربابم
حضرت عشق ، التماس دعا
السلام ای شکوه نام حسین
دومین فاطمه، تمامِ حسین
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)