_
امشب رضا ز سوز جگر گريه مى كند
مانند سيل ز ابر بصر گريه مى كند
تنها پسر نه، دختر چشم انتظار هم
از داغ جانگداز پدر گريه مى كند
❤ |
_
امشب رضا ز سوز جگر گريه مى كند
مانند سيل ز ابر بصر گريه مى كند
تنها پسر نه، دختر چشم انتظار هم
از داغ جانگداز پدر گريه مى كند
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
در دل تاریک زندان مثل شمع روشنم
لحظه لحظه، قطره قطره، آب گردیده تنم
بس که لاغر گشته ام چون می گذارم سر به خاک
خصم پندارد که این من نیستم پیراهنم
در سیه چال بلا با دوست خلوت کرده ام
این نماز، این حال خوش، این اشگ دامن دامنم
هر که زندانی شود باید ملاقاتش روند
این که ممنوع الملاقات است در زندان، منم
قاتل دل سنگ می خندد به اشگ دیده ام
حلقه ی زنجیر می گرید به زخم گردنم
بس که جسمم آب گشته مثل شمع سوخته
محو گشته جای نقش تازیانه بر تنم
روزه دارم، وقت افطار است و گویی قاتلم
کرده با خرمای زهر آلوده قصد کُشتنم
گاه گاه از ساق پای من خون می چکد
بس که پا ساییده گشته بین کند و آهنم
دوستان! از گریه ی من حبس هم آمد به تنگ
با وجود آنکه خندیدم به روی دشمنم
یاد از جسم من و از تخته در می کند
هر که گردد زائر و آید کنار مدفنم
یابن زهرا «میثم» استم با تولاّی شما
گر به دوزخ هم روم از هُرم آتش ایمنم
حاج غلامرضا سازگار
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
_
کاظمینی نشدیم و دلمان هم پر بود
بار بستیم به سوی شاه خراسان کریم
بی نیاز از همه ام تا که رضا را دارم
به قسم های خداوند به قرآن کریم
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
ای به زندان کرده خلوت با خدا موسی ابن جعفر
ای همه آزادگان را مقتدا موسی ابن جعفر
ای که در حبس بلا بودی به فرمان الهی
هم قدر را هم قضا را رهنما موسی ابن جعفر
با نگاه نافذت ای موسی آل محمد
شد عصا در دست موسی اژدها موسی ابن جعفر
در دل مطمورهها داری به فرمان الهی
حکمرانی بر سماوات العلی موسی ابن جعفر
کاظمینت از برای شیعیان و دوستانت
هم مدینه، هم نجف، هم کربلا موسی ابن جعفر
شب که تاریک است و تنهایی چراغ تو است با تو
حلقۀ زنجیر میخواند دعا موسی ابن جعفر
این عجب نبود که کوه و دشت و صحرا و بیابان
با تو گردد همنوا و همصدا موسی ابن جعفر
تا بود جانم به تن دست از ولایت بر ندارم
کز ولادت با تو بودم آشنا موسی ابن جعفر
ناز بر فیض مسیحا میکنم جایی که باشد
خاک درگاه تو بر دردم شفا موسی ابن جعفر
عضو عضوم گر ز هم گردد جدا صد بار بهتر
کز تو یک لحظه دلم گردد جدا موسی ابن جعفر
تربت و صحن و سرای تو است در شهر دل من
هر دلی بر تو است یک صحن و سرا موسی ابن جعفر
شُهرت بابالحوائج در امامان را تو داری
انس و جان آرند در کویت رجا موسی ابن جعفر
کل خلقت را دهی حاجت اگر آرند خلقت
بر درت پیوسته روی التجا موسی ابن جعفر
تو همان چشم خدای ذوالجلالی کز نگاهی
خلق عالم را کنی حاجت روا موسی ابن جعفر
دوست دارم کز دو چشم خویش در پای ضریحت
اشک ریزم بر تو هر صبح و مسا موسی ابن جعفر
شاعر:غلامرضا سازگار
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
_
یا حضرت معصومه، ای یادگار زهرا
بزم عزا به پا کن امشب برای بابا
ای شیعیان بیارید عطر و گلاب و قرآن
موسی بن جعفر آزاد، گردد ز کنج زندان
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
طایر عرشم و عمریست اسیر قفسم
خود به زندانم و در دل شده زندان نفسم
شجر طور تجلاّیم و در آب و گلم
لاله ی دامن زهرایم و در خار و خسم
مرگ صد بار ملاقات کند هر روزم
جز اجل در دل شب سر نزند هیچکسم
تا که از باد صبا بوی رضا را شنوم
کاش می بود خدا، روزنه ای در قفسم
در دل حبس به دل حبس شده فریادم
من که در هر دو جهان بر همه فریاد رسم
تازیانه مزن ای سندی شاهک به تنم
غم معصومه و هجران رضا هست بسم
من که بودم بری از آز و مبرّا زهوی
زیر زنجیر ستم کُشته ی اهل هوسم
«میثم» آزادیم امضا شده خود می شنوم
کآید از قافله ی مرگ صدای جرسم
شاعر: غلامرضا سازگار
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
ما پیروان مکتب دین پیمبریم
از سوز عشق، دوست و محبان حیدریم
این افتخار بس بود از بهر ما، که ما
خدمتگزار درگه موسی بن جعفریم
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
من کيستـم؟ فـرشته ي عرش آشيانه ام
دردا که گشتـه قعر سيـهچال، لانهام
از حلقـههاي سلسلـه بـاشد نشانهها
بر دست و پا و گردن و بر پشت و شانهام
مخفي است زخمها به درون دلم، ولي
پيــداست بــر بــدن، اثــرِ تازيانهام
مـن در کنـار قبـر نبـي خانه داشتم
کردنـد بيگنــاه بــه زنـدان روانهام
گر شيعهاي به شهر مدينه کند عبور
جرأت نميکند که زند سـر به خانهام
هر شب بوَد چهار ملاقاتيام به حبس
زنجير و کند و قاتـل و اشک شبانهام
از بس که تيرگي نگهم را گرفته است
روز و شبـم يکـي شـده در آشيانهام
ديدم بسي شکنجه و خواهند اگر شهود
اين زخـمهاي سلسلـه باشـد نشانهام
نشنيده مانـد نالـه ي شبهـاي تـار من
خامـوش در ميـان قفس شـد ترانهام
«ميثم» ز سوز سينه سرودي براي ما
سـوز دلــت قبـولِ خــداي يگانهام
شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
بر موسی جعفر شه والا صلوات
بر زاده ی آزاده ی زهرا صلوات
او باب حوائج است از سوی خدا
از او بطلب حاجت خود با صلوات
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
نگاه خسته ی تان ماتمی به دل انداخت
برای سینه ی ما روضه ی محرم ساخت
دوباره پیرُهن مشکی عزای شما
و باد می وزد از مشهد رضای شما
بخواه تا که کمی روضه خوان شوم آقا
فدای آن تن مجروحتان شوم آقا
چقدر برف نشسته است روی گیسویت
شبیه مادرتان گشته است پهلویت
امام گوشه نشینم ، نگو تو را زده اند
نه نه نذار ببینم ، نگو تو را زده اند
تو را به جان رضایت نگو چه بد زده است
نگو که پای پلیدی تو را لگد زده است
چقدر رنگ کبودی گرفته بازویت!!!؟
چقدر فاصله افتاده بیـن زانویت !؟
تکان مخور ز پرت خون تازه می آید
از این شکاف سرت...خون تازه می آید
فدای آن همه زخم نشسته بر بدنت
فدای ساق شکسته...فدای آن دهنت
امام یکسره مظلوم ! امام زندانی
امام گمشده در ازدحام زندانی
خمیده...تشنه...شکسته...غریب گردیدی
شبیه حضرت "شیب الخضیب" گردیدی
دوباره حرف عطش ، حالمان پریشان شد
دوباره نوبت یک روضه از "حسین جان" شد ؛
نه سیدالاسرا تاب راه رفتن داشت
نه این قلم جگر قتلگاه رفتن داشت...
و باز بر جگرم آه ِ بی قرار آمد
صدای ؛ عمه ! علیکن بالفرار آمد
فدای صبر شما ، من کمی کم آوردم
به قلب قائمتان باز هم غم آوردم
شاعر : نیما نجاری
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)