وقتی زبان عاطفه ها لال می شودزنجیر ها در آینه ات بال می شود
در فصل گل، بهار تو از دست می رود
بر شاخه؛ میوه های تو پامال می شود
دیگر کسی ز ناله ات آهی نمی کشددر این سیاهچال صدا چال می شود
آقا نشان سبز سیادت به دوش توست
غل ها به روی شانه ی تان شال می شود
همواره مرد،زینتش از جنس دیگری ستزنجیر ها به پای تو خلخال می شود
دشمن به قصد جان تو آماده می شود
این طرح در دو مرحله دنبال می شود :
اول به شأن شامخت شلاق می زننددیگر زبان به هتک تو فعّال می شود
شعرم بدون ذکر مصیبت نمی شود
حالا گریز ،روضه ی گودال می شود
دعواست بر سر زره و جامه و سریدارد میان معرکه جنجال می شود
جواد محمد زمانی