صفحه 3 از 11 نخستنخست 1234567 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 105

موضوع: خدای خوبی ها

  1. Top | #21

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    150
    نوشته
    797
    صلوات
    224
    دلنوشته
    2
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    169
    مورد تشکر
    330 در 99
    وبلاگ
    8
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض


    نسیم بهار هفتم

    آیا نام مرا شنیده ای؟ من «ابن ابی عُمَیر» هستم. یکی از یاران امام کاظم(علیه السلام) و در شهر بغداد زندگی می کنم. من یکی از کسانی هستم که با همه وجودم تلاش کردم به مکتب تشیّع خدمت کنم و در واقع، امور شیعیان بغداد به دست من است. بیش از چهل کتاب را حفظ هستم، کتاب هایی که پر از سخنان امامان است. من آن کتاب ها را برای جوانان شیعه بیان می کنم و این امانت ها را به نسل بعد از خود منتقل می کنم.
    چندین بار گرفتار زندان شده ام، حکومت وقت خیال می کند با زندانی کردن و شکنجه دادن من می تواند مانع رشد مکتب تشیّع شود، امّا این خیالی بیش نیست، روز به روز جوانان بیشتری به این مکتب زیبا و آسمانی علاقه مند می شوند و به امامت امام کاظم(علیه السلام) اعتقاد پیدا می کنند.
    یک روز من نزد امام کاظم(علیه السلام) رفتم، خیلی دلم می خواست تا معرفت و شناختم نسبت به حقیقت پروردگار زیادتر شود. دوست داشتم تا آن حضرت در مورد خدا برایم سخن بگوید. به نظر من شیعه واقعی کسی است که همواره به دنبال کسب آگاهی و شناخت است، نه کسی که فقط به شور و احساس اهمیّت می دهد.
    آن روز من رو به امام کردم و گفتم: یابن رسول اللّه! از شما می خواهم تا توحید را به من آموزش دهید.
    ص: 29
    امام از این سخن من خیلی خوشحال شدند، با مهربانی لبخندی زدند و چنین فرمودند:
    * * *
    امضاء



    همه طوفان ها برای خراب کردن زندگیت نمیان,

    بعضی طوفان ها برای تمیز کردن مسیرت میان






  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #22

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    150
    نوشته
    797
    صلوات
    224
    دلنوشته
    2
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    169
    مورد تشکر
    330 در 99
    وبلاگ
    8
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض


    تو اگر می خواهی خدا را بشناسی باید به قرآن مراجعه کنی و ببینی که خدا در آن کتاب آسمانی، خودش را چگونه معرّفی کرده است، باید مواظب باشی مبادا صفتی را به خدا نسبت دهی که در قرآن نیامده است.
    اکنون بدان آنچه برایت در مورد خدا می گویم در قرآن آمده است:
    خدای تو خدایی است یگانه و بی نیاز.
    او نه می زاید و از کسی هم زاده نشده است. او همسر و فرزند و شریکی ندارد.
    او زنده ای است که هرگز نمی میرد، توانایی است که هرگز ناتوان نمی گردد، قدرتمندی است که هرگز شکست نمی خورد، بردباری است که عجله نمی کند، او هرگز نابود نمی شود و پایان نمی پذیرد.
    خدای تو هرگز نیازمند نمی شود، عزیزی است که هرگز ذلیل و خوار نمی شود، دانایی است که هرگز نادان نمی گردد.
    او عادل است و هرگز ستم نمی کند، او به بندگان خود عطاو بخشش می کند و هرگز بخل نمی ورزد.
    او همه جا هست و لحظه ای از بندگان خود بی خبر نیست. هر چه در جهان وجود دارد، آفریده اوست. فقط اوست که آفریده نشده است.
    فقط اوست که آغازی و پایانی ندارد. قبل از او هیچ آفریده ای نبوده و بعد از او نیز هیچ آفریده ای نیست.
    هر صفت و ویژگی که در مخلوقات می بینی، آن صفت در خدای تو وجود ندارد. خدا بالاتر و والاتر از همه آنهاست.(1)
    ص: 30
    ________________________________________
    1- 8. . عن محمّد بن أبی عُمیر، قال: «دخلتُ علی سیّدی موسی بن جعفر علیهماالسلام، فقلتُ له: یا بن رسول اللّه، علّمنی التوحید، فقال: یا أبا أحمد، لا تتجاوز فی التوحید ما ذکره اللّه تعالی ذکره فی کتابه فتهلک، واعلم أنّ اللّه تعالی واحد، أحد، صمد، لم یلد فیورث، ولم یولد فیشارک، ولم یتّخذ صاحبةً ولا ولداً ولا شریکاً، وإنّه الحیّ الذی لا یموت، والقادر الذی لا یعجز، والقاهر الذی لا یُغلب، والحلیم الذی لا یعجل، والدائم الذی لا یبید، والباقی الذی لا یفنی، والثابت الذی لا یزول، والغنیّ الذی لا یفتقر، والعزیز الذی لا یُذلّ، والعالم الذی لا یجهل، والعدل الذی لا یجور، والجواد الذی لا یبخل، وإنّه لا تقدّره العقول، ولا تقع علیه الأوهام، ولا تحیط به الأقطار، ولا یحویه مکان، ولا تدرکه الأبصار، وهو یدرک الأبصار وهو اللطیف الخبیر، ولیس کمثله شیء وهو السمیع البصیر «مَا یَکُونُ مِن نَّجْوَی ثَلَ-ثَةٍ إِلاَّ هُوَ رَابِعُهُمْ وَ لاَ خَمْسَةٍ إِلاَّ هُوَ سَادِسُهُمْ وَ لاَ أَدْنَی مِن ذَ لِکَ وَ لاَ أَکْثَرَ إِلاَّ هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ مَا کَانُوا». وهو الأوّل الذی لا شیء قبله، والآخر الذی لا شیء بعده، وهو القدیم وما سواه مخلوق محدث، تعالی عن صفات المخلوقین علوّاً کبیراً»: التوحید للصدوق ص 76، روضة الواعظین ص 35، بحار الأنوار ج 4 ص 296.
    یهودی ام و در جستجوی دریا هستم
    -- ببینم، مثل این که تو مسلمان نیستی! درست است؟
    -- آری! درست حدس زدی. من یهودی هستم.
    -- تا آنجا که یادم می آید کوفه یهودی نداشته است، تو از کجا آمده ای؟
    -- من از «یمن» آمده ام تا سؤلی را از علی(علیه السلام) بپرسم.
    -- این همه راه را از یمن تا کوفه آمده ای تا یک سؤل بپرسی؟
    -- آری! درست است که من یهودی هستم، امّا می دانم که هیچ کس مانند علی نمی تواند پاسخ سؤل مرا بدهد. الآن هم اینجا نشسته ام و منتظرم تا او بیاید.
    من در فکر فرو رفتم، با خود می گویم: این مرد یهودی، این همه راه آمده است تا از دانش علی(علیه السلام) بهره ببرد و سخن او را بشنود، امّا بعضی ها که خود را شیعه و پیرو علی(علیه السلام) می دانند، کمتر به سخنان آن حضرت توجّه می کنند.
    امضاء



    همه طوفان ها برای خراب کردن زندگیت نمیان,

    بعضی طوفان ها برای تمیز کردن مسیرت میان





  4. Top | #23

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    150
    نوشته
    797
    صلوات
    224
    دلنوشته
    2
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    169
    مورد تشکر
    330 در 99
    وبلاگ
    8
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض


    لحظاتی می گذرد، علی(علیه السلام) وارد مسجد می شود و به سوی منبر می رود تا برای مردم سخن بگوید، در این میان آن مرد یهودی از جای برمی خیزد و چنین می گوید: «آیا می شود در مورد خدای خود برای من سخن بگویی! من از تو می خواهم تو خدای خود را آن قدر روشن و واضح توصیف کنی که گویا ما او را می بینیم».
    علی(علیه السلام) به او نگاهی می کند و این چنین سخن خود را شروع می کند:
    ص: 31
    ستایش خدایی که او همواره اوّل و نخستین است بدون آن که آفریده شده باشد. همواره بوده است و خواهد بود. او هرگز با چیزی آمیخته نیست و هیچ کس نمی تواند ذات او را به خیال خود آورد. او جسمی ندارد تا دیده شود، او هیچ اجزائی ندارد، او آفریده نشده است و برای همین صفات آفریده ها را ندارد و هرگز دیده نمی شود.
    مبادا خیال کنی که او اوّل نبوده و بعداً آفریده شده است، او همواره بوده است و خواهد بود. عقل ها در حیرتند که او چگونه آفریده ها را آفرید. او همواره و همیشه بدون مکان بوده است و با دگرگونی روزگار از بین نمی رود و از حالی به حال دیگر تغییر نمی کند.
    او از پندار و خیال ها به دور است، از همه آفریده های خود والاتر و بالاتر است، یگانه است و دانای غیب ها و اسرار است. او هرگز به حواس بشری درک نمی شود، دیده ها او را نمی بینند و اندیشه های بشری نمی توانند به ذات او پی ببرند، او هیچ نمونه ای ندارد، به هیچ چیز شبیه نیست، زیرا هر چیزی که نمونه داشته باشد و به چیزی شبیه باشد، آفریده شده است و خدا آفریده نیست، بلکه آفریننده است.
    او با آفریده های خود متحّد نمی شود و برای همین نباید بگویی که او در آفریده های خود است.
    او از آفریده های خود جدا نیست و برای همین نباید بگویی که او از آفریده های خود دور است.
    هیچ جایی از او تهی نیست و برای همین نباید سؤل کنی که او کجاست.
    او به آفریده های خود نزدیک است و این نزدیکی به معنای این نیست که به آفریده های خود پیوستگی دارد. او از آفریده های خود، به گونه ای دور نشده است که خیال کنی از
    ص: 32
    آنان جدا مانده و از آنان خبری ندارد.
    او از رگِ گردن به ما نزدیک تر است، او از خود ما به ما نزدیک تر است. او از شباهت به هر چیزی به دور است.
    او آفریده های خود را از «هیچ» آفرید، آری! او آفریده های خود را از چیزهایی که قبلاً وجود داشته اند، نیافریده است. خدا بود و هیچ چیز نبود و سپس او از «هیچ» آفریدن را آغاز کرد.
    وقتی بندگان او را اطاعت می کنند هیچ سودی به او نمی رسد، او دعای بندگان خود را اجابت می کند، بخشش او، هرگز خزانه او را تهی نمی کند، کرم او بی انتهاست. او توبه خطاکاران را می پذیرد و خطای بندگان خود را می پوشاند.(1)
    سخن علی(علیه السلام) در اینجا به پایان می رسد.
    ص: 33
    ________________________________________
    1- 9. . «حضرتُ مجلس علی علیه السلام فی جامع الکوفة، فقام إلیه رجل مصفرّ اللون، کأنّه من متهوّدة الیمن، فقال: یا أمیر المؤنین، صف لنا خالقک وانعته لنا کأنّا نراه وننظر إلیه. فسبّح علی علیه السلام ربّه وعظّمه عزّ وجلّ وقال: الحمد للّه الذی هو أوّل بلا بدء ممّا ولا باطن فیما، ولا یزال مهما، ولا ممازج مع ما، ولا خیال وهما، لیس بشبحٍ فیُری، ولا بجسمٍ فیتجزّأ، ولا بذی غایة فیتناهی، ولا بمحدث فیُبصر، ولا بمستترٍ فیُکشف، ولا بذی حجب فیُحوی. کان ولا أماکن تحمله أکنافها، ولا حملة ترفعه بقوّتها، ولا کان بعد أن لم یکن، بل حارت الأوهام أن تکیّف المکیّف للأشیاء ومن لم یزل بلا مکان، ولا یزول باختلاف الأزمان، ولا ینقلب شأناً بعد شأن. البعید من حدس القلوب، المتعالی عن الأشیاء والضروب، والوتر، علاّم الغیوب. فمعانی الخلق عنه منفیة، وسرائرهم علیه غیر خفیة، المعروف بغیر کیفیة، لا یُدرک بالحواسّ، ولا یقاس بالناس، ولا تدرکه الأبصار، ولا تحیط به الأفکار، ولا تقدّره العقول، ولا تقع علیه الأوهام، فکلّ ما قدّره عقل أو عرف له مثل، فهو محدود. وکیف یُوصف بالأشباح، ویُنعت بالألسن الفصاح من لم یُحلّل فی الأشیاء فیقال هو فیها کائن، ولم ینأ عنها فیقال هو عنها بائن، ولم یخلُ منها فیقال أین، ولم یقرب منها بالالتزاق، ولم یبعد عنها بالافتراق، بل هو فی الأشیاء بلا کیفیة، وهو أقرب إلینا من حبل الورید، وأبعد من الشبه من کلّ بعید. لم یخلق الأشیاء من أُصول أزلیة، ولا من أوائل کانت قبله بدیة، بل خلق ما خلق وأتقن خلقه، وصوّر ما صوّر فأحسن صورته، فسبحان من توحّد فی علوّه، فلیس لشیء منه امتناع، ولا له بطاعة أحد من خلقه انتفاع، إجابته للداعین سریعة، والملائکة له فی السماوات والأرض مطیعة، کلّم موسی تکلیماً بلا جوارح وأدوات ولا شفّة ولا لهوات، سبحانه وتعالی عن الصفات، فمن زعم أنّ إله الخلق محدود فقد جهل الخالق المعبود...». والخطبة طویلة أخذنا منها موضع الحاجة: التوحید للصدوق ص 78، بحار الأنوار ج 4 ص 294.
    امضاء



    همه طوفان ها برای خراب کردن زندگیت نمیان,

    بعضی طوفان ها برای تمیز کردن مسیرت میان





  5. Top | #24

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    150
    نوشته
    797
    صلوات
    224
    دلنوشته
    2
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    169
    مورد تشکر
    330 در 99
    وبلاگ
    8
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض


    میان ماه من تا ماه گردون
    نبرد آغاز شده است، آفتاب می تابد، لشکر دشمن هجوم آورده است، نگاه کن! آن شتر را می بینی، همان شتر که سربازان زیادی بر گرد او جمع شده اند، آن شتر عایشه است. امروز عایشه، همسر پیامبر به جنگ علی(علیه السلام) آمده است.
    این مردم، پیراهن عثمان را بهانه کرده اند تا به روی علی(علیه السلام) شمشیر بکشند، آن ها می خواهند مانع اجرای عدالت او بشوند.
    خیلی عجیب است، طلحه و زبیر که نقش اصلی در قتل عثمان را داشتند، امروز به خونخواهی عثمان قیام کرده اند. آن ها اوّلین کسانی بودند که بعد از کشته شدن عثمان با علی(علیه السلام) بیعت کردند، امّا بیعت آن ها از سر عشق به حکومت و ثروت بود، آن ها خیلی زود فهمیدند که در حکومت علی(علیه السلام) جایی برای ثروت اندوزی آن ها نیست، آن ها با عایشه همراه شدند و به شهر بصره حمله بردند و عدّه ای از مسلمانان را به قتل رساندند.
    امضاء



    همه طوفان ها برای خراب کردن زندگیت نمیان,

    بعضی طوفان ها برای تمیز کردن مسیرت میان





  6. Top | #25

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    150
    نوشته
    797
    صلوات
    224
    دلنوشته
    2
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    169
    مورد تشکر
    330 در 99
    وبلاگ
    8
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض


    افسوس که آن ها نفهمیدند که چه می کنند! بهترین فرصت ها را از علی(علیه السلام) گرفتند!
    اکنون موقع جنگ است، دشمن در مقابل سپاه علی(علیه السلام) موضع گرفته است، خدا را شکر که من امروز در سپاه مولایم شمشیر به دست دارم و آماده نبرد هستم، به امید خدا امروز ریشه فتنه را از جا خواهیم کند.
    ص: 34
    علی(علیه السلام) مشغول سامان دهی لشکریان خود است، او می خواهد گروهی از سربازان شجاع خود را به میدان بفرستد. من هم آماده ام که به میدان بروم. آیا تو هم همراه من می آیی؟ شمشیرها از غلاف بیرون کشیده می شود، همه آماده نبرد هستند، در این میان صدایی به گوش می رسد، یکی دارد با علی(علیه السلام) سخن می گوید: «ای امیر مؤنان! آیا تو می گویی خدا یکی است؟».
    همه نگاه ها به آن سو خیره می ماند، جوانی را می بینند که در مقابل علی(علیه السلام) ایستاده است، عجیب است او به جای شمشیر، چوبی به دست دارد، همان چوبی که با آن شترهایش را می چراند، او چوپانی است که همواره در بیابان ها بوده است.
    امضاء



    همه طوفان ها برای خراب کردن زندگیت نمیان,

    بعضی طوفان ها برای تمیز کردن مسیرت میان





  7. Top | #26

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    150
    نوشته
    797
    صلوات
    224
    دلنوشته
    2
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    169
    مورد تشکر
    330 در 99
    وبلاگ
    8
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض


    چند نفر به سوی او می روند و می گویند: «ای عرب بیابانی! این چه وقت سؤل است؟ مگر نمی بینی که علی(علیه السلام) باید لشکریان خود را سامان دهی کند، امروز روز جنگ است، نه روز سؤل!».
    مرد عرب سر خود را پایین می اندازد، او نمی داند چه بگوید، مدّت هاست که سؤلی ذهن او را مشغول کرده و امروز علی(علیه السلام) را پیدا کرده است و می خواهد از او جواب خود را بشنود.
    در زبان عربی، به مفهوم عدد «اوّل»، «واحد» گفته می شود، هم چنین به مفهوم «یکی بودن» هم واحد می گویند، در قرآن آمده است: «خدا واحد است»، این عرب می خواهد بداند که معنای «خدا واحد است» چیست؟
    اکنون صدای مهربان علی(علیه السلام) سکوت را می شکند: «یاران من! با او کاری نداشته باشید! آن چه این مرد در پی فهم آن است، تنها چیزی است که ما از مردمی می خواهیم که روبروی ما ایستاده اند و شمشیر به دست گرفته اند.
    این سخن علی(علیه السلام) همه را به فکر وامی دارد، ما به بصره نیامده ایم تا بار دیگر حکومت این شهر را در دست گیریم، ما آمده ایم تا این مردم را از جهل و نادانی
    ص: 35
    نجات بدهیم!».
    امضاء



    همه طوفان ها برای خراب کردن زندگیت نمیان,

    بعضی طوفان ها برای تمیز کردن مسیرت میان





  8. Top | #27

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    150
    نوشته
    797
    صلوات
    224
    دلنوشته
    2
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    169
    مورد تشکر
    330 در 99
    وبلاگ
    8
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض


    اکنون علی(علیه السلام) رو به آن مرد می کند و سخن خود را چنین آغاز می کند:
    برای این سخن، دو معنایِ درست وجود دارد:
    معنای اوّل: وقتی می گویی خدا «واحد» است، منظور تو این است که خدا یگانه است، یعنی هیچ چیز، مانند او نیست، او مثل و مانندی ندارد، این معنا درست است.
    معنای دوم: یک وقت می گویی «خدا یکی است»، منظور تو این است که خدا از اجزای مختلفی تشکیل نشده است. وقتی به خودت نگاه می کنی، می بینی که تو از سر و دست و پا تشکیل شده ای، امّا خدا هیچ اجزایی ندارد، خدا یکی است، یعنی ذات او، یکی است. این معنا هم درست است.
    در اینجا معنای دیگری هم وجود دارد. یک وقت تو می گویی: «خدا واحد است»، منظور تو از واژه «واحد»، مفهوم عدد یک است. باید بدانی که در مورد خدا نمی توانی مفهوم عدد و شمارش را به کار ببری، زیرا ما خدای دوم و سوم نداریم. وقتی چیزی، دوم و سوم نداشته باشد اصلاً به کار بردن مفهوم عدد و شمارش برای آن بی جاست.(1)
    سخن علی(علیه السلام) در اینجا به پایان می رسد و این سخن، برای همیشه به یادگار می ماند.(2)
    * * *
    مسافری به شهر مدینه می آید، او به سراغ یکی از بزرگ ترین علمای شهر می رود. او اکنون نزد «مالک بن انس» نشسته است، اوبه دنبال فرصتی است تا سؤل خود را مطرح کند.
    او می خواهد در مورد خدا از او سؤل بنماید، رو به مالک بن انس می کند و
    ص: 36
    ________________________________________
    1- 10. . تو در مورد چه چیزی، عدد یک را به کار می بری؟ چیزی که می توان آن شمرد ویک ودو وسه داشته باشد، مثلاً می گویی: ستاره اوّل، ستاره دوم، ستاره سوم. امّا آیا تو تا به حال خورشید را شمرده ای؟ ما یک خورشید بیشتر نداریم، برای همین هیچ گاه تو خورشید را شمارش نمی کنی نمی گویی: خورشید اوّل! زیرا ما خورشید دوم و سوم نداریم.
    امضاء



    همه طوفان ها برای خراب کردن زندگیت نمیان,

    بعضی طوفان ها برای تمیز کردن مسیرت میان





  9. Top | #28

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    150
    نوشته
    797
    صلوات
    224
    دلنوشته
    2
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    169
    مورد تشکر
    330 در 99
    وبلاگ
    8
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض


    2- 11. . «إنّ أعرابیاً قام یوم الجمل إلی أمیر المؤنین علیه السلام، فقال: یا أمیر المؤنین، أتقول: إنّ اللّه واحد؟ قال: فحمل الناس علیه، قالوا: یا أعرابی! أما تری ما فیه أمیر المؤنین من تقسّم القلب؟ فقال أمیر المؤنین علیه السلام: دعوه، فإنّ الذی یریده الأعرابی هو الذی نریده من القوم. ثمّ قال: یا أعرابی، إنّ القول فی أنّ اللّه واحد علی أربعة أقسام: فوجهان منها لا یجوزان علی اللّه عزّ وجلّ، ووجهان یثبتان فیه، فأمّا اللذان لا یجوزان علیه فقول القائل: واحد، یقصد به باب الأعداد، فهذا ما لا یجوز؛ لأنّ ما لا ثانی له لا یدخل فی باب الأعداد، أما تری أنّه کفر من قال: ثالث ثلاثة؟ وقول القائل: هو واحد من الناس؟ یرید به النوع من الجنس، فبهذا ما لا یجوز علیه؛ لأنّه تشبیه، وجلّ ربّنا عن ذلک وتعالی. وأمّا الوجهان اللذان یثبتان فیه، فقول القائل: هو واحد لیس له فی الأشیاء شبه، کذلک ربّنا، وقول القائل: إنّه عزّ وجلّ أحدی المعنی، یعنی به أنّه لا ینقسم فی وجود ولا عقل ولا وهم، کذلک ربّنا عزّ وجلّ»: التوحید للصدوق ص 83، الخصال ص 2، معانی الأخبار ص 5، بحار الأنوار ج 3 ص 206، تفسیر نور الثقلین ج 4 ص 475، نهج الإیمان لابن جبر ص 366، أعلام الدین ص 77.
    سؤل خود را می پرسد.
    امضاء



    همه طوفان ها برای خراب کردن زندگیت نمیان,

    بعضی طوفان ها برای تمیز کردن مسیرت میان





  10. Top | #29

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    150
    نوشته
    797
    صلوات
    224
    دلنوشته
    2
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    169
    مورد تشکر
    330 در 99
    وبلاگ
    8
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض


    مالک بن انس در جواب او چنین می گوید: «مگر نمی دانی که سؤل در مورد خدا حرام و بدعت است؟ من می ترسم که تو یک شیطان باشی».
    بعد دستور می دهد تا آن مسافر را از مسجد بیرون کنند.(1)
    این حکایت را گفتم تا بدانی بین امامِ من و امامِ اهل سنّت چقدر تفاوت است.
    امام من کسی است در میدان جنگ هم به سؤل احترام می گذارد و برای کسی که در مورد «خدا» پرسش دارد، جوابی زیبا می دهد، امّا مالک بن انس، رئیس یکی از مذاهب چهارگانه اهل سنّت (که مالکی ها، پیرو او هستند)، سؤل در مورد خدا را بدعت می داند و سؤل کننده را شیطان!!
    راست گفته اند:
    «میان ماه من تا ماه گردون/ تفاوت از زمین تا آسمان است».
    ص: 37
    ________________________________________
    1- 12. . «والإیمان به واجب، والسؤال عنه بدعة، وإنّی لأحسبک ضالاًّ. ثمّ أمر به فأُخرج. وفی روایة: فإنّی أخاف أن یکون شیطاناً»: المدوّنة الکبری ج 6 ص 465، فتح الباری ج 13 ص 343، عون المعبود ج 13 ص 30، تفسیر السمرقندی ج 1 ص 66، تفسیر السلمی ج 1 ص 435، تفسیر البغوی ج 2 ص 165، تفسیر البحر المحیط ج 4 ص 311، تفسیر الآلوسی ج 8 ص 134، تذکرة الحفّاظ ج 1 ص 209، الملل والنحل ج 1 ص 93.
    سلام ای پنهان از دیده ها
    سوره توحید را که می شناسی، سوره ای که خدا خودش را در آن سوره برای ما معرّفی نموده است:
    (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ).
    بگو!
    ای محمّد! بگو که او خدایی است یگانه. بگو آنچه را که من به تو وحی کردم، بگو!
    ای فرستاده من! آن چه را من به تو یاد دادم، برای مردم بگو، تا آن ها گوش فرا دهند و هدایت شوند.
    واژه «او» اشاره به غیب دارد، او غایب از دیده هاست، ای محمّد! خدای تو را نمی توان به چشمِ سر دید.
    یادت می آید وقتی بت پرستان در مقابل تو ایستادند و بت خودشان را به تو نشان دادند و گفتند: «این خدای ما می باشد، خدای تو کجاست؟».
    آری! خدای آن ها، بتی بود که از سنگ و چوب تراشیده شده بود، آن ها خدای خود را با چشم می دیدند و در مقابلش سجده می کردند.
    اکنون نوبت توست تا خدای خود را معرّفی کنی. آن ها به تو گفتند: «ای محمّد! خدایی را که تو آن را می پرستی، کجاست؟ کیست؟ ویژگی های او چگونه است؟ او
    ص: 38
    را برای ما معرّفی کن!».
    سخن بگو ای محمّد!
    آن ها دوست دارند تو بگویی: «این خدای یگانه است»، امّا تو چنین بگو: «او خدای یگانه است».
    تو از کلمه «او» استفاده کن! همان را بگو که به تو یاد دادم: «او خدای یگانه است».
    وقتی می گویی «او»، همه می فهمند که خدای تو غیب است، برتر و بالاتر از این است که با چشم ها دیده شود، او را نمی توان به حواس بشری حس کرد، او آفریننده است و هرگز ویژگی های یک آفریده را ندارد، او را هرگز نمی توان با چشم سر دید. او خدای یگانه است.
    ص: 39






    امضاء



    همه طوفان ها برای خراب کردن زندگیت نمیان,

    بعضی طوفان ها برای تمیز کردن مسیرت میان





  11. Top | #30

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    150
    نوشته
    797
    صلوات
    224
    دلنوشته
    2
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    169
    مورد تشکر
    330 در 99
    وبلاگ
    8
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض


    تو اسم اعظم را یاد گرفتی !

    فردا چه روز سختی خواهد بود، خدا خودش رحم کند! ما سیصد و سیزده نفر هستیم، این سپاه کوچک فقط هفت شمشیر و شش زره دارد، امّا دشمنی که به سوی ما می آید هزار جنگجو دارد که همه شمشیر و زره دارند و تشنه خون ما هستند. خدا خودش رحم کند. راستش را بخواهید من که خیلی ترسیده ام!
    آیا موافقید با هم فرار کنیم و به خانه و کاشانه خود برگردیم؟
    نگاهی به من می کنی و سر تکان می دهی و می گویی: «آخر تو دیگر چه نویسنده ای هستی؟ تو باید بمانی و ماجرای این جنگ را بنویسی! چه کسی به تو گفته شمشیر به دست بگیری، شمشیر تو قلم توست».
    نمی دانم چه می شود که حرف تو مرا آرام می کند، همراه تو به سوی خیمه می روم تا استراحت کنم.
    لحظاتی می گذرد، نگاهی به تو می کنم، تو به خواب رفته ای، خیلی خسته بودی، حدود 160 کیلومتر از مدینه تا به اینجا آمده ای، آن هم با پای پیاده!
    فصل پاییز است، نسیم ملایمی می وزد، ستارگان در آسمان به دلربایی مشغول اند. آسمان سرزمین «بَدر» چقدر زیباست! فردا در اینجا جنگ بدر روی خواهد داد، سپاه کفّار به رهبری ابوسفیان به این سو می آیند و پیامبر با یاران خود آماده مقابله با آنان هستند. امّا آیا مسلمانان خواهند توانست در مقابل سپاه کفّارپیروز شوند؟ آخر چگونه چنین چیزی ممکن است؟

    امضاء



    همه طوفان ها برای خراب کردن زندگیت نمیان,

    بعضی طوفان ها برای تمیز کردن مسیرت میان





صفحه 3 از 11 نخستنخست 1234567 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi