آرى هم آن عارفى که مى گويد: (ما رأيت شيئاً إلاّ ورأيت الله قبله: چيزى را نديدم مگر آنکه خدا را قبل از آن ديدم).
وهم آنکه مى گويد: (ما رأيت شيئاً الاّ ورأيت الله بعده: چيزى را نديدم مگر آنکه خدا را بعد از آن ديدم).
وهم آن عارف موحد ويکتاشناسى که مصداق اين شعر مى باشد.
هرگز حديث حاضر غايب شنيده اى
من در ميان جمع ودلم جاى ديگر است
بلکه خود را هم فراموش مى کند وفرياد مى زند (ما رأيت شيئاً سوى الله: چيزى را نديدم بجز خدا).
اما در اصطلاح عرفان وعرفاى حقيقى، عارف صورتان مجازى که رياضات حقّه وشرعى را ترک کرده وبه اوراد واذکار وترتيبات مبتدع وغير وارده از مبدأ وحى وخواندن اشعار وغزليات سرگرم کننده وتعاليم افراد منحرف را به جاى تعاليم اهل بيت عصمت وطهارت: برنامه خود قرار داده وترک دنيا را به ترک امر به معروف ونهى از منکر ومداخله نداشتن در امور اجتماعى مى دانند ومى خواهند با همه در مسلک صلح کل باشند عارف نمى گويند. بلکه عارف کسى است که در معرفت خدا ومعرفت انبياء واوصيا که اولياى مسلّم اويند ومعرفت شريعت واحکام او وسلوک راه آنها بيش از حدّ متعارف به مقاماتى رسيده وبه درجاتى نايل شده باشد.