صفحه 6 از 6 نخستنخست ... 23456
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 60 , از مجموع 60

موضوع: معرفت حجت خدا

  1. Top | #51

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2011
    شماره عضویت
    1771
    نوشته
    3,110
    صلوات
    2814
    دلنوشته
    3
    هدیه به مادران و پدران آسمانی
    تشکر
    4,335
    مورد تشکر
    3,514 در 1,544
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض


    و در حديث ديگر مي فرمايد:

    «ان الله أجل وأعظم من أن يترك الارض بغير امام عادل [4] به تحقيق كه خدا جليل تر و عظيم تر است از اينكه زمين را بدون امام عادل بگذارد». و نيز در كافي از حضرت اميرالمؤمنين 7 روايت است كه فرمود:

    «اللهم انك لا تخلي أرضك من حجة لك علي ما خلقك [5] خدايا به تحقيق كه تو خالي نمي گذاري زمينت را از حجتي از طرف تو بر خلقت».

    و نيز از حضرت صادق (ع) روايت نموده است كه فرمود:

    «ان الارض لا تخلو الاّ وفيها امام

    كيما ان زاد المؤمنون شيئاً ردّهم وان نقصوا شيئاً أتموا لهم: به تحقيق كه زمني خالي نخواهد ماند مگر آنكه در آن امامي باشد كه اگر مؤمنين چيزي را در دين زياد نمايند ايشان را برگرداند و اگر چيزي را كم كنند تمام كند از براي ايشان». و اخبار معتبر در اين معني بسيار است، حتي در اين احاديث است كه اگر در روي زمين باقي نماند مگر دو نفر، يكي از آنها حجت و امام بر ديگري خواهد بود. و از جمله نصوصي كه دلالت دارد بر اينكه زمين هيچ زماني خالي از وجود حجت و امام نيست اين فقره از دعاي 47 صحيفه سجاديه است.

    «اللهم انك أيدت دينك في كل أوان بامام أقمته علماً لعبادك ومناراً في بلادك بعد أن وصلت حبله بحبلك والذريعة الي رضوانك وافترضت طاعته وحذرت معصيته وأمرت بامتثال أوامره والانتهاء عند نهيه والاّ يتقدمه متقدم ولا يتأخر عنه متأخر فهو عصمة اللائذين وكهف المؤمنين وعروة المتمسكين وبهاء العالمين».

    يعني: خدايا به تحقيق كه تو دين خودت را در هر زمان به امامي تأييد كردي كه او را علامتي براي بندگانت بر پا و نصب كردي (كه گمراه نگردند، و گمشدگان به آن راه يابند) و نشاني باشد در شهرهاي تو (تا مردم در هنگام اشتباه حق و باطل و كاوش از حق به او رجوع نمايند) بعد از آنكه ريسمان او را به ريسمان خودت متّصل كردي (يعني سبب وصول و رسيدن به خودت قرار دادي يا ولايت او را ولايت خودت قرار دادي) و قرار دادي او را وسيله اي به سوي رضوان و خوشنودي خودت. و طاعت او

    را واجب گردانيدي و از معصيت او تحذير كردي و به امتثال اوامر او و پذيرفتن نهي او فرمان دادي و اينكه هيچ متقدم و پيش روي بر او تقدم و پيشي نگيرد و هيچ متأخر و عقب مانده اي از او عقب نماند و متاخر نگردد. (يعني براي احدي نيست كه از فرمان او تخلف كند و بر آنچه او امر مي كند و هدايت مي نمايد چيزي بيفزايد يا از آن چيزي كم كند) پس او (يعني امام) مستمسك پناهندگان (يعني آنها را به سبب هدايت به سوي راه است، از انحراف و افتادن در افراط و تفريط مانع مي شود) و پناهگاه مؤمنان است (يعني مؤمنان در حوادث و هنگام بروز شبهه ها به او ملتجي مي شوند) و دستگيره متمسكين است (يعني هركس را كه به او تمسك بجويد و اقتداء به او بنمايد نجات مي دهد) و بها و جمال جهانيان است (يعني نظام عالم و جمال جهان و انتظام امور به وجود او قائم است).

    ویرایش توسط طهورا*کنیز فاطمه زهرا(س)* : 29-01-2024 در ساعت 15:03
    امضاء


  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #52

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2011
    شماره عضویت
    1771
    نوشته
    3,110
    صلوات
    2814
    دلنوشته
    3
    هدیه به مادران و پدران آسمانی
    تشکر
    4,335
    مورد تشکر
    3,514 در 1,544
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض


    اين فقره دعا كه دلالت بر عظمت شأن امام دارد اگر مقصود از «دين» در كلمه «دينك» دعوتي باشد كه تمام انبياء به آن رسالت داشتند، دلالت بر اين دارد كه در هر عصر و زماني امامي كه يا شخص پيغمبر يا وصي و جانشين او است از سوي خدا نصب شده است. و اگر مقصود از دين، دين اسلام باشد چنانكه شايد ظاهر در همين باشد مقصود اين است كه در هر عصر و زمان دين اسلام به امامي كه خليفه پيغمبر و منصوب از سوي خدا است، مؤيد مي باشد.

    و مخفي نماند كه

    از اين بيانات و ارشاداتي كه در احاديث و ادعيه است، نياز مردم به وجود امام و حجت در هر عصر و زمان معلوم مي شود، زيرا شرح و بيان نواحي مختلف دين آن هم ديني مثل دين اسلام و تفسير مجمل و مفصل و محكم و متشابه و خاص و عام و ناسخ و منسوخ كتاب و سنت و دقايق مسائل عقايد و احكام، اموري نيست كه بر غير بشر مؤيد عند الله مكشوف باشد پس بايد در بين امت در هر عصر شخصي باشد كه مرجع در تمام امور باشد و قولش حجت و قاطع هر گونه اختلاف و امان از گمراهي و ضلال باشد.

    چنانكه احاديث متواتر مثل احاديث متواتر ثقلين نيز بر اين معني دلالت دارد و حضرت زين العابدين (ع) بياني طولاني دارند كه ابن حجر از أن حضرت نقل مي نمايد و در ضمن آن به اين نكته لطيف اشاره مي فرمايد كه اگر اهل بيت: (كه پيغمبر (ص) مردم را به آنها ارجاع فرمود) نباشند و هدايت ها و ارشادات آنها حجت نباشد، پس هدايت چه كس و چه مقامي در اختلافاتي كه بين امت در مسائل اسلامي پيدا مي شود، حجت خواهد بود؟

    امضاء

  4. Top | #53

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2011
    شماره عضویت
    1771
    نوشته
    3,110
    صلوات
    2814
    دلنوشته
    3
    هدیه به مادران و پدران آسمانی
    تشکر
    4,335
    مورد تشکر
    3,514 در 1,544
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض


    بطور مثال در تفسير قرآن سؤال مي كنيم كه در تفسير آيات، بين مفسرين اختلاف زيادي است حتي در مثل آيه (واتبعوا ما تتلوا الشياطين) [6] «پيروي كردند آنچه را كه شياطين مي گفتند». در سوره بقره بر حسب شمارش بعضي احتمالاتي كه در تفسير آن داده مي شود يك ميليون و دويست و شصت هزار احتمال است آيا در تعيين آن احتمالي كه مصاب و

    مراد است، اگر قول آنان كه عملشان از علم خدا و رسول و معصوم از اشتباه هستند، حجت نباشد كدام احتمال از يك ميليون و دويست و شصت هزار احتمال را مي توان ترجيح داد و چگونه بر ترجيحاتي كه پشتوانه تأييد شده از جانب خدا و پيغمبر نداشته باشد مي توان اعتماد كرد.
    ویرایش توسط طهورا*کنیز فاطمه زهرا(س)* : 10-02-2024 در ساعت 15:03
    امضاء

  5. Top | #54

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2011
    شماره عضویت
    1771
    نوشته
    3,110
    صلوات
    2814
    دلنوشته
    3
    هدیه به مادران و پدران آسمانی
    تشکر
    4,335
    مورد تشکر
    3,514 در 1,544
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    و ناگفته نماند كه يكي از امتيازات بزرگي كه مذهب شيعه دارد و برنامه هاي شرع را قابل قبول و خردپسند مي نمايد همين است كه پس از پيغمبر افرادي هستند كه دين را براي مردم تعريف كنند و تعريفشان حجت باشد و الاّ هر عاقلي مي داند كه بيان كليه مسائل دين و شرح و توضيح آنها بطور تفصيل در ظرف بيست و سه سال براي پيغمبر اكرم (ص) با آن همه مزاحمات، موانع، درگيريها و اشتغال به غزوات و غيره فراهم نبوده، و اگر چه دين اكمال شده و همه چيز تبليغ شده است، امّا شرح و بيان آن بر عهده ائمه: گذارده شده است.

    و چه بسا احكامي كه در تبليغ آنها به اميرالمؤمنين (ع) اكتفا شده باشد تا آن حضرت و اوصياي بعد از آن بزرگوار به مردم برسانند و از اين جهت در جريان تاريخي غدير آيه «اكمال دين» نازل گرديد، اين اكمال نه به آن جهت بود كه كل آنچه بايد به مردم ابلاغ گردد و تفصيلات و دقائق آنها ابلاغ شده باشد بلكه به اين جهت كه شخصي كه به كل آنچه بر پيغمبر وحي شده عالم است، به مردم معرفي شود تا همه جا كلامش حجت باشد.
    امضاء

  6. Top | #55

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2011
    شماره عضویت
    1771
    نوشته
    3,110
    صلوات
    2814
    دلنوشته
    3
    هدیه به مادران و پدران آسمانی
    تشکر
    4,335
    مورد تشکر
    3,514 در 1,544
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    اشتباه نشود مقصود ما از اين بيان نيست كه دين ناقص بوده و به وسيله امامان: كامل گرديده است حاشا و كلاّ، بلكه مقصود اين است كه تكميل ابلاغ دين كه بر پيغمبر نازل شد، به امر خدا از سوي پيغمبر به عهده امامان گذارده شد كه به مردم برسانند، چنانكه هر نسلي بايد آنچه را كه از دين مي داند به نسل بعد منتقل سازد و ابلاغ نمايد همانطور كه ابلاغ دين به تمام مردم عصرهاي آينده و تمام مردم عصر بعثت حضرت خاتم الانبياء ميسّر نبود، همين طور ابلاغ كل احكام و تفاصيل و مسائلي كه مربوط به اختلاف و استفاده از كتاب و سنت به مرور زمان پيش مي آيد در همان عصر بعثت ميسر نبود، لذا بر حسب حكمت بالغه الهي و قاعده لطف، بايد بعد از پيغمبر افرادي باشند كه ابلاغ دين و اتمام حجت را كامل كنند و مردم را از تحير و سرگرداني نجات بدهند.

    و اگر اين نظام امامت نبود، دين ناقص و ناتمام بود لذا با ابلاغ ولايت، دين كامل گرديد.
    ویرایش توسط طهورا*کنیز فاطمه زهرا(س)* : 26-02-2024 در ساعت 17:06
    امضاء

  7. Top | #56

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2011
    شماره عضویت
    1771
    نوشته
    3,110
    صلوات
    2814
    دلنوشته
    3
    هدیه به مادران و پدران آسمانی
    تشکر
    4,335
    مورد تشکر
    3,514 در 1,544
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    پيغمبر اكرم (ص) در تبليغ رسالت كوتاهي نفرمود و هر چه را از وحي خدا متحمل شد يا مستقيماً به امت رسانيد مثل اصول عقايد و معارف و احكام كلي و بسياري از فروع دين و يا به علي (ع) ابلاغ كرد، تا او و امامان بعد از او در مناسبات مقتضي و در موقع مراجعه امت و يا نياز آنها، بيان كرده و شرح و تفسير نمايند و يكي از معاني اينكه آن بزرگواران خازن علم خدايند همين است؛ چنانكه يكي از معاني اينكه حجت خدايند، نيز همين است كه اين بزرگواران مرجع و ملاذ

    و ملجأ و وسيله و راهنما و روشن كننده راه و علامت براي عباد و روشني بخش ديار و بلادند.

    عالم جليل، صاحب رياض السالكين (شرح صحيفه) در شرح دعاي عرفه بياناتي دارد كه چون متضمن بيان معني حجت است، اصل فقره اي را كه متضمن آن است با نقل شرح ايشان بطور اجمال و فشرده در اينجا منعكس مي نمائيم. اين فقره دعا نيز از فقرات دعاي عرفه است:

    «رب صل علي أطائب أهل بيته الذين اخترتهم لامرك وجعلتهم خزنة علمك وحفظة دينك وخلفائك في أرضك وحججك علي عبادك وطهرتهم من الرجس والدنس بارادتك وجعلتهم الوسيلة اليك والمسلك الي جنتك».

    امضاء

  8. Top | #57

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2011
    شماره عضویت
    1771
    نوشته
    3,110
    صلوات
    2814
    دلنوشته
    3
    هدیه به مادران و پدران آسمانی
    تشکر
    4,335
    مورد تشکر
    3,514 در 1,544
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض


    عالم ياد شده كه از مفاخر شيعه و كتاب شرح صحيفه اش يكي از بهترين كتابهائي است كه علماي اسلام تأليف كرده اند و سزاوار است عموم مسلمانان به آن افتخار كنند، در اين شرح اين بند از دعاي عرفه پس از اينكه فرموده است: مراد از «اطائب» اهل بيت «اهل كساء و ساير ائمه معصومين» مي باشند و پس از بيان اين نكته ادبي كه اضافه «اطايب» به «اهل بيت»: يا اضافه صفت به موصوف است يا بيانه است مي فرمايد:

    امام (ع) در اينجا براي اطايب اهل بيت، هفت صفت بيان فرموده است كه اين صفات جهات و علل استحقاق صلوات از خداي سبحان برايشان است. سپس اين هفت صفت را برشمرده كه ما نيز بطور اقتباس از بيانات آن شخصيت بزرگ و اضافه چند نكته بر آن اين هفت صفت را بيان مي نمائيم.

    صفت اولي اين است كه: خدا ايشان را براي امر خود و دينش در عالم و در هدايت خلق برگزيد كه برگشتش

    به اين است كه رياست كامله عامّه را به ايشان افاضه فرموده است و به تعبير اين ناچيز چون كلمه «امر» مطلق است، دلالت دارد بر اينكه آنها را براي هر كار خدائي و عملي كه مشيت الله بر آن تعلق مي گيرد برگزيده است، خواه امر دين باشد، يا دنيا.

    دوم اين است كه: آنها را خازنان و حافظان علم خود قرار داده كه آن را از ضايع شدن، و آلودگي به افكار باطل و انديشه هاي شيطاني و نادرست حفظ نمايند، و چنانكه هست و بايست به بندگان خدا تعليم نمايند.

    سوم اينكه: ايشان را حافظان و نگهبانان دين خود قرار داده است تا از تبديل و تحريف، آن را مصون بدارند.

    چهارم اينكه: آنها را جانشينان و خلفاي خود در زمين قرار داده است كه به انفاذ و اجراي اوامر او در عالم و سياست مردم و جذب نفوس ناطقه به سوي او و تكميل ناقصان قيام نمايند.

    پنچم اين است كه: آنها را حجتهاي خود بر بندگانش قرار داده است، كه اين معني در اينجا مورد استناد و استفاده ما است. در اينجا سيد مي فرمايد:

    حجت بر حسب لغت غلبه است و بطور مجاز يا حقيقت عرفي استعمال آن در بُرهان شايع گرديده است و در احاديث و عرف متشرعه اطلاق آن بر كسي كه خدا او را براي دعوت خلق و دعوت انسان به سوي او و براي احتجاج به او منصوب فرموده است، شيوع دارد.

    ششم اين است كه: ايشان را از هر رجس و آلودگي پاك قرار داده است.

    هفتم اين است كه: آنها را وسيله اي به سوي خود مقرر كرده است.

    و هشتم

    اين است كه: آنها راه به سوي بهشت مي باشند پس هر كس به راه آنها رفت نجات مي يابد چنانكه مثل احاديث سفينه و امان بر آن دلالت دارد. [7].

    ویرایش توسط طهورا*کنیز فاطمه زهرا(س)* : 08-03-2024 در ساعت 17:14
    امضاء

  9. Top | #58

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2011
    شماره عضویت
    1771
    نوشته
    3,110
    صلوات
    2814
    دلنوشته
    3
    هدیه به مادران و پدران آسمانی
    تشکر
    4,335
    مورد تشکر
    3,514 در 1,544
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض


    از مجموع اين توضيحات معلوم شد كه بر ائمه معصومين: بطور مطلق اطلاق حجت الله و امام، در احاديث شيوع دارد و در هنگامي كه بدون قرينه گفته شوند ائمه معصومين: به ذهن متبادر مي شود.

    و همچنين معلوم شد كه مقام حجت اللهي و خليفة اللهي و ولايت و امامت، اعظم مقامات و درجات است كه بدون ايمان به آن، نجات ميسر نيست.

    چنانكه در حديث است كه از مؤمن سؤال مي شود: آيا آزادي و برائت خودت را (از آتش) گرفته اي و در زندگي دنيا به عصمت كبري متمسك شده اي؟

    پاسخ مي دهد: بله. آن كس كه مورد سؤال قرار گرفت، مي پرسد كه آزادي و امان و عصمت كبري چيست؟ جواب مي دهد: ولايت علي بن ابيطالب (ع) پس به او مي گويد: راست گفتي. پس او را امان ميدهد و بشارت مي دهد به آنچه كه او را مسرور سازد.

    و از كافر سؤال مي شود، هم چنانكه از مؤمن سؤال شد و او جواب مي دهد: نه. پس او را به خشم و عذاب و آتش خدا بشارت مي دهد. [8].

    و مؤيد اين روايت است، حديثي كه شيعه و سني از حضرت رسول خدا (ص) روايت نموده اند:

    «لا يجوز أحد الصراط الاّ من كتب له علي الجواز [9] احدي از صراط نمي گذرد مگر كسي كه علي (ع) براي او جواز عبور نوشته باشد».

    پاورقي

    [1] سوره انعام، آيه149.

    [2] صورت انسان، بزرگترين حجّت خدا

    بر خلقش مي باشد. تفسير صافي، قسمت تفسير سوره حمد.

    [3] كافي، جلد اول، ص178، ح، م.

    [4] كافي، ج1، ص178.

    [5] كافي، ج1، ص178.

    [6] سوره بقره، آيه102.

    [7] مخفي نماند كه اگر چه در ابتداء، اوصاف را هفت تا فرموده است، اما در مقام شرح و تفصيل به هشت رسانيده است قدس الله سره .

    [8] رياض السالكين، روضه42.

    [9] رياض السالكين، روضه 42.

    نتيجه
    آنچه تا اينجا بيان شد شمه اي از شؤون و مقامات حجتهاي الهي يعني ائمه معصومين: بطور فشرده و اشاره مي باشد.

    و اما مراد از كلمه «حجت» در اين دعا شخص اقدس قطب زمان و ولي دوران حضرت امام دوازدهم حجه ابن الحسن العسكري أرواح العالمين له الفداء مي باشد زيرا دعا مربوط به زمان غيبت است و چنانكه مكرر تذكر داده شد، دعاء كننده مؤمن و عارف به خدا و رسول خدا و حجتهاي خدا مي باشد و در اين دعاي يا مسئلت معرفت كامل تر و مددهاي عرفاني و غيبي بيشتر مي نمايد و يا از خداوند متعال ثبات و بقاي بر ولايت حضرت مهدي (ع) را طلب مي كند. زيرا بيم تزلزل فكري و خطر انحرافات عقيدتي در اين عصر بسيار است و بر حسب بعضي روايات جز كساني كه خدا دل آنها را به ايمان امتحان و آزمايش كرده باشد بر عقيده به امامت آن حضرت ثابت نمي مانند.

    و آخرين نكته اي كه در شرح دعاي شريف به عرض مي رسد، ارتباط ضلالت از دين نا نشناختن حجت و امام است كه با مطالبي كه در ضمن ضرح جمله هاي ديگر بيان شد كاملاً معلوم مي شود كه يكي از فوائد بزرگ

    نصب حجت و امام، منحرف نشدن مؤمنان از راه راست است كه با وجود چنين مرجعي الهي و علامت يقيني، هر كس او را مقتدا قرار دهد و از تخلف نكند و پيشي نگيرد و از ارشادات و هدايت هاي او تخطي ننمايد، از دينش گمراه نخواهد شد و اگر در ايمان به امامت و معرفت حجّت لغزشي پيدا كند و ثابت نماند از دين گمراه مي شود.

    اين خصيصه ايمن از ضلالت به وسيله تمسّك به امام (ع) خصيصه اي است كه در حديث «ثقلين» و در احاديث ديگر بسيار به آن تصريح شده است و هر يك از ائمه معصومين: در عصر خود به آن بر ساير امت امتياز دارند و گذشت زمان و زندگي و سيره امامان و علوم و معارفي كه از آنها صادر شده و اصحاب و علمائي كه در مكتب و مدرسه اهل بيت: تربيت شدند نيز ثابت نمود كه، اين بزرگواران به علوم و فضايل اخلاقي و عملي كه دارند، داراي اين امتيازند و اهليت عنايات خاص و درجات متعالي را كه به آنها عطا شده است دارند.

    و از جمله صدها حديث و روايت كه در اين موضوع صراحت دارند مي توانيد شمه اي را در نهج البلاغه مطالعه فرمائيد، مانند اينكه در خطبه2 مي فرمايد:

    «هم أساس الدين وعماد اليقين اليهم يفيء الغالي وبهم يلحق التالي: اهل بيت پيغمبر (ص) كه اساس دين و ستون يقين هستند به سوي ايشان بازگردانده مي شود غالي (مفرط و از حد برون شده) و به ايشان ملحق و پيوست مي شود تالي».

    و در خطبه ديگر مي فرمايد:

    «ألا انّ مثل محمد (ص) كمثل

    نجوم السماء اذا خوي نجم طلع نجم [1] آگاه باشيد كه مثل آل محمد (ص) مثل ستارگان آسمان است كه هرگاه ستاره اي غروب نمايد ستاره ديگري طلوع مي كند».

    و در خطبه ديگر مي فرمايد:

    «نحن شجرة النبوة ومحط الرسالة ومختلف الملائكة ومعادن العلم وينابيع الحكم ناصرنا ومحبنا ينتظر الرحمة وعدونا ومبغضنا ينتظر السطوة [2] ما درخت نبوت و فرودگاه رسالت و محل آمد و شد فرشتگان و معدن هاي علم و چشمه هاي حكمتيم، ياري كننده و دوست ما منتظر رحمت و دشمن ما منتظر سخط است».

    و در خطبه ديگر مي فرمايد:

    «به خدا سوگند به تحقيق تعليم شدم تبليغ رسالات و اتمام و عده ها و تمام را و نزد ما اهل بيت است درهاي حكم و روشني امر (يعني اينها شؤوني است كه اهل بيت به آنها اختصاص دارند)».

    اينها بعضي از شؤوني است كه به ائمه طاهرين: اختصاص دارد، ساير شؤون و مقامات و درجات آنها با بررسي كتابهاي اهل سنت و مؤلفات علماي شيعه مانند: مناقب ابن شهر آشوب و كشف الغمه و بحار الانوار و مطالعه تواريخ زندگي آن بزرگواران و علوم و معارفي كه از ايشان در تفسير و الهيات و فقه و اخلاق صادر شده است معلوم و شناخت مي شود. والله ولي التوفيق.

    پاورقي

    [1] نهج البلاغه، خطبه100.

    [2] نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه109.

    بحث كلي پيرامون دعاء
    (وقال ربكم ادعوني أستجب لكم ان الذين يستكبرون عن عبادتي سيدخلون جهنم داخرين) [1] «و خداي شما فرمود كه مرا بخوانيد تا دعاي شما را مستجاب كنم، و آنان كه از دعا و عبادت من اعراض و سركشي كنند بزودي با خواري و ذلت وارد دوزخ شوند».

    يكي

    از بخشهاي مهم كه با عقيده و تربيت و اخلاق، كمال ارتباط را دارد دعاء است.

    «دعا» چنانكه بعضي از محققين فرموده اند: بر حسب لغت به معني «ندا» است و بر حسب عرف و اصطلاح توجه به سوي خدا و طلب رحمت از او بطور فقر و مسكنت و خضوع است؛ و بر سپاس و ستايش و تسبيح و تنزيه باري تعالي نيز اطلاق مي شود، زيرا سپاس و ستايش نيز نوعي درخواست و مسئلت عطا و موهبت است، چنانكه از يكي از اهل ادب و نظر، از تفسير اين خبر كه از رسول خدا روايت شده است سؤال شد كه فرمود:

    «خير الدعاء دعائي ودعاء الانبياء من قبلي وهو لا اله الله وحده لا شريك له له الملك وله الحمد يحيي ويميت وهو حي لا يموت بيده الخير وهو علي كل شيء قدير [2] بهترين دعا، دعاي من و دعاي پيامبران پيش از من است و آن دعا لا اله الا الله تا آخر جمله هائي كه نقل شد مي باشد».

    مقصود سؤال كننده اين بود كه در اين جمله اگر چه تهليل و تسبيح و تمجيد و تقديس ذات مقدس الوهيت است، اما درخواست و مسئلتي نيست و حاجتي در آن عرض نشده است پس چگونه رسول اكرم (ص) بر آن بر حسب اين حديث شريف، اطلاق دعا فرموده است؟

    پاسخ داد: امية بن صلت در مورد ابن جذعان مي گويد: «اذا أثني عليك المرء يوماً كفاه من تعرضه الثناء: وقتي كه مردي بر تو ثنا گفت، مدح و ثناي او، او را از بيان حاجت كفايت مي نمايد». آيا ابن جذعان مي داند كه از

    ثناء و مدح او ثنا خوان و مداح چه مي خواهد و رب العالمين پروردگار جهانيان نمي داند كه از ثنا و مدح و حمد و سپاس و ستايش چه خواسته شده است؟!، يعني به طريق اولي، خدا به مقصود بنده اش از تهليل و تحميد و تسبيح و دعاء آگاه است.

    نياز به دعاء و توجه به عالم غيب و قدرت لا يزال و غير مرئي و ماوراي اسباب و مسبّبات ظاهري و مادّي و نيايش و ستايش و تقديس و تمجيد او و مسئلت حاجات از او، يك نياز اصيل فطري است كه در انسان وجود دارد و بايد اين نياز برآورده شود.

    مسلّم است كه در استفاده از اين ميل فطري مثل ساير ميل هاي فطري، چنانكه مي توان راه درست و صحيح را كه منتهي به كمال و سير صعودي و قوت روح و نشاط و اعتماد به نفس گردد، انتخاب نمود، ممكن است در اثر جهل و اغوائات شيطاني، سقوط در دركات مهلكي را براي انسان پيش آورد؛ همانطور كه غريزه ميل به غذا اگر بطور صحيح اعمال نشود، در اثر سوء تغذيه نه فقط فايده اين غريزه حاصل نمي شود بلكه موجب زيان و ضرر و تلف جسم خواهد شد.

    دعا، روح را زنده و اميدواري و نشاط به كار و عمل را تازه مي سازد و شخص را در برابر فشارها و سختيهاي روزگار نيرومند نموده و مانع از شكست او مي شود.

    دعا، با تسليم و رضا به قضاي پروردگار منافات ندارد، بلكه عين تسليم به حكم او و منبعث از ايمان به قضا و قدر و وسايل و اسباب و

    مسبّبات ظاهري و غير ظاهريي است كه او به حكمت خود مقرر فرموده و با كل اين امور، بندگان را به سوي صلاح و سداد سوق داده و آنها را بين خوف و رجاء قرار داده است.

    استعانت و كمك خواستن و دعاء و توجه به خدا در هنگام ورود مصائب و نزول بليات، از انسان بيشتر ظاهر مي شود و بسا اشخاصي كه در حال آسايش و ناز و نعمت خدا را به ياد آورند بلكه از اقرار به او خود داري مي نمايند، ولي وقتي مبتلا شدند و دستشان از همه جا كوتاه شد رو به درگاه خدا مي آورند.

    چنانكه در قرآن مجيد مي فرمايد:

    (واذا أنعمنا علي الانسان أعرض و نآبجانبه و اذا مسه الشر فذو دعاء عريض) [3] «ما هر گاه به انسان نعمتي عطا كرديم روي گردانيد و دوري جست و هر گاه شر وبلائي به او روي آورد زباه به دعا گشود و اظهار عجز كرد».

    دعا، سلاح پيامبران است، آنان نيز هنگام سختي ها و روبرو شدن با جهالت ها و آزارهاي قوم، دعا مي كردند و خدا را مي خواندند.

    يكي از دعاهاي مشهور از رسول خدا (ص) دعائي است كه اهل تاريخ و حديث در ضمن نقل خارج شدن آن حضرت از مكه به طايف و برخورد با سفاهت و آزار اهل طائف روايت كرده اند.

    اجمال اين حكايت به اين صورت است كه پس از رحلت حضرت ابوطالب، قريش بر رسول خدا (ص) گستاخ [4] شدند و آن حضرت را مورد اذيت هائي كه در حيات ابوطالب سابقه نداشت قرار دادند لذا پيغمبر (ص) از مكه به طائف رفت. در

    آنجا نيز از رسول خدا با اذيت و آزار و بدرفتاري استقبال نمودند. در اين موقع پيغمبر (ص) خدا را به اين دعاي نويد بخش كه حاكي از روح سرشار و از ايمان و اميد آن حضرت بود خواند:

    «اللهم اليك أشكو ضعف قوتي وقلّة حيلتي وهواني علي الناس ياأرحم الراحمين أنت رب المستضعفين وأنت ربي الي من تكلني الي بعيد يتجهمني أم الي عدو ملّكته أمري ان لم يكن بك علي غضب فلا اُبالي ولكن عافيتك هي أوسع لي أعوذ بنور وجهك الذي أشرقت به الظلمات، وصلح عليها أمر الدنيا والاخرة من أن تنزل بي غضبك أو تحل علي سخطك لك العتبي حتي ترضي ولا حول ولا قوة الا بك [5] خدايا به سوي تو شكايت مي نمايم ضعف نيرويم و كمي چاره ام و آسان بودنم را بر مردم اي رحم كننده ترين رحم كنندگان تو پروردگار مستضعفاني و تو پروردگار مني به كي مرا وا مي گذاري؟ آيا به دوري كه با من به درشتي روبرو شود؟ يا به دشمني كه او را مالك امر من گرداني؟ اگر به من خشم نداشته باشي پس باك ندارم و ليكن عافيت تو وسعت دارنده تر است از براي من، پناه مي برم به نور وجه تو كه تاريكيها به نور آن روشني يافت و بر آن امر دنيا و آخرت صالح گرديد. از اينكه غضبت را بر من نازل كني يا خشمت را بر من وارد نمائي به سوي تو است عذر خواهي و توبه تا راضي شوي و حول و قوه اي نيست مگر براي تو».

    همچنين حضرت سيدالشهداء حسين (ع) روز عاشوراء را كه

    در آن با كمال ثبات و استقامت بلكه شور و شوق به شهادت، از بزرگترين مصائب جانكاه و شدائدي كه هر يك از آنها براي اينكه تهمتنان تاريخ را به تسليم و خضوع در برابر دشمن وادار سازد، استقبال كرد با دعا، افتتاح فرمود و بامداد آن روز خدا را به اين دعا خواند:

    «اللهم أنت ثقتي في كل كرب وأنت رجائي في كل شدة كم من هم يضعف فيه الفؤاد وتقل فيه الحيلة ويخذل فيه الصديق ويشمت فيه العدو أنزلته بك وشكوته اليك رغبة مني اليك عمن سواك ففرجته عني وكشفته وكفيتنيه فأنت ولي كل نعمة وصاحب كل حسنة ومنتهي كل رغبة [6] خدايا، تو در هر اندوه مورد وثوق و اطمينان مني، و در هر شدت اميد مني، بسا، همّ و اندوهي كه دل از آن ضعيف مي گردد و چاره در آن اندك مي شود و دوست در آن شخص را وا مي گذارد و دشمن در آن شماتت مي نمايد كه عرض كردم آن را به تو و شكايت كردم آن را به سوي تو، براي رغبت من به سوي تو و صرف ميل و توجه من از ما سواي تو، پس آن را از من برطرف كردي و كفايت نمودي، پس تو ولي هر نعمت و صاحب هر حسنه و نيكي و منتهاي هر رغبتي».

    مزيت ديگر دعا اين است كه عين شعور و التفات و توجه به خداي يگانه و صفات جلال و جمال او و التفات دعا كننده به فقر و هويت امكاني و ضعف و نقص ذاتي خود، مي باشد و اين خود يكي از شريف ترين حالات انسان

    است كه خداي خود را كه واجب الوجود و خالق و بي نياز و توانا و داناي مطلق است بشناسد و هويت خودش را كه فقر و نياز و نداشتن و ناتواني و احتياج است، نيز بشناسد و زبان حال و مقالش اين باشد:

    «سيدي أنا الصغير الذي ربيته وأنا الجاهل الذي علمته وأنا الضال الذي هديته وأنا الجائع الذي أشبعته وأنا العارِ الذي كسوته وأنا الفقير الذي أغنيته: آقاي من، من آن صغير و كوچكم كه تو او را پروردي، و من آن جاهلم كه تو او را تعليم دادي، و من آن گمشده ام كه تو او را هدايت و راهنمايي كردي، و من آن گرسنه ام كه تو او را سير گرداندي، و من آن برهنه ام كه تو او را پوشاندي، و من آن فقيرم كه تو او را بي نياز كردي».

    كه اگر غير از اين دعاها كه در قسمت عقايد و اصول دين و اخلاقيات و تعليم و تربيت است، دست ما از منابع ديگر كوتاه بود همين دعاها براي هدايت انسانيت به سوي خدا و سعادت دنيا و آخرت كافي و كارساز بود.

    دعاي كميل، دعاي صباح، دعاي ابوحمزه ثمالي، دعاهاي صحيفه هاي سجاديه؛ صحيفه اولي، صحيفه ثانيه و صحيفه ثالثه، صحيفه رابعه، و صيحفه علويه و ساير ادعيه كه در كتابهاي دعا مثل مصباح المتهجد شيخ و مصباح كفعمي و كتابهاي سيد ابن طاووس و كتاب دعاء در كافي و بحار الانوار هر كدام نه فقط كتاب دعا است بلكه كتاب علم و معرفت و اخلاق است.

    نمي توان دقايق عرفاني و نكات ارزنده و سازنده و حقايق بلند و تابناكي

    را كه در اين دعاها است تشريح نمود و نمي توان اوج پرواز روح را در هنگام خواندن اين دعاها و توجه به مضمون آنها بيان نمود.

    بسياري از مردم گمان مي كنند، دعا در همان خواستن حوائج شخصي دنيوي و مسئلت آب و نان و پول و خانه و شفاي بيمار خلاصه مي شود، غافل از آنند كه حيوانات هم به زبان حال يا مقال چنانكه در داستان «استسقاء» سليمان پيغمبر و دعاي مور و انصراف سليمان از استسقاء و اكتفا به دعاي مور نقل شده است، اين خواستها و مسئلت ها را دارند و چه بسا كه خدا از بركت رفع نياز از آنها، بندگان معصيت كار را نيز مشمول بعضي از الطاف خود فرمايد.

    هر چه انسان بينديشد و هر چه تصور كند، لذتي و حالي لذيذتر از دعا نخواهد يافت و هيچ چيزي مانند دعا روح را تازه و زنده نگه نمي دارد.

    با دعا و با بردن نام خدا، انسان وارد كارهاي پر مخاطره مي شود و خود را از ترس و بيم پاك مي سازد و از آن پيروز و موفق بيرون مي آيد.

    دعا، بر صفحه نا اميدي ها خط بطلان مي كشد و سستي ها و خستگي ها را زايل مي سازد.

    در فضيلت دعا همين بس كه در حديث است «الدعاء مخ العبادة [7] دعاء مغز عبادت و پرستش خدا است». و يكي از معاني حديث اين است كه: عبادت شبيه به بدني است كه مركب از اعضاء و جوارح باشد و دعا به منزله مخ و مغز آن خواهد بود. بنا بر اين بنده در عين اينكه اسباب ظاهري را

    فراهم مي نمايد و آنها را كنار نمي گذارد بلكه به دقت آنها را جمع آوري مي كند، همه چيز را از خدا مي خواهد و در حصول تمام مراتب و مطالب از خدا ياري مي طلبد.

    ثروت اسلامي ما و بالخصوص ثروت شيعي، در دعا غني و سرشار از معارف و اخلاق و موجبات رشد فكري و ترقي و تعالي معنوي است.

    اگر عبادتي مثل نماز انجام شود و دعا در آن نباشد مثل پيكر بي مغز و بي مخ مي باشد.

    و محتمل است معني اين باشد كه هر عبادتي بنمائيد، مغز آن دعا و خواندن خدا و مسئلت از او است و چون پيرامون دعا و شرايط استجابت و موانع آن و اوقات و حالات و فرصتهائي كه در آن اميد به استجابت دعا بيشتر است و اينكه به ثنا و حمد خدا افتتاح شود و در آغاز و پايان آن صلوات بر محمد و آل محمد صلوات الله عليهم أجمعين فرستاده شود و دعاهاي ماهها و ايام و ليالي متبركه و ايام هفته و صبح و شام و براي قضاي حوائج خاص و برنامه هاي ديگر آن دستور العمل هاي آموزنده و معرفت بخش بسيار است و بايد تفصيل آن را در كتابهاي حديث و دعا مطالعه نمود، در اينجا اين بخش از سخن را با تقديم شكر به درگاه خداوند متعال به پايان مي رسانيم، فقط به مناسبت و اشاره اي كه در ابتداي اين بيان، به دعاء عالية المضامين شد كه شيخ اجل ابو عمرو عثمان بن سعيد نايب اول حضرت صاحب الامر (ع) به ابو علي محمد بن همام املا فرمود

    و امر كرد آن بخواند و سيد بن طاووس عليه الرحمه در «جمال الاسبوع» بعد از ذكر دعاهاي وارده بعد از نماز عصر جمعه و صلوات كبيره، آن را ذكر كرده و فرموده است: اگر براي تو عذري باشد از جميع آنچه ذكر كرديم، پس حذر كن از آنكه مهمل گذاري خواندن اين دعاء را پس به درستي كه ما شناختيم آن را از فضل خداوند جل جلاله كه مخصوص فرموده ما را به آن، پس اعتماد كن به آن؛ رساله را به اين دعاء خاتمه مي دهيم، اميد آنكه مؤمنان و منتظران ظهور موفور السرور آن قطب زمان و ولي دوران بر آن مداومت نمايند و اين بنده گنه كار رو سياه و والدينم را از دعا فراموش نفرمايند.

    و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمين

    اللهم عرفني نفسك فانك ان لم تعرفني نفسك لم أعرف رسولك.

    اللهم عرفني رسولك فانك ان لم تعرفني رسولك لم أعرف حجتك.

    اللهم عرفني حجتك فانك ان لم تعرفني حجتك ضللت عن ديني اللهم لا تمتني ميتة جاهلية ولا تزغ قلبي بعد اذ هديتني.

    اللهم فكما هديتني لولاته من فرضت علي طاعته من ولاته ولاة أمرك بعد رسولك صلواتك عليه وآله حتي واليت ولاة أمرك أمير المؤمنين علي بن أبي طالب والحسن والحسين وعلياً ومحمداً وجعفراً وموس وعلياً ومحمداً وعلياً والحسن والحجة القائم المهدي صلواتك عليهم أجمعين... [8].

    امضاء

  10. Top | #59

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2011
    شماره عضویت
    1771
    نوشته
    3,110
    صلوات
    2814
    دلنوشته
    3
    هدیه به مادران و پدران آسمانی
    تشکر
    4,335
    مورد تشکر
    3,514 در 1,544
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض


    پاورقي

    [1] سوره مؤمن، آيه60.

    [2] رياض السالكين (شرح الصحيفه) ص30، (الروضة الاولي).

    [3] سوره فصلت، آيه51.


    [4] ابوطالب شيخ قريش و بسيار معظم و مورد احترام و تجليل بود، او يگانه حامي پيامبر بود و تا او زنده بود از پيغمبر خدا حمايت مي كرد و مانع از

    تعرض و اذيت قريش به آن حضرت بود و بر خلاف آنچه كه بعضي وانمود مي كنند كه اسلام افرادي مثل ابوبكر و عمر موضع مسلمين را در برابر قريش تقويت بخشيد، براي اين افراد به حساب اسلام، كسي حسابي باز نكرد و يگانه كسي كه وجودش سبب خودداري قريش از ايذاي پيغمبر (ص) بود، ابوطالب بود ولذا بعد از وفات ابوطالب با اينكه اين افراد در شمار مسلمين محسوب مي شدند، وجودشان كمترين اثري در وضع اذيت قريش از آن حضرت نداشت و قريش در اذيت پيغمبر به جسارتهائي كه در حيات ابوطالب طمع نداشتند دست يازيدند حتي اينكه سفيهي از سُفهاي قريش خاك بر سر مبارك آن حضرت پاشيد، ابن اسحاق مي گويد: وقتي اين سفيه خاك بر سر مقدس رسول خدا (ص) ريخت، پيغمبر به خانه بازگشت، يكي از دختران آن حضرت برخاست و خاك از سر مقدس او مي شست و مي گريست، پيغمبر به او مي فرمود: گريه مكن دختركم، خدا از پدرت حمايت مي كند، مي فرمود: ما نالت مني قريش شيئاً أكرهه حتي مات أبو طالب: قريش به من چيزي را كه مكروه و ناخوشم باشد نرساند، تا ابوطالب در گذشت». (سيره ابن هشام، ج2، ص26).

    ویرایش توسط طهورا*کنیز فاطمه زهرا(س)* : 19-03-2024 در ساعت 20:22
    امضاء

  11. Top | #60

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2011
    شماره عضویت
    1771
    نوشته
    3,110
    صلوات
    2814
    دلنوشته
    3
    هدیه به مادران و پدران آسمانی
    تشکر
    4,335
    مورد تشکر
    3,514 در 1,544
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض


    آري ابوطالب اولين حامي و پشتيبان پيغمبر بود كه حتي جان او را بر جان فرزند عزيزش علي (ع) ترجيح مي داد و در هنگامي كه مسلمين در شعب ابي طالب محصور بودند، شبها خوابگاه پيغمبر را تغيير مي داد و فرزند دلبندش علي را به جاي آن حضرت مي خوابانيد. اين ابوطالب است كه قصيده اي در مدح پيغمبر و اعلام حمايت

    و دفاع از او، دارد كه مثل ابن كثير دمشقي در تاريخ خود (ج3، ص57) مي گويد: اين قصيده اي است بزرگ كه جداً رسا و بليغ است و غير از كسي كه به او نسبت داده شده (يعني ابوطالب) كسي ديگر توانائي گفتن آن را ندارد، اين قصيده از «معلقات سبع» قوي تر و در اداي معني بليغ تر است.

    اين حقير اضافه مي نمايم كه: پس از ابوطالب تا زماننا هذا نيز نظير اين قصيده گفته نشده است، بر هر كس كه مختصري از تاريخ اسلام را بداند، اگر هر چه مخفي بماند، اين مخفي نخواهد ماند كه اسلام و تمام مسلمين تا روز قيامت مرهون خدمات و فداكاريهاي اين ابرمرد تاريخ و بزرگ شخصيت قريش و عرب و فرزند عزيزش بطل اسلام و عالم اسلام و نفس رسول و سيف الله المسلول و خليفة الله و وليه علي ابن ابيطالب (ع) است؛ اما منافقان و ارباب سياست و حزب بني اميه و كساني كه پس از پيغمبر بر جهان اسلام مستولي شدند و نويسندگان و گويندگان مزدور آنها، به جاي قدرداني از اين دو تجسم فداكاري و ايمان و آگاهي كه در اسلام از آنها سابقه دارتر نيست و عمليات و طاعاتشان بهتر و با ارج تر از طاعات و عبادات تمام امت است، گفتند: ابوطالب اسلام نپذيرفته از دنيا رفت و فرزندش علي را سالهاي سال بر سر منابري كه با فداكاريهاي او بر پا شده بود سبّ و ناسزا گفتند و فضايلش را منكر شدند و تا توانستند رواياتي را كه در فضيلت آن حضرت است تضعيف و تأويل نمودند و

    در مدح ديگران روايات جعل نمودند.

    [5] سيره ابن هشام، ج2، ص29.

    [6] نفس الهموم، ص127.

    [7] سفينة البحار، ج1، ص446.

    [8] جمال الاسبوع، ص522.


    امضاء

صفحه 6 از 6 نخستنخست ... 23456

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi