دل، محل خطوردل آدمی هرگز خالی از فکر و خیال نمی باشد، بلکه همیشه محل خطور خواطر و ورود خیالات و افکار می باشد. اگر چه گاهی انسان ملتفت نیست به آنچه در خاطر او می گذرد. در این جهت دل، مانند نشانه ای است که از اطراف و جوانب تیرها به سوی آن افکنده یا حوضی که آب از نهرهای بسیار بر آن جاری باشد، یا خانه ای که درهای بی شمار داشته باشد و از آن درها اشخاص مختلفه داخل آن خانه شوند، یا آیینه ای که در مکانی نصب شده و صورت های بی حد از جلوی آن بگذرند.
پس دل که لطیفه ای است از لطایف الهیه، پیوسته معرکه تاختن خیالات و افکار است تا قطع علاقه نفس از بدن شود و از گزیدن مار و عقرب طبع فارغ شود و چون هر فکر و خیالی را سببی و منشأی است، پس منشأ خیالات ردیه و افکار باطله و فاسده، شیطان و باعث خواطر محمود و افکار حسنه، فرشته است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
فِی الْقَلْبِ لُمَتانٌ: لُمَةٌ مِنَ الْمَلِک إیعادٌ بِالْخَیرِ وَ تَصْدیقٌ بِالْحَقِّ وَ لُمَةٌ مِنَ الشَّیطانِ إیعادٌ بِالشَّرِ وَ تَکذیبٌ بِالْحَقِّ؛(54) در دل آدمی دو نوع افکار و خواطر وارد می شود: یکی از جانب فرشته و آن، افکاری است که مشتمل است بر عزم بر امور خیر و اراده آنها، تصدیق امور حقه واقعیه و دیگری از جانب شیطان و آن، خاطری است که متضمن عزم بر امور شر و تکذیب امور حقه است.
مخفی نماند آنچه که به خاطر آدمی می گذرد و افکاری که دل او را مشغول می کند، دو قسمند: اول افکاری که محرک انسان بر عملی و موجب رغبت بر آن عمل و اراده آن فعل می شوند و آن بر دو قسم است: زیرا آن فعلی که فکر آدمی محرک به جا آوردن آن می شود یا کار خیر است یا کار بد، دوم افکاری که محرک بر انجام کاری و مبدأ عملی نیستند، بلکه فقط محض خیال و مجرد فکر و تصور می باشد، اگر چه به وسیله این افکار، نفس را صفاتی یا کدورتی حاصل شود که باعث بعضی افعال خیر یا شر گردد و آن نیز بر دو قسم است: اول خیالات محمود و افکار نافعه، دوم افکار فاسده و آرزوهای کاذبه و از برای آن انواع بسیاری است مانند آرزوی تمنای چیزهایی کردن که به وجود نمی آید و تصور آنها را کردن، مانند این که در دل بگذراند که کاش فلان کار را نکرده بودم یا فلان کار را کرده بودم و کاش فلان طفل من نمرده بود و حال بزرگ شده، معین و یاور من بود و کاش فلان چیز را خریده بودم یا فروخته بودم و امثال اینها، و مثل یادآور شدن احوالی که از برای او حاصل شده است و به آن شادی کردن یا غمناک شدن، مانند خیال و فکر فلان لذتی که از برای او اتفاق افتاده، یا غلبه که در فلان روز بر اقران و افراد کرده، یا عزتی که بالفعل برای او هست و از این قبیل است تصور کردن اموال گران قیمتی که دارد از مساکن، املاک، مغازه، باغات، ماشین ها، کارخانه ها، جواهرات و پول های نقدی که در بانک ها دارد و به آن لذت بردن و یا متذکر شدن چیزهایی که ندارد و به آن غمناک گشتن و نحو اینها و مانند تصور کردن حالات و اموری که هرگز تحقق آنها در نظر این شخص نیست و می داند که به وجود نمی آید، مثل این که گدا و فقیری در ذهن خود تصور پادشاهی کره زمین را در سر بپرورد و گاه می شود که منشأ این خواطر، وسوسه در عقاید است به حدی که منجر به شک نمی شود، بلکه فقط مجرد حدیث نفس و خواطر در ذهن است.