اينكه دشمن در چشم مسلمانان اندك مى نمود باعث تقويت روحى آنان مى شد و اينكه مسلمانان در چشم دشمن اندك مى نمود سبب مى شد كه آنها به مسلمانان اهميتى ندهند و از تمام توان خود استفاده نكنند.
البته در آغاز نبرد دشمن مسلمانان را اندك ديد، ولى پس از شروع نبرد خداوند سپاه مسلمانان را در چشم دشمن انبوه جلوه گر ساخت و آنها گمان كردند كه مسلمانان دو برابر ايشان هستند:

قَدْ كانَ لَكُمْ آيَةٌ في فِئَتَيْنِ الْتَقَتا فِئَةٌ تُقاتِلُ في سَبيلِ اللّهِ وَ أُخْرى كافِرَةٌ يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ وَ اللّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ يَشاء...(388)
قطعا در برخورد، ميان دو گروه ، براى شما نشانه اى [و درس عبرتى ] بود. گروهى در راه خدا مى جنگيدند، و ديگر [گروه ] كافر بودند كه آنان [= مؤمنان ] را به چشم دو برابر خود مى ديدند؛ و خدا هر كه را بخواهد به يارى خود تاءييد مى كند.
يكى ديگر از امدادهاى غيبى خداوند بر مسلمانان اين بود كه خداوند در شب جنگ آرامشى خاص به مسلمانان عطا كرد و بارانى باريد و تشنگى مسلمانان رفع شد و با آن خود را شست و شو دادند و وسوسه هاى شيطان از آنها زدوده شد. چون بعضى در كمك خدا ترديد داشتند، ولى آثار آن را به روشنى ديدند:(389)

إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلى قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدام (390)
[به ياد آوريد] هنگامى را كه [خدا] خواب سبك آرامش بخشى كه از جانب او بود بر شما مسلط ساخت ، و از آسمان بارانى بر شما فرو ريزانيد تا شما را با آن پاك گرداند، و وسوسه شيطان را از شما بزدايد و دلهايتان را محكم سازد و گامهايتان را بدان استوار دارد.
صبح روز بعد دو سپاه آماده جنگ شدند و سپاه قريش از تعداد سپاه اسلام اطلاعى نداشت . آنها شخصى به نام عمير بن وهب را كه در تخمين زدن مهارت داشت ماءمور كردند كه تعداد سپاهيان را تخمين بزند. وى سپاه اسلام را در حدود سيصد نفر گزارش كرد، ولى گفت : احتمال دارد كه در پشت تپه ها سربازان ديگرى هم كمين كرده باشند. نيز از روحيه بسيار بالاى آنها خبر داد.(391) اين گزارش وحشت فراوانى در دلهاى سران قريش ‍ انداخت و بعضى از آنها خواستند از جنگ دورى كنند و به مكه برگردند؛ ولى گروهى كه طرفدار جنگ با مسلمانان بودند، با سخنان تحريك آميز خود ديگران را به نبرد وادار كردند. اسود مخزومى به تنهايى به سپاه مسلمانان حمله كرد و به دست حمزه كشته شد(392) و كشته شدن او جنگ را قطعى كرد.
پس از اين رويداد كه در روز جمعه هفدهم رمضان سال دوم هجرت اتفاق افتاد(393) سه تن از جنگجويان قريش به نامهاى عتبه ، شيبه و وليد از سپاه خود جدا شدند و به سوى ميدان آمدند و از مسلمانان مبارز طلبيدند. پيامبر اسلام سه نفر از انصار را كه از جوانان مدينه بودند به مصاف آنها فرستاد، ولى آنها قبول نكردند و ايشان را هم شاءن خود ندانستند. اين بار پيامبر على بن ابى طالب (ع)، حمزه و عبيده را كه هر سه از قريش بودند براى اين كار نامزد كرد. على توانست وليد (دايى معاويه ) را بكشد و حمزه شيبه را، و عبيده نيز عتبه را به دوزخ بفرستد.(394)
پس از اين ، حمله عمومى از سوى دو سپاه آغاز شد و پيامبر دست به درگاه خدا برداشت و دعا كرد و از خدا پيروزى مسلمانان را درخواست نمود و عرضه داشت : خدايا، اگر امروز اين گروه هلاك شوند ديگر در روى زمين كسى تو را پرستش نخواهد كرد. پيامبر مشتى ريگ برداشت و به سوى دشمن انداخت و جنگ شروع شد.(395)
در اين جنگ مسلمانان از روحيه بسيار بالايى برخوردار بودند و اين به سبب امدادهاى غيبى بود و همان گونه كه پيامبر وعده داده بود خداوند مسلمانان را يارى كرد و هزار فرشته براى كمك به آنها فرستاد و فرشتگان با افزودن بر سياهى لشكر و تقويت روحى آنان سپاه اسلام را يارى كردند:

إِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ* وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْرى وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ عَزيزٌ حَكيم (396)
[به ياد آوريد] زمانى را كه پروردگار خود را به فرياد مى طلبيديد، پس دعاى شما را اجابت كرد كه : ((من شما را با هزار فرشته پياپى ، يارى خواهم كرد.)) و اين [وعده ] را خداوند جز نويدى [براى شما] قرار نداد، و تا آنكه دلهاى شما بدان اطمينان يابد؛ و پيروزى جز از نزد خدا نيست ، كه خدا شكست ناپذير [و] حكيم است .