صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 41

موضوع: ویژه نامه عروج ملکوتی رهبر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره)

  1. Top | #21

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    آفتاب

    روی دوش موجها آرام می رفت آفتاب

    از فرار قله اسلام می رفت آفتاب

    خون به جای اشك از چشم شفق فواره زد

    گرچه با دنیایی از اكرام می رفت آفتاب

    رنجها رنجیده بودند از بسیط صبر او

    شكوه ای ناكرده از آلام می رفت آفتاب

    دست نامیرد زمانه جام زهرش داده بود

    زخم خورده، شوكران در كام، می رفت آفتاب

    روزهای بعد او با شب چه فرقی داشتند

    وقتی از اندیش? ایام می رفت آفتاب


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #22

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    بحر خفته

    خیز ای نهفته در سكوت خاك

    چندی از شكست ساقه ات گذشت

    عشق اگر چه با دلم انیس بود
    با تو رفت از این دیار و برنگشت

    خیز كز سكوت دیر پای تو

    خیمه بسته ام به سینه آه را

    كرده ام به رشته های انتظار

    خوشه های چیده نگاه را

    باز پولك خزان دمیده است

    خیمه بسته ام به سینه آه را

    كرده ام به رشته های انتظار

    خوشه های چیده نگاه را

    باز پولك خزان دمیده است

    بر جداره زمخت شاخه ها

    دست می كشد دوباره باد سرد

    روی بازوان لخت شاخه ها

    ابر مثل سالهای پیش از این

    بازهم زگرد ره رسیده است

    روی گونه های داغ آسمان

    دستمال اطلسی كشیده است

    خیز ای بهار خفته غزل

    بی تو یأس می شود امیدها

    دست می كشد دوباره باد سرد

    روی كاكل بلند بیدها

    بی تو در حصار سست هر غزل

    بخت واژه های ناب خفته است

    زهر خندی از چكامه فریب

    پشت هر تغزلی نهفته است

    خیز تا به اقتدای چشم تو

    سوی قبله نگاه رو كنیم

    باغ را، بهارر ا، نسیم را

    روی گونه تو جستجو كنیم

    عبدالجبار كاكایی


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  4. Top | #23

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    درست شبیه آن روز که آمدی، آرام و سبکبار و مهربان ...
    در چشم های ژرفت می شد همه تاریخ را مرور کرد؛


    از روزهای سخت خرداد 42 گذشت،
    حلاوت پیروزی را در بهمن 57 با عمق جان فهمید

    و در خرداد غم انگیز 68 پروانه وار گرد شمع وجود نازنینت حلقه زد
    و بار سنگین فراقت را بر این شانه های زخمی شهر قسمت کرد.


    التهاب آن روزها، پرده های سیه پوش، چشم های بارانی، بغض های در گلو مانده ...
    دنیا، تماشا کن! این مرد، توفانی است که ابهت پوشالی ایسم های تبلیغاتی شما را در هم شکست

    و طلسم معادلات سیاسی به ظاهر بشر دوستانه تان را با نیم نگاهی در هم ریخت.
    کاخ فرمانروایی این مرد، قلب های سوخته و سینه های پاره پاره است.
    دنیا به نظاره بنشین!


    بنیان انقلابی که او به پا کرد، در عمق روح و جان این مردم نشسته است
    و اشک ها، ترجمان عشق نابی است که از محشر چشمانش سرچشمه می گیرد.


    بهشت زهرا! دفتر خاطراتت را مرور کن. این جمعیت را به خاطر می آوری؟!
    درست شبیه 12 بهمن 57

    عاطفه خرمی



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  5. Top | #24

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    شام غریبان مصلی



    امام!نگاه پدرانه ات، امیدبخش فردای ما بود
    و تبسّم های بی دریغ تو، پشتوانه دل های دریایی مان.

    همیشه، شب های عبایت، خیسِ بارانی از ستاره بود و
    صبحدم، آفتاب، بوسه بر سپیدی گلگون زخم های سالخورده ات می زد.

    سلام هایت را پرندگانِ پنجره هایِ شرقی، تا دورترینِ نقاطِ
    صمیمیت و مهربانی می رساندند و صبح به خیر چشم تو
    را تمام قاب ها به خاطر می سپردند.

    اندیشه ات، ریشه در بهار داشت و طبع بلندت روان تر از رود بود.
    درختان با طرز تفکر تو سبز می شدند.
    نگاه پدرانه ات، پستی و بلندی نداشت؛ یکدست، آبی آسمانی بود.

    وقتی دست تکان می دادی، سیاهی ها را کنار می زدی
    و پنجره هایِ تودر تو را رو به روی آینه ها می گشودی.
    تمام حجم مهربانی در نگاه روشن تو خلاصه می شد.

    وقتی که جهل، در جای جایِ ذهن زمین ریشه می گستراند
    و ظلم در منشور زندگی، طیف های گوناگونِ انسان را در بر گرفته بود
    تنها نام شورانگیز تو بود که دل ها را اسیر جذبه زیبایی خود می کرد
    و دل ها را تا نهایتِ آزادگی و حماسه همراهی می نمود.


    وقتی تمام چشم ها منتهی به پنجره های بسته می شدند و احساس ها
    به بن بست اندوه بر می خوردند، دستی تکان دادی از دور دست فاصله؛

    با دست هایی پر از عاطفه، و چه زیبا «باغ بهارآور دست خویش»
    را به پرنده ها و پونه ها بخشیدی.


    نگاه پدرانه ات، یادآور سال های سبزِ سینه سرخ های عاشق بود؛
    یادگار روزهای حماسه و ایثار، پروازهای بی بازگشت و لاله های
    سوخته در جای جای دشت؛ روزهای ترانه و آبشار.

    هنوز، هر صبحدم از مناره گُل ها، اذان ها، با عطر کلام تو می وزند
    و لهجه روشنِ ترانه های توست که در تمام رودها جاری است.


    در سینه گرم تو، فریاد، جان تازه یافت و در چشم های
    وسیع تو، آبی آسمانی، وسعتِ بی اندازه گرفت.

    تو شکوه مهربانی بودی و کوهی از غرور در برابر صمیمیت رایج
    چشم های تو به خاک می افتاد.


    شبی که بار سفر بستی، واپسین فروغ امید را در چشم خانه هایمان
    خاموش نمودی و یاران خویش را در بهتی شگرف، فرو گذاشتی.

    تو می رفتی؛ تا عمق آرامشِ رنگ ها، با رقص موزون اشک ها.
    می رفتی؛ با پنداری سبزتر از سپید روشن، رفتاری سبزتر
    از صنوبرها و گفتاری سبزتر از زبان سوسن ها.


    شبی که می رفتی، تمام باورها را با خویش بردی،
    تا نبودنت را هرگز باور نکنیم.

    اکنون یاران خویش را بنگر که خسته و دل شکسته، در
    وسعتی رو به نیامدنت می گریند.

    عاشقان خوش را بنگر که چگونه با پای پیاده عازم بهشت همیگشی ات می شوند.
    یاران خویش را ببین که چه بی قرار به تو ملحق می شوند!

    چه روزها که با اشاره ابروان محرابی تو، دل ها آرام می گرفتند
    و با اشاره دست هایت، توفان در دل ها به پا می شد!


    یادش به خیر! روزهای سبز با تو بودن، روزهایِ اشاره و ستاره
    روزهای «خمینی ای امام!»

    روزهای، «بی خمینی نیست خون در پیکرم» روزهای
    «وای اگر خمینی، حکم جهادم دهد».


    چه روزهایی بود؛ روزهایی که یارانت، غریبانه بی تو
    زیستند، روزهایی را که تو منتظرایستادی تا فرزندانت را بر فراز
    دست هایی از جنسِ انتظار غبارآلود، بیاورند

    اما تقدیر آن شد که ما بایستیم و فرزندان تو، تو را بر فراز
    دست هایی از جنس نور و نیاز و نیایش، تا آخرین نقطه آسمان بدرقه کنند
    و در غربت و تنهایی مصلّی، اندوه شام غریبان کربلایی خویش را به تماشا بگذارند.



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  6. Top | #25

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    روح خدا به خدا پیوست



    چهاردهم خردادماه برای همیشه تلخ است.
    روزی تلخ برای من و همه بچه های مظلوم جهان؛

    بچه های لبنان، فلسطین، آفریقا، افغانستان.
    چهاردهم خرداد روزی است که فرشته ها آمدند و امام خمینی را تا آسمان بردند.

    امام خمینی پدر همه بچه ها بود؛ پدر پیر و مهربان.
    او زندگی اش خلاصه شده بود در عشق به خدا و مردم محروم.

    او روشن تر از آفتاب بود.
    مادرم می گوید: امام خمینی خدا را در ایران زنده کرد

    دین خدا را در ایران زنده کرد.
    مادرم می گوید: امام خمینی دل ها را به هم نزدیک کرد

    او دلش آسمانی بود.
    و حرف هایش روشن بود؛ مثل آب


    اچهاردهم خرداد، روح بزرگ امام خمینی به خدا پیوست
    آن روز همه ایران سیاه پوش شد.

    آن روز همه بچه های جهان عزاداری کردند.
    آن روز از بیمارستان قلب تهران تا بهشت زهرا

    فرشته ها پیاده روی کردند.
    حالا مزار او در بهشت زهرا، مثل نگینی می درخشید.


    زاکیه عمرانی



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  7. Top | #26

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    (اینک تو را به زمزمه، فریاد می کنیم)




    تو بلندترین سایه ای بودی که با ما همسایه شدی و برج
    و باورهای باستانی برای دیدنت چه سربلند مانده اند!

    یک چند، مثل بارانی تند بر کویر تفته دل هامان فرو باریدی
    و عطشِ نوشیدنت هنوز هم در سینه هامان شعله می کشد.


    اگر تو را نمی دیدیم، هرگز به عظمت اقیانوس های بی ساحل
    و کهکشان های پر ستاره دور از دست، ایمان نمی آوردیم.

    روشنِ نگاهت، شب ها و روزهامان را دوست داشتنی می ساخت
    و لبخندهایت، سفره های همیشه بازِ بهشتی را تداعی می کرد.


    چه شکوهمند قامت می کشیدی و قبله ما را تا قبله خدا می کشاندی!
    کوه های بلند، بغض های بر گلو مانده زمینند؛

    آن گاه که نیامده رفتی و آشوبی بزرگ را در
    گلخانه های در بسته دل هامان دامن زدی.


    بودنت چقدر به رویا می مانست و رفتنت به کابوس های
    پریشان؛ در باور تقویم هایی که فصل های حیات ما را
    همیشه میان رویا و کابوس رقم زده اند.

    بی تو ترانه ها رنگ اندوه می گیرند و قاصدک هایِ شادمان
    در دست بادهای گیج مچاله می شوند.


    بی تو رودهای جهان، امیدِ دریایی شان به باد می رود
    و مقصدهای ناپدید، همچنان در مِهِ ابهامِ جاده ها فرو می مانند.

    پس بر ما مپسند در این قرن مِه آلود، بی چراغ نگاهت، در
    کوره راه های حیرت سرگردان بمانیم و سیّاره سرد
    وجودمان از دمِ گرمِ مسیحایی ات خالی بماند!


    اینک تو را به زمزمه فریاد می کنیم و سنگفرشی از کلمات
    در زیر گام های صدامان به رقص بر می خیزند.

    تو قامت می کشی و کوچه های دلتنگ، به هلهله از
    سر و کول بام ها بالا می روند و لبخندهای مهربانت، بر
    سر و روی شهر به لطافت باران بهاری فرو می بارد.


    بار دیگر آسمان از رنگین کمان نگاهت پر می شود
    گنجشکان بر شاخه ها ازدحام می کنند
    و
    بهاری تازه با تو آغاز می شود.

    تقی متقی


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  8. Top | #27

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    شرح آن رشک ملک

    خمینی نمرده است و هرگز نمی میرد.
    امامی که در عصر جاهلیّت مدرنِ واپسین سال های قرن بیستم،
    پیامبرانه به پا خاست و انقلابی را علم کرد که «بزرگ معجزه خمینی» لقب گرفت.

    امامی که سیاستش عین دیانت و اجتهادش عین جهاد بود.
    امامی که زهد و عرفان و سلوک معنوی را با قاطعیّت و حماسه
    انقلابی درآمیخت و فقاهتِ ژرف مدارانه را همدوش قرائت نوگرایانه از
    مفاهیمی دینی و دنیوی بر اریکه احکام حکومتی نشانید
    و راه ها و گره های کور را به سرانگشتِ تدبیر فکر گشود.

    امامی که نه فقط به «شیعه» و «اسلام» و «ایران»؛
    بلکه به انسانیّت می اندیشید و می کوشید تا دریچه ای به فضای
    لایتناهی «غیب»، در افق «شهادت» انسان بگشاید.

    امامی که برای امّت اسلامی نه فقط «مرجع» و «رهبر» و «پدر»،
    که الگوی «صبر» و «استقامت» و «ایثار» و «عمل به تکلیف» الهی بود.

    امامی که در واژه واژه ایمانمان به مدد بیان الهی اش، روح دمید
    و تحجّر در فکر و عمل را به هُرمِ مَشی متعادل و متعالی اش گرمی بخشید.

    امامی که مبشّر بزرگ بیداری بود و به پیروان ادیان الهی جسارت
    دفاع از دین در عصر حاکمیّت الحاد را هدیه کرد.


    امامی که خُلْقش، اخلاق را مدرّس، زهدش، پارسایی را رهبر
    و ذوقش، شعر و ادب را زیور بود.

    امامی که بر سفره کرامت نفسش فقیر و غنی را به یک
    چشم می دید، بلکه یک تار موی کوخ نشینان را با زنجیرهای
    زرّینِ بافته توهّمِ کاخ نشینان عوض نمی کرد.


    امامی که همچون مولایش امیر مؤمنان علیه السلام ، هماره
    حق را به «حقوق مردم» می داد، «بیت المال» را عظیم می شمرد و
    به «طلحه» و «زبیر» در پرتو شمع فروزان آن، اجازه نشستن و حرمت شکستن نمی داد.

    امامی که در رویارویی با انحرافات، لبریز از غیرت دینی
    و در میادین دفاع از کلمه حق، مَثَل اعلای شورآفرینی بود.

    امامی که در عرصه های خوف و خطر، «اقیانوس آرامِ»
    دل و جانش، تمثّلی از کریمه «یا ایّتها النفس المطمئنّة» بود.

    امامی که از تعلّقات دنیا رسته، در همه حال به نصرت حق امید بسته
    و به منبع لایزال فیوضات غیبی پیوسته بود.

    امامی که:
    یک دهان خواهم به پهنای فلک
    تا بگویم شرح آن رشک مَلک

    امامی که...

    تقی متّقی


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  9. Top | #28

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    وعده موعود



    موعود را وعده دادن، شمّه ای از کارستان خمینی است.
    «خمینی»، نامی است که در خلوت او، خُم ها با آهنگ نی می جوشند

    «خمینی»، راز تردی است که هیچ معشوق، از پرده آن بیرون نیامد
    و پیوسته عاشق را در تب و تاب نگه داشت.

    خمینی رحمه الله نام سبز عاطفه ها است؛
    سرود بی درنگ رایحه ها است.

    جهان بی تو، بی رنگ و بوست.
    بی تو این مزرعه
    خواب یک گرگ آواره در دشتِ خسته است
    جهان بی تو، بی رنگ و بوست.

    وقتی تو رفتی
    رنگ من، بوی من
    هر دو خاکستری شد

    مجال حضور تو در دشت عاطفه ها، دیرگاهی
    است که گردی به لطافت آب انگیخته است.
    تو بعثت دوباره مکه و منا بودی.

    مدینه، شهر پیغمبر، چندی غربت خود را در غریبستان
    ما فراموش کرده بود؛

    آیا در حوصله سبزینه های کویر، گوشه ای برای تو پیدا نمی شد؟
    پاره ای از زمانِ ما را در میان دو انگشت خود گرفتی.

    معبود ما آن بود که تو می پرستیدی و موعود ما درقابِ وعده های
    تو لبخند می زد. نام آن سفر کرده بازگشتنی، بر لب های تو، مرغی
    را می ماند که آشیان خود را میان هزار دانه و دام یافته است.
    خانه انتظار ما، فروغی به گرمی برق چشم تو نداشت.

    جمعه های دلتنگ، بعد از دامان تو، سر بر سنگ آسیاب
    قدر گذاشته اند و دیگر هیچ دستی را نوازشگر تنهایی های خویش نمی بینند.

    سطر سطر ندبه فراق، از سفر به لب های تو، آسمان آسمان خاطره دارد.
    گرمای حضور موعود، سرمای غیبت را مات می کرد؛

    وقتی تو سربازهایش را به راه می انداختی
    و بر زمین، بیرق انتظار می افراشتی.

    ای امام! خانه تو اجاره آخرین حرف های باران بود.
    هرگاه که نگاهی به سوی تو می لغزید، به سوی او بر می گرداندی
    و چه شب هایی که ما صدای او را در سیمای تو می نوشیدیم!

    نگاه تو، آسمان را می بلعید.
    وقتی دست نوازش تو بالا می رفت، من به یتیمی خود می بالیدم.

    کاش خدا مرا نقاش آفریده بود!
    می دانستم آن گاه که چه خطی را باید در حاشیه نگاه تو کشید.
    هیچ هنگامه ای را به شکوهمندی نگاه تو ندیدیم.

    آتشی را که خاکستر سرد خاموشی پوشانده بود،
    چنان برافروختی که «هر چه جز معشوق، باقی جمله سوخت.»


    کرشمه های ذهن بدخواهان، همان قلک هایی که پول سیاه، چشمشان
    را بر همه سپیدی های شاد بسته است، هیچ دلی را نتوانست از یاد خالی کند
    و ما که مهبط پیام تو بودیم، در این فترت بی انتها، چه تنها مانده ایم!

    در هیچ فلسفه ای، تفسیری از این همه خالی بودن جهان، نیست.
    کدام عرفان، چراغی توانست پیش پای ناباوران برافرزود؟


    آیا منطقی است که ما بی دل و جان، بار تن کشیم و
    بی سر و گردن، دست و پا به رقص آوریم؟

    جهان را چنان از خود پر کرده بودی که اندیشه بی تو بودن
    بختک های نیمه شب را نیز هراسان می کرد.
    امروز، ماییم که ازیاد تو سرشاریم.


    ما درس موعود را در وعده گاه تو آموختیم
    و گریه و خنده ما، چاکران کمترین احساس روزمرّه توأند:

    چشمان تو از سحر، سحرخیزتر است
    نی چیست؟ کلام تو دلاویزتر است

    با خنده تو، غنچه ما نیز شکفت
    از گریه تو، دیده ما نیزتر است


    رضا بابایی

    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  10. Top | #29

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    در خون نشسته چشم از هجر روی یاران
    از فرقت عزیزی کاو بود در جماران

    شد چشمه های دیده در سوگ تو خروشان
    این مظهر صفا و مصداق چشمه ساران

    عالَم ز ماتم تو، رنگ عزا گرفته
    رونق دگر ندارد، سرسبزی بهاران

    بر سر زنند یکسر در ماتم و فراقت
    پیر و جوان و کودک شیون کنان و نالان

    ای مرشد و مرادِ، این امت خداجوی
    یکدم نظر بفرما بر جمع بی قراران

    تنها تسلی ما از هجر جانگدازت
    باشد وجود رهبر، آن یادگار دوران

    گفتا ز دل «حمیدی»، نام نکوی رهبر
    ثبت است جاودانه بر لوح روزگاران

    سروده مصطفی حمیدی راوری




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  11. Top | #30

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    وداع



    درست شبیه آن روز که آمدی، آرام و سبکبار و مهربان ...
    در چشم های ژرفت می شد همه تاریخ را مرور کرد؛

    از روزهای سخت خرداد 42 گذشت، حلاوت پیروزی را در بهمن 57 با
    عمق جان فهمید و در خرداد غم انگیز 68 پروانه وار گرد شمع وجود نازنینت
    حلقه زد و بار سنگین فراقت را بر این شانه های زخمی شهر قسمت کرد.

    التهاب آن روزها، پرده های سیه پوش، چشم های بارانی،
    بغض های در گلو مانده ...

    دنیا، تماشا کن! این مرد، توفانی است که ابهت پوشالی ایسم های
    تبلیغاتی شما را در هم شکست و طلسم معادلات سیاسی به ظاهر
    بشردوستانه تان را با نیم نگاهی در هم ریخت.

    کاخ فرمانروایی این مرد، قلب های سوخته و سینه های پاره پاره است.
    دنیا به نظاره بنشین!

    بنیان انقلابی که او به پا کرد، در عمق روح و جان این مردم نشسته است
    و اشک ها، ترجمان عشق نابی است که از محشر چشمانش سرچشمه می گیرد.

    بهشت زهرا! دفتر خاطراتت را مرور کن.
    این جمعیت را به خاطر می آوری؟!
    درست شبیه 12 بهمن 57


    عاطفه خرمی



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi