صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 41

موضوع: ویژه نامه عروج ملکوتی رهبر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره)

  1. Top | #31

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,888
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,477
    مورد تشکر
    204,211 در 63,587
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    بگذار تا بگريم چون ابر در بهاران
    کز سنگ ناله خيزد روز وداع ياران

    هر کس شراب فرقت روزی چشيده باشد
    داند که سخت باشد قطع اميدواران

    با ساربان بگوييد احوال آب چشمم
    تا بر شتر نبندد محمل بروز باران

    بگذاشتند ما را در ديده آب حسرت
    گريان چو در قيامت چشم گناهکاران

    ای صبح شب نشينان جانم بطاقت آمد
    از بسکه دير آمد شام روزه داران

    چندين که بر شمردم از ماجرای عشقت
    اندوه دل نگفتم الا يک از هزاران

    سعدی بروزگاران مهری نشسته بر دل
    بيرون نمی توان کرد الا به روزگاران

    چندت کنم حکايت ، شرح اينقدر کفايت
    باقی نمی توان گفت الا به غمگساران




    خمینی روح خدا بود در کالبد زمان و روح خدا جاودانه است!





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #32

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,888
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,477
    مورد تشکر
    204,211 در 63,587
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    نگاه ماه

    می گفتیم:
    تا وقتی سبزترین دست خدا ظهور کند
    در نگاه خود، خمینی را خواهیم داشت.

    می گفتیم:
    تا وقتی خورشید، پرتوهای طلایی اش را بر کوچه های شهرمان
    می پاشد و تا زمانی که ردّ دریا را می توان یافت
    جماران را بی خمینی نخواهیم دید.


    آی جماران! کدام صدف، مرواریدی چون او داشت؟!
    آه جماران! ما امروز در این باغستان ولایت، در فراق «اقاقیا» می سوزیم
    و چشم امید به گلی دیگر از باغ گل های محمدی دوخته ایم
    و نماز عشق را به «امین» تو و امت اقتدا می کنیم.

    آری! چشمان ما به نگاه «ماه» دوخته است؛
    ماهی که از افق «حسینیه امام خمینی» می تابد و
    تابش آن، ژرفای وجودمان را روشن می سازد.


    قلب هایی که در داغ «خورشید» شکست، امروز میزبان لبخندِ مهرِ
    «ماه» است؛ دست هایی که با ولایت خمینی مشت می شدند، امروز
    فریادگر زیباترین شعر و گویاترین شعارها هستند.

    این مشت های گره شده، در مکتب درس آموز خمینی آموخته اند
    که بر سر ستم فریاد زنند و بر دست خوبی ها بوسه.


    آموزگار عشق و اعتراض ما خمینی بود و ما در این مکتب
    فریاد و سکوت را باهم آموختیم؛

    اینک «هر چه فریاد داریم بر سر آمریکا می زنیم»
    و هر چه عشق و ایثار داریم بر دست های مظلوم فلسطینی ها نثار می کنیم
    تا در یادمان روزی که در نگاه امام خود بالیدیم و پر کشیدیم، تبسم روح بلند
    و پاکش را و لبخند رضایتش را از آنِ خود کنیم.


    ناهید طیبی


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  4. Top | #33

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2011
    شماره عضویت
    1771
    نوشته
    3,135
    صلوات
    2814
    دلنوشته
    3
    هدیه به مادران و پدران آسمانی
    تشکر
    4,367
    مورد تشکر
    3,534 در 1,552
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض




    نگاه ماه

    می گفتیم:
    تا وقتی سبزترین دست خدا ظهور کند
    در نگاه خود، خمینی را خواهیم داشت.

    می گفتیم:
    تا وقتی خورشید، پرتوهای طلایی اش را بر کوچه های شهرمان
    می پاشد و تا زمانی که ردّ دریا را می توان یافت
    جماران را بی خمینی نخواهیم دید.


    آی جماران! کدام صدف، مرواریدی چون او داشت؟!
    آه جماران! ما امروز در این باغستان ولایت، در فراق «اقاقیا» می سوزیم
    و چشم امید به گلی دیگر از باغ گل های محمدی دوخته ایم
    و نماز عشق را به «امین» تو و امت اقتدا می کنیم.

    آری! چشمان ما به نگاه «ماه» دوخته است؛
    ماهی که از افق «حسینیه امام خمینی» می تابد و
    تابش آن، ژرفای وجودمان را روشن می سازد.


    قلب هایی که در داغ «خورشید» شکست، امروز میزبان لبخندِ مهرِ
    «ماه» است؛ دست هایی که با ولایت خمینی مشت می شدند، امروز
    فریادگر زیباترین شعر و گویاترین شعارها هستند.

    این مشت های گره شده، در مکتب درس آموز خمینی آموخته اند
    که بر سر ستم فریاد زنند و بر دست خوبی ها بوسه.


    آموزگار عشق و اعتراض ما خمینی بود و ما در این مکتب
    فریاد و سکوت را باهم آموختیم؛

    اینک «هر چه فریاد داریم بر سر آمریکا می زنیم»
    و هر چه عشق و ایثار داریم بر دست های مظلوم فلسطینی ها نثار می کنیم
    تا در یادمان روزی که در نگاه امام خود بالیدیم و پر کشیدیم، تبسم روح بلند
    و پاکش را و لبخند رضایتش را از آنِ خود کنیم.


    ناهید طیبی


    امضاء

  5. Top | #34

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2011
    شماره عضویت
    1771
    نوشته
    3,135
    صلوات
    2814
    دلنوشته
    3
    هدیه به مادران و پدران آسمانی
    تشکر
    4,367
    مورد تشکر
    3,534 در 1,552
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض









    سکوتی عجیب بر فضا حکمرانی می کند

    تمام ستون ها چون مجسمه هایی خاموش سال هاست که ایستاده اند
    اینجا، بدون تو

    سال هاست ایستاده اند و جای خالی تو را نظاره می کنند
    جای خالی تو و آن صندلی سپید زندانی شده پشت شیشه ها را نظاره می کنند
    ایمان دارم سکوت نیز اینجا شرم دارد از خاموشیش


    جای خالی تو را باید فریاد کشید
    جای خالی تو را نه یک روز، که هر روز،
    که هر شب باید با بغض فریاد کشید






    امضاء

  6. Top | #35

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2011
    شماره عضویت
    1771
    نوشته
    3,135
    صلوات
    2814
    دلنوشته
    3
    هدیه به مادران و پدران آسمانی
    تشکر
    4,367
    مورد تشکر
    3,534 در 1,552
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض







    حالا سال هاست جماران حال و هوای غریبی دارد

    جای خالی او بر جای جای جماران خودنمایی می کند
    مثل سکوت غریب حاکم بر فضایش

    آری سالهاست
    سکوتی عجیب بر فضا حکمرانی می کند
    تمام ستون ها چون مجسمه هایی خاموش سال هاست که ایستاده اند

    اینجا، بدون تو
    سال هاست ایستاده اند و جای خالی تو را نظاره می کنند
    جای خالی تو و آن صندلی سپید زندانی شده پشت شیشه ها را نظاره می کنند

    ایمان دارم سکوت نیز اینجا شرم دارد از خاموشیش ...





    امضاء

  7. Top | #36

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2011
    شماره عضویت
    1771
    نوشته
    3,135
    صلوات
    2814
    دلنوشته
    3
    هدیه به مادران و پدران آسمانی
    تشکر
    4,367
    مورد تشکر
    3,534 در 1,552
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض




    موسای صلابت



    شب هنگام، چراغ در دست، خرامان از پلکان تاریخ بالا رفتی.
    پیشانی ات سپیده دمِ عدالت را نوید می داد.

    یادم هست اولین باری که پیشانی ات چین برداشت، زمانی بود
    که توفانِ پانزده خرداد، رخ داد؛ آن روز بود که آسمان دریافت مردی
    دیگر از حماسه سازان باران، هوای بشریت را تازه خواهد کرد.


    آن روز، باغ ها دریافتند که سروی از تبارِ آزادگان، انتقامِ خون
    به ناحق ریخته شقایق را خواهد گرفت.و تو خروشیدن را آغاز کردی.

    انگار همین دیروز بود که همراه حواریونت، به غرب هجرت کردی
    و هجرت تو به غرب، مبنای تاریخ هجری انقلاب شد.

    و چه زیبا به وطن بازگشتی!
    وقتی که فرود می آمدی، نزدیک بود پلکان هواپیما از هیبتت فرو ریزد.

    وقتی به وطن آمدی، همه چیز بوی تازگی می داد و چندی نگذشت
    که درختان، شکوفه باران حضور تو شد. آن روز، عزم تو، چنان
    با تبر برآرواره بت ها زد که نمرود، از قعر جهنم نعره کشید.


    صلابتِ تو وقتی به جگر نیل زد، موج ها را به شعار «مرگ بر فرعون»
    وا داشت و صبر تو بود که در توفان های بنیان بر انداز، خم به ابرو نیاورد.

    همیشه از نگاه بسیجیانِ تو، عطر خوش سیب می تراوید و پشت
    لباس های خاکی شان گواه بود که تو را لبیّک می گویند.

    دشت های عرفان، پادگانِ لبیک تو بودند و سبزه های
    خلوص، پیاده نظامِ همیشه ات.چگونه آرزوی بسیجی بودن داشتی، وقتی
    که هرگیاهی بسیجیِ روییدن در باغچه عشقِ تو بود؟

    آن گاه که پای انقلابت در میان بود، خود، ارتشی بیست
    میلیونی می شدی و به صحنه می آمدی.


    به یاد دارم که در دو روزه عمر، همیشه دغدغه پا برهنگان داشتی
    و می گفتی انقلاب از آنِ خشتْ بالین هاست.

    هنوز تاریخ به تو قسم یاد می کند و در برابر
    نهضت تو سر تسلیم فرو می آورد.

    هنوز دستِ نوازشِ تو را بر سر خود حس
    می کنم و از باغ تبسمت گل محبت می چینم.


    امضاء

  8. Top | #37

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2011
    شماره عضویت
    1771
    نوشته
    3,135
    صلوات
    2814
    دلنوشته
    3
    هدیه به مادران و پدران آسمانی
    تشکر
    4,367
    مورد تشکر
    3,534 در 1,552
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض





    ما همه آيينه ي ياد توايم
    بچه هاي نازي آباد تو ايم


    ما ز شرح سوز آهت عاجزيم
    ما ز تفسير نگاهت عاجزيم

    پير زيبا، پير شاعر، پير عشق
    پير صد آيينه ي تصوير عشق

    داغ دست لاله لرزان توام
    داغ چشم شبنم افشان توام

    آه پاييز جدايي جان گرفت
    خون چكاني هاي گل پايان گرفت


    بازكن اي درد نوش مست پير
    از سر نو باده ي سرخ غدير

    زخميان با جنبش حق همرهند
    زهر نوشان حقيقت آگهند


    نور تاوان تكامل مي دهد
    هرچه خون لازم شود گل مي دهد

    عشق تو زخم صراحت خورده است
    هرچه خون تو جراحت خورده است


    گرچه نبض آب در چنگ من است
    خون تو زيباتر از رنگ من است

    ما مقيم سايه سار سوسنيم
    ما گياه هرزه ي اين گلشنيم


    زنده ياد احمد عزيزي


    امضاء

  9. Top | #38

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2011
    شماره عضویت
    1771
    نوشته
    3,135
    صلوات
    2814
    دلنوشته
    3
    هدیه به مادران و پدران آسمانی
    تشکر
    4,367
    مورد تشکر
    3,534 در 1,552
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    شام مصلّی




    در دامن تو آتش گل پا گرفته است لبخندهای تو همه جا را گرفته
    است نامت چو ماه، در شب تشویش و اضطراب
    در ذهن پاک پنجره ها، جا گرفته است

    ما، مست لحظه های اهورایی توایم عرفان چشم های تو
    ما را گرفته است بی کهکشان شیری چشمانت، آسمان صاف است


    مثل آینه، اما گرفته است بعد از عبور ساده ات ای ناگهان ترین!
    خورشید لحظه های تماشا گرفته است از لحظه وداع
    تو، دل های عاشقان همواره، مثل شام مصلا گرفته است

    ما تازه پی به عمق صدای تو برده ایم ما را غم فراق
    تو حالا گرفته است هر شب سؤال خسته شعر من
    از خداست روح تو را برای چه از ما گرفته است


    محمد کامرانی اقدام



    امضاء

  10. Top | #39

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2011
    شماره عضویت
    1771
    نوشته
    3,135
    صلوات
    2814
    دلنوشته
    3
    هدیه به مادران و پدران آسمانی
    تشکر
    4,367
    مورد تشکر
    3,534 در 1,552
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    بوی تو





    وقتی تو رفتی، بال های غمزده پرندگان
    جمارانی توان پریدن نداشت.

    وقتی تو رفتی، دل های همه کودکان ایرانی گریه کردند.
    وقتی تو رفتی، اشک در چشم های همه مردم
    ایران حلقه بست، ای امام خوبم!



    دلم گرفته، دلم هر روز سراع تو را می گیرد.
    می خواهم باز هم با دستان مهربانت نوازشم کنی.

    می خواهم حرف های خوبت را یک بار دیگر بشنویم.
    حالا که از میان ما رفته ای، قاب عکست را
    در آغوش می گیرم و با تو حرف می زنم.



    حالا دیگر نیستی که ببینی چه قدر دلم برای تو تنگ است.
    هر روز به یاد تو از چشم هایم باران می بارد.



    امام خوبم! تصویر تو را در قلبم نقاشی کرده ام و
    همیشه عکس تو را می بوسم.
    هنوز جماران بوی تو را می دهد.


    حبیب مقیمی



    امضاء

  11. Top | #40

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2011
    شماره عضویت
    1771
    نوشته
    3,135
    صلوات
    2814
    دلنوشته
    3
    هدیه به مادران و پدران آسمانی
    تشکر
    4,367
    مورد تشکر
    3,534 در 1,552
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض





    • غافلان خرده مگیرید به حالی که مراست
      داغ پرور ز وداعی است، وصالی که مراست

      نخل بند چمن آتش و آبم چون شمع
      خنده بی گریه مجویید، ز حالی که مراست

      سخن عشق ز رنگ نفس سوخته پرس
      ورنه یک نکته نخوانی ز مقالی که مراست

      نه همین اشک چکید از مژه بر دامن خاک
      جان شد آزرده آوار ملالی که مراست

      مرغ پربسته به تقلید که پرباز کند
      چشم اعجاز مدارید، زبانی که مراست

      دل دو روزی هوس عالم بی دردی کرد
      گریه خندید بر این فکر محالی که مراست

      پای یک نکته برون آمدن از خویشم نیست
      تنگ تر از دل گور است مجالی که مراست

      سرخط دفتر حیرت چه سخن بود که مرد
      کودک عقل درآغوش خیالی که مراست

      پر ز سر منزل مقصود غریب افتادم
      بی جواب است غریبانه سؤالی که مراست

      پیر ما تا ز صفا ساغر دردم پیمود
      دردی آمیز بود، طبع زلالی که مراست

      تا که خورشید از این تازه چمن هجرت کرد
      قامت سرو دو تا شد چو هلالی که مراست

      رفتی و شرح پریشانی دل کامل شد
      وای من باد ز رنج به کمالی که مراست

      حمید سبزواری








    امضاء

صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi