صفحه 2 از 7 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 65

موضوع: مهر محبوب

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    فضيل بن يسار گويد از امام صادق عليه السلام از حب وبغض پرسيدم که آيا جزو ايمان است؟ فرمود: آيا ايمان، چيزى غير از حب وبغض است؟! سپس اين آيه را تلاوت فرمود که: ايمان را محبوب دلهاى شما قرار داد وبراى شما تزئين فرمود وکفر وفسوق وگناه را مکروه شما نمود. آنان هدايت شدگانند.(18)
    وبالجمله، علم وبندگى ومحبت، هدف آفرينش ودين انسان قرار مى گيرد، که آئين عاشقان، عشق ومحبتشان است وراه وروش ايشان، وصال محبوبشان. نتيجه اينکه: هدف از خلقت انسان وساير موجودات عبادت است وعبادت صحيح از راه دين امکان پذير است ودين جز حب وبغض چيز ديگرى نيست. والبته، رهسپارى به اين هدف در دل همه موجودات وانسان نهفته است وآنها را به سوى آن راهنمايى مى کند.

    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند






  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    واژه عشق وکاربرد آن


    مى گويند: چرا از محبت، به عشق تعبير مى کنيد؟ وآيا در کلام امامان بزرگوار وپيشوايان دينمان - سلام الله عليهم اجمعين - چنين واژه اى به چشم مى خورد؟ در پاسخ اين پرسش منطقى مى گوئيم: البته رعايت اصطلاحات اسلامى وشيعى از ضروريات حفظ ونگهدارى ارزشهاى اعتقادى است وما بايد اين مسئله را با شدت ودقتى هر چه تمامتر پيگيرى کنيم وقالبها والفاظ کلام آن بزرگواران را تغيير ندهيم، مبادا که تدريجا انديشه هاى باطل را براى ما تداعى کند ورفته رفته، از مفاهيم اصيل اسلامى خود دور بيفتيم وديگران نيز از اين طريق، در آب گل آلود اين تغييرات ناسزا، صيدى کنند وافکار باطل خويش را با آب ورنگى اسلامى به خورد ما دهند. مثلا استعمال واژه هاى سرمايه دارى، فئوداليسم، مرتجع، مترقى، ايدئولوژى وامثال اينها، در دنياى امروز مسلمانان، مفاهيمى را تداعى مى کند که اين مفاهيم، نشات گرفته از مکاتب زمينى وانديشه هاى بشرى است. واکنون آيا واژه عشق نيز در اين شمار است؟ خواهيم گفت: اگر چه تاسيس کنندگان مکاتب سير وسلوک نيز در اصطلاحات خاص خود، از عشق سخنها به ميان آورده اند همان گونه که در باب محبت نيز چنين کرده اند، اما هم اکنون در عصر ما ودر فرهنگ غنى وسرشار لغت پارسى، اين واژه از انحصار گروه ويا دسته اى خاص خارج شده وکاربردى عمومى دارد وهمگان از آن، معناى محبت شديد را انتزاع مى کنند، که از آن جمله بسيارى از ادبا، شعرا ودانشمندان اسلامى وشيعى به ويژه در مدايح خاندان عصمت عليهم السلام، از اين لغت بسيار استفاده کرده اند. به علاوه ائمه اطهار عليهم السلام نيز، اگر چه بسيار اندک، ولى در برخى موارد اين واژه را به کار برده اند. در تاييد سخن، مناسب است شاهدى از گفتار دانشمند بزرگ عالم اسلام، علامه مجلسى رضوان الله عليه بياوريم که هم شاهد گفتار ماست وهم نشان مى دهد که ائمه اهل بيت عليهم السلام نيز اين لغت را به کار برده اند. ايشان در ذيل حديث سوم باب العباده اصول کافى که پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم فرموده است: افضل الناس من عشق العباده... چنين مى نگارد: وعشق من باب تعب، والاسم العشق، هو الافراط فى المحبه، اى احبها حبا مفرطا من حيث کونه وسيله الى القرب الذى هو المطلوب الحقيقى وربما يتوهم ان العشق مخصوص بمحبه الامور الباطله، فلا يستعمل فى حبه سبحانه وما يتعلق به. وهذا يدل على خلافه وان کان الاحوط عدم اطلاق الاسماء المشتقه منه على الله تعالى، بل الفعل المشتق منه ايضا بناء على التوقيف.(19)
    وعشق از باب تعب واسم مصدر از آن عشق است که افراط در محبت مى باشد... چه بسا توهم مى شود که عشق مربوط به محبت امور باطله است، پس در محبت الهى به کار نمى رود ودر امور مربوط به آن نيز به کار نمى رود، واين روايت بر خلاف اين توهم دلالت مى کند. اگر چه احتياط اين است که نامهاى مشتق از عشق وافعال آن در مورد خدا به کار نرود، بنابر اينکه اسماء خدا را توفيقى بدانيم. ما هم عشق را مترادف با محبت به کار مى بريم، ودر حقيقت، لغت حب ومودت را به عشق ترجمه کرده، معناى عام آن را قصد مى کنيم.

    ویرایش توسط سمن بویان* خادمه اباصالح المهدی(عج)* : 24-06-2023 در ساعت 18:23
    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    موجبات محبت
    پيدايش هر محبتى را موجباتى است وافزايش آن را دلايلى. برخى از موجبات آن از اين قرار است:
    حب ذات
    يکى از موجبات مهم اين پديده، حب ذات ودوست داشتن خود است. از آنجا که انسان به طور فطرى، خويشتن خود را دوست مى دارد، افعال وافکار ونتايج آنها را نيز دوست مى دارد. وبرپايه اين خصيصه فطرى است که مثلا هر شاعرى از دسترنج فکر نو آور سروده هاى زيباى خود لذت مى برد ويا يک استاد نقاش، از صورتگريهاى استادانه خويش که نتيجه تلاش دستهاى سحر آفرين اوست، حظى وافر مى برد. جالب توجه اينکه قوانين دين واقع گراى اسلام نيز هيچ گاه اين خواسته هاى طبيعى را ناديده نگرفته وقصد مدفون نمودن آنها را نداشته است. چرا که حب ذات، موجب حرکت وکوشش موجودات براى بقا، وفعاليت آنها براى تکامل است وهمين غريزه باعث دفاع موجودات از حريم بقاى خود مى شود. وبه همين علت، خداوند دو قوه غضب وشهوت را به انسان ارزانى داشته است تا با اولى در مقابل دشمنان جان وتنش از خود دفاع کند وبا دومى منافع ودوستان را به خود جلب نمايد. واز طرفى، هدف نهايى آن، تقديس اين عواطف فطرى وبارور نمودن وبه کمال مطلوب رسانيدن آن است.(20)
    بنابر اين خواسته درونى، انسان از هر کس يا هر شيء که به نفع او باشد لذت مى برد واو را دوست مى دارد واز هر چيزى يا کسى که به ضرر او باشد نفرت دارد. از نتايج روشن حب ذات، خاصيت حب بقا است که بزرگترين دليل وجود جهان آخرت است.

    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    پاورقى:‌



    (1) يوسف 88.
    (2) يوسف 88.
    (3) وسائل الشيعه 435:11 ح 16.
    (4) وسائل الشيعه 435:11 ح 17.
    (5) المحجه البيضاء:8 کتاب محبت وشوق.
    (6) منسوب به حضرت امير المؤمنين عليه السلام.
    (7) بقره 30.
    (8) احزاب 2.
    (9) بقره 31.
    (10) جاثيه 13.
    (11) در زيارت آل يس در خطاب به انسان وحجت حق حضرت بقيه الله ارواحنا فداه مى خوانيم: السلام عليک يا تالى کتاب الله وترجمانه. (درود بر تو اى تلاوت کننده قرآن وترجمان آن). ونيز رسول اکرم از آن دو به دو گوهر گرانبها تعبير مى فرمايند: انى تارک فيکم الثقلين کتاب الله وعترتى اهل بيتى. (ابن صباغ، ص 22 الفصول المهمه).
    (12) تفسير صافى 83:1.
    (13) نيافريدم جن وانس را مگر براى عبادت خودم. (ذاريات 56).
    (14) خداوند کسى است که هفت آسمان ومانند آن زمين آفريده. امر در ميان آنها فرود مى آيد تا بدانيد که خداوند بر هر چيزى تواناست. (طلاق:12).
    (15) اسراء 44.
    (16) طه 50.
    (17) حجرات 7.
    (18) کافى 125:2 ح 5.

    (19) مرآه العقول 84:8.
    (20) البته، در مراحل بالاى از تکامل درجات بندگى، که انسان به عالم قرب ولايت نائل مى گردد، در سطحى قرار مى گيرد که کم کم خود وخواسته هاى خود را در راه خداوند فانى کرده، ظرف مشيت الله مى گردد ودر اين حال است که من خود را از دست مى دهد ويک پارچه در اختيار محبوب قرار مى گيرد. البته منزل مقدماتى آن برگشت به اصل خويش است، که حب الوطن من الايمان (سفينه البحار 668:2 به نقل از امل الامل) چرا که اصل او در ملکوت بوده:
    من ملک بودم وفردوس برين جايم بود آدم آورد در اين دير خراب آبادم
    وبا برگشت به اولين منزل عالم قرب، زمينه پيشرفت واو جگيرى در منازل ودرجات والاتر پيدا مى شود تا آن که به مقام (عند ربهم يرزقون) آل عمران:18 (وان يبعثک ربک مقاما محمودا) اسراء:79 که خاص پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله وامامان بزرگوار عليهم السلام است، نائل مى گردد.




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    احسان


    اين سبب نيز در حقيقت به همان علت اول بر مى گردد. هر کسى احسان کننده به خويش را دوست دارد. انسان کسى را که به او محبت مى کند (چيزى به او عطا مى کند يا در حق او گذشت وفداکارى وايثار روا مى دارد) دوست مى دارد. در دعاى شريف نبوى اين چنين آمده است: اللهم لا تجعله لفاجر على يدا فيحبه قلبى.(1)
    خدايا! دست احسان هيچ فاسقى را بر من قرار مده، تا محبتش در دلم جاى گيرد. يعنى خدايا اگر چنين کسانى به من خدمت کنند، ناگزير من نيز نسبت به آنها محبت پيدا مى کنم، اما از آنجا که فاسق هستند، دوست ندارد که دست انعام واحسان بر من داشته باشند.

    ویرایش توسط سمن بویان* خادمه اباصالح المهدی(عج)* : 26-06-2023 در ساعت 14:31
    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    احسان خداوند متعال عامل اصلى شکر وحب


    از نظر عقل ونقل مسلم، يکى از موجبات حب الله احسان اوست. او به موجب اينکه آفريدگار جهان وانسان وصفات وکمالات آنها است وبزرگترين احسان را به ما جهانيان عنايت فرموده وما را از نيستى به عرصه هستى آورده است، مورد محبت قرار مى گيرد، که اين ابراز محبت در قالب حمد ومدح براى او انجام مى شود: (الحمد لله رب العالمين).(2)
    حمد مخصوص الله است که پروردگار عالميان مى باشد. ربوبيت خداوند نسبت به عالميان بزرگترين احسان اوست، زيرا او با قدرت وربوبيت خود جهان را خلق وسپس به هدف متناسب با آنها رهنمايى مى نمايد: (ربنا الذى اعطى کل شيء خلقه ثم هدى).(3)
    پروردگار ما کسى است که به هر چيزى آفرينش مخصوص او را عطا نموده، سپس راهنمايى مى کند. امام حسين سلام الله عليه تفصيل اين ربوبيت واحسان را در دعاى روز عرفه چنين عرضه مى دارد: يا مولاى: اى مولاى من انت الذى مننت: تو کسى هستى که منت نهادى انت الذى انعمت: توئى که نعمت عطا فرمودى انت الذى احسنت: توئى که احسان کردى انت الذى اجملت: توئى که نيکو کردى انت الذى افضلت: توئى که افضال کردى انت الذى اکملت: توئى که کامل نمودى انت الذى رزقت: توئى که روزى دادى انت الذى وفقت: توئى که توفيق عنايت کردى انت الذى اعطيت: توئى که عطا فرمودى انت الذى اغنيت: توئى که بى نياز نمودى انت الذى اقنيت: توئى که خشنود ساختى انت الذى اويت: توئى که جاى دادى انت الذى کفيت: توئى که کفايت کردى انت الذى هديت: توئى که راهنمايى نمودى
    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    احسان نبى اکرم دعا براى حارثه


    دعاى رسول الله صلى الله عليه وآله براى زيد بن حارثه
    وگاهى نيز از خيل سوداگران اين کوى افرادى را مى يابيم که آن چنان آتش جانسوزى بر سراپاى وجودشان شعله افکنده است که از خود بى خود شده، در منتهاى اشتياق، از آن بزرگواران خواسته اند که براى ارتحال ارواح بزرگشان به سراى باقى دعا کنند، چرا که اجسادشان تحمل بارگران آن چنان ارواح عظيمى را نمى آورده است وزيد بن حارثه، يا حارث بن مالک انصارى يکى از اين قهرمانان است که داستان او را در کتاب شريف کافى از زبان مبارک امام صادق عليه السلام اين گونه مى خوانيم: عن اسحاق بن عمار قال: سمعت ابا عبد الله عليه السلام يقول: ان رسول الله صلى الله عليه وآله صلى بالناس الصبح، فنظر الى شاب فى المسجد وهو يخفق ويهوى براسه، مصفرا لونه، قد نحف جسمه وغارت عيناه فى راسه، فقال له رسول الله صلى الله عليه وآله: کيف اصبحت يا فلان؟ قال: اصبحت يا رسول الله موقنا. فعجب رسول الله صلى الله عليه وآله من قوله وقال: ان لکل يقين حقيقه فما حقيقه يقينک؟ قال: ان يقينى يا رسول الله هو الذى احزننى واسهر ليلى واظما هو اجرى فعزفت نفسى عن الدنيا وما فيها حتى کانى انظر الى عرش ربى وقد نصب للحساب وحشر الخلائق لذلک وانا فيهم وکانى انظر الى اهل الجنه يتنعمون فى الجنه ويتعارفون وعلى الارائک متکئون وکانى انظر الى اهل النار وهم فيها معذبون مصطرخون وکانى الان اسمع زفير النار يدور فى مسامعى. فقال رسول الله صلى الله عليه وآله لاصحابه: هذا عبد نور الله قلبه بالايمان، ثم قال: الزم ما انت عليه، فقال الشاب: ادع الله لى يا رسول الله ان ارزق الشهاده معک. فدعا به رسول الله صلى الله عليه وآله فلم يلبث ان خرج فى بعض غزوات النبى صلى الله عليه وآله فاستشهد بعد تسعه نفر وکان هو العاشر. اسحاق بن عمار گفت که حضرت ابو عبد الله (امام صادق) عليه السلام فرمودند: روزى رسول خدا صلى الله عليه وآله نماز صبح را با مردم گزاردند.

    ویرایش توسط سمن بویان* خادمه اباصالح المهدی(عج)* : 07-07-2023 در ساعت 14:59
    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  9. Top | #18

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    سپس در مسجد نگاهشان به جوانى افتاد که چرت مى زد وسرش پائين مى افتاد، رنگ رخسارش پريده بود، اندامش لاغر ونحيف شده وچشمانش به گودى نشسته بود. از او پرسيدند: حالت چگونه است؟ عرضه داشت: به حالت يقين نائل گشته ام. رسول خدا صلى الله عليه وآله از گفته او در شگفت شدند (خوششان آمد) وفرمودند: همانا هر يقينى را حقيقتى است. حقيقت يقين تو چيست؟ عرض کرد: يا رسول الله! همين يقين من است که مرا اندوهگين ساخته، به بيدارى شب وتشنگى روزهاى گرمم مبتلا ساخته وبه دنيا وآنچه در آن است بى رغبتم کرده است، تا آنجا که گويا عرش پروردگارم را مى بينم که براى رسيدگى به حساب خلق بر پا شده ومردم براى حساب گرد آمده اند وگويا اهل بهشت را مى نگرم که در نعمت مى خرامند وبر کرسيها تکيه زده با يک ديگر معارفه به عمل مى آورند. وگويا اهل دوزخ را مى بينم که در آنجا معذب اند وبه فرياد رسى ناله مى کنند. وگويا اکنون آهنگ زبانه کشيدن آتش دوزخ در گوشم طنين افکنده است. رسول خدا صلى الله عليه وآله به اصحاب خود فرمودند: اين جوان بنده اى است که خدا دلش را به نور ايمان روشن ساخته سپس به خود او فرمودند: بر اين حال که دارى ثابت باش. جوان عرض کرد: يا رسول الله! از خدا بخواه شهادت در رکابت را روزيم کند. رسول خدا صلى الله عليه وآله براى او دعا فرمودند. مدتى نگذشت که در جنگى همراه پيامبر صلى الله عليه وآله بيرون رفت وبعد از نه نفر شهيد گشت واو دهمين (شهيد آن جنگ) بود.(4)
    اين چنين پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله او را از جهان تنگ فانى به ديار بى انتهاى باقى رسانيدند. وملاى روم نيز در اشعار خويش داستان او را اين چنين قصه مى کند:
    گفت پيغمبر صباحى زيد را
    گفت عبدا مؤمنا باز اوش گفت
    گفت تشنه بوده ام من روزها
    گفت از اين ره کو ره آوردى بيار
    گفت خلقان چون بينند آسمان
    هشت جنت هفت دوزخ پيش من
    يک به يک وا مى شناسم خلق را
    که بهشتى که وبيگانه کى است
    جمله را چون روز رستاخيز من
    هين بگويم يا فرو بندم نفس
    يا رسول الله بگويم سر حشر
    هل مرا تا پرده ها را بردرم
    تا کسوف آيد ز من خورشيد را
    وا نمايم راز رستاخيز را
    دستها ببريده اصحاب شمال
    وا گشايم هفت سوراخ نفاق
    وا نمايم من پلاس اشقياء
    دوزخ وجنات وبرزخ در ميان
    وا نمايم حوض کوثر را بجوش
    وانکسان که تشنه گردش مى زيند
    مى بسايد دوششان بر دوش من
    اهل جنت پيش چشمم ز اختيار
    دست يک ديگر زيارت مى کنند
    کر شد اين گوشم ز بانگ آه آه
    اين اشارتهاست گويم از نغول
    همچنين مى گفت سرمست وخراب
    گفت هين در کش که اسبت گرم شد
    کيف اصبحت اى رفيق با صفا
    کو نشان از باغ ايمان گر شکفت
    شب نخفتستم ز عشق وسوزها
    در خور فهم وعقول اين ديار
    من ببينم عرش را با عرشيان
    هست پيدا همچو بت پيش شمن
    همچو گندم من ز جو در آسيا
    پيش من پيدا چو مار وماهى است
    فاش مى بينم عيان از مرد وزن
    لب گزيدش مصطفى يعنى که بس
    در جهان پيدا کنم امروز نشر
    تا چو خورشيدى بتابد گوهرم
    تا نمايم نخل را وبيد را
    نقد را ونقد قلب آميز را
    وا نمايم رنگ کفر ورنگ آل
    در ضياء ماه بى خسف ومحاق
    بشنوانم طبل وکوس انبياء
    پيش چشم کافران آرم عيان
    کاب بر روشان زند بانگش بگوش
    يک بيک را وا نمايم تا کى اند
    نعره هاشان مى رسد در گوش من
    در کشيده يک به يک را در کنار
    واز لبان هم بوسه غارت مى کنند
    از حنين ونعره وا حسرتاه
    ليک مى ترسم ز آزار رسول
    داد پيغمبر گريبانش به تاب
    عکس حق لا يستحى زد شرم شد

    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  10. Top | #19

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    احسان ائمه


    وهمين احسان موجب ارادت وعشق ما به ساحت مقدس پيامبر اکرم واهل بيت گرامى اش - صلوات الله عليهم اجمعين - مى باشد، چرا که سر تا سر وجود وزندگانى آن بزرگواران آميخته به احسان به عموم جهانيان به ويژه به شيعيان ودوستانشان مى باشد که ما به رعايت اختصار از آوردن مثال ونمونه خوددارى کرده، علاقه مندان را به کتب مفصل تر ارجاع مى دهيم. واين احسان وبزرگوارى در دوره غيبت کبراى مولاى محبوبمان حضرت ولى عصر ارواحنا فداه - که از سال 329 هجرى آغاز گشته وتا کنون نيز داغ جانسوز اين ماجرا، دل مشتاقان را گداخته - نمونه هائى بسيار دارد وبه خاطر همين الطاف وبنده نوازيها بوده است که مى بينيم خيل سرگشتگان اين کوى، در تاريخ تشيع، هميشه بسيار بيشتر از ديگر کوچه هاى اشتياق بوده ورونق بازار سوداى عشق اينان، کساد ديگر بازارهاى عاشقى را سبب شده است. در اينجا سزاوار است يادى کنيم از افرادى که در دوران هجران آن بزرگوار مورد الطاف سرورانه اش قرار گرفته واز درياى احسانش پيمانه اى لبريز برداشته اند.


    ویرایش توسط سمن بویان* خادمه اباصالح المهدی(عج)* : 10-07-2023 در ساعت 14:23
    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  11. Top | #20

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    داستان سيد محمد عاملى


    مرحوم محدث نورى مى نويسد: سيد محمد عاملى فرزند سيد عباس آل عباس شرف الدين که ساکن يکى از قراء جبل عامل بود به خاطر تعدى حکام جور، آن سامان را ترک گفت. ودر هنگام خروج از وطن حتى به اندازه خرج يک شبانه روز را نداشت ودر عين حال، آن قدر عفيف بود که از کسى چيزى درخواست نمى کرد وبه گردش وسياحت مى پرداخت. در ايام سياحت، در خواب وبيدارى حکايات عجيبى ديده تا در مجاورت نجف اشرف رحل اقامت افکند ودر حجره اى از حجرات فوقانى صحن شريف در نهايت فقر زندگى مى کرد واز حالات او فقط بعضى از خواص با خبر بودند که پنج سال بعد از ترک وطنش نيز وفات نمود. او با من رفت وآمد داشت ودر تعزيه هاى حسينى شرکت مى کرد ودر بعضى مواقع به عنوان امانت کتاب دعا از من مى گرفت. روزهايى را با چند خرما روزگار مى گذرانيد وانواع دعاهاى وسعت رزق را مى خواند وادعيه واذکار را ترک نمى کرد. در ايامى براى عرض حاجتش چهل روز پيش از طلوع آفتاب از دروازه کوچک شهر که از سمت دريا بود، بيرون مى رفت وبه طورى که کسى او را نبيند يک فرسخ يا بيشتر طى مسافت مى کرد وعريضه اى را در ميان گلى مى پيچيد ونام يکى از نواب را صدا مى کرد ودر آب مى انداخت. او خود مى گفت: اين کار را ادامه دادم تا سى وهشت يا سى ونه روز گذشت. عريضه را در آب افکندم وبا ناراحتى سرم را پايين انداختم وبرگشتم. هنگام برگشتن ديدم مردى از پشت سرم مى آيد که لباس عربى داشت، سلام کرد. من هم جواب مختصرى دادم وديگر توجهى نکردم چون بسيار ناراحت بودم. با همين حال مقدارى با من راه آمد سپس با لهجه محلى خودم گفت: سيد محمد! حاجت تو چيست که سى وهشت يا سى ونه روز است هر روز پيش از طلوع آفتاب به فلان جا مى روى وعريضه خود را در آب مى اندازى؟ گمان مى کنى که امام تو بر حاجت تو مطلع نيست؟! سيد محمد گفت: خيلى تعجب کردم زيرا هيچ کس را از اين کار خود مطلع نکرده بودم وکسى مرا نديده بود وکسى را از جبل عامل در نجف نمى شناختم. بخصوص آن گاه بر تعجب من افزوده شد که ديدم او بر سر کوفيه وعقال دارد. به خاطرم آمد شايد به آمال وآرزوى ديرينه خود رسيده وبه رستگارى بزرگ نائل شده ام واو خود امام عصر - عجل الله تعالى فرجه الشريف - است. از دير زمان شنيده بودم که دست آن حضرت بسيار نرم ولطيف است. با خودم گفتم با او مصافحه کنم. پس، دست دراز کردم، آن حضرت نيز دست خود را آورد وآنچه را که شنيده بودم يافتم ويقين کردم که به سعادت عظمى رسيده ام. سرم را بلند کردم وبه صورت مبارک چشم دوختم، خواستم دست مبارکش را ببوسم... ديگر کسى را نديدم.(5)

    گفته بودم چو بيائى غم دل با تو بگويم چه بگويم که غم از دل برود چون تو بيائى


    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





صفحه 2 از 7 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi