❤ |
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
سرتا سر مدینه پر از شوق و شور بود
لبریز از طراوت و غرقِ سرور بود
از آسمان شهر پیمبر در آن پگاه
صد آسمان ملائكه گرم عبور بود
وقت نزولِ سورهی یاسین و هل أتی،
هنگامهی تجلی آیات نور بود
بال فرشته فرش قدمهای آفتاب
روبند ماهتاب ز گیسوی حور بود
عطر بهشت از نفس باغ می چكید
تا اوج عرش زمزمه های حضور بود
عالم از عطر یاس مدینه معطر است
پیوند آسمانی زهرا و حیدر است
می خواستند تا كه بمانند یار هم
همدل ترین و هم نفس روزگار هم
بی زرق و برق ، سادهی ساده شروع شد
پیوند آسمانی شان در كنار هم
«سرمایه های اصلی شان مهر و عاطفه
بی اعتنا به ثروت و دار و ندار هم»
بر اعتماد شانهی هم تكیه داشتند
سنگ صبور یكدگر و راز دار هم
بودند هر پگاه دل انگیزتر ز عشق
گرم طلوع روشنِ خورشید وار هم
چشم بد از جمال دو خورشید دور باد
چشم حسودِ بد دل و بد خواه كور باد
هم ، ماورای حد تصور كمالشان
هم ، ماسوای ذهن و تخیل جلالشان
آنجا كه سوخت بال و پر آسمانیان
بام نخستِ پر زدن و اوج بالشان
باید كه درس زندگی آموخت تا ابد
از بوریای كهنه و ظرف سفالشان
در جام كوزه روشنی خمّ سلسبیل
كوثر شراب خانگی لایزالشان
كی می توان به واسطهی این مثالها
پرواز كرد تا افق بی مثالشان
آئینهی ظهور صفات خدا شدند
یاسین و نور شدند هل أتی شدند
بر شانه های عرش خدا خانه داشتند
نه نه ، كه عرش را به روی شانه داشتند
این ساکنان عرش خدا از همان ازل
چشمی به چند روزهی دنیا نداشتند
هر چند داشت سفره شان نان خشكِ جو
اما همیشه خویِ كریمانه داشتند
سرشار از عشق و عاطفه و نور ِ معرفت
همواره لحظه های صمیمانه داشتند
گل داده بود باغِ بهشت امیدشان
یعنی چهار غنچهی ریحانه داشتند
ما جرعه نوش چشمهی جاریّ كوثریم
دلداده ایم ، شیعهی زهرا و حیدریم
شاعر : یوسف رحیمی
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
یا علی زهــرا گـل یـاس مـن اسـت
چشـمــه خـورشیــد احساس من است
یاس من بـوی حقــایـق میدهـــد
مـعـنـــی ســرخ شـقــایـق می دهـد
یاس من چون بوی حـوا میدهـــد
مـعــنــی ام ابـیــهـــا مــی دهـــد
یاس من تفسیــر رنج هاجـــر اسـت
شــأن آیــات عـطـیـنـــا کوثـر است
یاس من چون با ملائک همدم اسـت
بـوی او چون بوی خوب مریـم اسـت
یاس من آلالـه هــا را مــادر اسـت
پاسـخــی بــر طـاعـنــان ابتـر است
یازده آلالــــه زِ او آیـــــد پدیـد
لالــه های ســرخ زیـن یـاس سپیــد
یاسـم از خون خـــــــدا دارد اثـر
یـاســم از کـربــو بــلا دارد خـبـــر
یـــاس بــایــد کـربـلا را طـی کند
هـمــرهــی بـا رأس گـل بر نیکنـد
لاله ها مـی رویـد از ایـن یـاس مـن
سرخ و خونین یک حسین و یک حسن
نوگلی از یاس من هـم زینــب است
آن گل خوشبو که محبوب شـب است
در شــب کـربـوبــلا غـوغـــا کنـد
بـوی عطـرش ظلـم را رســوا کـنــد
ای علی که هست من چون هست تو
یــاس خـود را می سپـارم دسـت تــو
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
سرتا سر مدینه پر از شوق و شور بود
لبریز از طراوت و غرقِ سرور بود
از آسمان شهر پیمبر در آن پگاه
صد آسمان ملائكه گرم عبور بود
وقت نزولِ سورهی یاسین و هل أتی،
هنگامهی تجلی آیات نور بود
بال فرشته فرش قدمهای آفتاب
روبند ماهتاب ز گیسوی حور بود
عطر بهشت از نفس باغ می چكید
تا اوج عرش زمزمه های حضور بود
عالم از عطر یاس مدینه معطر است
پیوند آسمانی زهرا و حیدر است
می خواستند تا كه بمانند یار هم
همدل ترین و هم نفس روزگار هم
بی زرق و برق ، سادهی ساده شروع شد
پیوند آسمانی شان در كنار هم
«سرمایه های اصلی شان مهر و عاطفه
بی اعتنا به ثروت و دار و ندار هم»
بر اعتماد شانهی هم تكیه داشتند
سنگ صبور یكدگر و راز دار هم
بودند هر پگاه دل انگیزتر ز عشق
گرم طلوع روشنِ خورشید وار هم
چشم بد از جمال دو خورشید دور باد
چشم حسودِ بد دل و بد خواه كور باد
هم ، ماورای حد تصور كمالشان
هم ، ماسوای ذهن و تخیل جلالشان
آنجا كه سوخت بال و پر آسمانیان
بام نخستِ پر زدن و اوج بالشان
باید كه درس زندگی آموخت تا ابد
از بوریای كهنه و ظرف سفالشان
در جام كوزه روشنی خمّ سلسبیل
كوثر شراب خانگی لایزالشان
كی می توان به واسطهی این مثالها
پرواز كرد تا افق بی مثالشان
آئینهی ظهور صفات خدا شدند
یاسین و نور شدند هل أتی شدند
بر شانه های عرش خدا خانه داشتند
نه نه ، كه عرش را به روی شانه داشتند
این ساکنان عرش خدا از همان ازل
چشمی به چند روزهی دنیا نداشتند
هر چند داشت سفره شان نان خشكِ جو
اما همیشه خویِ كریمانه داشتند
سرشار از عشق و عاطفه و نور ِ معرفت
همواره لحظه های صمیمانه داشتند
گل داده بود باغِ بهشت امیدشان
یعنی چهار غنچهی ریحانه داشتند
ما جرعه نوش چشمهی جاریّ كوثریم
دلداده ایم ، شیعهی زهرا و حیدریم
شاعر : یوسف رحیمی
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
زیور ببندید آسمان ها و زمین را
آذین کنید از یاس ها عرش برین را
از پولک براق و زیبای ستاره
برگوش حوران بهشتی گوشواره
با بهترین رخت و لباس میهمانی
امشب بیایید حوریان آسمانی
آری ملائک صف به صف مشغول شادی
غم رفته امشب کاملاً در انفرادی
شهر مدینه نور باران شد سراسر
با چل چراغ ماه و"رقص نور" اختر
پُر گشته دنیا بی نهایت از فرشته
بر روی بال تک تک آن ها نوشته
بنوشته با خط خودش حی تبارک
پیوند یاس و حضرت یاسین مبارک
عاقد خدا و شاهدش پیغمبر او
داماد حیدر گل عروسش کوثر او
در صورت زهرا چه شرم دلنشینی ست
در چهره ی مولا چه شوق بی قرینی ست
لبخند شرم و شوق زهرا را نظر کن
این رخت دامادی مولا را نظر کن
این ساقی کوثر امیر المومنین است
که ساق دوشش حضرت روح الامین است
لمس وجود فاطمه معراج حیدر
گرمای دست مرتضی جنات کوثر
او زیر چشمی شوهر خود را نظر کرد
با یک نظر قلب علی زیر و زبر کرد
این عشق اوج عشق معنای حضور است
نور علی نور است امشب غرق نور است
مجید خضرایی
❤ |
رسیده اند صمیمانه مهر و ماه به هم
دو چشم عاشقشان زل زده است، آه، به هم
چه شاکرند به درگاه عشق از اینکه
رسیده اند به پیوندِ دل بخواه، به هم
به عشق می اندیشند با دو دیده ی تر
به راه راست، به دوریِّ از گناه، به هم
به اینکه عهد ببندند و سخت، دل بدهند
برای بودن تا انتهای راه، به هم
چه مومنانه خدا را به شُکر می خوانند
دو تا کبوتر معصوم با نگاه به هم
شب است اما روشن تر از سپیده صبح
بدل شده است چه زیبا شب و پگاه به هم
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)