موضوعات تصادفی این انجمن:
- حسین را عشق است
- سوگواري ائمه معصومين (عليهم السلام) بر امام...
- کلمات قصار وجملات زیبااز امام حسین علیه...
- دشمنان امام حسین(ع)
- شباهتهاي حضرت حسين با حضرت عيسي -ع-
- سخن امام صادق(ع) درباره زیارتی که رزق را...
- زنجیــر عشـقـت کـرده حیـــران ...
- ۞۩ •*✿*• ۩۞ معناي مهرباني ۞۩ •*✿*• ۩۞
- چند ویژگی منحصر به فرد امام حسین علیه السلام
- تارک زیارت امام حسین(ع) جفاکار است
با خوانندهشايد برخي بگويند: در اين موقع كه اسلام از هر سو مورد هجوم استعمارگران و مزدوران آنها شده، و شرق و غرب با سلاحهاي خطرناك سياسي، اقتصادي، فرهنگي، جنگي، موجوديت جامعه مسلمانان را تهديد كرده، و اجتماعات اسلامي را به صورت اجتماعات بيگانگان و كفار درآورده، و مكتبهاي استثماري آنان هر روز بر توسعه تبليغات خود خصوص در بين طبقه جوان ميافزايند، و افكار آنها را منحرف ميكنند، و كوشش مينمايند مباني دين اسلام را از ريشه قطع سازند، و اين همه مطبوعات گمراه كنندهاي كه اساس اسلام و تربيت مذهبي را ترويج ميكنند، شب و روز به صورت، كتاب، نشريه، ترجمه، مجله، روزنامه، كتابهاي...و و.در دسترس مسلمانان گذارده ميشود، و اختلافات و جداييهاي گوناگون، جامعه مسلمانان را به سوي انقراض سوق ميدهد، پرداختن به گفتگوهايي مانند بحث پيرامون مطالب كتاب شهيد جاويد، جز هيزم ريختن در آتش اختلافات چه ثمري دارد؟ و چه دردي را درمان مينمايد؟
ما بايد بكوشيم اختلاف را كم كنيم، و اتحاد خود را محكمتر، و فاصلهها را از ميان برداريم، و در برابر اين سيل بنيان كن الحاد و غرب زدگي، و اين تبليغات مسموم، و اين تقويت هايي كه از مليتهاي ديگر، در داخل جوامع اسلامي ميشود، و مراسم و آثار و خرافات آنها را احياء ميگرداند سدي بسازيم. فكري بكنيم. همكاريهاي مؤثري بوجود بياوريم، و از اصول و قدر جامع و مشترك اسلامي پاسداري كنيم.
بايد افكار جوانان را روشن كرد، و حقايق اسلام را در اقتصاد، سياست، اجتماع، اخلاق، تربيت و تعليم، به طور قابل درك در دسترس آنان گذارد تا بدانند تمام خواستههاي انساني آنها را تعاليم اسلامي تأمين كرده است، و آنها را از تشنج فكري، و بحث در پيرامون موضوعات كم فايده و درجه 2 بر كنار سازيم.
اين مناقشات سبب ميشود دشمناني كه براي از پا انداختن شجره طيبه توحيد اسلامي، و خداپرستي مشغول فعاليت هستند چيرهتر شده، و فارغ البالتر بكار خود ادامه دهند.
امروز بحثهايي كه سبب بروز نگراني و ناراحتي و سستي، و دو دستگي شود به هيچ وجه مصلحت نيست، و با اين گرفتاريهايي كه داريم فرصت اين سلسله تحقيقات را نداريم، بايد مصراً از آن پرهيز كرد، اين اختلافات داخلي هر چه هم جزيي و اندك باشد جبهه مبارزه با دشمنان خارجي را ضعيف ميسازد، و به سود بيگانگان، و به سوي هدفهاي خائنانه آنها جلو خواهد رفت:
اين دلسوزي و خيرخواهي بسيار ارزنده و قابل توجه است، و ما هم به اين تفصيل آنرا شرح داديم تا خوانندگان ارجمند به تكاليف خطيري كه در حفظ همگاني، و هم صدايي در راه دفاع از حريم احكام و تعاليم و شعائر اسلام دارند بيشتر توجه فرمايند، و علاوه ميسازيم:
ما نبايد مساعي، و كوششهاي دشمنان را در تجزيه، و ايجاد تفرقه و جدايي بين مسلمانها فراموش كنيم.
نبايد زيانهايي را كه اختلاف و جدايي براي جامعه ما دارد از نظر دور سازيم.
نبايد اين آيه محكمه كتاب خدا را از پيش چشم خود برداريم:
وَ لاتَنازَعوا فَتَفْشَلوُا وَ تَذْهَبَ ريْحُكُمْ
بيگانگان استعمارگر پس از آنكه كشورهاي اسلام را تجزيه كرده و در هر ناحيهاي حكومتي ضعيف ساختند، و مسلمانها را به نام اين حكومتها كه حافظ منافع بيگانه بودند بروي هم واداشتند، و اتحاد اسلامي را با اين حكومتها و سراني كه بر آنها گماشتند به گمان خود غيرممكن ساختند، و مسلمانها را به نام مليتهاي كوچك و وطنهاي جعلي و غير اصيل بروي هم واداشتند، باز هم ديدند عقائد توحيدي اسلامي اين جامعه را به سوي وحدت ميبرد، و فكر اتحاد مسلمين يعني اتحاد جهاني و انساني اسلامي از مغزهاي آنها خارج نميشود و عقائد عالي و نجات بخش اسلام اين افرادي را كه بنام وطن و كشور، و رژيمهاي گوناگون از هم جدا شده، و با هم بيگانه گشتهاند يگانه و هم عزم و همرزم ميكند.
و بانك:
اَللهُ اَكْبَر
اَشْهَدُ اَنْ لااِلهَ اِلاّ الله
اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمّداً رَسُولُ اللهِ.
فاصلههاي جغرافيايي را از ميان ميبرد.
باز هم مشتركات مسلمانان به قدري زياد و اصيل است كه اين جهات جداييها، آنها را از هم جدا نكرد، و آنطور كه ملت تونس يك ملت است و ملت هلند مثلا يك ملت و از هم جدا و بيگانه هستند، ملت تونس و ملت مراكش و ملت اندونزي و ملت پاكستان مثلا چهار ملت نشدهاند و از هم جدا نيستند، مليت اسلامي آنها محفوظ و ثابت است و در برابر مليت اسلامي، مليت تونسي يا مراكشي اعتبار و ارزشي پيدا نكرد، و اصل كريم «انما المؤمنون اخوه» همچنان در بين مسلمانان حاكم و نافذ مانده است.
لذا كوشش ميكند و به هر نوع و به هر اسم و رسم شده باز هم نقشههاي خود را دنبال مينمايند تا در كشورهاي اسلامي شعائر و مشتركات را ضعيف سازند، و الزامات و تقيدات اسلامي جامعه را سست نمايند، و عادت و شعائر ديگر را اگر چه از دورانهاي جاهليت و اعصار پيش از اسلام آنها باشد ترويج كنند.
به هر حال شبكات استعمار و مكائد و دامهاي آن بسيار است.
ما مسلمانها بايد در اين عصر آگاه و هشيار باشيم، و در برابر هجوم اين همه دشمن و تبليغات ضد اسلام كه هزاران صفحات مطبوعات را در دنيا در اختيار دارند ايستاده و آماده دفاع باشيم، و رشد فكري جوانان را از راه ارشاد به تعاليم اسلام تكامل دهيم، و جامعهاي هر چه مترقيتر و پيشرفتهتر در علم و اخلاق و صنعت بسازيم.
ما اين دردها را ميدانيم، و خدا گواه است كه حتي من ناچيز از احساس اين دردها چقدر رنج ميبرم و ناراحتي ميكشم، و بيخوابي دارم.
اما اگر كسي آمد و دانسته يا ندانسته سنگ تفرقهاي در بين مردم انداخت چه بايد كرد؟
اگر كسي آمد در يك موضوعي كه فعلا مطرح افكار نيست و افكار به اصطلاح متجدد و پيشرفته هم آنرا پذيرفته، و مترقيترين مكتب جهاد، و عاليترين نمونه مبارزه مردان فضيلت و خيرخواه و نوع دوست و آزادمنش شناخته شده نظري مخالف داد، و در دسترس افكار گذارد و هفت سال عمر خود را بيهوده روي آن گذاشت چه بايد كرد؟
اگر كسي در يك موضوعي كه جزء خون جامعه ما، و ركن موجوديت و بقاء ما است نظر ناهنجاري داد، و با اينكه بزرگان او را نصيحت كردند و از عرضه داشتن اين فكر منع نمودند قبول نكرد و آنرا چاپ و منتشر نمود چه بايد كرد. (اين ناچيز ضعيف نيز برحسب تقاضاى نويسنده محترم شهيد جاويد شايد حدود دو سال پيش به طور سريع و اجمال كتاب ايشان را مطالعه كردم و اساس آنرا غلط دانستم و به طور خيلى مختصر بعض معايب و نواقص آنرا نوشتم، و به ايشان تقديم كردم، و همين تقاضا را از ايشان نمودم و خوشبختانه آن وقت پذيرفته شد، دوباره چرا به فكر انتشار آن افتادند اطلاع ندارم!)
اگر كسي آمد يك مكتب متحرك، و قابل پيروي جامعه ما را از صورت بسيار درخشان و اصيل، و خردپسند و مورد احترام خارج كرد، و با مغلطه و اشتباه كاري (هر چند انشاالله غير عمدي) بيارزش جلوه داد چه كنيم؟
بديهي است در اينجا كه او استبداد به خرج ميدهد، و به نصيحت توجه نميكند نميتوان ساكت نشست، و چيزي نگفت و از گمراهي افكار در حال و آينده جلوگيري نكرد.
بايد اين سنگ تفرقه را از ميان برداشت، و افكار را آگاه ساخت، و مدافعه با اين سنگ، تشديد اختلاف و جدايي نيست، بلكه جلوگيري از توسعه اختلاف است.
نكته مهم اين است كه موضوع درك حقيقت قيام امام، عليه السلام، از موضوعات كم اهميت و كم فائده و درجه 2 نيست.
ما اسلام را بايد از كجا بشناسيم؟ اسلام را از قرآن و سنت، مكتب اميرالمؤمنين، مكتب سيدالشهداء و مكتب سائر ائمه، عليهم السلام، ميشناسيم نهضت امام در قلب مذهب شيعه قرار دارد.
و اگر آنرا نشناسيم اسلام را نشناختهايم، اگر خداي نخواسته در آن اندكي هم گمراه بشويم از حقايق اسلام منحرف شدهايم.
امام آئينه اسلام، و نشان دهنده تعاليم و برنامههاي اسلام است. اگر ما در همين نقطه در اشتباه بيفتيم در درك روح و حقيقت اسلام به اشتباه افتادهايم.
امامت از رؤس تعاليم اسلام، و عقايد ريشهدار اين دين است كه پيغمبر، صلي الله عليه و آله، در آغاز بعثت آنرا اعلام كرد، و به آن دعوت ميفرمود، و شناختن حقيقت قيام امام، عليه السلام، با شناختن حقيقت معناي امامت ارتباط دارد.
نكته ديگر اين است كه اين سخن هم گاهي يك اشتباه كاري ديگر است. اگر به كسي كه اين گونه طرحها را ميدهد، و سنگ تفرقه را مياندازد ايراد كنند كه چرا چنين كردي؟
اين بحثها كمك به هدفهاي تفرقه انداز بيگانه است، و با اين طرح شما هيچ دردي را دوا نميكنيد و مكتب امام، عليه السلام، را قابل پيرويتر و مترقيتر و خردپسندتر نشان نميدهيد، هر چه به او بگويند جا دارد.
اما متأسفانه بسياري يا بيشتر از اين افراد معدود كه اين دلسوزيها را مينمايند به او زبان اعتراض باز نكردند، و با اينكه چند سال است اين فكر را تعقيب ميكند او را از اينكار باز نداشتند.
ولي به كسانيكه به او پاسخ ميدهند اين اعتراض را مينمايند.
اين اعتراض جز به يك منفي بافي به نفع كساني كه به نحوي از انحاء ميخواهند در بنيان استوار جامعه ما خللي وارد سازند تعبير نميشود.
نه. ما بايد به همه جواب بدهيم، و به همه پاسخ بگوييم، و همه مرزها را نگاهداري كنيم، اگر از يك مرزي خوب دفاع و نگاهداري شد، نبايد گفت چرا از اين مرز خوب نگهداري كرديد بايد مرز ديگر را هم كه مورد حمله است نشان داد، و خود شما يا هر كس متخصص و وارد است آن مرز را نگاه بدارد، و گرنه نه ما ديدهايم كه هر كس خواست از هر مرزي دفاع كند يا از وقوع رخنهاي در اين سد استوار جلوگيري نمايد آن كسانيكه از آن مرز قصد هجوم دارند با اين قماش دلسوزيهاي منافقانه و در دست بعد جاهلانه مانع كار او شدند، زيرا دشمن ميخواهد همه مرزها بدون دفاع باشد، و مرزداران از بيم تهمت، و اعتراض و...عقب نشيني نمايند.
اين منفي بافيها قرنها است حربه كساني است كه تفرقه درست ميكنند و مذهب ميسازند، و در حمايت اين دلسوزيها ساختههاي فكر خيانتكار خود را رشد ميدهند.
هر كس خواست با هر منكر و فساد و بدعتي مبارزه كند، اين سنگ را جلو پايش انداختند، كه طرف بزرگ ميشود، يا چرا با بدعتهاي ديگر مبارزه نمينمايي؟ چرا امروز ميگويي، و ديروز نگفتي؟ چرا امسال ميگويي و پارسال حرفي نزدي؟
برخي هم براي اينكه از زحمت شركت در خدمت به اسلام و دفاع از حريم دين خلاص شوند، مردم را نا اميد ميسازند، و كوششها را بيثمر ميشمارند. ميگويند: فايدهاي ندارد، و به جايي نميرسد و اكنون وقت اين حرفها نيست.
اين افراد هم بيشتر كساني هستند كه خودشان در هيچ جهادي شركت ندارند، و بهتر ميدانند كه لزوم هيچ گونه مبارزهاي عنوان نشود تا آنها مسئول نشوند، و از آنان مبارزه و جهاد نخواهند.
ما ميخواهيم انشاءالله اهل اين منفي بافيها نباشيم، و به سهم خود به توفيق الهي افكار را روشن، و مسلمانان را به التزامات ديني و اسلامي خود متوجه سازيم، و از همه بخواهيم در اين دنيايي كه تمام جمعيتها و دستههاي مختلف براي سعادت و سربلندي خود تلاش مينمايند بپا خيزند و مجاهدانه، اسلام را كه هدف آن سعادت و سربلندي همگان است ياري كنند.
و نكته سوم اين است كه در موضوع سيدالشهداء، عليه السلام، خصوصاً، يك علاقهمندي عاشقانهاي همه دارا هستند و قيام و نهضت آن حضرت در دوره سال طرف توجه عموم شيعيان است و هيچ كس نميتواند در مثل اين كتاب بيتفاوت بماند و قفل خاموشي بر زبان بزند.
و چهارمين نكتهاي كه انتقاد از اين كتاب را بيشتر از كتابهاي ديگر لازم ميسازد اين است كه: اين كتاب اثري است كه در آينده ممكن است مورد استناد ديگران از خود ما، برخود ما شود، لذا هر گونه انتقاد صحيح پيرامون آن به جا و به مورد است تا در آتيه مورد سوء استفاده بدانديشان نگردد.
پس از اداء اين توضيحات اينرا هم به عرض ميرسانم:
در اين كتاب ما قصدي غير از آشكار شدن حق، و دفاع از قيام سيدالشهداء، عليه السلام، نداريم، و نميخواهيم احساسات كسي را برانگيزيم، و يا نويسنده محترم شهيد جاويد را توبيخ يا تحقير كنيم، و اگر در ضمن بعض مباحث گاهي عنان قلم رها شده، و از حدودي كه شخصاً در بحثهاي علمي به آن التزام دارم خارج شده باشم معذرت ميخواهم، و از خوانندگان محترم خواهشمند است كه در هنگام مطالعه اين عذرخواهي را فراموش نفرمايند، من ترجيح ميدهم كه كتاب بنده به عنوان توضيحاتي پيرامون مطالب كتاب شهيد جاويد شمرده شود.
من دوست ميدارم نويسنده محترم شهيد جاويد توضيحاتي را كه پيرامون مطالب ايشان دادهام منصفانه مطالعه فرمايند، و اميدوارم فاصلهاي كه بين انديشه ما و فكر ايشان پيدا شده برطرف گردد، و بيش از پيش به هم نزديك شويم، و همه در صف واحد يورشهايي را كه از خارج به جهان اسلام و تشيع ميشود دفع كنيم انشاالله تعالي.
اِنْ اُريدُ اِلاّ الاِصْلاح مَا استَطَعْتُ وَ ما تَوفِيقي اِلاّ بِاللهِ عَلَيهِ تَوَكَلْتُ وَ اِلَيهِ اُنيبُ.
فَبَشِرْ عِبادِ الَّذِينَ يَستَمِعُونَ الْقَولَ فَيَتَّبَعُون اَحْسَنَهُ اُوْلئكَ الَّذِينَ هَديَهُمُ اللهُ وَ اُوْلئكَ هُمْ اُولُوا الاَلبابِ
(قرآن مجيد سورة الزمر آيه 18)
مِنَ الْمُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ماعاهَدُوأ اللهَ عَلَيهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَي نَحْبَهُ وَ مِهنْهُم مَّنْ يَنتَظِرُوَ ما بَدَّلُوْا تَبْديلا.
(قرآن مجيد سورة الاحزاب آيه 23)
مقدمه
1. قيام امام، عليه السلامدر توصيف قيام مقدس سيدالشهداء، عليه السلام،و شرح نهضت جاودان و پايدار حسيني زبان، و بيان، و الفاظ، و كلمات ما در هر درجه از فصاحت و بلاغت باشد عاجز و ناتوان است، و بدون شك قيام امام يكي از حوادث بينظيري است كه هنوز پس از سيزده قرن و اندي اسرار و عظمت و اهميت آن كاملا آشكار نگشته، و فروغ تجلي آن خاموش نشده، و انوارش همواره در تابش و لمعان، و راهنماي بشريت بسوي آزادي، و عزت نفس، و فداكاري، و جهاد در راه مبدء و عقيده و پايداري و مقاومت در برابر باطل و شرك و بشرپرستي بوده و خواهد بود.
مفاهيم عاليهاي كه براي پيشبرد مقاصد بلند و هدفهاي عالي انساني، و ساختن اجتماع مترقي از آن استنباط ميشود از هيچ نهضت و انقلاب ديگر درك نميشود.
خلاصه اين قيام اين است: در وقتي كه اسلام در چنگال عفريت كفر و شرك، و استبداد بنياميّه دست و پا ميزد، و قيافه كثيف و وحشتناك ارتجاع در همه جا مسلمانان را نگران و ناراحت ميكرد، و احكام خدا مسخره، و سنن دين پايمال، و كاريترين ضربت بر قلب اسلام و نظام اسلام بنام حكومت يزيد وارد شده بود. بزرگترين رهبر و استاد الهي و معلم ربوبي با هفتاد نفر از اهل بيت و خواص، و شاگردان ممتاز و فارغ التحصيل و تربيت ديده دانشگاه خود كه گوش و چشم جهان مانند آنان نديده و نشنيده قيام كرد، جان و مال و فرزندان خود را در طبق اخلاص گذارده بياري دين خدا شتافتند، و در جلو مقاصد تخريبي بنياميه سدي استوارتر از آهن و پولاد ساختند، و درسهايي كه به انسانهاي خداپرست و آزاديخواه دادند خردمندان را مات و مبهوت، و ارباب بينش و بصيرت را واله و حيران ساخت. درسهايي كه فقط يك مشت الفاظ، و عبارات، و سخنراني، و فرياد، و ادّعا نبود.
درسهاي آنها فداكاريهاي فهرمانانه، و از خودگذشتگيهاي خالصانه، و تصميم محكم و عزم راسخ بود.
مانند شعلههاي آتش بلكه اشعه نور در عمق درياهاي ژرف و بيكران مصائب جانكاه، و امواج خروشان آزمايش و بلا مردانه فرو ميرفتند و بر آفاق ابديت پستي اين زندگي دنيا، و لذايذ جسماني را با قلمهاي نوري و زرين ثبت ميكردند، و نشان دادند كه جهاد و جانبازي در راه مبدأ و حفظ شرف و كرامت عقيده عزيرتر و گراميتر از زندگي مادي است، و بشر والاتر و برتر از آن است كه اسير و بنده لذتهاي فانيه باشد.
اين جهان، و آنچه در آن بود از نعمتها، و كامرانيها، و زر و زيوري كه بيشتر خود را بان ميفروشند، و براي آن دين و ايمان و شرف را از دست ميدهند، علاوه بر عزت و كرامت و شرافت خانوادگي و حسب و نسب و سوابق درخشان بيمانند و اموال و فرزندان كوچك و بزرگ، و بانوان و دختران، و برادران و خواهران، و آنچه بشر بآن دلبستگي پيدا ميكند، و متاع حيات دنيا است همه در اختيار حسين، عليه السلام، بود و بدون هيچگونه چون و چرا احدي با حسين، عليه السلام، هم وزن، و هم طراز نبود، و در جهان پهناور كسي مفاخر او را نداشت. هر چه در اختيار آن حضرت بود، براي بقاء دين فدا كرد، و با خود به قربانگاه كربلا برد، و در راه مبدأ و مقصد مقدس خود از همه چشم پوشيد.
اين قيام و فداكاري از هر ناحيهاي براي بشر متضمن عبرتها و درسهايي است كه بفرموده علامه كبير شيخ محمد حسين كاشف الغطا خردمندان در برابر آن خاضع، و در محراب عظمت آن عقول پيشاني خضوع بر زمين ادب گذاردهاند.
كَالبَدرِ مِنْ حَيْثُ التَفَت وَجَدْتَهُ *** يَهدِي اِلي عَيْنَيكَ نُوراً ثاقِباً
كَالْشَمْسِ فِي كَبَدِ السَماءِ و َنُورُها *** يَغشَي البِلادَ مَشارِقاً وَ مَغارِباً
كَالبَحرِ يَمنَحْ لِلقَريبِ جَواهِراً *** غُرَراً وَ يَبْعَثُ لِلبَعيدِ سَحائِباً1
توفيق ابوعلم نويسنده فاضل مصري پس از آنكه اباء نفس، و عظمت روح امام را ميستايد، و ميگويد جهانرا از اينكه برايش همتا و شريكي بياورد عاجز ساخت.
اقدام و قيام امام را به اينگونه توصيف ميكند:
اَقْدَمَ الامامُ الْحُسَينُ عَلَي المَوتِ مُقْدِمَاً لِنَفْسِه وَ اَولادِه، وَ اَطْفالِهِ، وَ اَهْلِ بَيْتِه لِلقَتْلِ قُرْباناً وَ وَفاءً لِدِينَ جَدّهِ صَلَّي اللهِ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم بِكُلِّ سَخاء وَ طِيْبَةِ نَفْس، وَ عَدَمِ تَرَدُد وَ تَوَقَفُ قائِلا بِلِسانِ حالِهِ.
اِنْ كانَ دِينُ مُحَمّد لَمْ يَستَقِم *** اِلاّ بِنَفْسِي ياسُيُوفُ خُذِينِي2
و پس از آنكه در وصف شجاعت آن حضرت شرحي سخن رانده ميگويد:
«وَ هُوَ الَذِي صَبَرَ عَلي طَعْنِ الْرّماحِ، وَ ضَرْبِ السُّيُوفِ، وَ رَمْي السُّهامِ حتّي صارَتِ السّهامُ فِي دِرْعِه كَالشّوَكِ فِي جِلْدِ القُنْفُذِ، وَ حتّي وُجِدَ فِي ثِيابِهِ مِأةُ وَ عِشرُونَ رَمْيَةً بِسَهْم، وَ فِي جَسَدِهِ ثَلاثُ وَ ثَلثُونَ طَعْنَةً بِرُمْح، وَ اَربَعُ وَ ثَلاثُونَ ضَرْبَةً بِسَيْف»
و در پايان مدح و ستايش از اهل بيت امام و همكاري آنها در اين قيام مقدس ميگويد:
«فِللهَ درُّهُمْ مِن عُصْبَة رَفَعُوا مَنارَا الفَخْر، وَ لَبِسُوا ثِيابَ العِزّ غَيْرَ مُشارِكيِنَ فِيْها، وَ تَجَلْبَبُوا جِلْبابَ الوَفاء، وَ ضَخَّمُوا اَعْوامَ الدَّهْرِ بِعاصِرِ ثَنائِهِم، وَ نَشَرُوا رَاَيَة المَجْدِ وَ الشَرَفِ تَخْفِقُ فَوقَ رُؤوسِهِمْ، وَ حَلّوُا جِيْدَ الزَمانِ بِاَفعالِهِمُ الجَمِيلَةِ، وَ اَمَسي ذِكْرُهُمْ حيّاً مَدَي الاَحْقابِ وَ الَدهُورِ مالِئاً المَشارِقَ وَ المَغارِبَ، وَ نَقَشوُا عِلي صَفَحاتِ الاَيّامِ سُطُورَ مَدْح و لاتُمْحي، وَ اِنْ طالَ العَهْدُ، وَ عادَسَنا اَنوارِهِم يَمْحُودُجَي الظُّلُماتِ وَ يَعلُوا نَوَر الّشَمسِ وَ الكَواكِب»3
و در وصف و ستايش اصحاب امام ميگويد:
«وَ اَمّا اَصْحابُهُ فَكانُوا خَيْرَ اَصْحاب فارَقُوا الاَْهلَ وَ الاْحْبابَ، وَ جاهَدُوا دُونَهُ جِهادَ الاَبْطالِ، وَ تَقَدَّمُوا مُسْرِعينَ اِلي مَيدانِ القِتالِ قائِلينَ لَهُ: اَنْفُسنا لَكَ الفِداء نقيكَ بِايْديْنا وَ وُجُوهِنا. يُضاحِكُ بَعْضُهُمُ بَعْضاً قِلَّةُ مُبالات بِالمَوتِ، وَ سُرُوراً بِما يَصيرُونَ اِلَيهِ مِنَ النِّعَمِ (الي ان قال) وَ اَبْدُوا يَومَ عاشُوراء مِنَ الشَجاعَةِ وَ البَسالَةِ ما لَم يُرَمِثَلُهُ»
اين يك منظر مختصر و كوتاهي است از قيام امام و اهل بيت و اصحاب آن حضرت و از مفهوم عالي و با ارزش آن از نظر يك نفر استاد و دانشمند معاصر از اهل سنت4 و امّا مناظري كه نويسندگان بزرگ و ادباء و شعراء و خطباء از اين قيام مقدس در قالب اشعار و نثر و نظم ساخته، و پرداختهاند بيش از اين است كه جمعآوري آن ممكن باشد.
2. بررسي هدفهاي قيامپيش از ايراد سخن پيرامون علل و هدفهاي قيام يادآوري چند نكته لازم است.
1. شناختن هدف قيام امام نياز به احاطه و توجه به جهات و حقايق و مسائل بسياري دارد كه در فهم و دريافت دست اين موضوع مؤثر است، هر چه گفته شود بايد مناسب شئون امامت، و شامل توجيه و تفسير و تعليل تمام نواحي و اطراف اين واقعه بينظير باشد تا بتوان حوادث كوچك و بزرگ را به اتكاء آن موجه و منطقي دانست و همه را در درجه بلند و بيمانند خود تماشا كرد و جلو چشم بصيرت ديگران گذارد.
بديهي است نميتوان اين واقعه را يك پيش آمد ساده تاريخي شمرد و روي آن نظر داد، و اگر هدف و علت قيام با چشمپوشي از اين جهات بررسي شود تحقيق و مطالعه ناتمام و نتيجه صحيح نخواهد داد.
2. تشخيص هدف پيغمبر و امام، و شناختن مصلحت و علت كار و اقدام آنها بر ديگران واجب نيست، و اگر در موضوعي حقيقت مصلحت و فلسفه آن دريافت نشد ضرري به جايي نخواهد خورد زيرا بر حسب ادله عقليه و نقليه پيغمبر و امام در هر قدمي بردارند از تكليف الهي و وظيفه شرعي خود سر سوزني خارج نميشوند و هر كس مسلمان باشد خواه شيعه يا از اهل سنت نميتواند در شرعي بودن قيام امام حسين، عليه السلام، و علم و دانايي او به احكام و عصمت او شبههاي بنمايد، و در محيط اسلامي خصوص نسبت به حضرت سيدالشهداء، عليه السلام،كه از اصحاب كسا و اهل مباهله و به موجب حديث متواتر ثقلين، و اخبار آن، و سفينه و غيرها عصمت و علمش ثابت است بحث از اين موضوع بيمورد است، و جمله (فَلا تُعِلَّمُوهُمْ فَانَّهُم اَعْلم مِنْكُم) پاسخ كساني است كه بخواهند در اين موضوع سخني بگويند يا زبان ايرادي باز كرده و چون و چرايي اظهار كنند علاوه بر اين به صريح روايات متواتره اهل سنت و شيعه پيغمبر، صلي الله عليه و آله و سلم، اين قيام را تصويب و تقدير فرموده: بلكه خداوند نيز بر حسب آنچه به پيغمبر، صلي الله عليه و آله و سلم، وحي فرستاده اين قيام را ستوده است، و اگر در آن ايرادي بود و اين قيام و شهادت مطلوب خدا و رسول نبود و سزاوار بود حسين، عليه السلام، آن را ترك كند و آماده شهادت نشود پيغمبر، صلي اله عليه و آله، حسين عزيزش را به آن راهنمايي ميفرمود، و در اين همه اخبار به آن اشارهاي ميكرد با اينكه كشندگان حسين، عليه السلام، را مورد نكوهش قرار داده از اينكه در اقدام حسين اشتباه كوچكي روي بدهد كلمهاي نفرمود هر چه فرمود و گله كرد شكايت از امت و از كشندگان حسين بود و نسبت به حسين، عليه السلام،جز تمجيد و تكريم و تقدير و وعده درجات بلند و امر بياري او5 چيزي نفرموده است. اين همه اخبار از ناحيه حضرت رسول و اميرالمؤمنين، عليهما السلام، فرضاً اگر در مورد غير حسين هم وارد ميشده دليل بر كمال فضيلت و علوّ مقام او بود.
3. بر حسب اخبار معتبره برنامه كار و دستور العمل دوران امامت هر يك از امامان قبلا تعيين شده، و توسط پيغمبر، صلي الله عليه و آله و سلم، به آنها سپرده شده، و هر كدام در عصر خود مكلف بوظايفي بودند، و تعهداتي داشتند كه طبق آن رفتار كردند6 و امروز هم حضرت ولي عصر، ارواح العالمين له الفدا، بر حسب همان وظيفه در پشت پرده غيبت غائب ميباشد و تكليف اين بزرگواران علي التحقيق غير از روش و تكليف مردم عادي است اينها حجج و بينات و صنائع پروردگارند و كسي از اين امت با ايشان قياس نميشود اندكي از فضايل و مقامات آنها را از زبان علي، عليه السلام، در اينجا بطور نمونه ميآوريم.
1. فَاِنّا صَنائِعَ رَبِنّا وَ النّاسُ بَعْدُ صَنائِعُ لَنا.7
2. لا يُقاسُ بآلِ مُحَمَّد صَلّي الله عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِنْ هذِهِ الاُمَّة اَحَدٌ، وَ لا يُسَوَّي بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نَعْمَتُهُمْ عَلَيْهِ اَبَداً. هُمْ اَسَاسُ الدّيْنِ وَ عِمادُ الْيَقينِ اِلَيْهِمْ يَفيِيءُ الْغَالِي وَ بِهِمْ يُلْحَقُ التَّالِي، وَ لَهُمْ خَصائِصُ حَقّ الوِلايَةِ، وَ فيْهِمُ الْوَصيَّةُ، وَ الْوِرَاثَةُ.8
3. فيهِمِ كَرائِمُ الْقُرآنِ وَ هُمْ كُنوزُ الرَّحْمنِ اِنْ نَطَقُوا صَدَقُوا، وَ اِنْ صَمَتُوا لَمْ يَسْبَقُوا.9
4. تعبد به شهادت و كشته شدن يكي از اموري است كه به صورتهاي مختلف در شرايع و اديان سابقه دارد، و صحت تكليف و تعبد به آن نه خلاف عقل است و نه خلاف نقل خصوص در مورد انبياء و اولياء
(عِبَادٌ مُكْرَمُونَ لايَسْبِقُونَهُ بِالْقَولِ وَ هُمْ بِاَمْرِه يَعْمَلُونَ)
در حق آنها هم مانند فرشتگان صادق است و عمال خدا و مجاري و وسايل اجراء مشيت و سننن و امتحانات الهيه ميباشند.
ابراهيم خليل علي نبينا و آله و، عليه السلام، مأمور به ذبح فرزند عزيزش گشت، و خود و جگر گوشهاش تسليم فرمان خدا و متعبدانه در كمال اخلاص در مقام امتثال امر و اطاعت برآمدند. و ايرادهايي از قماش ايرادهاي نويسنده شهيد جاويد بر اين تعبد به شهادت و كشته شدن وارد نيست والا اسمعيل هم ميگفت: اين امر، امر حقيقي نيست، و كشته شدن من كه پيغمبر خدا هستم يا در آينده ممكن است پيغمبر و مصدر خدمات ارزندهاي شوم، و مرد مرا راهنمايي كنم چه فايدهاي دارد. چرا نيروي خداپرستان را ضعيف ميكني، و جبهه آنها را از فرد برجستهاي مانند من محروم ميسازي براي چه من ذبح شوم مگر حيات من براي دين خدا و براي مقاصد مشروعه زيان بخش است؟ و مگر وجود من منافع از اصلاحات است؟ و از اين رقم ايرادات و سخنان خام كه در كتاب شهيد جاويد ديده ميشود بگويد، و اصلا تسليم نشود، و خواب پدر و امري را كه به او شده تأويل نمايد و يا اعتبار خواب را انكار كند ولي به جاي اين گفتارهاي بيادبانه و...به پدر گفت:
يا اَبَتِ افْعَلْ ما تُؤمَرُ سَتَجِدُنِي اِنْشآاللهُ مِنَ الصَّابِرِينَ.
داستان اصحاب اخدود نيز شاهد اين مدعي است كه در بعضي موارد به استقبال مرگ رفتن محبوب خدا است.
اصحاب اخدود مؤمنان را ميان بازگشت به كفر و سوخته شدن در آتش مخير ساختند و آن مؤمنان بااخلاص سوخته شدن به آتش را بر كفر برگزيدند. خدا آنها را در قرآن ياد فرمود، و عملشان را تصويب كرد.
در اسلام پدر عمار ياسر شهادت را بر بازگشت به كفر برگزيد و تقيه نكرد تا كشته شد10 و عاصم بن ثابت، و شش نفر ديگر از رفقايش از ورود در ذمّه كفار امتناع ورزيدند تا شهيد شدند11 و پيغمبر، صلي الله عليه و آله و سلم، هم عمل آنها را رد نفرمود، و آنانرا خطاكار نشمرد.(2)
عمروبن جموح انصاري چهار پسر مانند شير داشت كه در غزوات در ركاب پيغمبر، صلي الله عليه و آله و سلم، جهاد ميكردند، و خودش با اينكه خست لنگ بود آرزومند شهادت بود در غزوه احد پسرهايش خواستند او را از شركت در جهاد منع كنند گفتند خدا تو را معذور ساخته است عمرو نزد رسول خدا آمد. عرض كرد پسرهايم ميخواهند مرا از بيرون آمدن با شما مانع شوند. به خدا من ميخواهم با همين پاي لنگ وارد بهشت شوم. رسول خد، صلي الله عليه و آله و سلم، فرمود: تو معذوري و جهاد بر تو واجب نيست، و به پسرهايش فرمود:
(ما عَلَيْكُمْ اَنْ تَمْنَعُوهُ لَعَلَّ الله اَنْ يَرْزُقَهُ الشَّهادُة)
يعني بر شما نيست كه او را مانع شويد بسا كه شهادت روزي او شود عمر و اسلحه خود بگرفت و گفت:
(اَلّلهُمَّ اَرْزُقْنِي الشَّهادَةَ وَ لاتَرُدَّنِي اِلي اَهْلِي خائِباً)
خدايا شهادت را روزي من كن و مرا بسوي اهل و خانوادهام نااميد برنگردان.12
اگر شهادت في حد نفسه مطلوب و محبوب نبود پيغمبر، صلي الله عليه و آله و سلم، به پسران عمرو اينگونه نميفرمود.
و بنا به نظر نويسنده شهيد جاويد ميبايست پيغمبر، صلي الله عليه و آله و سلم، به او بفرمايند شهادت چه فايدهاي دارد دعا كن از اين غزوه برگردي، تا در غزوه ديگر هم شركت كني و اسلام از وجود تو منتفع شود كشته شدن تو چه سودي براي اسلام دارد پس دعاي تو اين است كه خدا كفار را بر تو مسلط كند تا به تو تهاجم كنند و تو را بكشند، اصلا اشتياق به شهادت چه معنايي دارد؟
اگر نويسنده شهيد جاويد آنجا بود لابد اين ايرادات را ميكرد، و خودش هم هيچ وقت آرزوي شهادت نميكرد.(3)
پس معلوم شد في الجمله در مواردي تعبد به قتل حتي با معلوم نبودن مصلحت آن بر مكلف، و در مواردي به ملاحظه حفظ مصلحت مهمتر يا دفع مفسده بزرگتر واقع شده بلكه مطلقاً رجحان و مطلوبيت شهادت ثابت است، و تعبد پيغمبر يا امام به شهادت منطقيتر است و آنها بيش از ديگران آرزومند شهادت بودهاند.
و همين است معني فرمايش عقيلة القريش، عليها السلام:
هَؤلاءِ قَومُ كَتَبَ اللهُ عَلَيهِمُ القَتَلَ فَبَرَزُوا اِلي مَضَاجِعِهِمْ.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)