در قرارگاه کربلا به طرحی رسیدیم که تنها راه فتح خرمشهربود. با سردار رضایی جلسه ای گذاشتیم و برای اینکه هماهنگ با یکدیگر عمل کنیم این طرح را مورد بررسی قرار دادیم، این جلسه حدود پنج دقیقه بیشتر وقت نگرفت و هر دوی ما با امیدواری و قوت قلب گفتیم این طرح بهترین طرح برای فتح خرمشهر است که باید اجرا شود.
یک لحظه دیدم سردار رضایی مکث کرد و گفت این طرح را چگونه به فرماندهان ابلاغ کنیم، به ما می گویند چرا در مورد این طرح مشورت نکردید؟ خصوصا بچه های سپاه که
ص: 38
دوست داشتند در اجرای طرح ها مورد مشورت قرار بگیرند.
من خطاب به سردار رضایی گفتم؛ من این طرح را ابلاغ می کنم شما نگران نباشید. در قرارگاه جنوب در نزدیکی اهواز و خرمشهر با فرماندهان دور هم نشستیم. به فرماندهان گفتم تصمیم دارم فرمانی را به شما ابلاغ کنم، همه ساکت شدند و گوش دادند و من فرمان را ابلاغ کردم!