موارد ديگرى از هجرت ها وغيبت هاى مورد تصريح قرآن:(26) ناپديد بودن وحيات خضر، داستان اصحاب کهف، داستان حضرت يوسف (عليه السلام)، موضوع حضرت يونس (عليه السلام)، قضيه حضرت عزير يا فرد ديگرى از بنى اسرائيل، حمل وتولد مخفى وحساب شده بودن تربيت حضرت ابراهيم (عليه السلام)(27) وهجرت ايشان از قومش، مخفى بودن حمل وتولد حضرت موسى (عليه السلام)، هجرت حضرت مريم از قوم يهود، باردارى وى ودنيا آوردن حضرت عيسى (عليه السلام) را مى توان نمونه هاى قرآنى غيبت وهجرت دانست که بر تمام آن ها فوايد گوناگونى مترتب بوده است. اکنون سؤال اين است که در بيشتر موارد يادشده که هجرت يا غيبتى بنا بر خواست خدا صورت گرفته، بيهوده وبى فايده بوده است؟ بى شک پاسخ بايد منفى بوده تا نفى در نفى اثبات باشد وموارد بازگو شده سودمند دانسته شوند، در غير اين صورت تأ ييد قرآن در اين قضايا زير سؤ ال خواهد رفت که غير قابل قبول است. اما اگر آن موارد پذيرفته شد، مى پرسيم چه فرقى ميان آن ها وغيبت امام عصر (عليه السلام) است؟ اگر دقت شود ومقايسه اى انجام گيرد، غيبت ايشان در مراحل مختلف ومخفى بودن حملش قضايايى کم اهميت تر از موارد مطرح شده در قرآن خواهند بود؟ آيا مولود وموعودى که بنا بر فرموده قرآن وروايات بزرگ ترين تحولات تاريخى را رقم خواهد زد، غيبت وذخيره شدنش براى آن اهداف بزرگ اهميتى ندارد؟!
پاورقى:
(1) کنز العمال، 3: 635.
(2) همان.
(3) بنگريد به ص 7،15،18،19،21 - 23 نوشته مورد بحث.
(4) بنگريد به اين منابع از متکلمان شيعه وسنى: علامه حلّى، کشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، ص 348، نشر جامعه مدرسين قم، 1407 ق؛ شريف جرجانى، شرح المواقف ج 8، ص 222، منشورات الرضى، قم، بى تا؛ سعد الدين التفتازانى، شرح المقاصد، منشورات الشريف الرضى، قم، چاپ اول، 1409 ق؛ امام فخر رازى، المحصل، مکتبه دار التراث، قاهره، چاپ اول، 1411 ق.
(5) الاحزاب : 21و36؛ الحشر: 7؛ النساء: 65.
(6) الممتحنه : 4، 6.
(7) البقره : 219، 266؛ النحل : 11، 44 و69.
(8) بنگريد به صفحه 7 مقاله.
(9) النساء: 59؛ المائده 55؛ الاحزاب : 6؛ التغابن : 12.
(10) متکلمان اهل سنت ضمن بيان موضع شيعه که نصب امام را بر خدا واجب مى دانند، خود نيز با اکثريت قاطع آراء گزينش امام توسط مردم يا نصب از سوى مردم را واجب دانسته اند: امام فخر رازى مى گويد سمعاً تعيين امام به نظر جمهور اشعريان وبيشتر معتزليان واجب است. زيرا نصب امام متضمن دفع ضرر است ولى شيعه نصب او را بر خدا واجب دانسته اند: المحصل،ص 574؛ سعدالدين تفتازانى نيز مانند رازى اظهار نظر کرده است: شرح المقاصدج5ص235؛ ميرسيدشريف جرجانى نيز گويد: نزد ما امامت از فروع است نه از اصول ونصب امام سمعاً واجب است: شرح المواقف،ج 8ص345.
(11) به عنوان نمونه بنگريد به استاد شهيد مرتضى مطهرى، رساله ولاءها وولايت ها؛ نيز صافى گلپايگانى، لطف الله، رساله ولايت تکوينى وولايت تشريعى.
(12) در اين خصوص عمداً شما را به منابع کلامى اهل سنت ارجاع مى دهيم: امام فخر رازى، المحصل، ص 147 وبعد به ويژه صفحات 173 - 176؛ نيز ميرسيدشريف جرجانى، شرح المواقف؛ج 8 ص5 و39؛ نيز تفتازانى، شرح المقاصد، ج4ص25، 34 وبعد.
(13) آل عمران : 97؛ يونس : 68؛ ابراهيم : 8؛ الحج : 64، 78؛ النمل : 40؛ العنکبوت : 6؛ لقمان:12، 26؛ فاطر:15؛ محمد: 38 والفرقان:2.
(14) البقره : 35، 58، 223؛ الاعراف : 19، 161؛ الزمر: 15؛ فصلت: 40؛ المدثر: 37، 55؛ الانسان : 3، 28، 29 و30؛ المزمل: 19؛ النبأ: 39؛ التکوير: 20.
(15) التحريم : 6؛ الذاريات : 4؛ النازعات : 5؛ النحل : 49؛ البقره : 34.
(16) آل عمران : 49؛ المائده : 110؛ الرعد: 38؛ ابراهيم : 11؛ غافر: 78.
(17) در اين خصوص به عنوان نمونه بنگريد به سجادى، جعفر، فرهنگ اصطلاحات عرفانى، ص 150، 151، نشر کتابخانه طهورى، تهران، 1370 ش.
(18) البقره : 124؛ الانبياء: 73؛ السجده: 24.
(19) النساء: 59؛ المائده : 55، 92؛ الاحزاب : 6؛ التغابن : 12؛ آل عمران : 32، 132؛ الانفال : 1،20،46؛ النور: 54، 56.
(20) بنگريد به پژوهش پرارج علامه محقق سيدمرتضى عسکرى با عنوان: عبدالله بن سبا در سه جلد، تهران، نشر کوکب، 1360.
(21) ر ک صادقى، محمد، بشارات عهدين بسيارى از صفحات کتاب در مورد پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) وصفحات 234 - 286 راجع به امام مهدى (عليه السلام)؛ نشر دار الکتب الاسلاميه، تهران، بى تا.
(22) ر.ک، لطف الله صافى گلپايگانى، منتخب الاثر، ص 251، مؤسسه السيده المعصومه (عليها السلام)، قم، چاپ نخست، 1419 ه ق.
(23) پيشين، ص 254.
(24) البقرة: 256، 257؛ النساء: 51، 60 و76؛ النحل: 36؛ الزمر: 17؛ الکهف: 28؛ الفرقان : 52؛ الاحزاب : 1، 48؛ القلم: 8، 10؛ الشعراء: 151.
(25) الکهف : 16؛ مريم : 49؛ طه : 24، 42، 43؛ الفرقان : 36؛ الشعراء: 15؛ صافات : 99؛ القصص : 21؛ التوبه: 40؛ الانفال : 72، 74، 57.
(26) به ترتيب الکهف : 65، 78،10 وبعد؛ يوسف : 15، 90، 99؛ الانبياء: 87؛ الصافات : 140؛ البقره : 259؛ الانبياء: 51، 71؛ الصافات : 89، 90، 99؛ القصص : 7؛ مريم : 16، 17، 22 - 34.
(27) در اين مورد بنگريد به شيخ صدوق (ره)، کمال الدين وتمام النعمه، ص 138، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، بيروت، چاپ تحقيق شده نخست، 1412 ق.