بعد از عملیات والفجر ۸ و سپس عملیات سید الشهدا (ع) لشکر ما کاری کرد کارستان و دشمن را در منطقه فکه به شدت شکست داد، طبق رسمی که سالهای دفاع مقدس وجود داشت، فرمانده لشکر حاج علی فضلی به همراه تعدادی از بچههای لشکر به دیدار مسئولان نظام رفتند. در این دیدار که خرداد ۱۳۶۵ صورت گرفت، ابتدا ملاقاتی با آقای هاشمی انجام میدهند و سپس به دیدار حضرت آقا میروند. آقا در آن سالها رئیسجمهور بودند.
در ملاقات با حضرت آقا، صحبتهای خوبی رد و بدل میشود و سپس به زمان نماز میرسند و از سردار فضلی تا شهید کلهر جانشین لشکر و دیگر بچهها همگی به آقا اقتدا میکنند. مکبر هم شهید سیدجمال قریشی بود. ایشان یک جوان نورانی و بسیار معنوی بود. سیدجمال مداحی هم میکرد و صدای خوب و گیرایی داشت. بین دو نماز، سید همانطور که مکبر بود، شروع میکند روضه حضرت زهرا (س) را خواندن. فی البداهه میخواند و همه حضار منقلب میشوند.
سیدجمال معمولاً یک شال سبزی روی شانههایش میانداخت. حضرت آقا که گویا بسیار سید و مداحی ایشان به دلش نشسته بود، شال سبز سید را میگیرد و میگوید آن را برای تبرکی برمیدارم. بعد نماز دوم را هم میخوانند. مراسم داشت تمام میشد که حضرت آقا به سردار فضلی سفارش سید جمال را میکنند. این را هم اضافه کنم که سید جمال دو برادرش شهید شده بودند،
بنابراین آقا به سردار فضلی میگویند که مراقب این جوان باشید. خلاصه جلسه تمام میشود و چند روز بعد عملیات عملیات کربلای یک شروع میشود و در همین عملیات سیدجمال به شهادت میرسد. جلسه بعدی که سردار فضلی و بچهها پیش آقا میروند، ایشان سراغ سیدجمال قریشی را میگیرند. سردار فضلی میگویند قریشی به شهادت رسیده است.
آقا ناراحت میشوند و میگویند هنوز حلاوت روضهای که این شهید در جلسه قبلی خواند در خاطرم مانده است.