صفحه 11 از 11 نخستنخست ... 7891011
نمایش نتایج: از شماره 101 تا 107 , از مجموع 107

موضوع: دوازده مادر: نگاهی به زندگی مادران اهل‌بیت علیهم السلام

  1. Top | #101

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    11,019
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,127
    مورد تشکر
    11,230 در 3,015
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    «اصلاح يك خطاى بزرگ»

    «مقابله با سياست عمر بن خطاب»
    «تودهنى زدن به فرهنگ عمر بن خطاب».
    خدا پيامبر را براى رستگارى مردم فرستاد و پيامبر سال هاى سال تلاش كرد تا عدالت و برابرى را در جامعه پايه گذارى كند، اين سخن پيامبر بود: «عرب بر غير عرب برترى ندارد،
    هيچ سفيد پوستى بر سياه پوست برترى ندارد، فقط كسى كه باتقواتر است برترى بيشترى دارد». پيامبر وقتى شهر
    ص: 96
    مكّه را فتح كرد از بلال كه يك سياه پوست بود خواست تا بالاى كعبه برود و اذان بگويد. در نگاه پيامبر هيچ فرقى بين ارباب و برده و كنيز وجود نداشت، همه بنده خدا بودند و ارزش يكسانى داشتند.

    ویرایش توسط اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر* : 29-05-2025 در ساعت 19:35
    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #102

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    11,019
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,127
    مورد تشکر
    11,230 در 3,015
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    آرى، فرهنگى كه پيامبر بناى آن را نهاد بر اساس تقوا بود، ولى وقتى عمر بن خطاب به خلافت رسيد، اين بنا را واژگون كرد و به افراد جامعه بر اساس نژاد و رنگ، ارزش داد، شاخص ارزشمندى را «عرب بودن» قرار داد، در اينجا بعضى از سياست هاى او را نقل مى كنم:
    1 - او مانع شد تا شخص غير عرب در مدينه زندگى كند، او هرگز اجازه نمى داند كسى از نژادهاى ديگر در مدينه سكونت كند.2 - اين قانون عمر بود: اگر مرد عرب با زن غير عرب ازدواج كرد و آن بچه در شهرى غير از شهرهاى عرب به دنيا آمد، هرگز آن بچه از پدرش ارث نمى برد.
    (1)
    3 - عمر حكومت شهرها را فقط و فقط به عرب ها مى داد و هرگز غير عرب را به فرماندهى شهرى انتخاب نمى كرد.
    (2)
    4 - او بر اين باور بود كه اگر يك عرب به زبان فارسى سخن بگويد، كارى ناشايست انجام داده است و از عدالت ساقط مى شود.
    (3)
    اين كارهاى عمر بدعتى آشكار در دين بود و متاسفانه با روى كار آمدن حكومت بنى اميه، اين بدعت ها تبديل به فرهنگى غلط شد و مردم آن را به عنوان دين پذيرفتند.

    ویرایش توسط اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر* : 18-06-2025 در ساعت 14:17
    امضاء


  4. Top | #103

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    11,019
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,127
    مورد تشکر
    11,230 در 3,015
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    وقتى امام سجّاد(عليه السلام) با كنيزى ازدواج كرد، خليفه وقت (عبدالملك بن
    ص: 97

    1- . ابي عمر بن الخطاب ان يورث احدا من الاعاجم الا احدا ولد في ارض العرب: موطا جلد2 ، صفحه 60 ، چاپ مصر 1343.
    2- . الاموال ص199-197، الايضاح ص249، تاريخ الامم و الملوك ج2ص549، سنن بيهقي ج 9 ص 74.
    3- . اقتضاء الصراط المستقيم، ص162
    مروان) نامه اى به آن حضرت نوشت و در آن نامه چنين گفت: «به من خبر داده اند كه تو با كنيزى ازدواج كرده اى، تو با اين كار، بزرگى خود را حفظ نكردى، خودت را كوچك كردى و هم نسل خود را خوار نمودى».
    امام سجّاد(عليه السلام) در جواب به او چنين نوشت: «اى عبدالملك! نامه اى براى من فرستادى و در آن، مرا به خاطر ازدواج با كنيزى كه او را در راه خدا آزاد كرده بودم نكوهش كردى! بدان كه من كنيزى را در راه خدا آزاد كردم تا از پاداش خدا بهره مند شوم و سپس طبق قانون اسلام با او ازدواج كردم، آن كنيز زنى با ايمان است و كسى كه مؤمن باشد هرگز گمنامى يا سابقه كنيز بودنش به شخصيت او ضرر نمى زند، بدان كه اسلام آمد تا اختلاف طبقاتى را از بين ببرد، اسلام آمد تا آنچه را شما به خيال خود پَست مى دانيد از بين ببرد، اسلام ريشه هاى سرزنش هاى جاهلى را از بين برد، بدان كه بر زنى كه مؤمن است هيچ ملامتى نيست هر چند قبلاً كنيز بوده است، كسى شايسته ملامت است كه از انديشه هاى نادرست پيروى مى كند، همان انديشه هايى كه ريشه در عصر جاهليت دارد».
    (1)

    امضاء


  5. Top | #104

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    11,019
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,127
    مورد تشکر
    11,230 در 3,015
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    آرى، در چنين فضايى، اهل بيت(عليهم السلام) به ميدان آمدند و تصميم گرفتند با تمام وجود با اين فرهنگ غلط مبارزه كنند، مبارزه آنان فقط با سخن نبود، بلكه خودشان اقدام عملى انجام دادند، امام حسين(عليه السلام) با «شهربانو» ازدواج كرد و اين گونه بود بزرگ ترين ميراث (كه همان ميراث امامت بود) در نسل شهربانو قرار گرفت و اين افتخارى بزرگ براى ايرانيان شد. پنج مادر از مادران معصومين از كنيزهايى هستند كه در راه خدا آزاد شده اند.
    ص: 98


    1- . كان لعبد الملك بن مروان عين بالمدينة يكتب إليه بأخبار ما يحدث فيها وإن علي بن الحسين (عليهما السلام) أعتق جارية ثم تزوجها فكتب العين إلى عبد الملك ، فكتب عبد الملك إلى علي بن الحسين (عليهما السلام) أما بعد فقد بلغني تزويجك مولاتك وقد علمت أنه كان في أكفائك من قريش من تمجد به في الصهر وتستنجبه في الولد فلا لنفسك نظرت ولا على ولدك أبقيت والسلام فكتب إليه علي بن الحسين ( عليهما السلام ) : أما بعد فقد بلغني كتابك تعنفني بتزويجي مولاتي وتزعم أنه كان في نساء قريش من أتمجد به في الصهر واستنجبه في الولد وأنه ليس فوق رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) مرتقا في مجد ولا مستزاد في كرم وإنما كانت ملك يميني خرجت متي أراد الله عز وجل مني بأمر ألتمس به ثوابه ثم ارتجعتها على سنة ومن كان زكيا في دين الله فليس يخل به شئ من أمره وقد رفع الله بالاسلام الخسيسة وتمم به النقيصة وأذهب اللؤم فلا لؤم على امرء مسلم إنما اللؤم لؤم الجاهلية والسلام . فلما قرء الكتاب رمى به إلى ابنه سليمان فقرأه فقال : يا أمير المؤمنين لشد ما فخر عليك علي بن الحسين ( عليهما السلام ) فقال : يا بني لا تقل ذلك فإنه ألسن بني هاشم التي تفلق الصخر وتغرف من بحر إن علي بن الحسين ( عليهما السلام ) يا بني يرتفع من حيث يتضع الناس: الكافي ج 5 ص 344.
    امضاء


  6. Top | #105

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    11,019
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,127
    مورد تشکر
    11,230 در 3,015
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    اهل بيت(عليهم السلام) با اين كار خود، تودهنى محكمى به سياست هاى عمربن خطاب زدند، عمربن خطاب مى خواست ارزش هاى جاهلى را زنده كند، اهل بيت(عليهم السلام)با اين كار خود، آن ارزش ها را باطل اعلام كردند، براى همين است كه اگر كسى شيعه واقعى اهل بيت(عليهم السلام) باشد اصلاً نژاد را ملاك ارزش قرار نمى دهد، وقتى كه من در مراسم اربعين به كربلا مى روم مى بينم كه همه نژادها از سياه پوست و سفيد پوست، از ايرانى، تركى، كردى، افغانى، چينى، آفريقايى، اروپايى... همه در اين مراسم شركت مى كنند و كسانى كه از آنان پذيرايى مى كنند هيچ فرقى بين آنها نمى گذارند. اگر من واقعاً شيعه اهل بيت هستم بايد دوستان آنان را عزيز بشمارم، خواه آن شخص سياه پوست باشد يا سفيدپوست. اگر من يك شيعه سياه پوست ديدم و ذرّه اى خود را برتر از او ديدم بايد بدانم از فرهنگ عمر بن خطاب پيروى مى كنم و در غفلت هستم، اگر در شهر من، شيعه اى افغانى زندگى مى كند و من او را كمتر از ديگران دوست دارم، من راه را گم كرده ام، بايد به راه راست برگردم، بايد همه شيعيان را از هر نژادى كه باشند دوست داشته باشم، در نگاه من بايد يك چيز ملاك ارزشمندى باشد و آن هم ايمان به مكتب اهل بيت(عليهم السلام). هيچ چيز ديگر نبايد در ذهن من برجسته شود.
    ص: 99
    ویرایش توسط اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر* : 09-07-2025 در ساعت 19:09
    امضاء


  7. Top | #106

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    11,019
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,127
    مورد تشکر
    11,230 در 3,015
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    دوازدهمين مادر: نرجس(عليها السلام) - مادر امام زمان(عليه السلام)

    تو در كشور «رُوم» در اروپا به دنيا آمدى، نام تو «نرجس» است، تو دختر قيصر رُوم هستى، قرار است چند روز ديگر با پسر عمويت ازدواج كنى. مقدمات جشن فراهم مى شود، مهمان هاى زيادى به كاخ مى آيند، وقتى داماد مى خواهد بر روى تخت بنشيند، ناگهان همه چيز مى لرزد، زلزله اى سهمگين، همه را به وحشت مى اندازد. گرد و غبار همه جا را فرا مى گيرد. پايه هاى تخت مى شكند و داماد بى هوش بر روى زمين مى افتد، عروسى به هم مى خورد، چه راز و رمزى در كار است؟ هيچ كس نمى داند.
    * * *
    شب از نيمه گذشته است و تو در خواب هستى، در خواب چنين مى بينى:
    ص: 100
    «عيسى(عليه السلام) به اين قصر آمده است. همه ياران او نيز آمده اند. گويا همه، منتظر آمدن كسى هستند. در قصر باز مى شود. مردانى نورانى وارد مى شوند. بانويى جوان و نورانى هم همراه آنها آمده است. عيسى(عليه السلام) به استقبال آنها مى رود، سلام مى كند و خوش آمد مى گويد: «سلام و درود خدا بر تو اى آخرين پيامبر! اى محمّد!». عيسى(عليه السلام) محمّد(صلى الله عليه وآله) را در آغوش مى گيرد و از او مى خواهد به قسمت پذيرايى قصر بروند. همه مى نشينند. چهره عيسى(عليه السلام) همچون گل شكفته شده و سكوت بر فضاى قصر سايه افكنده است. بعد از لحظاتى، محمّد(صلى الله عليه وآله) رو به عيسى(عليه السلام) مى كند و مى گويد: «اى عيسى! من آمده ام تا نرجس را براى يكى از فرزندانم خواستگارى كنم». محمّد(صلى الله عليه وآله) با دست اشاره به جوانى مى كند كه در كنارش نشسته است. تو نگاه مى كنى جوانى را مى بينى كه صورتش چون ماه مى درخشد. اين جوان، امام يازدهم شيعيان و نام او «حسن» است... مراسم عقد برگزار مى شود و تو به عقد آن جوان در مى آيى. ناگهان از خواب بيدار مى شوى
    .(1)
    امضاء


  8. Top | #107

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    11,019
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,127
    مورد تشکر
    11,230 در 3,015
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    * * *
    چند شب مى گذرد، بار ديگر تو در خواب مى بينى كه قصر نورانى شده است. هزاران فرشته به آنجا آمده اند. ناگهان دو بانو از آسمان مى آيند. يكى از آنان مريم(عليها السلام) است، او به تو رو مى كند و مى گويد: «آيا اين بانو را مى شناسى؟ او فاطمه(عليها السلام) دختر محمّد(صلى الله عليه وآله)است». فاطمه(عليها السلام) به روى تو لبخند مى زند و تو به دست او مسلمان مى شوى...
    * * *
    ص: 101


    1- . وتفرّق الناس وقام جدّي قيصر مغتمّاً، فدخل منزل النساء وأُرخيت الستور، وأُريت في تلك الليلة كأنّ المسيح وشمعون وعدّة من الحواريّين قد اجتمعوا في قصر جدّي ونصبوا فيه منبراً من نور يباري السماء علوّاً وارتفاعاً في الموضع الذي كان نصب جدّي، وفيه عرشه، ودخل عليه محمّد(ص) وختنه ووصيّه(ع)، وعدّة من أبنائه. فتقدّم المسيح إليه فاعتنقه، فيقول له محمّد(ص): يا روح الله، إنّي جئتك خاطباً من وصيّك شمعون فتاته مليكة لابني هذا، وأومأ بيده إلى أبي محمّد(ع) ابن صاحب هذا الكتاب، فنظر المسيح إلى شمعون وقال له: قد أتاك الشرف، فصل رحمك برحم آل محمّد، قال: قد فعلت. فصعد ذلك المنبر فخطب محمّد(ص) وزوّجني من ابنه، وشهد المسيح وشهد أبناء محمّد: والحواريّون: الغيبة للطوسي ص 208، بحار الأنوار ج 51 ص 6، أعيان الشيعة ج 2 ص 45، وراجع كمال الدين وتمام النعمة ص 418، روضة الواعظين ص 252، دلائل الإمامة ص 490، مدينة المعاجز ج 7 ص 514، بحار الأنوار ج 51 ص 11.
    اكنون كه مسلمان شده اى به تو چنين گفته مى شود: «به زودى سپاه روم براى مبارزه با لشكر اسلام مى رود، گروهى از كنيزان همراه اين سپاه مى روند. تو بايد لباس يكى از اين كنيزان را بپوشى و خودت را به شكل آنها در آورى. در اين جنگ، مسلمانان پيروز مى شوند و همه سربازان و كنيزان رومى اسير مى شوند. مسلمانان، كنيزان رومى را براى فروش به بغداد مى برند. وقتى تو به بغداد برسى كسى به دنبال تو خواهد آمد و تو را نزد امام حسن عسكرى(عليه السلام) خواهد برد».
    * * *
    تو خود را به سپاه روم مى رسانى و همراه آنان به سوى سرزمين هاى اسلامى مى روى، سپاه مسلمانان به اين سو مى آيند، جنگ سختى در مى گيرد. نمى دانم چه سرنوشتى در انتظار توست. اسب ها شيهه مى كشند، صداى شمشيرها به گوش مى رسد، تيرها از هر سو مى آيند، عدّه اى بر روى خاك مى افتند... و تو اسير مى شوى... تو در راه بغداد هستى...
    مدّتى مى گذرد، اكنون امام هادى(عليه السلام) مى خواهد مقدّمات ازدواج پسرش (امام حسن عسكرى(عليه السلام)) را فراهم سازد، پس پيرمردى را كه از شيعيان اوست به حضور مى طلبد و به او مى گويد: «تو هميشه مورد اطمينان ما بوده اى. امشب مى خواهم به تو مأموريّتى بدهم تا همواره مايه افتخار تو باشد». بعد از آن، نامه اى را با كيسه اى كه در آن 220 سكّه طلاست به او مى دهد و از او مى خواهد به بغداد برود، امام نشانه هاى كنيزى را به پيرمرد مى دهد از او مى خواهد تا آن كنيز را خريدارى كند.
    ص: 102
    پيرمرد به بغداد مى رود و مأموريّت خود را انجام مى دهد، او تو را پيدا مى كند، سكه هاى طلا را تحويل مى دهد و شما به سوى سامرا حركت مى كنيد، وقتى به خانه امام هادى(عليه السلام) مى رسى آن حضرت به استقبال تو مى آيد. سلام مى كنى و جواب مى شنوى. اكنون امام هادى(عليه السلام) به روى تو لبخند مى زند و مى گويد: «آيا مى خواهى به تو بشارتى بدهم كه چشمانت روشن شود؟ بدان كه خدا به زودى به تو فرزندى مى دهد كه آقاىِ همه دنيا خواهد شد و عدالت را در جهان برقرار خواهد كرد».
    اكنون امام هادى(عليه السلام) از خواهرش (حكيمه) مى خواهد تا تو را به خانه خود ببرد و به تو احكام اسلام را ياد بدهد
    .(1)
    مدّتى مى گذرد، وقت آن است تا مراسم ازدواج برگزار شود: «ازدواج امام حسن عسكرى(عليه السلام) و تو» وقتى عقد خوانده مى شود تو سجده شكر به جا مى آورى...
    * * *
    تو در خانه امام عسكرى(عليه السلام) زندگى مى كنى، مدّتى مى گذرد، شب نيمه شعبان سال 255 فرا مى رسد، حكيمه به ديدار امام آمده است، نزديك افطار است، او مى خواهد به خانه خودش برود، امام به او مى گويد:
    -- عمّه جان! دلم مى خواهد امشب پيش ما بمانى. امشب شبى است كه تو سال هاست در انتظار آن هستى.
    -- منظور شما چيست؟
    -- امشب، وقت سحر، فرزندم مهدى(عليه السلام) به دنيا مى آيد. آيا تو نمى خواهى
    ص: 103


    1- . فقال مولانا: يا كافور، ادع أُختي حكيمة. فلمّا دخلت قال لها: ها هي، فاعتنقتها طويلاً وسرّت بها كثيراً، فقال لها أبو الحسن7: يا بنتِ رسول الله، خذيها إلى منزلك وعلّميها الفرائض والسنن فإنّها زوجة أبي محمّد وأُمّ القائم(ع): نفس المصادر السابقة.
    او را ببينى؟
    اشكِ شوق از چشمان حكيمه جارى مى شود و بى اختيار به سجده مى رود و مى گويد: «خدايا! چگونه تو را شكر كنم كه امشب آخرين حجّت تو را مى بينم
    ».(1)
    او نزد تو مى آيد و چنين مى گويد: «امشب تو سرور همه زنان دنيا مى شوى! تو مادر پسرى مى شوى كه همه پيامبران آرزوى بوسه بر خاك قدم هايش را دارند. فرزند توست كه براى اهل ايمان آسايش را به ارمغان مى آورد و ظلم و ستم را نابود مى كند
    ».(2)
    * * *
    نزديك سحر است، حكيمه در كنار تو نشسته است و مشغول خواندن سوره قدر است كه ناگهان نورى تمام فضاى اتاق را فرا مى گيرد. حكيمه ديگر نمى تواند تو را ببيند. پرده اى از نور ميان او و تو واقع شده است.
    ستونى از نور به سوى آسمان رفته است و تمام آسمان را روشن كرده است. لحظاتى مى گذرد، او نوزادى را مى بيند كه در هاله اى از نور است و رو به قبله به سجده رفته است، بوى خوش بهشت تمام فضا را گرفته است. پرندگانى سفيد همچون پروانه بالاى سرِ مهدى(عليه السلام) پرواز مى كنند
    .(3)
    حكيمه نگاه مى كند و مبهوت زيبايى او مى شود، مهدى(عليه السلام) نگاهى به سوى آسمان مى كند و چنين مى گويد: «اَشْهَدُ اَنْ لا الهَ الاّ الله، وَ اَشْهَدُ اَنَّ جَدّى رَسُولُ الله
    ».(4)
    * * *
    ص: 104


    1- . فقال: يا عمّة، اجعلي إفطارك الليلة عندنا، فإنّها ليلة النصف من شعبان، فإنّ الله تبارك وتعالى سيُظهر في هذه الليلة الحجّة، وهو حجّته في أرضه...: كمال الدين ص 424، روضة الواعظين ص 256، مدينة المعاجز ج 8 ص 10، شرح أُصول الكافي ج 7 ص 335، الأنوار البهية ص 335، أعيان الشيعة ج 2 ص 46، معجم أحاديث الإمام المهدي(ع) ج 4 ص 352; بعث إليَّ أبو محمّد7 سنة خمس وخمسين ومئتين في النصف من شعبان، وقال: يا عمّة، اجعلي الليلة إفطارك عندي، فإنّ الله عزّ وجلّ سيسرّك بوليّه وحجّته على خلقه، خليفتي من بعدي. قالت حكيمة: فتداخلني لذلك سرور شديد، وأخذت ثيابي عليَّ وخرجت من ساعتي حتّى انتهيت إلى أبي محمّد(ع) وهو جالس...:كمال الدين وتمام النعمة ص 424، بحار الأنوار ج 51 ص 2.
    2- . قمتُ ودخلت إليها، وكنت إذا دخلتُ فعلتْ بي كما تفعل، فانكببتُ على يديها فقبّلتهما، ومنعتها ممّا كانت تفعله، فخاطبتني بالسيادة، فخاطبتها بمثلها، فقالت لي: فديتك، فقلت لها: أنا فداكِ وجميعُ العالمين، فأنكرتْ ذلك، فقلت لها: لا تنكرين ما فعلتُ، فإنّ الله سيهب لكِ في هذه الليلة غلاماً سيّداً في الدنيا والآخرة، وهو فرج المؤمنين. فاستحيَت: الهداية الكبرى ص 355، بحار الأنوار ج 51 ص 26.
    3- . وسمعت هذه الجارية تذكر أنّه لمّا ولد السيّد رأت له نوراً ساطعاً قد ظهر منه وبلغ أُفق السماء، ورأت طيوراً بيضاً تهبط من السماء وتمسح أجنحتها على رأسه ووجهه وسائر جسده ثمّ تطير، فأخبرنا أبا محمّد(7) بذلك فضحك ثمّ قال: تلك ملائكة السماء نزلت لتتبرّك به، وهي أنصاره إذا خرج: كمال الدين ص 431، روضة الواعظين ص 260، الثاقب في المناقب ص 584، الصراط المستقيم للعاملي ج 2 ص 235، مدينة المعاجز ج 8 ص 37، بحار الأنوار ج 51 ص 5.
    4- . إذا أنا بالصبي(ع) ساجداً على وجهه جاثياً على ركبتيه رافعاً سبابتيه نحو السماء، وهو يقول: أشهد أن لا إله إلاّ الله وحده لا شريك له، وأنّ جدّي رسول الله(ص)، وأن أبي أمير المؤمنين، ثمّ عدّ إماماً إماماً إلى أن بلغ إلى نفسه...: كمال الدين ص 424، روضة الواعظين ص 256، مدينة المعاجز ج 8 ص 10، شرح أُصول الكافي ج 7 ص 335، الأنوار البهية ص 335، أعيان الشيعة ج 2 ص 46، معجم أحاديث الإمام المهدي7 ج 4 ص 352.
    حكيمه جلو مى رود تا مهدى(عليه السلام) را در آغوش بگيرد. به بازوىِ راست مهدى(عليه السلام)نگاه مى كند، مى بيند كه با خطّى از نور آيه 81 سوره «اسرا» بر آن نوشته شده است: (جَآءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ): «حق آمد و باطل نابود شد. به راستى كه باطل، نابودشدنى است
    .(1)
    اكنون حكيمه مهدى(عليه السلام) را به نزد پدر مى برد، همين كه چشم پسر به پدر مى افتد سلام مى كند. پدر لبخندى مى زند و جواب او را با مهربانى مى دهد.حكيمه مهدى(عليه السلام) را بر روى دست پدر قرار مى دهد. امام فرزندش را در آغوش مى گيرد و بر صورتش بوسه مى زند و در گوشش اذان مى گويد. امام دستى بر سر فرزند خويش مى كشد و مى گويد: «به اذن خدا، سخن بگو فرزندم!»، صداى زيباىِ مهدى(عليه السلام) سكوت فضا را مى شكند، او اين آيه از قرآن را مى خواند: (وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِى الاَْرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَ رِثِينَ): «ما اراده كرده ايم تا بر كسانى كه مورد ظلم واقع شدند، منّت بنهيم و آنها را پيشواى مردم گردانيم و آنها را وارث زمين كنيم
    ».(2)
    اكنون حكيمه مهدى(عليه السلام) را نزد تو مى آورد، تو فرزندت را در آغوش مى گيرى، خوشا به حال تو كه ديگر ملكه تمام هستى شده اى! همه جهان به تو افتخار مى كند كه تو عزيزترين مادر در نزد خدا هستى...
    * * *



    امضاء


صفحه 11 از 11 نخستنخست ... 7891011

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi