حقیقت داستان کربلا قیامی دو چهره است؛
یک چهره آن قیامی است در عاشورا، در رکاب حسین و در خاک و خون,
و چهره دیگر آن پس از عاشورا، در رکاب زینب، در آوارگی کوفه و شام تا امروز
و تو اگر مدعی کربلایی بودنی، یا شهید باش یا پیامبر خون شهید
وگرنه دم فروبند و از کربلا بیرون رو!
هان ای شبیه سازان، خیل علم به دوشان!
امسال هم حسینی، بین شما ندیدیم
حقیقت این است که داستان کربلا چکیده همه تاریخ و نماد
روشن مصاف حق و باطل است،با یک دنیا غم، یک دنیا حماسه.
زخم هایی که در کربلا در جان شیعه شکفت، هنوز درمان نشده است.
غمی که بر دل انسانیت نشست، هنوز او را رها نکرده است.
اشکی که در چشم ها خانه کرده است، هنوز بر دامن ها و خاک ها می چکد.
کربلا بیت الحرامی دیگر است. نمادهای حج را در کربلا باید دید و تفسیر کرد.
در حجاز، سعی صفا و مروه را، سرگردانی و عطش را، طواف
و قربانی را و در کربلا، بین الحرمین را، تل زینبیه را و گودال قتلگاه را.
در حج، لباس احرام به تن می کنند و در کربلا، حتی دریغ از یک کفن!
در حج، به طواف خانه خدا می روی و در کربلا، به طواف صاحب خانه.
در حج، غرقه در سلام و صلوات، سعی می کنی و در کربلا، در کشاکش مرگ و در
دریای خون.در کربلا تا در آتش عطش نسوزی، به خدا نخواهی رسید.
در کربلا همه چیز هست؛ایثار، شجاعت، غربت، یک رنگی، زیبایی،
دل کندن از همه چیزو همه در اوج؛ بلند و دست نیافتنی.
کربلا چشم به راه اوست، و تو هرچه بگویی، بهانه ای است برای ماندنت.
برای کربلایی شدن باید از همه چیز بگذری حتی از خود،
وگرنه یا هیچ وقت از قبرستان تعلقات بیرون نخواهی شد یا
اگر بروی، به بیراهه است یا در نیمه راه به یزید خواهی پیوست.
کم نبودند آنان که سینه چاک حسین می نمودند، اما آنجا که باید فریاد بزنند،
سکوت کردند و آنجا که باید پا در رکاب کنند، گوشه انزوا
برگزیدند و سر در گریبان دنیا فرو بردند.